رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'فرانسوی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. shahdokht.parsa

    پل سزان

    [TABLE=class: metadata plainlinks ambox ambox-style ambox-Tone] [TR] [TD=class: mbox-image][/TD] [TD=class: mbox-text] [/TD] [/TR] [/TABLE] [TABLE=class: infobox vcard, width: 22] [TR] [TD=class: fn, bgcolor: #6495ED, colspan: 2, align: center]پل سزان [/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: center] [/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 85px, align: right]زادهٔ[/TD] [TD]۱۹ ژانویهٔ ۱۸۳۹ اکس-آن-پروانس، فرانسه[/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 85px, align: right]درگذشت[/TD] [TD]۲۲ اکتبر ۱۹۰۶ میلادی (۶۷ سال) اکس-آن-پروانس، فرانسه[/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 85px, align: right]ملّیت[/TD] [TD]فرانسوی[/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 85px, align: right]رشته[/TD] [TD]نقاشی[/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 85px, align: right]جنبش[/TD] [TD]پُست‌امپرسیونیسم[/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 85px, align: right]امضا[/TD] [TD][/TD] [/TR] [/TABLE] پُل سِزان (به فرانسوی: Paul Cézanne)‏ (۱۹ ژانویه ۱۸۳۹ -۲۲ اکتبر ۱۹۰۶) یکی از تاثیرگذارترین نقاشان مدرن فرانسوی و همچنین یکی از برجسته‌ترین نقاشان پسادریافتگر محسوب می‌شود. وی آثارش را در کنار آثار نقاشان دریافتگر به نمایش می‌گذاشت.[۱] در هر تاش قلم‌موی سزان ساختاری استوار را می‌توان دید. نوآوری‌های او چه در شیوهٔ اجرای نقاشی‌ها و چه در سبک،[۲] بعد نمایی، ترکیب‌بندی و رنگ‌آمیزی آن‌ها بر هنر سدهٔ بیستم تاثیر شگرفی گذاشت.[۳] پیکاسو ترکیب‌بندی‌های سطوح[۴] او را به شیوهٔ کوبیسم گسترش داد و ماتیس به رنگ‌آمیزی‌هایش دلبسته بود. از هر دوی این نقاشان آمده‌است که «سزان پدر همهٔ ما است».[۵] وی در همهٔ زندگی هنری‌اش بس آزرمگین و کم‌سخن بود و از این‌رو همواره در جمع هنرمندان بیگانه به شمار می‌آمد. شهرت هنری او دیرگاه فرا رسید و در دورهٔ کهنسالی‌اش بود که نقاشان جوان به اهمیت او پی بردند.[۶] [h=2]زندگی هنری[/h] جاده‌ای در شان‌تی‌یی، ۱۸۸۸ پل سزان در نوزدهم ژانویه ۱۸۳۹ در شهر اکس‌آن‌پروانس[۷] در شمال باختری فرانسه زاده‌شد. پدرش لوئیس اگوستوس سزان[۸] بانکداری توانگر بود که هزینه‌های زندگی پسر هنرمندش را می‌پرداخت و پس از مرگ مرده ریگی بسزا(۴۰۰، ۰۰۰ فرانک) برای او به جای گذارد.[۹] مادرش آن الیزابت اونورین اوبرت[۱۰] زنی بود دل‌زنده و رویاوا و بسیار نازک‌دل و رنجور. از او بود که پل نشان دید و انگاشت زندگی گرفت. پل و دو خواهر کوچکترش مری و رز روزگار کودکیی آرام و پرنواز داشتند. در ده سالگی او به دبستان شبانه‌روزی سنت جوزف در آیکس Aix رفت[۱۱] و راست انگاری را از یک راهب ترسای اسپانیایی بنام جوزف گیلبرت آموخت و در ۱۸۵۲ به دبیرستان بوریون در شد پل سزان که در نوجوانی درشت اندام و نیرومند بود از دوست کوچک و تکیدهٔ خویش امیل زولای یتیم و بینوا در کشمکش‌هایش با بچه محل‌هایش که او را به ریشخند «پاریسی» می‌خواندند پشتیبانی می‌کرد. زولا سالها پس از آن چنین از سزان یاد می‌کرد «ماکه از دید روانی در دو سوی رویاروی هم بودیم برای همیشه باهم یکی شدیم وبرای هم پیوندی‌هایی رازگون، که همان آشفته سری نا آشکار هردوی ما بود برای رسیدن به فرازمندی، به هم گراییدیم. هشیاری برتر ما در تراز با آن ناکسان کودن بی سروپا که با دیو خویی کتکمان می‌زدند بیدار می‌شد.»[۱۲] در سالهای ۱۸۶۱-۱۸۵۹ سزان با به سرنهادن به خواست پدر در دانشکده حقوق دانشگاه اکس‌مارسی[۱۳] به آموختن پرداخت و در همان هنگام آموختن طراحی را دنبال گرفت. در ۱۸۶۱ پس از گفتگویی ناخوشایند با پدرش که بر آن بود تا او را از رفتن به پاریس برای آموختن نگارگری بازدارد سزان جوان رهسپار پاریس شد اما آشنایی با کارهای نوآورانی چون اوژن دولاکروا،[۱۴] گوستاو کوربه[۱۵] او را بخود بس ناباور و دلسرد ساخت. [h=3]چرخهٔ تاریک یا دل‌وایانه ۱۸۷۰-۱۸۶۲[۱۶][/h] چهره‌نگار عمو دومینیگ ۱۸۶۷- ۱۸۶۵ ارتهٔ سزان، که او خود آنرا[۱۷] , «گستاخانه» می‌خواند به گشت گارهای پرده‌های نخستین اش می‌آمد. این گشت گارهایی بود از کشتار و دریده گری rapes و پتیارگی. به گفتهٔ تاریخ‌دان هنری فرانسوی ژان- کلود لبنستین[۱۸] «سزان جوان می‌خواست که تماشاگرانش را به جیغ کشیدن وادارد.. او از هرسوی راستاپردازی، رنگ آمیزی، ارته، اندازه بندی و گشت گار گزینی آفند می‌کرد... او ددمنشانه همهٔ دوست داشتنی‌ها را در هم می‌شکست» و از این روی بود که سزان از نهادهای نگارگرانی چون تن‌وایی‌های هنری erotic art تیتیان[۱۹] و بد افتادهای گویا[۲۰] پیروی می‌کرد.[۲۱] کارهای نخستین سزان در این چرخه کارهایی تیره و با چیدگی‌هایی از رنگهایی سنگین و روانه، نشان از نگرانی و ناآرامی نگارگری جوان را می‌دهند. بیشتر این کارها که گاه با کاردک کار شده‌اند چهره‌نگاری[۲۲] و اندام نگاری پنداری[۲۳] و هر از گاه زیست‌های خاموش[۲۴] بودند. چهره‌نگاری او بسا که از میان بستگانش و یا خود-چهر نگاری[۲۵] بودند. کارهای اندام نگاری پنداری او بیشتر پتیاره انگیز[۲۶] و تندخویانه با رنگ آمیزیی بی پروایند و نماد از دلبستگی او به دلاکروا می‌دهند. و این پیداتر ست در باز نگاره‌های او از کارهای دلاکروا. هرچند این کارها پختگی شیوهٔ دلاکروا را ندارند. به هر روی سزان آسیمه‌سر و آشفته بسیاری از پرده‌های خویش در این چرخه را پاره و نابود کرد و دیگر آنکه نتوانست بیش از شش ماه در پاریس تاب آورد و افسرده دل به خانهٔ پدر بازگشت. هر چند پس از یکسال زندگی با پدر دوباره هوای نگارگری براو چیره آمد و این بار برای همیشه با او ماندگار ماند. سزان به پاریس بازگشت و چون در آزمایش برای درایی به دانشکدهٔ هنرهای زیبای[۲۷] پاریس درمانده ماند دگرباره بس آزرده دل گردید و از همه سختتر آنکه نگاره‌هایش برای نمایش در نمایشگاه[۲۸] پذیرفته نشدند. در این هنگام بود که با پیسارو آشنا شد. پیسارو برای سزان نه تنها یک استاد که بل یک دوست و همچون پدری دیگر بود. سزان دربارهٔ او همیشه به ستایش سخن می‌گفت و سی سال از آن پس از او به آوند «پیساروی فروتن و سترگ» یاد می‌کرد.[۲۹]> [h=3]چرخهٔ ساختارگی ۱۸۸۰-۱۸۷۰ [۳۰][/h] همسر سزان ارتنس فیکه Hortense Fiquet در گلخانه ۱۸۹۲-۱۸۹۱. سزان سی ساله بود که شیوهٔ نگارگری خویش را دگرگون نمود. رنگ آمیزی سیاه و هوای مردهٔ پرده‌هایش گام به گام به رنگ‌های زندهٔ چشم‌اندازهایش دگرگون می‌شود. ودر این میانه چرخه کارهای ساختارگی[۳۰] او آغاز می‌گردد. ویژگی کارهای این چرخه در گروه بندی پهلو به پهلو و زدش‌های قلم مویی شانه‌ای پدیدارست که می‌توانند نودشی از تنومندی و تنداری بیافرینند. هنایش پیسارو در کارهای سزان به روشنی بخشیدن رنگهای گذاشته روی تخته رنگش کمک نمود. سزان در درازای زندگی هنری خویش وفادارانه در برابر چشم‌اندازهای طبیعی ایستاد و نگارگری نمود. در ۱۸۶۹ سزان با ارتنس فیکه[۳۱] دختری نگاره‌شو و دوزنده آشنا شد که معشوقه او گردید و تنها پسر او پل را در ۱۸۷۲ به جهان آورد. سزان در نخست به بیمناکی از پدر سختگیرش این راز را از خانواده اش پنهان داشت. هرچند این راز در ۱۸۷۸ بر ملا شد و او سرانجام با ارتنس زناشوییی گرفت و این اندکی پیش از مرگ پدرش در ۱۸۷۸ بود که در آن هنگام دیگر از رویارویی با پسرش دست کشیده بود. در ۱۸۷۲ سزان همسر و فرزند خویش را باخود به پونتوآ[۳۲] شهرکی در شمال پاریس که دوستش پیزارو در آنجا می‌زیست برده بود. برای دوسال این دو نگارگر درکنار هم کار می‌کردند و پیزارو او را با در انگاشت گران Impressionist آشنا نمود و سرانجام در ۱۸۷۴ کارهای او در کنار کارهای آنان به نمایش گذارده شد. در این روزگاران بود که او در برخی از یکشنبه‌ها یا پنجشنبه‌ها که گاه گرد هم آیی‌های در انگاشت گران گروه بتینوی[۳۳] که از نگاره گرانی چون فردریک بازل،[۳۴] لوئی ادموند دورانته[۳۵] هنری فانتن-لاتور،[۳۶] ادگار دگا،[۳۷] کلود مونه،[۳۸] پیر- اگوست رنوار[۳۹] و آلفرد سیسیلی[۴۰] به گرد ادوارد مانه،[۴۱] ساختی گرفته بود می‌پیوست. اگرچه این گروه نگارگران پاریسی با خود پسندی هایشان و گفتگوهای پیچیدهٔ هنریشان او را که با لباسهای زمخت شهرستانی می‌آمد و با لهجهٔ پر چاشنی و زبانی خام سخن می‌گفت و رفتاری نابرازنده داشت هرگز از خود ندانست.[۴۲] ماری کاسات نگارگر آمریکایی در بارهٔ سزان در میهمانی شامی با او و گروهی دیگر از هنرمندان در روستایی نزدیک پاریس در پاییز۱۸۹۴ نوشته‌است: «رفتارش در آغاز مرا به شگفتی آورد. او ته تابه سوپ خویش را پاک کرد، سپس آن را برگرداند تا همهٔ چکه‌های مانده را توی کفگیرش به چکاند. او حتی استخوان‌های قلمه را به انگشت گرفت تا گوشتشان را از آنها جدا کند... اما با همهٔ بی سپاسی اش به دستور نامهٔ رفتاری، او به گونه‌ای با ما به ارجمندی رفتار کرد که هیچ مرد دیگر را توان نشان دادن آن نبود.» کلود مونه به یاد می‌آورد که یک روز سزان به کافهٔ گربوآ[۴۳] پاریس که جای گردهم آیی گروه بتینوی بود آمد و با همهٔ نگارگران در گرداگرد کافه دست افشرد اما همین که به ادوارد مانه رسید گفت «آقای مانه من با شما دست نمی‌دهم چون هشت روزیست که خودرا نشسته‌ام».[۴۴] او تنهامان بود و به دوستان و دوستداران و هنرمندان بدگمان بود: «می‌خواهند قلاب‌هایشان را در من فرو کنند». او هراسناک بود که دیگر نگارگران می‌خواهند اندیشه‌ها و یافته‌هایش به ویژه در بارهٔ رنگ‌آمیزی را بدزدند و برآن بود که گوگن چنین کرده‌است. او دوست نداشت که کسی به او دست زندو حتی پسرش اگر که می‌خواست بازویش را بگیرد باید از او پروا می‌گرفت. از زنان بیم داشت «زنهای نگاره شو مرا می‌ترسانند» در یک هراز گاه که زنی نگاره شو را به کار گرفت همین که دید او تا نیمه‌برهنه شده است دهشت کرد و او را از نگارگاهش بیرون انداخت. سزان پردهٔ خود " المپیای نوواً را در کنار کارهای در انگاشت گران در نمایشگاه نخست شان در ۱۸۷۴ در بلوار کاپوچین[۴۵] به تماشا گذاشت. این پرده که نیشخندی به پردهٔ المپیای ادوارد مانه بود همانند کار مانه با سرزنش و پوزخند تماشاگران روبرو شد.[۴۶] که پتیاره نگاری آن کار را به خوارگردانی هنر گرفتند. سزان در سومین نمایشگاه دریافت‌گرایان در ۱۸۷۷ با شانزده پرده شرکت کرد که در بهترین جای نمایشگاه به تماشا گذارده شدند. اما پرده‌ها تماشاگران را ناخوش آیند بودند. و در زمره این تماشاگران دوراند روئل دلال هنری بود که این پرده‌ها را خام و ناسزاگر می‌دیدند. از سوی دیگر سزان خویشتن را از در انگاشت گران جدا می‌دانست و هرگز همهٔ ارته‌ها و هنجارهای آنان را نپذیرفت. او بر کارهای در دریافت‌گرایان[۴۷] خرده می‌گرفت که هیچ گونه زیرساخت structure ندارند. و می‌گفت که بر آنست تا از دریافت‌گرایی «چیزی استوار و پایدار، همچون هنر در موزه هاً بسازد» و باز می‌گفت که آرمانش آنست که «باز آفرین کارهای پوسن[۴۸] باشد در نپیتر (طبیعت)» و نوآوری‌های او از کارهای در دریافت‌گرایان فراتر شد و اینک او را کنار پسادریافت‌گرایانی چون سورا،[۴۹] ون گوگ[۵۰] و گوگن[۵۱] در شمار می‌آورند. برای سالیان دراز زیستهای خاموش[۲۴] و چشم اندازها[۵۲] آوندهای هسته‌ای کارهای او بودند. او بیش از دویست هم‌چیدگی از زیستهای خاموش آفرید تا آنجا که می‌گفتند «سزان می‌خواهد بر پاریس با یک سیب چیره شود».. سزان در نگرشی بلند هنگام، به نازک بینی در مایه و رنگ چشم اندازها و زیستهای خاموش خودرا به دگرگونی نگاره می‌کند و می‌کوشد تا ریختهای زیرساختی همچون استوانه و هرم و کره را در آنها یافته و آشکار سازد. او بر آنست تا با قلم موی خویش رسانایی دهد به پیوند میان‌گشتگی و انگارهٔ نمایشگر آن.[۵۳]
×
×
  • اضافه کردن...