رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

برای شادی روحم کمی غزل لطفا

دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا

 

همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا

به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !

 

مرا به حال خودم ول کنید آدم ها

فقط برای کمی گریه لااقل، لطفا

 

کسی میان شما عشق را نمی فهمد

ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا

 

کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا

به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا

 

"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"

ببر به آخر دنیا از این محل لطفا

 

نمانده راه زیادی، کنار قبرستان

پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا

 

 

از : فرزاد نظافتی

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 101
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق

زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق

روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است

طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق

دست هایت را خودت "ها" کن اگر یخ کرده اند

از لب معشوقه هامان "ها" نمی آید رفیق

هضم دلتنگی برای موج آسان نیست

آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق

یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان

هیچکس سمت دل زیبا نمی آید رفیق

"سجاد صفری اعظم"

لینک به دیدگاه

لایق وفا باشی او جفا کند سخت است

مثل یک غریبه اگر با تو تا کند سخت است

مست دیدنش بشوی، غرق بوسه اش بکنی

او برای یک لبخند پا به پا کند سخت است

اسم کوچکش دایم ذکر هر شبت باشد

او به نام فامیل ت اکتفا کند سخت است

عاشقی که زوری نیست، چاره غیر دوری نیست

او برای این دوری هی دعا کند سخت است...

نازنین مرادی

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم

راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب

پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

دل به دریا می‌زنم من... دل به دریا می‌زنی؟

تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم

جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم

پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن

باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه...

نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم

 

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم...

 

رضا احسان پور

لینک به دیدگاه
  • 7 ماه بعد...

همواره عشق بی خبر از راه می رسد

چونان مسافری که به ناگاه می رسد

وامی نهم به اشک وبه مژگان تدارکش

چون وقت آب وجاروی این راه می رسد

اینت زهی شکوه که نزدت سلام من

با موکب نسیم سحرگاه می رسد

با دیگران نمی نهدت دل،به دامنت

چندان که دست خواهش کوتاه می رسد

 

میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم

تا آهوی تو،کی به کمین گاه می رسد

 

هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب

وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد

شاعر!دلت به راه بیاویز و از غزل

طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد

لینک به دیدگاه

[h=5]درین مجادله تفهیمِ اتهامم کن

سپس به بوسه‌ی کارآمدی تمامم کن

 

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرامم ،

تو با سیاست ابروی خویش رامم کن

 

به اشتیاق تو جمعیتی‌ست در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن

 

شهید نیستم اما تو کوچه‌ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن

شراب کهنه چرا ؟ خون تازه آوردم ...

اگرکه باب دلت نیستم حرامم کن

 

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه‌ای تمامم کن

[/h][h=5] علیرضا بدیع[/h]

لینک به دیدگاه

ﺣﯿﺎﻁ ﺁﺏ ﺯﺩﻩ، ﺗﺨﺖ ﭼﻮﺑﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺑﻮﺳﻪ، ﭼﻪ ﻋﺼﺮﯼ، ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ! ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺭﺍ !

ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺎﺧﺘﻪ ﻫﺎ ﺁﺷﯿﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﻏﺮﻭﺏ ﺍﻭﻝ ﺁﺑﺎﻥ ﻗﺸﻨﮓ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ

ﻧﺴﯿﻢ ﻭ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﯾﺲ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺑﮑﻨﺪ

ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻏﺰﻝ ﻋﺎﻣﯿﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ـ ﮐﺮﺝ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﻮ! ﺁﻗﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺿﺒﻂ ﺍﮔﺮ …

ﻧﻪ ﺧﯿﺮ ﮐﻢ ﻧﮑﻦ ﺁﻗﺎ! ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﮔﻞ ﻧﺮﺍﻗﯽ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ

ﻓﻀﺎﯼ ﻣﻠﺘﻬﺐ ﻭ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻧﻈﺮ ﻣﺎﺳﺖ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻋﺰﯾﺰ!

ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ، ﭼﺎﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

#حسن_صادقی_پناه

لینک به دیدگاه

خبر خـــیر تو از نقـــل حریفان سخت است

 

حفظ ِحالات من و طعنـه ی آنان سخت است

 

لحظه ای بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را

 

در دل ابـــر نگــهــداری بـاران سخت است

 

کشتی ِ کوچک من هر چه که محــکم باشد

 

جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

 

ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رســوا

 

شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

 

ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشـــوقه!

 

بی محلی سر این کوچه دوچـندان سخت است

 

زیـر بــاران که به من زل بزنی خواهی دید:

 

فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

 

کوچه ی مهـــــر ـــ سـر نبش ، کماکان باران...

 

دیــدنِ حـجلــه ی من اول آبــــان سخت است

 

کاظم بهمنی

لینک به دیدگاه

آبی‌تر از نگاه تو موجی ندیده‌ام،

باران و چشم‌های تو از یک قبیله‌اند

 

مرهم ز چشم‌های تو ‌می‌بارد و امید،

درمان و چشم‌های تو از یک قبیله‌اند

 

دست‌ام نمی‌رسد که به ایوان چشم تو

روزی دخیل بندم و حاجت بگیرم آه

 

هر شب ستاره ‌می‌شکفد در خیال من

کیوان و چشم‌های تو از یک قبیله‌اند

 

با پرفریب نرگس در شب نشسته‌ات

راه کدام عاشق سرگشته ‌می‌زنی؟

 

آتش شدی و شعله به هر گوشه ‌می‌زنی

شیطان و چشم‌های تو از یک قبیله‌اند

 

والاتر از حماسه‌ی چشمت حماسه نیست

سرکش‌تر از همیشه‌ی دریا نگاه تو

 

پس کی غزال وحشی من رام ‌می‌شوی؟

عصیان و چشم‌های تو از یک قبیله‌اند؟

 

وقتی بت سکوت مرا با نگاه خود،

در ابتدای حنجره‌ام خرد ‌می‌کنی

 

باید به چشم‌های تو ایمان بیاورم

ایمان و چشم‌های تو از یک قبیله‌اند

 

حجت الله نظریان

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ای یار دوردست که دل می‌بری هنوز

 

چون آتش نهفته به خاکستری هنوز

 

هر چند خط کشیده بر آیینه‌ات زمان

 

در چشمم از تمامي خوبان، سری هنوز

 

سودای دلنشین نخستین و آخرین!

 

عمرم گذشت و توام در سری هنوز

 

ای نازنین درخت نخستین گناه من!

 

از میوه‌های وسوسه بارآوری هنوز

 

آن سیب‌های راه به پرهیز بسته را

 

در سایه سار زلف، تو می‌پروری هنوز

 

با جرعه‌ای ز بوی تو از خویش می‌روم

 

آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز

 

#حسین_منزوی

 

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من

من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو

حالا بریز هستی خود را به پای من

وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند

خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز

تکرار می‌کنند تو را در صدای من

آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس

در شهر نیست باخبر از ماجرای من

شاید که ای غریبه تو همزاد با منی

من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!!

 

زنده یاد نجمه زارع

لینک به دیدگاه
ﺣﯿﺎﻁ ﺁﺏ ﺯﺩﻩ، ﺗﺨﺖ ﭼﻮﺑﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺑﻮﺳﻪ، ﭼﻪ ﻋﺼﺮﯼ، ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ! ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺭﺍ !

ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺎﺧﺘﻪ ﻫﺎ ﺁﺷﯿﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﻏﺮﻭﺏ ﺍﻭﻝ ﺁﺑﺎﻥ ﻗﺸﻨﮓ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ

ﻧﺴﯿﻢ ﻭ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﯾﺲ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺑﮑﻨﺪ

ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻏﺰﻝ ﻋﺎﻣﯿﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ـ ﮐﺮﺝ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﻮ! ﺁﻗﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺿﺒﻂ ﺍﮔﺮ …

ﻧﻪ ﺧﯿﺮ ﮐﻢ ﻧﮑﻦ ﺁﻗﺎ! ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﮔﻞ ﻧﺮﺍﻗﯽ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ

ﻓﻀﺎﯼ ﻣﻠﺘﻬﺐ ﻭ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻧﻈﺮ ﻣﺎﺳﺖ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻋﺰﯾﺰ!

ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ، ﭼﺎﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ

 

#حسن_صادقی_پناه

:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::a030::yes::w139::ws53:

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

ای یار دوردست که دل می‌بری هنوز

چون آتش نهفته به خاکستری هنوز

 

هر چند خط کشیده بر آیینه‌ات زمان

در چشمم از تمامي خوبان، سری هنوز

 

سودای دلنشین نخستین و آخرین!

عمرم گذشت و توام در سری هنوز

 

ای نازنین درخت نخستین گناه من!

از میوه‌های وسوسه بارآوری هنوز

 

آن سیب‌های راه به پرهیز بسته را

در سایه سار زلف، تو می‌پروری هنوز

 

با جرعه‌ای ز بوی تو از خویش می‌روم

آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز

 

#حسین منزوی

لینک به دیدگاه
ای یار دوردست که دل می‌بری هنوز

چون آتش نهفته به خاکستری هنوز

 

هر چند خط کشیده بر آیینه‌ات زمان

در چشمم از تمامي خوبان، سری هنوز

 

سودای دلنشین نخستین و آخرین!

عمرم گذشت و توام در سری هنوز

 

ای نازنین درخت نخستین گناه من!

از میوه‌های وسوسه بارآوری هنوز

 

آن سیب‌های راه به پرهیز بسته را

در سایه سار زلف، تو می‌پروری هنوز

 

با جرعه‌ای ز بوی تو از خویش می‌روم

آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز

 

#حسین منزوی

:ws37::ws37::ws37::ws37:به به

لینک به دیدگاه

سهم من از زمانه بجز تُنگ ِ تنگ نیست

دنیا برای ماهی ِ قرمز ، قشنگ نیست

فهمیده ام که ساحل چشمان تو بجز ...

جایی برای کشتن ِ صدها نهنگ نیست

مثل ِ گلادیاتور ِ از پیش باخته ....

حتی قمار بر سَرِ جانم ، قشنگ نیست

سنگی است در نگاه تو آماده و بجز

در انتظار رد شدن ِ پای لنگ نیست

بالا که می روی به من اینگونه زل نزن ...!

دنیا به غیر ِ بازی الاکلنگ نیست

نبضم فقط برای تو بی نظم می زند

گنجشک را که طاقت ِ قلاب سنگ نیست ...!

بردار از ضمیر خودآگاه چشم هات

سنگی که خُرد کرده دلی را که سنگ نیست

بنشین کنار من نفسی را که گفته اند:...

درکار خیر حاجت ِ قدری درنگ نیست

سید مهدی نژاد هاشمی

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه

گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه

بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم

گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!

سخت است این‌که دل بکنم از تو، از خودم

از این نفس کشیدن اجباری، از گناه

بالا گرفته‌ام سرِ خود را اگرچه عشق

یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله‌های دلم درد می‌کشند

باید دوباره زاده شوم عاری از گناه

 

#نجمه زارع

لینک به دیدگاه
  • 8 ماه بعد...

با دست ِمهربان ِتو در باز می‌شود

شب با دو چشم مشکی‌ات آغاز می‌شود

 

چون کودکی که تازه زبان باز کرده است

لب باز می‌کنی و دلم باز می‌شود

 

ابراز عشق را به سخن احتیاج نیست

عشق است آنچه بی‌سخن ابراز می‌شود

 

شانه به زلف پُر شکنت چنگ می‌زند

آیینه نیز لب‌به‌لب آواز می‌شود

 

بالاتر از سیاهی چشم خودت که نیست

هر رنگْ سایه‌ای بزنی ناز می‌شود

 

پنهان نگاه می‌کنم و اشک‌های من

هر قطره سیل ِخانه‌برانداز می‌شود

=============

:ws37:مخاطب خاص

لینک به دیدگاه

با دست ِمهربان ِتو در باز می‌شود

شب با دو چشم مشکی‌ات آغاز می‌شود

 

چون کودکی که تازه زبان باز کرده است

لب باز می‌کنی و دلم باز می‌شود

 

ابراز عشق را به سخن احتیاج نیست

عشق است آنچه بی‌سخن ابراز می‌شود

 

شانه به زلف پُر شکنت چنگ می‌زند

آیینه نیز لب‌به‌لب آواز می‌شود

 

بالاتر از سیاهی چشم خودت که نیست

هر رنگْ سایه‌ای بزنی ناز می‌شود

 

پنهان نگاه می‌کنم و اشک‌های من

هر قطره سیل ِخانه‌برانداز می‌شود

=============

:ws37:مخاطب خاص

مخاطب خاص شما به چشماش سایه میزنه؟:ws3:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...