fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ یه خانم معلول که بعد از فارغ التحصیلی در اثر یه تصادف در ترکیه قطع نخاع شده بود با سعی و تلاش هم تحصیلاتشو به پایان رسوند و هم اینکه الان تو دوره جدید بعنوان نماینده مردم راهی مجلس شد. ولی خیلی ها چنین نیستند. یه خونه 70 متری محدودشون میکنه. نون که گرون میشه محدود میشن. بنزین که گرون بشه محدودیت اینام شدید تر میشه. بخاطر گذشته شون محدود میشن. حتی دوکلوم مشاجره هم اینا رو محدود میکنه. اگه با این چیزا محدود بشی , کاری از دست کسی برات برنمیاد. خودکرده را تدبیر نیست. چه جوری میشه به این جور افراد کمک کرد که طور دیگری بیاندیشند؟ 9 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ ایجاد انگیزه و حمایت همه جانبه 6 لینک به دیدگاه
Sepandarmaz 1327 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ یه جایی خوندم " مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی بدان که زندگی میکنی " حتی هر چقدر هم کم و از فاصله دور ودر حد یک کلمه یا یک لبخند 6 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ «خفاش کوچولو جیغ کشید: آهای ! لطفا یکی کلید تاریکی را بزنه من از روشنایی دارم زهره ترک می شم! شل سیلور استاین!» شاید شما هم داستان آن پسر را شنیده باشید که دلش برای اردکی که کثیف بود و پرهایش چرب شده بود سوخت. او را به حمام برد و پرهایش را با مهربانی و دقت با اب و صابون شست. باقی داستان در دام یک درامای غم انگیز گرفتار می شود. حدس بزنید وقتی اردک معصومانه و براساس غریزه وارد آب می شود چه اتفاقی می افتد!او به داخل آب رفت اما برنگشت! چون پر هاش چرب نبود و اون غرق شد. نتیجه ی داستان ساده است :« هیچ وقت آنچه برای خود می پسندی برای همه نپسند!» 5 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ من فکر میکنم اول از همه بستگی به شخصیت خود فرد داره و اینکه چقد هدف منده بعضی انسان ها هستن ذاتا دنبال بهترین هان حتی اگه معلول باشن و برعکس البته من اینجور فکر میکنم بعدش ایجاد انگیزه بیشتر از طرف سایرین 5 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ من فکر میکنم اول باید اندیشه رو بهشون یاد بدیم هرچه قدر قدر فکر ادمی باز تر باشه اهداف بلندتری برا خودش ترسیم میکنه ... و خوب دوست خوبمون هم گفتند خوبی رو نثارشون کنیم و همینطور موج مثبت بهشون بدیم تا با انرزی تر قدم بردارند و دایره محدودیت رو شعاعشو بیشتر و بیشتر کنند تا دیوارری دیگه دیده نشه 5 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ «خفاش کوچولو جیغ کشید: آهای ! لطفا یکی کلید تاریکی را بزنه من از روشنایی دارم زهره ترک می شم! شل سیلور استاین!» شاید شما هم داستان آن پسر را شنیده باشید که دلش برای اردکی که کثیف بود و پرهایش چرب شده بود سوخت. او را به حمام برد و پرهایش را با مهربانی و دقت با اب و صابون شست. باقی داستان در دام یک درامای غم انگیز گرفتار می شود. حدس بزنید وقتی اردک معصومانه و براساس غریزه وارد آب می شود چه اتفاقی می افتد!او به داخل آب رفت اما برنگشت! چون پر هاش چرب نبود و اون غرق شد. نتیجه ی داستان ساده است :« هیچ وقت آنچه برای خود می پسندی برای همه نپسند!» این الان دارم بود؟ 3 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ این الان دارم بود؟ (این الان دارم بود ) که نوشتی یعنی یه جمله است؟ آهان میخواستی بپرسی یه درام هست ؟ آره . یه درام غم انگیز. 2 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ (این الان دارم بود ) که نوشتی یعنی یه جمله است؟ آهان میخواستی بپرسی یه درام هست ؟ آره . یه درام غم انگیز. میام میزنمتااااااااا صبح تا حالا از چشمام کار کشیدم خب اشتباه شد حالا درام بود یا نه ؟ 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ این الان دارم بود؟ کتاب تاریخ که بسته شد پسر بچه نتیجه ی بزرگی گرفته بود. اردک ها می توانند در آب غرق شوند! 2 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ میام میزنمتااااااااا صبح تا حالا از چشمام کار کشیدم خب اشتباه شد حالا درام بود یا نه ؟ دروغ نگو. چشای به اون قشنگی هیچوقت خسته نمیشن. 1 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ دروغ نگو. چشای به اون قشنگی هیچوقت خسته نمیشن. 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ همین که گفتم یه مثال زنده و یک آزمایش بود. با یک کلمه یا جمله محدود نشو. 1 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ همین که گفتم یه مثال زنده و یک آزمایش بود. با یک کلمه یا جمله محدود نشو. بعله متوجه منظورت شدم نکته ی خیلی ریز و در عین حال جالبی داشت 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ بعله متوجه منظورت شدم نکته ی خیلی ریز و در عین حال جالبی داشت درود بر شما . 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ کاری انجام بده که دوستش داری . در جستجوی حرفه و مسیری باشید که به زندگی شما جهت ، مقصد و خشنودی می دهد .هدف ها را تشخصی دهید و برای هدف هایی که به زندگی شما معنی و ارزش می بخشد تلاش کنید .این کار فقط به سلامتی روحی و انگیزه داشتن شما کمک نمی کند ، بلکه باعث می شود شما در زمان های سختی احساس بهتری داشته باشید و التیام بخش شما خواهد بود . آیا شما در روز شنبه صبح از تخت خود می پرید و پیش به سوی پیشرفت و کارهای این هفته می روید؟ اگر پاسخ شما خیر است بیشتر فکر کنید تا دلیلش را پیدا کنید . 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ اگه خودت نتونی خودت رو جمع و جور کنی , تقصیر دیگران نیست. خودکرده را تدبیر نیست. 4 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ ابتداازتمامی شماپوزش می خواهم اگرنوشتم کاملامفهوم نیست چون چنددقیقه پیش اعصابم خوردشدزدم یه شیشه راشکوندم اینجاچندموضوع رامی شودگفت یکی خشم ،احساس گناه،واینکه نمی تواندتصمیم درست بگیرد. وقتی که خشمگین هستی باعث می شوددیگرنتوانی تصمیم درست رابگیری .بهتراین خشمی که درونت راگرفته خالی کنی فریادبزن چیزی رابشکن کیسه بکس بگیروبامشت بزن وسرکیسه دادبزن البته بالش هم می توانی و... بعداخالی که شدی درآرامش فکرکن بهترین تصمیم رامی توانی بگیری! برفرض دستی ندارم نبایدبگی چون ناقصم زندگی تعطیل نه اینجوری نگاه کن زندگی جدیدآغازشداصلاخوب شدازیکنواختی درامدیم تجربه ای جدیددرخودت نگاه کن شایدبرتری داری که کسی ندارددرست این فردیک دست نداره ولی بادقت می فهمه سخنورخوبی است . درآخردوتاکتاب معرفی می کنم که واقعاخوبه بخونی متوجه می شوی شفای زندگی ونیروی درون اثرلوییزهی ازفکورپوزش می خواهم اگربه موضوع ربطی نداشت به همون دلیل ابتدااست 3 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ خود فرد باید دنبال تلاش باشه... تا خودش نخواد هیچ کاری نمیتونه بکنه هیچ کار 4 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ اول از همه باید ترس رو از وجودشون گرفت ترس که ریخت آدم دل و جرات پیدا میکنه ترس که ریخت محدود نمیشه ترس دست و پای آدمی رو میبنده ترسه که بریزه فکر رسیدن به هدف و خوشبختی و نامحدود شدن میاد سراغ آدم و اینجاست که باید راه رسیدن بهش رو یاد داد و تلاش مستمرو 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده