رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'طاق کسری'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. kimia

    طاق کسری و فردوسی

    فردوسي بناي آن را به خسرو اول نسبت داده است. ز ايوان خسرو كنون داستان بگويم كه پيش آمد از راستان چنين گفت روشن‌دلي پارسي كه بگذشت با كام دل چارسي كه خسرو فرستاد كسها بروم بهند و به چين و به آباد روم برفتند كاريگران سه هزار ز هر كشوري آنكه بد نامدار چو صد مرد بگزيد اندر ميان از ايران و اهواز و از روميان از ايشان دلاور گزيدند سي از آن سي دو رومي يكي پارسي گرانمايه رومي كه بد هندسي بگفتار بگذشت از پارسي بدو گفت شاه «اين زمن در پذير سخن هر چه گويم همه ياد گير» «يكي جاي خواهم كه فرزند من همان تا دوصد سال پيوند من» «نشيند بدو در نگردد خراب زباران و از برف و از آفتاب» «مهندس بپذيرفت از ايوان شاه بدو گفت:«من دارم اين دستگاه» چو ديوار ايوانش آمد بجاي بيامد به پيش جهان كدخداي بريشم بياورد تا انجمن بتابند باريك تابي رسن ز بالاي ديوار ايوان شاه بپيمود تا خاك ديوار گاه رسن سوي گنج شهنشاه برد ابا مهر كنجور او را سپرد وز آن پس بيامد به ايوان شاه كه «ديوار ايوان بيامد بماه «چو فرمان دهد خسرو زودياب نگيرم بدان كار كردن شتاب» «چهل روز تا كار بنشيندم ز كاريگران شاه بگزيندم» بدو گفت خسرو كه «چندين زمان چرا خواهي از من تو اي بدگمان» «نبايد كه داري تو زين دست باز بزر و به سيمت نبايد نياز»
×
×
  • اضافه کردن...