رفتن به مطلب

آذربایجان در دوران پیش از تاریخ


ارسال های توصیه شده

07465.jpg

 

 

نویسنده: دكتر علی اكبر ولایتی

 

 

 

 

زمین‌شناسی و دیرینه‌شناسی آذربایجان

بخش بزرگی از فلات ایران در میان دره‌ی سند و خلیج فارس و دریای عمان و كوه‌های زاگرس و قفقاز و دره‌ی رود جیحون قرار گرفته است. آذربایجان كه بخش شمال غربی این فلات را تشكیل می‌دهد، در اوایل دوران سوم زمین‌شناسی، پوشیده از آب دریایی بزرگ، به نام تِتیس، بوده است. در دوران سنوزوئیك (1) (نو زیستی)، كه دوران سوم و چهارم زمین‌شناسی را در برمی‌گیرد، در نتیجه‌ی دگرگونی‌های بزرگ در پوسته‌ی زمین حركت‌های كوه‌زایی و فعالیت‌های آتشفشانی شدید، كوه‌های بلند آرارات و قفقاز و زاگرس و سبلان و سهند و كوه‌های دیگر آذربایجان سربرآوردند و چهره‌ی جغرافیایی فلات ایران، و از آن جمله فلات آذربایجان، شكل نهایی خود را گرفت و اعصار یخبندان و بین یخبندان متوالی دوران چهارم، به ویژه در شكل‌بخشی سیمای كوه‌ها و دامنه‌ها، تأثیر تعیین كننده‌ای داشتند. بدیهی است كه این اعصار خود در نتیجه‌ی تغییرات شدید آب و هوایی پدید می‌آمدند.

در دوران‌های برودت هوا، یخچال‌های طبیعی از مناطق قطعی شمال به طرف جنوب پیشروی می‌كردند و از قلل كوه‌ها تا دامنه‌ها فرود می‌آمدند و دره‌های ژرفی در دامنه‌ها می‌گشودند؛ در حالی كه در دوران گرمی هوا، بر اثر ذوب شدن یخچال‌ها، از دامنه‌ی آن‌ها كاسته می‌شد و سیلاب‌های ناشی از این ذوب شدگی‌ها و بارندگی‌های شدید، شیارها و دره‌های دیگری در دامنه‌ها و دشت‌ها ایجاد می‌كردند. همین سیلاب‌ها و رودهای كوچك و بزرگ در حركت به سوی دریاها و دریاچه‌ها با به جا گذاشتن رسوبات، در گودال‌های بین ارتفاعات، جلگه‌ها و دشت‌های كم وسعت و یا پهناور آبرُفتی و زمین‌های حاصل‌خیز ایجاد می‌كردند.

 

آخرین دوران خشكی، كه پس از به پایان رسیدن آخرین دوران یخچالی در حدود 25 هزار سال پیش آغاز گردیده، «دوران هولوسن (2)» نامیده می‌شود. در دوران سنوزوئیك و به ویژه دوران چهارم زمین‌شناسی، شرایط جغرافیایی و زیستی آذربایجان و بسیاری از سرزمین‌های كره‌ی خاكی به صورت امروزی خود درآمدند. همچنین طی این دوران بیست و چند هزار ساله، به تدریج بر وسعت خشكی‌ها افزوده شد، مثلاً از وسعت دریاچه‌ی ارومیه، از بقایای دریای تتیس، تا حدودی كاسته شده است. از قرائن چنین برمی آید كه حتی در دوران كوتاه 3 یا 4 هزار ساله‌ی اخیر، آب و هوای فلات ایران و نیز فلات آذربایجان تا اندازه‌ای به خشكی گراییده و در نتیجه‌ی آن پوشش گیاهی تغییراتی پذیرفته، و در كل، از دامنه‌اش كاسته شده است.

با بررسی متون تاریخی مشخص می‌شود كه در دوران هخامنشیان وضع فلات ایران از نظر آب و سرسبزی به گونه‌ای دیگر بوده است. بسیاری از جاهایی كه امروزه خشك و بیابان است، چمن‌زار و جنگل و بیشه بوده است، كه البته بقایای این جنگل‌ها هنوز دیده می‌شود و نواحی اطراف كویر را فراگرفته است. وجود این جنگل‌ها آب و هوای مناطق كویری را ملایم‌تر و مرطوب‌تر می‌كرده است و در اطراف كویر، آن جا كه هیچ روستا و آبادانی نیست، در روزگاران گذشته روستاهای سرسبزی بوده است. علت اشاره‌ی كوتاه به تحولات زمین‌شناسی و پیدایش پستی‌ها و بلندی‌ها در چند میلیون سال اخیر، به سبب اهمیتی است كه تأثیر شكل طبیعی و جغرافیایی متنوع آذربایجان در سرنوشت و رویدادهای تاریخی این سرزمین داشته است (رئیس نیا، ج1، ص 17-18).

آذربایجان، در قدیم، از شمال به اَران و از جنوب غربی به آشور و از مغرب به ارمنستان و از مشرق به دو ایالت مُغان و گیلان محدود می‌شده؛ پایتخت آن شهر گَنجَك بوده است و غرب آن را «گزنا» می‌نامیده‌اند و یونانیان به آن «گازا» می‌گفتند.

سرزمین آذربایجان فلاتی مرتفع و كوهستانی و بلندترین نقاط آن قله، معروف به «كوه نوح كوچك» است كه 1500 گز (1560متر) ارتفاع آن است. موقعیت جغرافیایی آن در عرض شمالی از 36 تا 38 درجه و نیم و طول شرقی از 41 درجه و نیم تا 46 درجه و ربع است. هوای آن معتدل و متمایل به سردی است. در زمستان، به ویژه در نقاط پرارتفاع، بسیار سرد می‌شود. اراضی آن عموماً حاصل‌خیز و دربردارنده‌ی مراتع سبز و خرم و جنگل است و انواع حبوبات و میوه‌ها به خوبی و فراوان در آن به عمل می‌آید (وكیلی، ج1، ص 133-134).

به گفته‌ی قزوینی (1373، ص 34) آذربایجان مملكتی است وسیع میان عراق عجم و اران، مشتمل بر شهرهای بسیار و رودخانه‌ها و كوه‌هایی بسیار كه اصطلاحاً برزخِ مادی هم نامیده شده است، به سبب جاده‌هایی كه از سمت شمال غربی و شمال و شمال شرقی به طرف آذربایجان می‌رود، یكی از سهل‌ترین نواحی مملكت از نظر رفت و آمد است. این ایالت كه یكی از دو شكاف زره‌ی كوهستانی ایران محسوب می‌شود، طی تاریخ شاهد ورود و اقامت مادها و پارسیان و كردها و مغولان و تركان تاتار، از دره‌های حوالی دریاچه‌ی ارومیه، بوده است (گیرشمن، ص 29).

آذربایجان از نظر طبیعی بخشی از فلات بزرگ ارمنستان است كه به شكل مثلثی، منطقه‌ی واقع در میان بین النهرین و دریای خزر و دریای سیاه را فراگرفته است. این فلات كه دسترسی بدان فوق العاده مشكل و، خود، بدون مركزیت جغرافیایی بوده است، در طول تاریخ، منطقه‌ی مرزی مهمی را به وجود آورده و هم اكنون نیز میان ایران و تركیه و جمهوری آذربایجان قسمت شده است.

با وجود این كه مرز شمال غربی ایران، طی تاریخ گذشته، بارها تغییر محل داده، سرحدات فعلی آذربایجان تا حدی طبیعی بوده و مرزهای انسانی مشخصی را نیز به وجود آورده است. به این ترتیب كه مرز غربی آذربایجان با خط الرأس میان حوضه‌ی دریاچه‌ی ارومیه از طرفی و حوضه‌ی رود دجله از طرف دیگر مطابقت داشته و مرز شمالی آن را از دره‌ی عمیق رود ارس می‌گذرد. از نظر طبیعی، آذربایجان از بقایای كوه‌های فرسوده‌ای به وجود آمده كه بر اثر بالا آمدن قشر جامد زمین بر ارتفاع آن‌ها افزوده شده است (مشكور، ص 52).

ماد باستانی تقریباً منطبق با آذربایجان فعلی است. استرابون (ص 52) نوشته كه بیش‌تر سرزمین ماد مرتفع و سردسیر است. كوهستان مشرف بر اكباتانا و حوالی راگا و دروازه‌های كاسپین و در كل نواحی شمالی كه تا ماتیانه و ارمینیه ادامه دارند، همین آب و هوا را دارند. اما ناحیه‌ی زیر دروازه‌ی كاسپین، كه از زمین‌های پست و گود تشكیل می‌شود، بسیار حاصل‌خیز بوده و در آن جا همه گونه میوه، به استثنای زیتون، به عمل می‌آید. درباره‌ی ابعاد ماد باید گفت، پهناورترین بخش‌ها باید از گردنه‌ای باشد كه دروازه‌ی ما خوانده شده تا دروازه‌های كاسپین از راه سیگریانه 4100 استادیا است.

به‌رغم وجود ارتباط نزدیك بین آن سوی و این سوی ارس، در زمان آتروپات و برخی از جانشینان او، همیشه، بر این سرزمین دولت واحدی فرمان نمی‌رانده است، اما در زمان برخی از آن‌ها، هر دو قسمت مركزِ اداره كننده‌ی واحدی داشته‌اند، به طوری كه تاریخ‌نگاران بر این نظرند كه در روزگار شهریاران آتورپاتَكان، گاهی سرزمین فرمان‌روایی آنان از مرز می‌گذشته و به خاك‌های همسایه كشیده می‌شده است. بخشی از قفقاز كنونی كه در گذشته اران خوانده می‌شده و پایگاه آن پَرتَوَ (بردعه) بوده، از همان سرزمین‌هایی است كه گاهی شهریاران آتورپاتكان در آن جا هم فرمان‌روایی می‌كرده‌اند. پیش و پس از دولت آتروپاتكان هم هر دو منطقه‌ی مذكور معمولاً تحت حكومت دولت‌های واحد به سر برده‌اند و حتی گاهی هر دو در چهارچوب یك ایالت قرار می‌گرفته‌اند و به عبارت دیگر، مرز آذربایجان از ارس فراتر می‌رفته و گویا گاهی تا كوه‌های قفقاز و دربند گسترش می‌یافته است. جالب توجه است كه پلینیوس، كه در اواسط قرن نخستین میلادی می‌زیسته، رود ارس را در قسمت غربی مرز بین ایالت اوتن ارمنستان و آتروپاتَنَه دانسته، اما شاید به سبب مشابهت زندگی مردمان شمال و جنوب ارس یا وحدت سیاسی این دو سرزمین، اشاره‌ای به مرز بین آتروپاتنه و آلبانی نكرده است.

زكی ولیدی طوغان و به پیروی از او كریم اودر بر این نظرند كه مرز شمالی آذربایجان در دوران ساسانی ثابت نبوده و بین ارس و كوه‌های قفقاز نوسان داشته است و این نوسان مربوط به پیشروی و عقب‌نشینی خزرها در شمال ارس بوده است. خزرها از حدود قرن دوم میلادی در ماورای قفقاز و بین رودهای وُلگا و دُن و كوه‌های قفقاز پیدا شده و در قرن هفتم میلادی دولتی در آن سامان تشكیل داده‌اند. آن‌ها در حالی كه خود، مدام، از جانب قبایل و طوایف ترك دیگر، كه پیوسته از خاور می‌رسیدند، تحت فشار بودند، معمولاً، به ویژه از نیمه‌ی قرن پنجم میلادی به بعد، از دربند به سوی جنوب سرازیر می‌شدند و سرزمین‌های گسترده تا رود كر و حتی ارس را عرصه‌ی تاخت و تاز خود قرار می‌دادند و به تصرف درمی آوردند و دامنه‌ی تاخت و تازشان تا اراضی ابیری (گرجستان) و ارمنستان كشیده می‌شده است. به گفته‌ی زكی ولیدی طوغان: «به علت آن كه شمال ارس، به ویژه رود كورا، در زمان ساسانیان در دست خزرها بود، در حالی كه مرز آذربایجان ارس بود، در مواقعی كه خزرها به سوی شمال رانده می‌شدند، به نظر می‌رسد كه مرز هم به سوی شمال پیشروی می‌كرده است. به طور مثال، بازیروس كه در زمان انوشیروان تحصیل‌دار مالیاتی دولت ایران و ناظر ساختمان دژهای دربند بوده است، در كتیبه‌ی پهلوی، كه در سال 1929 كشف و خوانده شده، خویشتن را بازرس امور مالیاتی آذربایجان معرفی كرده است» (به نقل از رئیس نیا، ج1، ص 65-67).

پاخوموف، سكه‌شناس و عضو آكادمی علوم آذربایجان شوروی كه ریاست هیئت كاوشگر را داشته است، از نوشته‌ی كتیبه‌ی مذكور به این نتیجه رسیده كه دیوار دربند در روزگار ساسانی مرز آذربایجان بوده است. اما این علت، اگرچه قابل توجه است برای اثبات این ادعا كه سرزمین‌های بین ارس و دربند در زمان انوشیروان، آذربایجان نامیده می‌شده، كافی به نظر نمی‌رسد؛ زیرا احتمال آن نیز وجود دارد كه بازیروس، ضمن داشتن مقام بازرس امور مالیاتی آذربایجان، در اراضی مجاور آن ایالت نیز به اجرای طرح نظارت داشته باشد. نظر رئیس نیا (ج1، ص 67-68)، پژوهشگر تاریخ آذربایجان، این است كه حتی اگر سرزمین‌های دو سوی ارس، در برهه و یا برهه‌هایی از تاریخ، فرمان‌روای واحدی داشته‌اند، باز موجب به یك نام خوانده شدن هر دو سرزمین نمی‌شود. آنچه محقق است: بخش بزرگی از سرزمینی كه امروز جمهوری آذربایجان (آذربایجان شوروی) خوانده می‌شود، در دوران ساسانی آلبانی خوانده می‌شده و پس از پیروزی مسلمانان بر شاهان ساسانی، اران نامیده شده است. در سنگ نبشته‌ی شاپور اول ساسانی بر كرسی كعبه‌ی زردشت، در فهرست امارات و ایالات شاهنشاهی ساسانی، از آران (آلبانی) نیز در كنار آتورپاتكان و آرمینا (ارمنستان) و غیره نام برده شده است. اما به این سبب كه این ولایت، معمولاً، از نظر اداری وابسته به آذربایگان بوده، از طرف برخی از پژوهشگران جزئی از این ایالت شمرده شده است.

برخی در بحث از حوادث دوران پیروز این برداشت را دارند كه مشكل عمده‌ی پیروز، در اوایل سلطنت، طغیان اقوام آلبانی در ولایت اران آذربایجان، بین رود كر و دریای خزر، بوده است. در كل، دو سرزمین آتورپاتكان و آلبانیا، اگرچه در دوران پیش از اسلام مناسبات نزدیك و مشتركات بسیاری با هم داشتند، با این همه از نظر تركیب قومی و سطح رشد نیروهای تولیدی و مناسبات اجتماعی و خصوصیات فرهنگی و غیره هر كدام ویژگی‌های خود را داشته‌اند (همان‌جا).

نخستین ساكنان و سكونتگاه‌های آذربایجان

كاوش‌های باستان شناسان در اراضی آذربایجان نشان می‌دهد كه این سرزمین، از دوران دیرینه سنگی، محل زندگی انسان بوده است. انسان‌های ابتدایی مسكن دائمی نداشتند و در گروه‌های كوچك در كنار و مصب رودخانه‌ها و سرزمین‌های هموار پراكنده بودند. در دوران دیرینه سنگی، انسان‌ها هنوز با تولید محصولات كشاورزی آشنایی نداشتند. آن‌ها از ریشه‌ی گیاهان و شكار حیوانات و صید ماهی تغذیه می‌كردند و با تغییر شرایط طبیعی در محیط زیست و با رسیدن سرما به غارهای طبیعی پناه می‌بردند. انسان‌ها برای مقاصد مختلف از ابزارهای گوناگون تولیدی استفاده می‌كردند. در لایه‌ی زیرین غارهای بزرگ، هزاران ابزار سنگی اولیه، استخوان شكسته‌ی حیوانات، كه قرن‌ها پیش نسلشان منقرض شده، به دست آمده است. همه‌ی این استخوان‌ها به صورت فسیل درآمده‌اند. صیانت و نگه‌داری خود از حمله‌ی حیوانات وحشی به صورت انفرادی ممكن نبود، به همین سبب، انسان‌های اولیه به زیست جمعی مجبور شدند. ده‌ها و صدها هزار سال گذشت، گروه‌های نخستین توسعه یافتند و اجتماع قبایل را به صورت جمع بزرگی یگانگی دادند. در نتیجه‌ی این یگانگی و اجتماع، چندین قبیله و طایفه شكل گرفت. اشیائی كه از اقامتگاه مردم آذربایجان پیدا شده، وجود دامپروری را در زمان‌های بسیار قدیم در این دیار به اثبات رسانده است. قبایلی كه در آذربایجان می‌زیستند، به مرور با كشاورزی آشنا و به این كار مشغول شدند (خاماچی، ص20).

آذربایجان یكی از كانون‌های كهن زندگی انسان است. كاوش‌های باستان‌شناسی سابقه‌ی زندگی انسان را در این سرزمین تا دوران پارینه سنگی پیش می‌برد. در این دوران، هنوز انسان به ابزارسازی نپرداخته بود و نیازهای ابزاری خود را برای شكار حیوانات یا درآوردن ریشه‌ی گیاهان و غیره با انتخاب تكه سنگ‌های نوك تیز برآورده می‌كرد. انسان این دوران بیش‌تر میوه‌چین و شكارچی بوده‌اند تا تولیدكننده؛ پناهگاهش نیز غارهای طبیعی بوده است. چنین غارهایی در مناطق گوناگون آذربایجان پراكنده است. اما در آذربایجان ایران، كاوش‌های باستان‌شناسی انجام نگرفته و این كمبود بازبینی راه پرفراز و نشیبی را كه انسان‌ها طی هزاران سال در دوران پیش از تاریخ در این سامان پیموده‌اند، نامشخص ساخته است (رئیس نیا، ج1، ص 103).

 

در اوایل هزاره‌ی نخست پیش از میلاد، چنین كانون‌های نژادی در آذربایجان و سرزمین‌های هم جوار آن وجود داشته است:

1. طوایف و اقوامی بومی محلی، كه اصطلاحاً آسیائی خوانده شده‌اند.

2. مردم سامی نژاد كه دست كم از هزاره‌ی دوم پیش از میلاد با تاخت و تازهای آشوریان به این سرزمین رسوخ كرده‌اند.

3. اقوام آریایی و به ویژه مادی‌ها كه در نیمه‌ی نخست هزاره‌ی اول پیش از میلاد، به این سرزمین آمده و نفوذ یافته‌اند (انزلی، ص 41). دیاكونوف با بررسی و تفسیر آثار انگشت شمار فرهنگ مادی در ماد و سرزمین‌های اطراف آن كوشیده است تا تصویری از ماد و از آن جمله آذربایجان در عصر پارینه و میانه و نوسنگی نشان دهد. به گفته‌ی دیاكونوف، در این كه انسان در چه زمانی سرزمین ماد را مسكون ساخته و نخستین بار بدان‌جا گام نهاده، آگاهی چندانی در دست نیست، ولی تا این اندازه مشخص است كه در عصر پارینه سنگی، آدمی‌زادگان در این خطه زندگی می‌كرده‌اند. اكنون در نتیجه‌ی كاوش‌های باستان‌شناسی، اشیای فراوانی مربوط به تمدن و فرهنگ اوایل و اواسط و اواخر عصر پارینه سنگی، در آذربایجان و سرزمین‌های اطراف آن، یافت شده است. با این همه اطلاعاتی كه تاكنون درباره‌ی ساكنان سرزمین ماد در عصر سنگ به دست آمده، ناچیز و برای اظهارنظر ناكافی است. فقط می‌توان گفت كه راه‌های تكامل انسان عصر سنگ در سرزمین ماد با كشورهای دیگری كه مستقیم در معرض حركت و مسیر یخبندان قرار نگرفته بودند، یكسان بوده است. تاكنون آثار معتبری از عصر نئولیت یا نوسنگی در خاك ماد دیده نشده است، اما درباره‌ی عصر «حجر و مس» (انئولیت) مدارك باستان‌شناسی مشخص‌تری در دست است. درباره‌ی جامعه‌ی ماد در عصر حجر و مس می‌توان از روی نتایج حفاری‌های تپه‌های حصار و گیان و سیلك، كه به ترتیب در نزدیك دامغان و نهاوند و كاشان؛ یعنی در حوالی سرزمین ماد و نیز گوی تپه، واقع در نزدیك ارومیه، قرار دارند، داوری كرد. قدیم‌ترین قشرهای تپه‌ی مزبور، به ویژه در گوی تپه، به پایان هزاره‌ی چهارم و آغاز هزاره‌ی سوم پیش از میلاد، مربوط است. در آن عصر، سرزمین ماد به آنچه به اصطلاح خطه‌ی تمدن سفالینه‌ی ملون نامیده می‌شده و از سوریه و فلسطین تا آسیای میانه و چین ممتد بوده، تعلق داشته است. علایم نخستین تقسیم مهم و اجتماعی كار میان قبایل شبان‌پیشه و زراعت پیشه پدید آمده بود. در دامنه‌ی كوه‌ها، از جوی‌ها برای آبیاری استفاده می‌شد. فراوانی تصاویر دام‌های بزرگ شاخ‌دار و گوسفندان، كه بر ظروف آن دوران دیده می‌شود، از اهمیت خاص دامداری حكایت می‌كند. در نواحی زراعتی، نقاط مسكونی دایمی یا دهكده‌ها، كه هنوز مستحكم نبودند، ایجاد شد و برخی مصنوعات مسین و بعدها آلات مسین پدید آمد. مجموع این پیشرفت‌ها موجب ترقی پیشه‌ی نساجی و كوزه‌گری شد. رفته‌رفته شرایط برای انتقال به دومین دوره‌ی مهم تقسیم كار؛ یعنی تقسیم به پیشه و كشاورزی، فراهم آمد. تزیینات پیچ در پیچ هندسی ظروف و احتمالاً منسوجات، از خصوصیات این دوره محسوب می‌شد. سفالینه‌های تپه‌های یادشده وجود مناسباتی را با سفالینه‌های سرزمین‌های همجوار و از آن جمله نقاط مسكونی عصر مس، در قفقاز مركزی و شمالی، نشان می‌دهد. چنانكه این مناسبات را مأخذ قرار دهیم، تمدن عصر مس سرزمین ماد را می‌توان از روی حدس و فرض مربوط به 3 هزار تا 2500 سال پیش از میلاد دانست. البته تشخیص این نكته كه آیا قرابت تمدن‌ها و فرهنگ‌ها در این موارد با نزدیكی نژادی مردمانی كه فرهنگ‌های مزبور را به وجود آورده بودند، همراه بوده و یا فقط مشابهت علل در جاهای گوناگون موجب همانندی آن‌ها گشته، دشوار می‌نماید (دیاكونوف، 1379، ص 95-97).

در فلات آذربایجان، در دوران ماقبل تاریخ، به نظر محققان و بنابه مطالعات مربوط به تاریخ طبیعی انسان درباره‌ی استخوان‌های انسان، از قدیم‌ترین سكنه‌ی آن نقاط، نژاد كاملاً متجانسی وجود ندارد. بر اساس اطلاعات به دست آمده، حتی نمی‌توان گفت كه در صور مختلف، انسان مستطیل الرأس، كه در این نقاط دیده می‌شود، متعاقب یك دیگر یا به عكس، دو شاخه از دسته‌ای واحد، معروف به «بحرالرومی» یا «دراوید»، بوده‌اند. گروه اخیر در عهد ماقبل تاریخ در سراسر آسیای غربی، از بحرالروم تا تركستان روس و دره‌ی سند، پراكنده بودند و عموماً این دو شكل را «آسیائی» یا «كاسی» می‌خوانند نه «آسیایی» و آن اصطلاحی است با بار منفی، بدین معنی كه معرف نژادی از بشر است كه نه به دسته‌ی سامی تعلق دارد و نه به دسته‌ی هند و اروپایی. برخی از دانشمندان كه درصدد تصریح بیش‌تری بوده‌اند، این نژاد را «قفقازی» یا «خزری» یا «یافی» نامیده‌اند (رئیس نیا، ص 13-14). از عصر دیرینه سنگی، مردمی در آذربایجان می‌زیستند كه بعضی از آثار ایشان در جنوب شرقی آذربایجان به دست آمده است. دریاچه‌ی ارومیه، طی قرن‌ها، از شرق به غرب، چهارراهی برای عبور ملل و مركزی برای تجارت بوده است. اورل اشتاین (3) در سال 1932 در ناحیه‌ی اُشنَویه در جنوب غربی دریاچه‌ی ارومیه چندین جای پیش از تاریخ یافت. وی در دینخینه (دینخواه) در هشت كیلومتری جنوب شرقی اشنویه، سفال منقوشی متعلق به اواخر هزاره‌ی سوم و اوایل هزاره‌ی دوم پیش از میلاد به دست آورد و به قبرهای اواخر هزاره‌ی دوم برخورد. در مجلسی به نام گرد حسنعلی بانو، سفال رنگین عهد كالكولیتیك اواخر عصر حجر، كه استعمال مس هم در آن زمان معمول شده بود، پیدا كرد كه بعضی از آن آثار نظیر سفال طبقه‌ی پنج تپه‌ی گیان نهاوند است. همچنین در حسنلو قبرهایی پیدا كرد كه پر از سفال، از نوع سفال‌های گورستان شماره‌ی «ب» در سیلك كاشان بود (مشكور، ص 61). در نقاط مختلف ایران، و از آن جمله در آذربایجان، تعداد بسیاری از این تپه‌ها كشف شده، اما در تعداد كمی از آن‌ها حفاری‌های باستان‌شناسی معمولاً محدودی انجام شده و پرتوهایی، ولو اندك، به دوران پیش از تاریخ این سامان افكنده شده است. چارلز بورنی (4)، استاد دانشگاه منچستر، ادعا كرده كه در جریان یك گردش علمی در زمستان 1337، در اطراف دریاچه‌ی ارومیه، موفق به كشف 50 تپه‌ی تاریخی در این منطقه شده است. وی افزود كه اكثر این گونه تپه‌ها در كرانه‌ی غربی دریاچه و حوالی شهر ارومیه، تعدادی در كرانه‌ی شرقی و معدودی در كرانه‌ی شمالی آن پراكنده‌اند (رئیس نیا، ج1، ص 138).

بنابه یافته‌های حاصل از كاوش‌های باستان‌شناسی در مكان‌های باستانی گوی تپه‌ی ارومیه، تپه‌ی حسنلوی نَقَده و یانیق تپه‌ی تبریز و زیوه‌ی سَقز به طور دقیق منطقه‌ی آذربایجان و به ویژه نواحی غربی سواحل دریاچه‌ی ارومیه جزء مناطق اولیه‌ی شكل‌گیری حیات و تمدن بوده و قدمت 6 هزار ساله و بیش‌تر را در خود دارد (انزلی، ص 43). به گفته‌ی فرای (ص 19)، سرزمین‌های پیرامون دریاچه‌ی ارومیه، مركز آذربایجان شاید بهترین شرایط زندگی را در این فلات داشته‌اند. مردم این بخش، كه انبوه‌تر از استان‌های دیگر ایران‌اند، از روزگاران كهن همیشه برجسته و كارآمد بوده‌اند. آذربایجان هم بر سر راه بازرگانی قفقاز و نیز راه شرقی- غربی‌ای كه به دریای سیاه می‌پیوست، واقع بود. سپاهیان و اقوام مهاجر بسیاری از این راه‌ها گذشته‌اند.

 

حسنلو از نخستین سكونتگاه‌های انسان در آذربایجان، در ناحیه‌ی سُلدوز، واقع در 50 كیلومتری جنوب غرب ارومیه است. اداره‌ی كل باستان‌شناسی ایران، در سال 1325، بر روی تپه‌ی حسنلو كاوش‌هایی كرد. این ناحیه، در اوایل هزاره‌ی اول پیش از میلاد، مركز حكومت كشور مقتدر مانْنا بوده است (مشكور، ص 65). هیئت‌های باستان‌شناسی غیرایرانی و ایرانی در این تپه حفاری‌هایی كرده و آثار باارزش گوناگونی از زیر خاك بیرون آورده‌اند. رابرت دایسون (5)، در سال 1344، در رأس یك هیئت مشترك ایران و آمریكا در این تپه، به حفاری پرداخت. هیئت مزبور این تپه را دارای ده دوره‌ی متمایز سكونت دانسته است. به نظر دایسون تاریخ تقریبی سكونت دوره‌ی اول به حدود هزاره‌ی هشتم پیش از میلاد و دوره‌ی چهارم به 1300 تا 800 پیش از میلاد می‌رسد. در طرف غربی حیاط در حدود پانزده باب اطاق بزرگ و كوچك وجود داشته و جام زرین معروف حسنلو در یكی از اتاق‌های همین قسمت كشف شده است. در میان اشیای گوناگون كشف شده از حسنلو یك جام بی بدیل نیز به دست آمده است. یك مجله‌ی انگلیسی در 1985، ارزش عادی ساغر را بیست هزار لیره و اهمیت هنری و تاریخی آن را بسیار بیش‌تر از این ارقام دانسته است. رابرت دایسون كه خود، مستقیم، در جریان كشف این جام حضور داشته، چگونگی كشف آن را برای گزارشگر مجله‌ی لایف چنین تشریح كرده است: «سه ماه بعد از خاك‌برداری در تپه و هویداشدن قسمت عمده‌ی كاخ درون دژ، غروب یك روز پنج‌شنبه، یكی از كارگران حفاری به استخوان‌های دست مردی با اسلحه‌ی او برخورد می‌كند و موضوع به سرپرست هیئت گزارش می‌شود. دایسون با دو نفر از همكاران خویش شروع به پاك كردن گل و لای اطراف استخوان‌ها می‌كند و ناگهان خطی از طلا ظاهر می‌شود. كاوشگران گمان می‌برند ابتدا النگو پیدا كرده‌اند و با هیجان زدگی به كار خود ادامه می‌دهند و تیغه‌ی باریك طلا بزرگ‌تر و پهن‌تر می‌شود تا جای منقش نمایان می‌گردد. جام، به آهستگی از میان استخوان‌های دستی كه نزدیك به هزار سال آن را نگه داشته بود، بیرون كشیده می‌شود. جام بعد از آن كه مدتی به عنوان امانت در بانك ملی ارومیه نگه داری شد، به موزه‌ی ایران باستان انتقال یافت» (زهتابی، ص 141-144).

گوی تپه نیز مركز دیگری است كه، در آن، آثاری از اقوام ماقبل تاریخ آذربایجان یافت شده است. به گفته‌ی بورتون برون (6)، قبوری كه در این تپه یافت شده و مربوط به 2 هزار سال پیش است، از نخستین آریانژادهایی بوده كه از راه آذربایجان به فلات ایران وارد شده‌اند (مشكور، ص 65-66). گوی تپه كه در شش كیلومتری جنوب شرقی شهر ارومیه قرار دارد، پیش از كاوش‌های علمی، اشیایی در آن به دست آمده بود. یكی از آن‌ها یك صفحه‌ی مفرغی منقش به تصویر گیلگمش، پهلوان حماسی بابل است. گیلگمش در این نقش میان دایره‌ای ایستاده، پاهای دو گاو وحشی را گرفته، آن‌ها را بلند كرده است. صفحه‌ی یادشده در جریان یك حفاری تجارتی در سال 1934م در گوی تپه پیدا شده و احتمال داده‌اند كه به قرن 8 پ م تعلق داشته باشد. اثر دیگر مهری است استوانه‌ای كه در عمق هشت‌متری پیدا شده و نقش‌هایی از خدایان بابلی را بر خود دارد و، به احتمالی، به حدود 2000 پ م متعلق بوده است. غیر از حفاری‌های تجارتی و قاچاق و گمانه زنی‌ها در گوی تپه، در این تپه فقط یك كاوش علمی محدود، به سرپرستی بورتون براون، نماینده‌ی مكتب انگلیسی باستان‌شناسی در عراق در سال 1948 م، انجام شده و اگرچه این كاوش علمی بیش از شش هفته طول نكشیده، با این همه برای نخستین بار تا حدودی آشكار شده است كه در آذربایجان و به ویژه آذربایجان غربی وضع طبقات از نظر چند و چونی آثار فرهنگ مادی از چه قرار است. بورتون براون هفت طبقه را كه به ترتیب با حروف B, c, D, G, k, M, N و A نام گذاری شده‌اند، مشخص كرده است:

N. طبقه‌ی زیرین، مربوط به هزاره‌ی 4 پ م، شامل خانه‌هایی با دیوارهای چینه‌ای؛ قطعاتی از سفال قرمز و خاكستری بدون نقش و سفال زرد باز با خطوط ساده‌ی هندسی به رنگ قهوه‌ای تند؛ كارافزارهایی از سنگ و اشیایی ساخته شده از مس.

M. در این طبقه‌ی مربوط به هزاره‌ی 3 پ م، تا اوایل هزاره‌ی اول پ م، آثار بناهای گلی با پی‌های سنگی؛ قطعاتی از سفال قهوه‌ای و قرمز با نقش‌های هندسی مركب سیاه رنگ و نیز سفال‌های دو رنگ پخته شده در كوره و منقوش؛ ابزارهای مسی بسیاری یافت شده است.

k. سفال‌های این طبقه خاكستری و گاه سیاه و عموماً صیقلی است.

G. از این طبقه سفال‌های سیاه و صیقلی بدون نقش به دست آمده‌است.

D. در قبرهای این طبقه كه به حدود سال‌های 2000 پ م مربوط دانسته شده، جمجمه‌های نوع شمالی كشف گردیده كه، به گمان بورتون براون، به نخستین آریایی‌هایی كه از آذربایجان گذشته و به آسیای صغیر رفته‌اند، تعلق دارند. قطعات سفالی یافته شده در این قبرها قرمزرنگ، با نقش یا بدون نقش‌های الوان، بوده است.

c. این طبقه كه به سال‌های 1200 تا 1500 پ م، مربوط می‌شود، شامل سفال‌های بدون نقش صیقلی سیاه و خاكستری، شبیه سفال‌های هیتی‌های ساكن آسیای صغیر، است.

B و A. این طبقات شامل ظروفی سفالی صیقلی قرمز و خاكستری‌اند كه دسته‌هایی به شكل حیوانات، همانند ظروف یافته شده در تپه‌ی حسنلو، دارند (رئیس نیا، ج1، ص 140-144).

 

در ناحیه‌ی ماكو در سال 1924، ظرفی به شكل یك اسب پیدا شد كه پاهای آن شكسته بود. این ظرف از گل پخته و به رنگ زرد مایل به قهوه‌ای، با نقوشی زردرنگ، بود. روی گردن اسب، تزیینات زین و برگ دیده می‌شد. بر روی دهانه‌ی آن یك گل سه پر نقش شده بود. روی پشت گردن حیوان ظرفی قرار داده شده بود و اطراف آن روپوش اسب به صورت نمدی با نقوش متعدد با نهایت دقت مجسم گردیده بود. موضوع نقش روپوش مجلس شكاری است كه اسبی به دنبال گوزنی روان است و پرندگانی در میان گل‌هایی كه به صورت نقش شده در پروازند. این ظرف كه از یك سو به هنر هیتی و از سوی دیگر شبیه ظروف مكشوف در شوش است، متعلق به هزاره‌ی دوم پیش از میلاد است.

یك شیء، عجیب دیگر كه در آذربایجان پیدا شده، چیزی است شبیه به یك كیف جدید بانوان كه از سنگ سیاه است و دسته دارد و احتمالاً آن را هنگام ادای تشریفات مذهبی به دست می‌گرفته‌اند. در یك طرف ان شیء عقابی دیده می‌شود كه بال‌هایش را باز كرده و در میان سر و بال‌های آن، دو سر مار است و در پشت آن نقشی شبیه به چهارچوبی كه هشت بار تكرار شده، این شیء متعلق به نیمه‌ی اول هزاره‌ی سوم پیش از میلاد است.

اثر جالب توجه دیگری كه در ماكو پیدا شده، ریتون زیبایی به شكل سر اسب است. این جم از گل بسیار ظریفی ساخته شده و لعاب روی آن به رنگ پشم شتر است. روی آن نقش زین و برگ اسب با دقت نشان داده شده است. این ریتون مربوط به اواخر قرن هشتم پیش از میلاد است. از كاوش‌هایی كه در گورهای طالش به دست دمورگان و كسان دیگر در آذربایجان شده، در نواحی خواجه داوود كپرو، نمین، قیلاخانه، لرداغی، شكولادره، جالیك، تاش كپرو، حسن زمینی، شیرشیر، آقا- اولر، دو خالیان، گورهایی با تخته سنگ‌های بزرگی به صورت افقی و به شكل طاق پیدا شده كه در اصطلاح علمی «دولمن» (7) نام دارد. روی این گورها خاك ریخته بودند تا آن جا كه به صورت تپه‌ی كوچكی درآمده بود. داخل این گورها اشیای فراوانی وجود داشت، عبارت از ظروف سفالین درشت و سیاه رنگ یا قرمز خاكستری بدون نقش و اشیای مفرغی. آهن، در این گورها به ندرت به دست آمده و آنچه پیدا شده حلقه‌های انگشتری و دستبند و سنجاق و پیكان و زوبین و داس و خنجر و شمشیر و چاقو و تبر و مجسمه‌های كوچك حیوانات است و نیز اشیای شیشه‌ای و زرین به صورت زینت آلات در آن گورها كشف شده است. تاریخ این آثار مكشوفه از دوران مفرغ، در حدود 2100 پ م، آغاز می‌شود و به ابتدای دوران آهن، در حدود 1000 پ م، ختم می‌گردد. ولی بیش‌تر آن‌ها متعلق به دوران اخیر مفرغ است (مشكور، ص 66-67).

 

قره تپه كه یانیق تپه نیز نامیده می‌شود، در 30 كیلومتری جنوب غربی تبریز و پنج كیلومتری غربی بخش خسروشاه و در جنوب شرقی ده تازه كند واقع است. چارلز بورنی، در سال 1327، این تپه را كه یكی از بزرگ‌ترین تپه‌های باستانی پیش از تاریخ نزدیك ارومیه محسوب می‌شود، بازدید كرد و در سال 1339 یك هیئت انگلیسی به سرپرستی استاد مزبور و همسرش، خانم بیرمنگام، خاك برداری و حفاری این تپه را آغاز كردند. این حفاری كه به مدت پنج هفته ادامه داشته، در حقیقت یك حفاری اكتشافی محدود بوده و فقط قسمت شرقی را دربر می‌گرفته است و حداكثر عمق كاوش در حدود 3/5 متر بوده و فقط به یك طبقه‌ی اسكان، كه به گمان بورنی به حدود سال‌های 1900-2100 پ م تعلق دارد، دست یافته است. چارلز بورنی حدس زده كه این محل در حدود اواخر هزاره‌ی سوم پ م، كه مقارن با اواخر عصر سنگ- مس و اوایل عصر مفرغ، در آذربایجان بوده، با دارابودن چشمه‌ها و جویبارهایی برای زندگی انسان شرایط مناسبی داشته است و ساكنان آن نیز در آن دوران جماعتی كشاورز و دامپرور یكجانشین بوده‌اند. یافته شدن آسیاب دستی و داس سنگی و مقداری بقایای كاه و پوشال در انباری یكی از خانه‌ها و نیز كشف استخوان حیوانات اهلی در محدوده‌ی حفاری شده، همه حاكی از رواج كشاورزی و دامپروری در میان جماعت ساكن تپه است، اما چنین می‌نماید كه ساكنان تپه، به هنگام اشغال آن جا، چندان با دامداری و كوچ نشینی فاصله نداشته‌اند. عللی كه وی برای اثبات نظر خود ارائه داده، عبارت‌اند از كشف خانه‌های دایره‌ای متعلق به آن‌ها و نقش‌ها و تزئینات روی سفال‌های یافته شده در جریان كاوش، كه حاكی از تأثیر زندگی چادرنشینی بر فرهنگ و ذهنیت آن‌هاست. جالب‌ترین كشف حفاری یادشده، از زیرخاك درآمدن بنیان و دیوارهای خشتی بدون روكش 23 بنای دایره‌ای است كه به نظر سرپرست هیئت حفاری، به استثنای دو بنا، همه، خانه‌هایی با انباری و سكو و طاقچه و اجاق و آخور و غیره بوده‌اند و طول قطر هیچ كدام از آن‌ها نیز از حدود شش متر تجاوز نمی‌كرده است. بنای دوم كه در گوشه‌ای از محل خاك‌برداری شده ظاهر گردیده، بنای دایره‌ای شكل مستقل و جدا از قسمت‌های دیگر است كه در وسط آن سكوی دایره‌ای شكلی قرار دارد و محلی كه كف آن با ماده‌ی صاف و شفافی پوشیده شده و شاید اجاق بزرگی بوده، در كنار دیوار جانبی جلب نظر می‌كند. حدس زده شد كه این بنا كارگاه جماعت بوده است (رئیس نیا، ج1، ص 144-146).

آثار باستانی به دست آمده از زیویه و حسنلو و مجیدتپه، مؤید این نكته‌اند كه جغرافیای آذربایجان كنونی در هزاره‌ی دوم قرن‌های نخست هزاره‌ی اول پیش از میلاد، دوران مانْنایان، كانون تمدن بسیار متعالی بوده است. این تمدن در قلمرو كنونی ایران، پس از شوش، كهن‌ترین تمدن و همان‌طور كه برخی محققان نیز گفته‌اند، یكی از منابع الهام و اقتباس تمدن ارس بوده است (زهتابی، ص 146).

اشیای به دست آمده بر اثر كاوش‌های باستان‌شناسی، از غار «تامتام» در جنوب شرقی آذربایجان ایران، زندگی انسان را، در این خطه، به عهد «آشل» و «موستیه» و «اورینیاك» پیوند می‌دهد. از این مطلب می‌توان نتیجه گرفت كه، در این عهد، این منطقه خالی از سكنه نبوده، ولی این پرسش مطرح است كه آیا پیش از این دوره این منطقه مسكونی بوده است؟ پاسخی كه می‌توان داد این است كه تاكنون سندی به دست نیامده كه آشكارا بتواند مسئله‌ی زندگی در این منطقه را اثبات كند، ولی نتایج اكتشافات تا‌ اندازه‌ای زندگی انسان را در عصر حجر (پالئولیت) حل كرده و پس از این دوره، مسئله‌ی چندان مشكلی نداشته است.

ت

یره‌های گوناگون در ادوار باستانی تاریخ در آذربایجان زندگی كرده‌اند. «قوتی» و «لوللوبیگ» در هزاره‌ی دوم و سوم پیش از میلاد در بخش‌های جنوبی و مانناها در هزاره‌ی نخست پیش از میلاد در جنوب و شرق دریاچه‌ی ارومیه پراكنده بودند. میدیایی‌ها در مناطق شرقی و جنوبی و خزرها (كاسپی‌ها) در غرب و جنوب غربی و آلبان‌ها در ولایات شمالی آذربایجان و همچنین در داغستان جنوبی زندگی می‌كردند. بعدها زمانی كه تیره‌های گوناگون این سرزمین با یكدیگر متحد شدند، توانستند در مقابل حملات پی در پی آشوریان به شدت مقاومت كنند. در این زمان، سرزمین آذربایجان در دست مادها بود. اینان تیره‌ای از نژاد آریایی بودند كه عموماً از نقاط شمالی به این مناطق كوچ كرده بودند (نیكنام لاله، ص 15-16).

بر اساس منابع باستانی، در قرن 5 پ م، در جنوب ارس در آذربایجان ایران، اوتیان می‌زیستند؛ یعنی در جایی كه پیش از آن گوتیان سكونت داشتند (علی‌یف، ص 97). شَلِمَنصرَّ ظاهراً نخستین پادشاه آشوری است كه به كرانه‌های كشور ماد رسیده است. شمشی اَداد پنجم (820-821 پ م) به درون ماد راه یافت و پس از او اداد نَئیری سوم (810-872 پ م) چند بار به ماد لشكر كشید، ولی این لشكركشی‌ها غالباً به ماد بزرگ بوده و ماد كوچك؛ یعنی آذربایجان، در آن زمان در دست قوم ماننا و اقوام دیگر غیرآریایی بوده است (مشكور، ص 90).

اداد نَئیری، در طول سلطنت خود، به بخش‌های جنوبی دولت ماننا لشكر كشید و تا نواحی دریاچه‌ی ارومیه را غارت كرد و طعمه‌ی حریق ساخت. در سال 885 پ م، توكولتی نینورتای دوم، پادشاه آشور، علیه مانْنا لشكركشی و آن جا را غارت كرد. این هجوم به اراضی غربی دریاچه‌ی ارومیه؛ یعنی به خاك نئیری و گیلزان، در حد فاصل وان و دریاچه‌ی ارومیه، صورت گرفت. دولت آشور و پادشاه آن به نواحی ماننا، به سبب وجود چوب و فلزات و انواع سنگ مورد نیاز در ساختمان سازی و اسب‌های سواری و باركش و نیز وجود معماران و صنعت‌گران و استادكاران، توجه ویژه‌ای داشتند (زهتابی، ص 114-115).

 

در سال 743 پ م، ارتش آشور شكست خرد كننده‌ای بر اورارتو و متحدانش وارد ساخت؛ با این حمله ادعای اورارتو مبنی بر حكومت بر ماننا پایان گرفت. شكست ساردوی دوم، بی درنگ، سرزمین ماننایی را در رأس تمام ایالات آذربایجان قرار داد. ایرانزو پادشاهی بود كه در آن زمان در ماننا حكومت می‌كرد. وی و جانشینش، به خوبی، از این وضعیت استفاده كردند. در نتیجه در دهه‌های 30 و 40 قرن هشتم، ماننا به انضمام كشورهای تابعه‌ی آن در كل حوضه‌ی جنوبی دریاچه‌ی ارومیه و ساحل شرقی دریاچه تبریز كنونی، شاید ساحل غربی و نیز ظاهراً تا بخش بسیاری از حوضه‌ی رودخانه‌ی سفیدرود، به جز قسمت‌های تحتانی آن، گسترش یافت. می‌توان استنباط كرد كه مرز شمالی ناحیه‌ی زیر تسلط ماننایی را آب پخشان، بین دریاچه‌ی ارومیه و رود ارس، تشكیل می‌داده است (دیاكونوف، 1386، ص 137). به دیگر سخن، اراضی ماننا و نواحی تابع آن، به تقریب منطق است با آنچه در آینده ماد آتروپاتن و آذربایجان كنونی ایران نامیده شد (زهتابی، ص 111). عنصر ایرانی در سرزمین ماننایی‌ها هنوز چندان نیرومند نبود، اما عنصر قومی مسلط در كشور روشن نیست. غالباً تصور می‌شود كه آنان هوری (ماتیانی) بودند (دیاكونوف، همان جا). در حدود سال 720 پ م، وضع سیاسی كشور چنین بود: اقصای شمال (آن سوی دریاچه‌ی ارومیه) ظاهراً تحت تصرف اورارتو قرار داشت (منظور نواحی گونئی، مرند، قره داغ، قره ضیاء الدین) و به تقریب باقی سرزمین آذربایجان كنونی ایران، مستقیم یا غیرمستقیم، تحت حكومت «ایرانزو»، پادشاه ماننا، بود. ولی در مرزهای آن پادشاهی متصرفات فرمان‌روایان نیمه مستقلی قرار داشتند كه برای موجودیت ماننا خطرناك بودند. همه‌ی آن‌ها حاكم یا جانشین ماننا به حساب می‌آمده و «شاكنو» نامیده می‌شده‌اند، ولی تا حدی مستقل بودند، گرچه، در واقع، شاهكانی تابع ماننا بودند. این شاهك‌ها عبارت بودند از «اوئیش دیش»، تقریباً در مراغه‌ی كنونی بود؛ «زیكرتو»، تقریباً در ناحیه‌ی میانه و اردبیل كنونی واقع بود؛ «آندیا»، كه در بخش سفلای دره‌ی قزل اوزن (سفیدرود) قرار داشت؛ «دیوك»، كه در بخش علیای همان دره قرار داشت. همه‌ی این شاهك‌ها تابع ماننا بودند. به موازات بزرگ‌تر و نیرومندتر شدن دولت ماننا، طوایف و امارات و پادشاهی‌های كوچك اطراف دریاچه‌ی ارومیه و دیگر نواحی آذربایجان برخی به میل خود و برخی به اجبار به اتحادیه‌ی ماننا پیوستند (زهتابی، ص 112-114). درباره‌ی سازمان اجتماعی و سیاسی پادشاهی ماننایی، اطلاعاتی در دست است. جمعیت مانْنا، مثل ایالت‌های همجوار، عمدتاً دامپرور بودند و گوسفند و الاغ و تعدادی شترهای دوكوهانه پرورش می‌دادند و پرورش اسب در مسی، در منطقه‌ی تبریز كنونی، بسیار اهمیت داشت. با این همه، در هیچ قسمتی از دولت ماد آینده، به مانند ماننا، به كشاورزی اهمیت داده نمی‌شد (دیاكونوف، 1386، ص 138).

 

گروهی سرزمین آذربایجان یا ماد آتروپاتن را از نظر نشیمن اقوام باستانی به هشت ناحیه تقسیم كرده‌اند:

1. از رود ارس تا جبال آورین داغ و قره داغ، نواحی قطور، خوی و مرند؛ این ناحیه را آشوریان «سان- گی- بوتو» می‌نامیدند و از قرن نهم تا پایان قرن هشتم پیش از میلاد، كامل، جزء اورارتو بوده و سرنوشت آن تا دوران سقوط آشور و اورارتو روشن نیست.

2. دره‌ی قره‌سو (شعبه‌ی جنوبی ارس)؛ از منابع قدیمی هیچ اطلاعی درباره‌ی این ناحیه در دست نیست و بعدها كادوسیان در آن جا ساكن شدند.

3. ناحیه‌ی دریاچه‌ی ارومیه و رودهایی كه در آن می‌ریزند؛ این ناحیه به سه ناحیه‌ی فرعی تقسیم می‌گردد:

الف. كرانه‌ی غربی دریاچه‌ی ارومیه؛ یعنی «گیلزان باستانی» در قرن نهم پیش از میلاد، كه ناحیه‌ی مستقلی بوده و ظاهراً بعدها جزء «اورارتو» یا «ماننا» شده و یا این كه میان آن دو تقسیم گردیده است.

ب. كرانه‌ی جنوبی دریاچه‌ی ارومیه و حوزه‌ی رود «جغتو» یا زرینه‌رود و رودهایی كه به موازات آن جاری‌اند؛ این ناحیه در قرن نهم پیش از میلاد به نام «زاموای داخلی» موسوم بوده و به چندین واحد مستقل سیاسی تقسیم می‌شده است: «حارانا (8)»، «ماننا (9)»، «مسی (10)» و غیره. این بخش بعدها هسته‌ی دولت ماننا را تشكیل داد و، از قرن هفتم پیش از میلاد به بعد، آن را می‌توان مركز اقتصادی ماد شمرد؛ به این معنا كه، در آغاز، مركز اقتصادی سراسر ماد بوده است و بعد ماد آتروپاتن.

ج. كرانه‌ی شرقی دریاچه‌ی ارومیه به ماننا مربوط بوده است و كرانه‌ی شمالی؛ یعنی دره‌ی رود آجی‌چای و ناحیه‌ی تبریز كنونی، ظاهراً مستقل بوده و قبیله‌ی دالیان در آن جا زندگی می‌كرده است.

4. دره‌ی رود قزل‌اوزن (سفیدرود) و شعبه‌های آن، ویژگی رود قزل‌اوزن مارپیچی بودن آن است، در همزبور چند ناحیه وجود داشته است:

الف. از شمال غرب به سمت جنوب شرق، میان كوه‌های آق‌داغ و آق‌كروك، جایی كه دره‌ی سفیدرود در آن جا قرار دارد، در روزگار قدیم آندیا (11) خوانده می‌شد.

ب. در بخش شمال شرقی این دره رودی است كه از كوهستان سهند سرازیر می‌شود و حوزه‌ی آن رود در روزگار كهن «زیكیرتو (12)» نام داشت.

ج. بالاتر از محل تلاقی رود قزل اوزن با رود كوچك مزبور، كه امروز قافلانكوه نام دارد، در قدیم «گیزیل بوندا (13)» خوانده می‌شد. این قسمت، ماد آتروپاتن بعدی را از ناحیه‌ی ماننا جدا می‌كرد. آشوریان این بخش قزل‌اوزن را مادی (14) خوانده‌اند.

5. بخش علیای رود زاب كوچك؛ سرزمین‌های واقع در جنوب غربی نواحی شماره‌ی 3 و 4، آن سوی رشته‌ی جبال افقی، بیش‌تر به آشور و بابل گرایش داشتند. ایالت «زاموا» یا «لولو» از لحاظ جغرافیایی با آشور بسیار مربوط بوده، نواحی شهرهای كنونی میاندوآب و بانه و سلیمانیه و زهاب و سنندج، در معنای بسیط، بدین نام موسوم بوده و، به طور محدود، «زاموا» نامیده می‌شده است. «زاموا» بخش علیای رود زاب كوچك بوده، كه خود یكی از شعبه‌های دجله به شمار می‌رفته است؛ شعبه‌هایی كه، در مسیر سفلای آن، خاك اصلی آشور را قطع می‌كنند.

6. بخش علیای رود دیاله؛ بخش علیای رود دیاله و شاخه‌ها و شعب كوچك آن (در مثلث شهرهای كنونی سلیمانیه-زهاب- سنندج) از اواسط قرن نهم پیش از میلاد «پارسوا» نامیده شده است. دو ناحیه‌ی زاموا و پارسوا اهمیت خاصی داشته‌اند.

7. بخش وسطای مسیر رود دیاله؛ این بخش را ایالت نَمَر (15)، كه در اواسط هزاره‌ی دوم پیش از میلاد، تحت نفوذ سیاسی كامل بابل بود، اشغال كرد. در جنوب دره‌ی دیاله و شعبه‌های آن ایالت «بیت همبان» قرار داشت.

8. دره‌های بخش علیای رود كرخه؛ بخش علیای رود كرخه ظاهراً همان كشور «الی‌پی» باستان است كه بعدها «الی ماییدا» نامیده شد (محمدقلی زاده، ص 26-28).

پی‌نوشت‌ها:

1. Cenozoic

2. Holosen

3. Aurel stein

4. charles Burney

5. Robert Dyson

6. Burton Brown

7. Dolman

8. Harana

9. Manna

10. Messi

11. Andia

12. Zikirtu

13. Gizilbunda

14. Maday

15. Namar

منبع مقاله :

ولایتی، علی اكبر؛ (1391)، آذربایجان در دوران پیش از اسلام، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ اول

 

 

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...