spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ سلام دوستان عزیز تو این تاپیک میخوایم درمورد هنرپیشگان سینما,موسیقی وکلا هنرمندانمون چه ایرانی وچه خارجی صحبت کنیم یه جور بیوگرافی ومعرفی به همراه عکسایی که اگر دوستان خواستن همکاری کنن هرچقدر کم حجم تر انتخاب کنن عکسارو وتعدادشونو برای مشاهده ودیدن پستا هم بهتر خواهد بود امیدوارم تاپیک خوبی از اب دربیاد موفق باشیم 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ عکس و بیوگرافی كامل "نیکلاس کیج" عكسها و بيوگرافي و فيلم شناسي كاملي از بازيگر مطرح سينماي جهان، نيكلاس كيج نیکلاس کیج با نام اصلی نیکلاس کیم کاپولا، ۷ ژانویه ی سال ۱۹۶۴ در لانگ بیچ از توابع ایالت کالیفرنیای آمریکای شمالی متولد شد. پدر او آگوست کوپولا استاد ادبیات و برادر فرانسیس فورد کاپولا کارگردان مشهور «پدرخوانده»ها بود. مادرش هم طراح رقص بود. در نتیجه کیج خانواده ای فرهنگی و هنری داشت. (هر چند پدر و مادرش در سال ۱۹۷۶ از هم جدا شدند. به این دلیل که مادرش از افسردگی مزمن رنج می برد). کیج دو برادر دارد که هر دوی آن ها در زمینه های هنری فعالیت می کنند: کریستوفر کاپولا کارگردان است و مارک کاپولا از شخصیت های رادیویی در نیویورک است. کیج در دبیرستان بورلی هیلز درس خواند و البته بعد از مدتی از آن جا بیرونش کردند. (این همان دبیرستانی است که لنی کراویتز و راب راینر و آنجلینا جولی هم در آن درس خوانده اند.) و اولین فعالیت های نمایشی غیر حرفه ای اش را هم در همین دبیرستان انجام داد. کیج بعدها تحصیلاتش را در زمینه سینما ادامه داد. او فارغ التحصیل مدرسه ی سینما و تلویزیون و تئاتر مشهور و معتبر UCLA است. کیج همان اوایل فعالیتش نامش را تغییر داد تا زیر سایه ی نام کسی قرار نگیرد و به اعتبار نام خودش شهرت کسب کند. او با بازی در نقش های کلاسیک و جذاب در اواخر دهه ی ۸۰ میلادی توانست نامش را همان گونه که می خواست در دنیا مطرح کند. در سال ۱۹۸۱ با تلاش فراوان و با نام نیکلاس کوپولا در نخستین فیلمش که کاری تلویزیونی بود و «اوقات خوش در رمانت های» نام داشت بازی کرد و پس از آن بود که این شانس را پیدا کرد که در ساخته عموی نامدارش «ماهی مهاجم» در نقش یکی از اعضای گروه جوانان یاغی (کنار بازیگرانی مثل میکی رورک و مت دیلن ) نقشی را به عهده بگیرد. - او در همان اوایل دهه ۸۰ تصمیم گرفت نام خانوادگی اش را تغییر دهد و دلیل اصلی این تصمیم را تاثیرپذیری فراوانش از شخصیت پدرش دانسته که مانع از آن می شده تا در مقام بازیگری مستقل به ارائه درک شخصی اش از نقش ها بپردازد . (به گفته خود او این تاثیرپذیری تا حد زیادی در «ماهی مهاجم» هم مشهود است). با وجود تغییر نام، در دو ساخته دیگر عمویش هم ظاهر شد: در «کاتن کلاب» نقش برادر کوچک تر ریچاردگیر را ایفا می کرد و در «پگی سو ازدواج کرد» نقش همسر کاتلین ترنر را به عهده داشت. - در فیلمی با نام «بردی» در کنار ماتیو موداین (که در این فیلم حسابی درخشید) در قالب دو دوست زخم خورده روانی بازگشته از جنگ ویتنام حضوری موثر داشت. - حضور او در «پرندگان آتشین» که تقلیدی سطحی از «تاپ گان» (تونی اسکات ۱۹۸۶) در نقش یک خلبان بی باک هلی کوپتر تا حد زیادی به موقعیت هنری او لطمه زد. - در «ترک کردن لاس و گاس» در نقش مردی الکلی اجرایی متفاوت ازاین نقش تیپیک ارائه داد، اجرایی که با تصویر ثابت و کلیشه ای چنین نقشی در فیلم های آمریکایی، به عنوان قربانی الکلیسم که با تکیه بر نیروی عشق و وفاداری محبوبه اش سعی در اصلاح خویش می کند، تفاوت بسیار داشت. او در این فیلم شخصیتی یک مرد الکلی را در واپسین روزهای زندگی اش تصویر کرد که این شیوه زندگی را به میل خود انتخاب کرده است. او حتی به این شخصیت (که سرنوشت محتومش را پذیرفته) ابعادی حماسی بخشید. بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول را نصیب کیج ساخت. - در «صخره» کیج در کنار شان کانری در نقشی مرید گونه (در این جا یک مامور امنیتی) ظاهر شد که که با کمک گرفتن از پیری مجرب و دنیا دیده سعی در به انجام رساندن ماموریتش دارد. کیج این جا در نقشی بازی کرده طیف متنوعی از هم بازی های کانری در سال های اخیر از هریسون فورد، الک بالدوین و کوین کلاستنر گرفته تا کریستیان اسلیتر، کریستوفر لامبرت و وسلی اسنایپس ایفا کرده اند. - کیج در هالیوود به جدی گرفتن نقش ها و زندگی کردن با آن ها و هم چنین انجام تمرین های دشوار شهرت دارد و هر نقشی را که بپذیرد در زندگی واقعی اش نیز در قالب آن فرو می رود. شواهد این مدعا کم نیستند. گفته می شود که به خاطر «مسابقه با ماه» بازویش را شکافت، دو دندانش را به خاطر «بردی» کشید و در «بوسه خون آشام» یک سوسک زنده را بلعید! - از معدود بازیگران معاصر سینمای امریکاست که از ستاره شدن پرهیز کرده و با تغییر خصایص فیزیکی اش (مثل فرم آرایش موها و صدا و لهجه) از فیلمی به فیلم دیگر مانع از شکل گیری تصویری ثابت از خود در ذهن علاقه مندانش بوده است. - نیکلاس کیج از سرگیجه مزمن رنج می برد. - وی عاشق بداهه گویی می باشد. - درآمد وی از فیلم WIND TALKERS در سال ۲۰۰۲ بیست میلیون دلاربوده است . - نیکلاس کیج و لیزا ماری پریسلی (دختر الویس پریسلی) در جزیره هاوایی با یکدیگر ازدواج کردند (یک هفته قبل از بیست و پنجمین سالگرد درگذشت الویس پریسلی). البته مراسم عروسی بعد از سالگرد درگذشت الویس پریسلی برگزار شد. (الویس پریسلی ۴۲ سال داشت که در اثر حمله قلبی در سال ۱۹۷۷ درگذشت. لیزا ماری در سال ۱۹۹۴ با مایکل جکسون ازدواج و کمتر از یک سال بعد از او جدا شد, آن دو بالاخره در سال ۱۹۹۶ از هم طلاق گرفتند و بعد از آن با Danny keough (موسیقی دان) ازدواج کرد که از این ازدواج دو فرزند دارد.) نیکلاس کیج بعد از ۶ سال, در سال۱۹۹۵ با پاتریشیا آرکت که خود هنرپیشه بود ازدواج کرد. در سال ۲۰۰۱ از پاتریشیا آرکت طلاق گرفت. او همچنین یک فرزند پسر از نامزد سابقش, Kristina Fulton دارد. نیکلاس کیج به طور اتفاقی با یک گارسن که اهل کشور فیلیپین بود آشنا شد و همین آشنای باعث ازدواج آن ها در سال ۲۰۰۴ گردید . فیلم شناسی: رقص (نیل تالکین، ۲۰۱۰-تازه اعلام شده) خدای الکتریکی (مارک پلینگتون، ۲۰۰۹-تازه اعلام شده) Amarillo Slim (کریستوفر ویلکینسون، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید) روح (رومن پولانسکی، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید) Kick-Ass (متیو وان، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید) کاملا وحشت زده (جان کارپنتر، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید) تربیت بد ۲ (ورنر هرتزوگ، ۲۰۰۹- در مرحله فیلمبرداری) آگاهانه (الکس پرویاس، ۲۰۰۹) بانکوک پرمخاطره (برادران پانگ، ۲۰۰۸) گنجینه ملی: کتاب رازها (جان ترتلتاب، ۲۰۰۷) بعدی (لی تاماهوری، ۲۰۰۷) گرایندهاوس (رابرت رودریگوئز، کوئنتین تارانتینو، ۲۰۰۷) روح سوار (مارک استیون جانسون، ۲۰۰۷) The Wicker Man (نیل لابوت، ۲۰۰۶) مرکز تجارت جهانی (الیور استون، ۲۰۰۶) هواشناس (گور وربینسکی، ۲۰۰۵) ارباب جنگ (اندرو نیکول، ۲۰۰۵) گنجینه ملی (جان ترتلتاب، ۲۰۰۴) مردان مچستیک (رایدلی اسکات، ۲۰۰۳) اقتباس (اسپایک جونز، ۲۰۰۲) رمزگویان (جان وو، ۲۰۰۲) ماندولین کاپیان کورلی (جان مدن، ۲۰۰۱) مرد خانواده (برت راتنر، ۲۰۰۰) سرقت در ۶۰ ثانیه (دومنیک سنا، ۲۰۰۰) بیرون آوردن مردگان (مارتین اسکورسیزی، ۱۹۹۹) هشت میلیمتری (جوئل شوماخر، ۱۹۹۹) چشمان مار (برایان دی پالما، ۱۹۹۸) تغییر چهره (جان وو، ۱۹۹۷) هواپیمای ویژه محکومین (سایمون وست، ۱۹۹۷) صخره (مایکل بی، ۱۹۹۶) ترک لاس وگاس (مایک فیگیس، ۱۹۹۵) بوسه مرگ (باربه شرودر، ۱۹۹۵) گرفتار در بهشت (جرج گالو، ۱۹۹۴) می توانست برای شما اتفاق بیفتد (اندرو برگمن، ۱۹۹۴) آموس و آندرو (ماکس فرای، ۱۹۹۳) ماه عسل در وگاس (اندرو برگمن، ۱۹۹۲) غرب ردراک (جان دال، ۱۹۹۲) زاندالی (سام پیلزبری، ۱۹۹۱) وحشی در قلب (دیوید لینچ، ۱۹۹۰) پرندگان آتشین (دیوید گرین، ۱۹۹۰) بوسه خون آشام (رابرت بیرمن،۱۹۸۹) سه شنبه ها هرگز (آدام ریفکین، ۱۹۸۸) ماه زده (نورمن جویسون، ۱۹۸۷) بزرگ کردن آریزونا (جوئل کوئن، ۱۹۸۷) پگی سو ازدواج کرد (فرانسیس فورد کاپولا، ۱۹۸۶) بردی (آلن پارکر، ۱۹۸۴) کاتن کلاب (فرانسیس فورد کاپولا، ۱۹۸۴) ماهی مهاجم (فرانسیس فورد کاپولا، ۱۹۸۳) 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۸۹ بیوگرافی ال پاچینو جزو معدود بازیگرانی است که با گذشت زمان،ستاره اقبالش همچنان می درخشد و از این روست که آل پاچینو شدن کار چندان آسانی نیست.در سینمای جهان فقط یک پاچینو وجود دارد و به جرات می توان گفت که شاید هرگز تکرار نشود. آلفردو پاچينو در 25 آوريل 1940 در محله فقير نشين هالم نيويورک به دنيا آمد، دوساله بود که والدينش از هم جدا شدند و به اتفاق مادر و مادر بزرگش به منطقه برانکس نقل مکان کرد.آنقدر عزيز دردانه بود که تا هفت سالگي پا از در خانه بيرون نگذاشته بود، مبادا که چشم بخورد! اين يک سنت مذهبي و قديميه ايتالياييست که به فرزندان پسر اهميت خاصي ميدهند و ريشه اش در فرهنگ باستاني رومي لاتين است ( هر پسر بچه اي بلقوه يک سلحشور و يک رزم آور وطن پرست است که ميبايست پس از رسيدن به سن بلوغ وظيفه ي پاسداري از مرزهاي امپراطوري را به عهده بگيرد.). پدرش يک مهاجر ايتاليايي بود و عقيده مذهبي در خانواده ي آنها ريشه داشت.مهاجرت به آمريکا هم براي نسل اول مهاجران به معناي امريکايي شدن نبود.آنها همچنان در باورهاي سرزمين مادري خويش زندگي ميکردند، و حداقل به اندازه سن يک نسل وقت لازم بود تا با بتوانند با هويت جديدشان زندگي کنند... دنياي نمايش از همان ابتدا براي آلفردو جاذبه اي مرموز داشت. ورود به اين عالم شبيه کشف سرزمين عجايبي بود که در هر گوشه ي ان موجودي خيالي آرميده بود. او به همراه مادرش شبهاي زيادي را به ديدن اين سرزمين عجايب رفت و با قهرمانان روياييش همذات پنداري کرد،تفريح ديگرش هم تعريف اين داستانها به شکل اغراق شده براي مادر بزرگش بود...و وقتي بزرگتر شد در حياط مدرسه براي همشاگرديهايش معرکه ميگرفت و به شيوه ي بداهه نمايش اجرا ميکرد! معلمها هم که پي به استعدادش برده بودند براي اجراي چند نميايش مذهبي در مدرسه انتخابش کردند و اين اولين تجربه آل بر روي صحنه بود! ديدن نمايش مرغ در يايي اثر چخوف در چهارده سالگي براي او تجربه اي شگفت بود.اين اجرا را در تئاتر السمر در منطقه برانکس ديد و همان دم تصميم گرفت که براي ادامه تحصيل به دبيرستان هنرهاي نمايشي نقل مکان کند، اما بخت يارش نبود چرا که زبان انگليسيش تعريفي نداشت. سرانجام سه سال بعد که از دبيرستان در آمد دوران آوارگي آل آغاز شد...کارهاي مختلفي را تجربه کرد از دربان سالن نمايش گرفته تا مامور وصول نامه و نگهباني ساختمان... دوران در به دري چند سالي ادامه يافت، او از کاري به کار ديگر ميرفت و اميد داشت با جمع آوري پول بتواند وارد مدرسه بازيگري شود، اما هميشه اوضاع بر وفق مراد نبود. در فاصله پيدا کردن دو شغل گاه ميشد که بيکار ميماند و جوانان شرور محله هارلم بدشان نمي امد پاي او را به کراهيا خلاف بکشانند. يک بار پليس او را به جرم حمل اسلحه غير مجاز دستگير کرد و آل سه روز زنداني شد. واقعه دردناک بعدي مرگ مادرش بود که دلبستگي عميقي به وي داشت و باعث شد که مدتي در اسايشگاه رواني بستري شود: (( آن چنان ضربه سهمگين بود که ديگر نميخواستم در زندگي دلبسته زني ديگر شوم!)) پس از مرگ مادر تمام وقت خود را صرف نمايش کرد، براي تجديد روحيه اش دو نمايش شاد براي کودکان اجرا کرد: جک و لوبياي سحر اميز و ماجراهاي خيز بلند سر انجام موفق شد پول لازم براي ثبت نام در مدرسه بازيگري هربرت برگهوف را به دست بياورد. آنجا زير نظر چارلز لاتن آموزش خود را به عنوان يک بازيگر اماتور آغاز کرد. آل اکنون 22 سال داشت و ميبايست 4 سال تجربه ي صحنه اي کسب کند تا بتواند در معروفترين مدرسه بازيگر نيويورک، يعني اکتورز استوديو، نام نويسي کند... ورود او به عرصه بازیگری را باید سال 1969 دانست.پاچینو در این سال در فیلم«ناتالی و من» بازی کرد و دو سال پس از آن نیز ایفای نقشی در «وحشت در نیلی پارک» را پذیرفت.اما بازی در این دو فیلم هرگز او را راضی نکرد تا اینکه فرانسیس فورد کاپولا تصمیم به ساخت یکی از شاهکارهای تاریخ سینما یعنی فیلم« پدرخوانده »گرفت،نقش مایکل کورلئونه به او واگذار شد.رابرت ردفورد و جک نیکلسون و ...جمعی دیگر از بازیگران معروف سینما مورد آزمایش قرار گرفتند اما کاپولا فقط یک نفر را می خواست و آن شخص کسی نبود جز پاچینوی کبیر.(ای ول بابا سیسیلی!!!) بازی بی عیب و نقص او در پدر خوانده همگان را مات و مهبوت ساخت و آغاز خوبی برای وی بود.پاچینو برای این فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد که البته هرگز به آن نرسید.در سال 1973 او در فیلم های «مترسک» و «سرپیکو» بازی کرد.در مترسک نقش آدمی سرگشته را داشت که در پی هویت خویش است و در سرپیکو نیز یک پاچینوی تمام عیار بود.وی در این فیلم نقش «فرانک سرپیکو» افسر پلیسی را بازی کرد که فساد افسران مافوق خود را افشا می کند.پاچینو در همان سال بار دیگر نامزد دریافت اسکار شد اما باز هم این جایزه نصیبش نشد.اما منتقدان،جایزه گلدن گلاب را به سبب بازی در سرپیکو به وی اهدا کردند.از دیگر بازی های چشمگیر پاچینو می توان به حضورش در فیلم های« پدرخوانده 2» (1974)،«بعد از ظهر سگی»(1975) و «عدالت برای همه»(1979) اشاره کرد.پاچینو برای بازی در همه این فیلم ها نامزد اسکار شد ولی مورد بی مهری اعضای اسکار قرار گرفت.او می گوید:«من برای اسکار بازی نمی کنم،چون بازیگری عشق من است،عشقی که هرگز نمی توانم رهایش کنم».او برای بازی در فیلم هایی چون کرایمر علیه کرایمر(1979)،اینک آخرالزمان،متولد چهارم جولای(1989) برای بازی دعوت شد ولی او قبول نکرد.هنگامی که کاپولا برای فیلم اینک آخرالزمان او را دعوت کرد،پاچینو در یک جمله پاسخ منفی به او داد:«من به تو به جنگ نخواهم آمد».دهه 90 را برای باید دهه نوینی برای پاچین دانست،زیرا او که پس از بازی در فیلم« انقلاب»(1985) مبتلا به ذات الریه شده و مدت چهار سال نیز از عالم سینما دور مانده بود در فیلم« دریای عشق»(1989) بار دیگر خوش درخشید.از فیلم های معروف او در این دهه می توان به« دیک تریسی»،«پدرخوانده »3(1990)،«فرانکی و جانی»(1991)،«گلن گری گلنراس»(1992)،«راه کارلیتو»(1993)،«التهاب»(1995)،«تالار شهر»(1996)،«وکیل مدافع شیطان»،«دنی براسکو»(1997) و فیلم« خودی»(1998) اشاره کرد.اما برترین فیلم او در این دهه،«بوی خوش زن» در سال 1992 می باشد که جایزه اسکار را برایش به ارمغان آورد.او در این فیلم ایفاگر نقش مرد نابینایی بود که عشق به همنوع را به بهترین شکل ممکن بیان می کند.علاوه بر جایزه اسکار، جایزه گلدن گلاب نیز برای این فیلم از سوی منتقدان، به او اعطا شد.زمانی که نقش شیطان در فیلم «وکیل مدافع شیطان» (1997) را ایفا کرد،همه بزرگان ،نامداران،تماشاگران سینما و مردم عادی او را نابغه خواندند.در سال 1996 از سوی انجمن «گوتام» جایزه ویژه یک عمر فعالیت هنری نصیبش شد و پش از آن نیز از سوی فستیوال بین المللی فیلم سن سباستین اسپانیا،جایزه مشابهی به او اهدا شد.او در سال 2002 در فیلم« بی خوابی» نقش یک کاراگاه را بازی کرد که در تعقیب یک قاتل حرفه ای است.«تاجر ونیزی»(2004) را باید بهترین فیلم او از سال 2000 به بعد دانست.پاچینو آنقدر استادانه در این فیلم بازی کرد که اگر خود ویلیام شکسپیر زنده بود انگشت به دهان می ماند. کمتر بازیگری در سینمای جهان می توان سراغ گرفت که نظیر پاچینو قدرت بازی با چشم را داشته باشد.چشمان پاچین انگار حرف می زنند و می توان برق خاصی را در دیدگان وی احساس کرد.این یکی از امتیازات منحصر به فرد او است و فیلم پدرخوانده 2 اوج بازی وی با چشمهایش به شمار می رود. پاچینو یکی از گنجینه های دنیای بازیگری است و بازی او می تواند به راحتی از شکلی به شکل دیگر در بیاید.» . وی هم اکنون مشغول بازی در فیلم «88 دقیقه» به کارگردانی جان آونت در ژانری درام جنایی است. پاچینو در این فیلم در نقش پورفسوری ظاهر میشود که نامهای تهدید آمیز مبنی بر اینکه تنها 88 دقیقه زنده است را دریافت میکند. پاچینو در بازیگری دارای سبک ویژه ای است و به واقع سرشار از استعداد است و به خوبی می تواند ایفاگر هر نقشی باشد.نکته برجسته در بیشتر بازی های او این است که مخاطب را با خود همراه می سازد.فرانسیس فورد کاپولا درباره او می گوید:«اگر کارگردان نمی شدم دوست داشتم یک پاچینو بودم».صدای گرم و دلنشین او در بازی به پاچینو کمک فراوانی می کند .گویی اعضای بدنش همه هنگام بازی واقعا بازیگر هستند.(البته نباید صدای دوبلور این بازیگر که به نظرم آقای خسرو خسرو شاهی است را فراموش کنیم.ایشان نیز در معرفی آل پاچینو در دوبله به زبان فارسی و حس گرفتن های به جا زحمت های فراوانی کشیده اند.از همین جا از ایشان تشکر می کنیم و به ایشان خسته نباشید می گوئیم).در میان ستاره های هالیوود،بازیگران انگشت شماری چون مارلون براندو و.... می توان یافت که صدایی مانند او داشته باشند.پاچینو تاکنون ازدواج نکرده است اما دخترخوانده ای به نام جولی دارد و این دو(سینما و جولی) دو عشق آلفردو هستند.(فکر می کنم در مخمصه هم به زندگی شخصی اش هم اشاره شده بود.آنجا هم دختر خوانده داشت و کارش و دخترخوانده اش را بسیار دوست داشت). برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام در زندگی شخصی خود چیزی برای مخفی کردن ندارد و شاید به همین دلیل نزد مطبوعات و روزنامه نگاران از محبوبیت ویژه ای برخوردار است.او انسانی وارسته و درستکار است که همواره تلاش دارد به همنوعان خود،آن هم به هر شکل ممکن کمک نماید و همین موضوع سبب شده تا وی دوست داشتنی باشد.او به دوران میانسالی پای گذاشته است و همگان منتظرند تا آل پاچینوی دیگری ظهور کند.آیا چنین چیزی ممکن است؟ و ... فيلمشناسی (بازیگر): من ناتالي (فرد كوبی، 1969) * بازی خوب وحشت در نيدل پارك (جری شانزبرگ، 1971) * بازی خوب پدرخوانده1 (فرانسيس فورد كاپولا،1972) * بازی فوق العاده زیبا مترسك (جری شانزبرگ، 1973) * بازی خیلی خوب سرپيكو (سيدنی پولاك ،1973)* بازی فوق العاده زیبا پدرخوانده2 (فرانسيس فوردكاپولا، 1974) * بازی فوق العاده زیبا بعدازظهر سگی (سيدنی لومت، 1975) * بازی فوق العاده زیبا بابی ديرفيلد (سيدنی پولاک، 1977) * بازی خوب و عدالت براي همه (نورمن جيسون، 1979) * بازی خیلی خوب پرسه زنی (ويليام فردكين،1980) * بازی خوب نويسنده! نويسنده (آرتور هيلز، 1982) * بازی خوب صورت زخمی (برايان دی پالما، 1983) * بازی فوق العاده زیبا انقلاب (هيو هادسن، 1985) * بازی خوب دريای عشق (هرالد بكر، 1989) * بازی خوب ديك تريسی (وارن بيتی، 1990) * بازی فوق العاده ننگ محلی (آل پاچینو _ دیوید ویلر، 1990) * بازی خوب پدرخوانده3 (فرانسيس فورد كاپولا، 1990) * بازی فوق العاده زیبا فرانکی و جانی (گري مارشال، 1991) * بازی خوب گلن گری گلن راس (جيمز فولی، 1992) * بازی خیلی خوب عطر خوش زن (مارتين برست، 1992) * بازی فوق العاده زیبا راه كارليتو (برايان دی پالما، 1993) *بازی فوق العاده مخمصه (مايكل مان، 1994) * بازی فوق العاده 25 سنت ( جیمز فولیه، 1995) * بازی خوب شهرداری (هرالد بكر،1996) * بازی خیلی خوب در جستجوي ريچارد (آل پاچينو، 1996) * بازی خوب داني براسكو (مايك نيوئل، 1997) * بازی فوق العاده وكيل مدافع شيطان ( تیلور هاکفورد، 1997) * بازی فوق العاده زیبا خودي (مايكل مان، 1999) * بازی خیلی خوب هر يكشنبه موعود (اليور استون، 1999 ) * بازی خوب مردمی که من می شناختم (دانیل آلگرانت، 2002) * بازی خوب کافه چینی ها ( آل پاچینو،2000) * بازی خوب بي خوابي (كريستوفر نولان، 2002) * بازی خیلی خوب سیمونه (اندرو نیکول،2002) * بازی خوب گیگلی (مارتین برست، 2003) * بازی خوب فرشته ها در آمریکا ( میک نیکولاس، 2003) * بازی فوق العاده تازه کار ( روجر دونالدسون،2003) * بازی خوب تاجر ونیزی (مایكل راد فورد،2004) * بازی خیلی خوب دو نفر برای پول ( د.جی.کاریسو، 2005) * بازی خوب 88دقیقه (جان آونت، 2005)- در حال ساخت و... فیلمشناسی (کارگردانی): ننگ محلی (۱۹۹0) در جستجوي ريچارد ( 1996) کافه چینی ها (2000) فیلمشناسی (تهیه کنندگی): ننگ محلی (1990) در جستجوي ريچارد ( 1996) فیلمشناسی (نویسندگی): در جستجوي ريچارد ( 1996) جوایز و افتخارات: نامزد اسكار: پدرخوانده1 (1972)، سرپيكو (1973)، پدرخوانده2 (1974)، بعدازظهر سگی (1975)، عدالت برای همه (1979)، ديك تريسی (1990)، گلن گری گلن راس (1992)، بوی خوش زن (1992 ) برنده اسکار : بوی خوش زن (1992 ) نامزد گلدن گلوب: پدرخوانده1 (1972)، سرپيكو (1973)، پدرخوانده2 (1974)، بعدازظهر سگی (1975)، بابی ديرفيلد (1977)، عدالت برای همه (1979)، نويسنده! نويسنده (1982)، صورت زخمی (1983)، دريای عشق (1989) ، ديك تريسی (1990)، پدرخوانده3 (1990) ، بوی خوش زن (1992 )، فرشته ها در آمریکا ( 2003) برنده گلدن گلوب: سرپيكو (1973)، بوی خوش زن (1992 )، فرشته ها در آمریکا ( 2003) برنده امی: فرشته ها در آمریکا ( 2003) برنده بافتا: بعدازظهر سگی (1975) سن سپاستین: بعدازظهر سگی (1975) جايزه (اوبي) بهترين بازيگر سال براي بازي در نمايش سرخپوستي که برانکس را ميخواهد جايزه ( توني) بهترين بازيگر نقش دوم سال ، جايزه دراما دسک (Dram desk) و جايزه ي Theatre world براي بازي در نمايش آيا ببر کروات ميزند؟ و نمايش آموزش اصلي پاولو هامل جايزه ي Gotham براي يک عمر خدمات فرهنگي.جايزه ي اتحاديه ي کارگردانهاي امريکا براي کارگرداني فيلم در جستجوي ريچارد جايزه انجمن منتقدان بوستون به عنوان بهترين بازيگر سال براي داني براسکو و ... بعضی از بهترين صحنه هاي بازي آل پاچینو در فيلمهايش صورت زخمي: وقتي توني مثل يك حيوان به دام افتاده در سکانس آخر فيلم داد ميزند و رجز ميخواند و آب دهانش بيرون ميپاشد. پدرخوانده 3: صحنه اي كه باز در اواخر فيلم ميخواهند مايكل پير رابكشند اما عوضش دختر بيگناهش كشته ميشود و مايكل روي پله هاي جلوي سالن نمايش مينشيند دختر مرده اش را بغل ميكند و نعره ميزند. بي خوابي: وقتي پاچينو بعد از اين همه سال بازيگري در سکانس آخر بيخوابي در برابر چشمهاي دختر تير ميخورد و دارد ميميرد اما دلش خوش است كه در اين سرزمين مه گرفته بالاخره توانسته شيطان را از وجودش بيرون براند حالا در چهره اش غير خستگي و بيخوابي چيزهاي ديگري هم به چشم ميخورند رضايت و رهايي پيش از مرگ. بعد ازظهر نحس: در جايي از فيلم پاچينو در نقش ساني با آن چهره ي زيبا و بچه گانه مامور پليس را صدا ميزند و زخمش را به آنها نشان ميدهد درست مثل بچه هايي كه پدرشان را صدا ميزنند تا به پدرشان بگويند كه چرا درست و حسابي مواظبشان نبوده تا دستشان"اوف" نشود. دني براسكو: لفتي پير ديگر كارش تمام است سکانسهاي آخر فيلم است و پسر خوانده اش خائن از كار در آمده و هر لحظه منتظر است كه به دليل خيانت پسر كار خودش ساخته شود . اين است كه روي صندلي مينشيند و راز بقا نگاه ميكند . بعد تلفن زنگ ميزند و جواب ميدهد و گوشي را كه مي گذارد بلند ميشود برود جايي كه قرار است كارش ساخته شود . خستگي از سرو رويش ميبارد ميرود سراغ يك كشو و وسايل شخصي از جمله گردنبندش را باز ميكند و داخل آن ميگذارد . آن وقت با زنش خداحافظي ميكند البته به او نميگويد دارد كجا ميرود و پيغام مهربانانه اي هم براي آن پسر خوانده خائن ميگذارد و آن وقت در را باز ميكند كه برود ؛ اما درست در همين لحظه است كه بر ميگردد و نگاهي آرام و پر از حسرت به آكواريوم گوشه ي راهروي خانه مي اندازد پاچينو درست همين جاست كه طلوع ميكند اين نگاه به آكواريوم هم از همان صحنه هايي است كه معلوم نيست آل في البداهه انجام داده يا برايش نوشته اند به هرحال استاد كل اين سکانس را عالي اجرا كرده است. مخمصه: آخرهاي فيلم است و پاچينو در باند آن فرودگاه تاريك نفس نفس ميزند و پي مجرم ميگردد كه ميخواهد با تير بزندش. حالت چهرهي پاچينو در اين صحنه وجه ديگري از پرسوناي سينمايي او را نشانمان ميدهد . اينكه اين آدم خسته و درمانده در عين حال چقدر دلش ميخواهد زنده بماند. بوی خوش زن: ولی دو صحنه این فیلم واقعا شاهکاره ...یکی تانگو رقصیدن آل .. و دیگری فِراری روندن آل پاچینو که واقعا دو تا از بیاد ماندنی ترین صحنه های تاریخ سینما هست ....... بخصوص اولی که واقعا خیره کننده است ........ وکیل مدافع شیطان: صحنه های آخر فیلم که آل پاچینو و کیانو ریوز که با هم به بحث درباره شیطان میکنند. رقصیدن در آن سالن و خنده های زیبای آل پاچینو. و... اعترافها و دیدگاه های پاچینو نگاه به خود : اولین بار که خودم را روی پرده دیدم، احساس غریبی داشتم، حس میکردم نمایشی در کار نیست، همه چیز واقعی به نظر میرسید، او (خودم) چقدر تنها بود.بعد از آن به خودم گفتم اگر در ذهنیات شخصیم غرق شوم ،فیلم را فراموش خوهم کرد، پس به او ( خودم) به عنوان یک بازیگر نگاه کردم. چقدر تلاش میکرد طبیعی به نظر آید! بعد احساس کردم او فرد دیگریست... شور بازی : بازیگری برای من مثل یک جستجوی مداوم است،جستجو برای یافتن چیزی که به شوقم می آورد! غریزه و انتخاب نقش: بیشتر بازیگرها به شکل غریزی به انتخاب نقش میپردازنداما در طی سالها میفهمند که مردم چه توقعی دارند،گاه ممکن است انتخابی برای بازیگر بکنند که حق او نیست . بازیگر باید خیلی مراقب باشد تا نقشی را فقط به صرف خواست مردم بازی نکند. ساخت شخصیت ( مایکل در پدر خوانده): در اعماق این شخصیت یک حس ستیزه جویانه و قابل بحث وجود داشت ، حسی که باعث میشد چشم بر همه چیز ببند و بگوید: ((این راه شخصی من است)) مشکل او این بود که از جانب زادگاه مادریش ، ایتالیا، حمایت واقعی نمیشد و همچنین از جانب پدرش.بنابر این یکسره تسلیم خواست درونی اش بود.او تجسم یک شخیت منزوی و خود کامه است. وقتی میخواستم این نقش را بازی کنم هیچ چیز برایم روشن نبود،بر خلاف بزرگتر ،سانی، که حضور برونی و فیزیکی شدیدی داشت ، مایکی پر از تناقضهای درونی و عواطف نا شناخته ای بود که می بایست کم کم انها را کشف میکردم. کار پیچیده ای بود. خاطرات جوانی: مادرم سالها پیش وقتی هنوز خیلی جوان بودم، مرا به دیدن فیلمهای بسیار خوبی میبرد.اولین خاطاتم از دیدن بازیهای همفری بوگارت،کری گرانت و گری کوپر است و بعد از آن مارلون براندو و جیمز دین به یادم می آید.یادم است آن وقتها صحبت از بازی پل میونی در ((صورت زخمی)) بود. اولین بار که آن را دیدم زمانی بود که داشتیم نمایشی از برشت اجرا میکردیم.برشت شیفته ی فیلمهای گنگستری دهه 1930 بود.فیلمهایی چون(( سزار کوچک، دشمن مردم)) و شخصیت جیمز کانگی که گنگستر معروف آن دهه بود.او نمایش (( سقوط مقاوت ناپذیر آرتور اویی)) را تحت تاثیر فضای ان دوران نوشت.یادم است وقتی بازی پل میونی را دیدم چنان تحت تاثیر واقع شدم که خواستم عینا آن را کپی کنم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام : وقتی قرار شد با براندو ((در پدر خوانده)) کار کنم ، طبیعی بود که اعصابم تحریک شود.میخواستم اجرایی متمایز ارائه دهم!فکر میکنم که او موقعیت بازیگر جوان و بی تجربه ای مثل من را فهمیده بود.رفتاری بسیار همدلانه داشت، با مهربانی و تفاهم. حرفه ای بودن: در دنیایی که احساس میکنید همیشه در حال تولید هستید،حرفه ای به حساب می آیید.این اقبال شماست که میتوانید خودتان را در نقش مطلوبتان تکرار کنید،چون همیشه در لیست فراخواندگان هستید!! آرزو: انسان مایل است به چیزی برسد که او و زندگی خودش را تغییر دهد.برای من که در میانسالی هستم آرزو چیزیست که نباید به آن فکر کنم.اما با هر فیلم جدید این حس در من قوت میگیرد،یک فیلم نامه جذاب و شش ماه یا یک سالی که باید برای آن تحقق آن وقت صرف کنم.اول دوست دارم از یک آرزو صحبت کنم، ولی میبینم آن یکی بدون چندتای دیگر امکان پذیر نیست. آنها در هم تنیده اند، پس زندگی اتفاقی است که در میان آروزها می افتد. و ... فروش فیلمهای آل پاچینو For the Money ---------------- $17,470,395 The Merchant of Venice ----------------- $3,752,725 Gigli Starkman ---------------- $6,087,542 People I Know ----------------- $121,972 The Recruit ----------------- $52,784,696 Simone ----------------- $9,680,913 Insomnia ----------------- $67,263,182 Any Given Sunday ------------------- $75,530,832 The Insider ------------------ $28,965,197 Devil's Advocate ------------------- $61,007,424 Donnie Brasco ------------------ $41,954,997 Looking for Richard Richard III ----------------- $1,266,417 City Hall ------------------ $20,278,055 Heat ------------------- $67,436,818 Two Bits ------------------- $5,000 Carlito's Way -------------------- $36,516,012 Scent of a Woman -------------------- $63,895,607 Glengarry Glen Ross --------------------- $10,691,523 Frankie & Johnny -------------------- $22,773,535 The Godfather: Part III ------------------ $66,520,529 Dick Tracy ------------------- $103,738,726 Sea of Love -------------------- $58,571,513 Revolution -------------------- $346,761 Scarface ------------------- $44,942,821 Author! Author! -------------------- $13,111,101 Cruising ------------------ $19,784,223 And Justice For All ------------------- $29,000,000 Bobby Deerfield -------------------- $9,300,000 Dog Day Afternoon --------------------- $46,665,856 The Godfather: Part II -------------------- $57,300,000 Serpico -------------------- $27,274,150 The Godfather ------------------- $134,966,411 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۸۹ ال جالسون ال جالسون در فیلم خواننده جاز از محصولات برادران وارنر به سینمای صامت پایان داد.۱۹۲۷ بود.چارلی که خودش از غولهای سینمای صامت بود عاشق ال جالسون بود.به نظر او تماشای ال جالسون از نزدیک بزرگترین تجربه تئاتری زندگیش بوده است.ال جالسون از تباری یهودی و از بزرگترین خوانندگان امریکا بود.او زاده لیتوانی بود. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۸۹ وقتی به موسیقی و راك اند رول دهه شصت می نگریم هاله ای از ابهام بر چهره موسیقی اسرارآمیز و رویایی ان دوران نمایان می گردد.كیست كه توانایی انكار شور و شعف ،بی پروایی،خلاقیت و نوآوری موسیقی آن دوران را داشته باشد؟كیست كه پدیده شگفت انگیز دهه شصت - بیتل ها-را به فراموشی بسپارد؟ زمستان 1964یادآور بیماری لاعلاج آن دوران است و تب بیتل شیدایی كه گریـبــان صدهاهزار جوان بریتانیایی را گرفت! جنونی مبهم و ناشناخته كه در كوتاهترین زمــــان سرتاسربریتانیا را پیمود و ناگهان از آتلانتیك سردراورده و در آمریكا ریشه دوا ند.ترانهI WANT TO HOLD YOUR HAND نخستین شوك بیتل ها بود .ترانه زیبای بیتل ها صدرنشین جدول موسیقی انگلستان شد و موجی از شگفتی را در میان جوانان انگلیسی پدید اورد.یك هفته بعد ترانه ای دیگر خواب را از چشمان آنان ربود ترانه اعجاب انگیز PLEASE ,PLEASE,ME بیتل ها را در صدر جدول موسیقی آمریكا و انگلستان قرار داد.اوضاع از این هم عجیب و غریب تر بود! پنج ترانه نخست جدول موسیقی انگلستان از بیتل ها بود و سال هنوز به پایان نرسیده بود كه 29 ترانه بیتل ها همگی به عنوان برترین های موسیقی آمریكا و انگلستان معرفی شدند. مشهورترین و موفق ترین گروههای موسیقی عصر حاضرحتی به اندازه یك چهارم موفقیت بیتل ها را كسب نكرده اند!!حتی گروه موفق و پر اوازه OASIS كه تقلیدی سطحی و كم مایه از بیتل ها است نیز در برابر جادوی بیتل ها ناتوان مانده اند.اد سولیوان ED SULIVAN مجری خشك و جدی تلویزیون در برنامه ای زنده كه از فرودگاه HEATHROW لندن پخش میشد در برابر جوانانی كه سر از پا نمی شناختند و مبهوت و خیره منتظر ورود بیتل ها بودندگفت:مگر بیتل ها چه كسانی هستند كه شما اینچنین دیوانه و آشفته وار آنها را دوست می دارید؟سپس با هیجان خاص خود بیتل ها را به مبارزه طلبید!نخستین برنامه تلویزیونی زنده بیتل ها در فوریه 1962 هفتاد میلیون نفر شاهد نخستین هنرنمایی تلویزیونی بیتل ها بودند. در ابتدای برنامه پیام تبریك الویس پریستلی ستاره موسیقی راك بر شور و هیجان برنامه افزود و تشویق و شادی بینندگان را به دنبال داشت. جوانان آن دوره خوب به یاد دارند كه در زمان اجرای شوی تلویزیونی بیتل ها مردم آمریكا بیش از هر زمان دیگری به روحیه ای شاد و نشاط و سرزندگی نیازمند بودند.غم فقدان رییس جمهور جوان و كاریزماتیك كه دو ماه قبل از آن مورد سؤ قصد قرار گرفته و به قتل رسیده بود موجی از ناامیدی را در میان جوانان به وجود آورده بود و شایعه جنگ نیز به این وضعیت دامن میزد.اما سرنوشت طالع دیگری را برای این چهار جوان تازه از راه رسیده رقم زده بود طالعی بس نیك! با نگاهی به گذشته درمی یابیم كه بیتل ها با روحیه ای شاد و سرزنده،جادویی بی انتها و دوراندیشی و شعور موسیقیایی انكارناپذیر و قدرت اعجازانگیز خوددر تغییر حالات و روحیات جوانان ان دوره سهم به سزایی داشتند.هارمونی بی نظیر و سحرآمیز بیتل ها، شوخی ها،لطیفه ها و لبخندهای به یادماندنی،آنها را از سایر گروهها و خوانندههای آن دوره متمایز می كرد. بیتل ها از دنییایی دیگر آمده بودند!واقعیت این بود كه انها از بندر لیورپول در شمال غربی انگلستان امده بودند.جان لنون سال 1940 در لیورپول متولد شد.پدر لنون او و مادرش را رها كرده و ناپدید شده بودو سرپرستی جان را عمه اش بر عهده داشت.پسر بچه ای عصبی كه عاشق موسیقی بود. مادر لنون گیتاری برای او خریده بودكه روی آن برچسبی با این عبارت دیده می شد:این گیتار در برابر شكستگی ضمانت میشود.لنون به سرعت نواختن گیتار را فرا گرفت و نخستین آهنگی كه نواخت THAT WILL BE THE DAY بود ترانه ای زیبا از بادی هالی خواننده مشهور راك! پل مك كارتنی در سال 1942 متولد شد و خیلی زود نزدیكترین دوست و یار صمیمی لنون شد.ترانه سرایی و خواندن برخی از بهترین ترانه های بیتل ها را مك كارتنی به عهده داشت.او نیز در كودكی مادر خود را بر اثر ابتلا به سرطان از دست داده بود و تا حدودی با روحیات لنون همخوانی داشت.در سال 1957 لنون گروه QUARRYMEN راتشكیل داد و در همان سال دوست و همكلاسی مك كارتنی یعنی جورج هریسون به آنها پیوست در حالی كه تنها 14 سال داشت! در سال 1960 آنها عنوان SILVER BEATLES را برای گروه خود برگزیدندو با پیوستن پت بست به گروه انها سفر به آلمان را آغاز كردند و در كلوبی در شهر هامبورگ به مدت یكهفته به اجرای برنامه پرداختند. در سال 1962 پت بست جای خود را به یك طبال لیورپولی داد. رینگو استار با نام اصلی ریچارد استاركی متولد 1940 در لیورپول. بعد از اجرای چندین برنامه به مدیریت برایان اپستاین و با همكاری شركت ای.ام.آی نخستین آلبوم استودیویی گروه با نام DO LOVE ME به دنیای موسیقی عرضه شد! كریسمس سال 1963PLEASE PLEASE ME ترانه شماره یك لقب گرفت و تب بیتل شیدایی گسترش یافت . عموما اعتقاد بر این است كه در زمان ورود بیتل ها به آمریكا پیشگامان موسیقی راك اند رول نظیر چاك بری ،لیتل ریچارد و الویس پریستلی به تدریج به بوته فراموشی سپرده شده و جای خود را به خواننده نماهایی چون فرانكی آوالون و چابی چكر دادند اما حقیقت این نیست. گرچه الویس در سال 1958 به خدمت زیر پرچم فراخوانده شد و پس از بازگشت نیز هرگز موفقیت دوران گذشته را كسب نكرد و بادی هالی خواننده شهیر راك اند رول در سانحه هوایی سال 1959 به قتل رسید و چاك بری و لیتل ریچارد و جری لی لویس از دور خارج شدند اما صحنه از موسیقی خوب و ارزشمند و بالغ خالی نبود…در سال 1963 یكسال قبل از تولد و هنرنمایی بیتل ها دنیای موسیقی راك به نام بزرگانی چون دریفترز ، بیچ بویز، روی اوربیسون ، سام كوك ، میراكل ، موتاون ، مارتا وندلاس و گروههایی نظیر كریستال و رونتس مزین بود. آنچه كه بیتل ها را از این بزرگان متمایز میكرد جذابیت پر زرق و برق ، خیره كننده و جلوه گر و ارتباطات عاطفی و تاثیرگذار گروه بود كه در فیلم مشهور شب یك روز سخت با بازی بیتل ها به خوبی نمایان بود.اندرو ساریس منتقد سرسخت و سرشناس به این فیلم لقب همشهری كین فیلمهای JUKEBOX را داده است ! در سال 1965 بیتل ها به چنان شهرتی دست یافته بودند كه مشهورترین جایزه بریتانیا یعنی جایزه سلطنتی به انان تعلق گرفت . جایزه ام . بی. ای در كاخ سلطنتی باكینگهام به این چهار اعجوبه جوان موسیقی انگلستان اهدا شد. رینگو استار پس از دریافت جایزه گفت: تا هنگام مرگ این جایزه را نگاه خواهم داشت تا آ ن هنگام كه با من دفن شود. در سال 1965 آلبوم تحسین برانگیز THE RUBBER SOUL همراه با ملودی های روحبخش و ترانه های بسیار زیبا شهرتی جهانی را برای بیتل ها به ارمغان آورد. پس از برگزاری كنسرت بزرگ بیتل ها در سال 1966 كه در سانفرانسیسكو برگزار شد آنها فعالیت خود را به ضبط ترانه ها در استودیو محدود كردند. آلبوم مشهور REVOLVER در سال 1966 و حماسه اندیشمندانه بیتل ها یعنی آلبوم زیبا ، مشهور و به یادماندنی SGT.PEPPER”S LONELY HEARTS CLUB BAND در سال 1967و آلبوم WHITE ALBUM در سال 1968 و اثر درخشان و بی بدیل گروه یعنی ABBEY ROAD در سال 1969 حاصل تلاش گروهی آنان در این چند سال بود . میلیونها عاشق و طرفدار موسیقی دوران سخت و تاریك دهه شصت را با نور خیره كننده بیتل ها سپری كردند و ترانه های این گروه كلید حل معماهای شگفت انگیز آن دوران گردید. اما جدایی مك كارتنی و لنون از یكدیگر ضربه مهلكی را به گروه وارد آورد و در نهایت باعث از هم پاشیدگی گروه شد . جان لنون با یوكو اونو هنرمند آوانگارد ژاپنی و پل مك كارتنی نیز با لیندا ایستمن عكاس موسیقی راك ازدواج كردند و فاصله بین لنون و مك كارتنی عمیق تر شد . در سال 1969 لنون تصمیم بر انحلال بیتل ها گرفت ام با مخالفت مك كارتنی روبرو شد ولی یكسال بعد خود مك كارتنی خبر انحلال بیتل ها را اعلام كرد و موفقترین و پرآوازه ترین گروه موسیقی دنیا در آستانه فروپاشی قرار گرفت . فروش یكصد میلیونی ترانه ها و پایانی اینچنین تلخ و ناگوار همه چیز تمام شد. مك كارتنی و همسرش اقدام به تشكیل یك گروه كرد و جورج هریسون با گرایش عمیق به عرفان شرقی در خود فرو رفت و به فراموشی سپرده شد و در نهایت در غربت و انزوا در خانه دوست و یار همیشگی خود پل مك كارتنی جان سپرد . رینگو استار نیز به تنهایی به ضبط ترانه های مورد علاقه خویش پرداخت و در چند برنامه تلویزیونی نیز ظاهر شد. جان لنون نیز به نیویورك رفت جایی كه همیشه دوست میداشت و سرانجام در سال 1980 روی صحنه به ضرب گلوله یكی از هواداران مجنون بیتل ها به قتل رسید و این پایان بیتل ها بود اما نه برای ترانه های آنان كه ابدی بوده و در یاد و خاطر هواداران بیتل ها جاری و زنده و پویا خواهد بود. 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۸۹ تاریخچه اعضای گروه : جان وینستون لنون " John Winston Lennon" اکتبر 1940 در لیورپول انگلستان به دنیا آمد پدرش "fred" بازرگان دریایی بود. وی وقتی 5 ساله بود پدرش تركش كرد اما وقتی با مادرش جولیو Julio به شهر بلك پول "black pool" نقل مكان كردند پدرش بازگشت و جان مجبور بود بین زندگی با مادر یا پدرش یكی را انتخاب كند او ناچار پدر را انتخاب كرد اما مدتی نگذشت كه پدر به دریا بازگشت، مادرش جولیونیز در یك صانحه دلخراش رانندگی جان خود را از دست داد و به این ترتیب میمی "mimi" خاله جان سرپرستی او را برعهده گرفت او زنی مودب و تحصیل كرده بود آنها اكثراوقاتشان را با موسیقی سپری می كردند جان نواختن تار و گیتار را از خاله اش آموخت پس از بازگشت دوباره پدر، جان دیگر او را نپذیرفت. سال 1957 جان لنون كه رهبری گروه موسیقی به نام "quorry men" را برعهده داشت در مراسم جشن كلیسای ووتن wooten با مك كارتنی آشنا شد و از او خواست تا به اتفاق هم گروه تازهای تشكیل دهند مك كارتنی پذیرفت و به این ترتیب گروه بیتلها شكل گرفت سال 1962 لنون با یكی از همكلاسیهای دانشكدهاش به نام "Cynthia powell" ازدواج كرد این ازدواج چندان طولی نكشید چرا كه بعدها جان با یوكو اونو "yoko ono" یكی از كارمندان گالری 'indica" در ژاپن آشنا شد وی علیرغم داشتن یك پسر از همسر قبلیاش او را ترك كرد و با یوكو ازدواج كرد سرپرستی پسر لنون را مادرش برعهده گرفت. پس از جدایی از گروه بیتلها جان شروع به نوشتن ترانه كرد و كارش را به صورت انفرادی ادامه داد ترانه های او با استقبال خوبی مواجه شد وی به اتفاق ستارگان موسیقی دنیا از جمله التون جان در كنسرت های مختلف شركت میكرد اما با تولد پسرش در چهلمین سال تولد خودش، موسیقی را كنار گذاشت و مرد خانواده شد. سال 1980 پس از انتشار موفقیت آمیز آلبوم شیر و عسل "milk and honny" كه با همكاری همسرش یوكو آن را به پایان رسانده بود قصد داشت تا یك تور دور دنیا برگزار كند اما این طرح هرگز اجرا نشد چرا كه 8 دسامبر همان سال شبی كه از یك جلسه گفتگو به خانه بازمیگشت مارك دیوید "mark david chapman" یكی از طرفدارانش كه روز قبل از حادثه از او امضای یادگاری گرفتهبود با شلیك گلولهای به زندگی اش خاتمه داد جان را بلافاصله پس از حادثه به بیمارستان رساندند اما شدت خونریزی به حدی بود كه جان دوام آن را نیاورد. خبر مرگ او به سرعت در سراسر جهان پیچید و قلب تمام طرفدارانش را به درد آورد یوكو همسرش از مردم خواست تا به احترام او 10 دقیقه سكوت كنند. آن روز هزاران نفر درسنترال پارك داكوتا گردهم آمدند تا یاد او را گرامی نگه دارند. جورج هریسون " George Harrison " فوریه 1943 در لیورپول انگلستان به دنیا آمد پدرش "Harold" راننده اتوبوس و مادرش لوئیس "louise" خانه دار بود. وی پس از گذراندن مدرسه ابتدایی در "doredale" وارد مقطع دبیرستان شد او دانشآموزی سربه زیر و موفقی بود تا اینكه وارد فرهنگستان لیورپول(از بهترین دبیرستانهای پسرانه شهر) شد پس از ورود به دوره دیپلم، علاقه خود را به تحصیل از دست داد و امتحانها را یكی پس از دیگری خراب كرد او كاملا یاغی و سركش شده بود نوع لباس و آرایش موهایش با جوانان هم سن و سالش متفاوت بود او علیرغم سختگیرهای انظباطی دبیرستان موهای خود را بلند میكرد و لباسهای چرمی می پوشید. جرج هریسون هم دبیرستانی پاول مك كارتنی بود و همین آشنایی باعث ورودش به گروه بیتلها شد. سال 1970 پس از انحلال گروه بیتلها جرج به صورت انفرادی شروع به كار كرد و بسیاری از موسیقیدانهای مشهور از جمله اریك كلاپتون به اجرای برنامه پرداخت وی همچنین در این زمان درگیر پرونده سرقت هنری ترانه "my sweet lord" بود كه سرانجام در سال 1976 با محكومیت او به پایان رسید. سال 1971 در یك كنسرت خیریه در بنگلادش شركت كرد و پس از اجرای ناموفقی كه در تور آمریكا داشت تا سال 1991 از موسیقی فاصله گرفت. در همین ایام او با پتی "patti" ازدواج كرد اما خیلی زود از هم جدا شدند بعدها پتی با اریك كلاپتون ازدواج كرد علیرغم همه اینها جورج هریسون و اریك كلاپتون همچنان دوستان خوبی بودند. جرج اینبار با "Olivia avias" منشی شركت "Dork horse" آشنا شد و با او ازدواج كرد كه حاصل این ازدواج پسری به نام "dhani" بود سال 1980 جرج كتاب خاطراتش را به نام "من مال خودم هستم I am mine " منتشر كرد سپس به جمع آوری ترانههای بیتلها مشغول شد و توانست گلچینی از بهترینهای این گروه را منتشر كند. وی همان زمانی كه با بیماری سرطان درگیر بود پزشكان از وجود یك تومور مغزی خبر دادند جورج پس از سپری كردن مدتهای طولانی در درمانگاههای سوئیس و آمریكا سرانجام در 29 نوامبر 2001 در بیمارستانی در آمریكا درگذشت. پال مك كارتینی "James Paul McCartney" ژوئن 1942 در لیورپول انگلستان به دنیا آمد مادرش یك قابله و پدرش یكی از اعضای گروه جاز بود پدرش به پیانو نیز وارد بود اما هرگز آن را به پال یاد نداد چرا كه معتقد بود هر چیزی را از راه آكادمیك و اصولی باید یاد گرفت پال با نواختن ترومپت كار خود را شروع كرد ولی چپ دست بودنش كار را برای او دشوار می كرد اما بههرحال او توانست گیتار را به خوبی یاد بگیرد یك روز دوستش ایوان او را به مراسم جشنی برد كه در آن گروه "quarry men" برنامه داشتند پال آنجا با جان لنون آشنا شد جان گیتارنوازی او را دید و به شدت شیفته آن شد جان از او خواست تا به گروه جدیدالتاسیس آنها بپیوندند. پس از مدتی كه بیتلها در همه جای جهان شناخته شدندسال 1967 پال با لیندا ایستمن "Linda Eastman" آشنا شد و دو سال بعد یعنی درست زمانی كه بیتلها از هم جدا شدند با او ازدواج كرد پس از انحلال بیتلها، پال به اجرای تكنفره روی آورد و آلبوم "mccartner" را روانه بازار كرد وی همین سالها گروهی به نام wings را ترتیب داد كه موفقیتهای بسیاری با آنها به دست آورد این گروه با انتشار آلبوم "روی خط فرار "Band on the run توانست دو جایزه گرامی را بدست آورد. پال سال 1997 در قصر باكینگهام انگلیس لقب سر از ملكه انلگستان دریافت كرد. 17 آوریل 1998 پال همسرش را كه دچار بیماری سرطان بود از دست داد با این حال او همچنان به ترانه سرایی مشغول است رینگو استار ""Ringo Starr جولای 1940 در لیورپول انگلستان به دنیا آمد . او تنها فرزند ریچار استاركی و الویس گلاو Elsie Gleave بود . رینگو پنج ساله بود كه پدر آنها را ترك كرد و سرپرستی اش را مادرش به عهده گرفت. رینگو در 5 سالگی وارد مدرسه شد اما این سن برای او كم بود و مشكلات خاص خود را داشت تا اینكه در 6 سالگی بر اثر عفونت آپاندیس دچار بیماری شد و پس از بستری شدن در بیمارستان به مدت 10 هفته به كما رفت درست زمانی كه مادرش كاملا ناامید شده بود پزشكان خبر خوبی به او دادند رینگو پس از 6 ماه به هوش آمد آنها برای اطمینان از سلامتی او 6 ماه دیگر نیز او را در بیمارستان نگه داشتند رینگو از درس و مدرسه عقب افتاد اما Marie Maguire بچه همسایه شان به كمك او آمد و به عنوان معلم خانگی با او كار كرد. سال 1953 مادرش الویس با هری گلاوز Harry Graves ازدواج كرد این زمانی بود كه رینگو دوباره به علت بیماری دوران كودكی روانه بیمارستان شد اما اینبار بیماری طول كشید و رینگو دو سال در بیمارستان بستری شد سختی و مشقت دورانی كه رینگو گذراندهبود از وی فردی آرام، متفكر ساخت. وقتی 15 سالش بود از بیمارستان مرخص شد و سراغ مدرسه رفت اما هرگز نتوانست هیچ یك از امتحانات را به خوبی پشت سر بگذارد این بود كه رینگو به فكر یك شغل افتاد. او ابتدا به عنوان پیك در اداره راه آهن لیورپول استخدام شد اما از معاینات پزشكی قبول نشد سپس به عنوان گارسون در یك كشتی تفریحی كه بین ولز و لیورپول حركت میكرد مشغول به كار شد كه چندی نگذشت از آنجا هم اخراج شد تا این كه در یك شركت مهندسی استخدام شد. رینگو در این شركت با دوستانش اوقات فراغت و زمانهای نهار دور هم جمع میشدند و به نوازدگی میپرداختند. سال 1959 رینگو به اتفاق همكارانش گروهی به نام Rory storm تشكیل داد كه در مراسمهای مختلف برنامه اجرا میكردند رینگو عادات عجیب و غریبی داشت دوست داشت لباسهای كابوی بپوشد و انگشتانش را همیشه پر از انگشتر كند و به همین دلیل به او رینگو میگفتند او همچنین آخر فامیلی خود را عوض كرد و آن را به استار تغییر داد. سال 1960 اسم گروهش را به گردباد Hurricanes عوض كرد و راهی هامبورگ آلمان شد جایی كه با گروه بیتلها آشنا شد. سال 1962 پال مك كارتنی از او خواست تا به گروه بیتلها بپیوندد رینگو به سرعت ازاین فرصت استفاده كرد. 5 سال بعد رینگو با زنی به نام مارین كوكس Maureen cox ازدواج كرد حاصل این ازدواج سه فرزند بود. بعدها مارین در اثر عوارض ناشی از پیوند استخوان درگذشت. زمانی كه بیتلها از هم جدا شدند رینگو دو آلبوم تك نفره روانه بازار كرد رینگو در این مدت علاوه بر تهیه آلبوم كم كم در كار فیلم و تلوزیون هم وارد شد. نسل جدید امروزی شخصیت او را در بسیاری از فیلمها و سریالها به یاد دارند از جمله سریال محبوب "آلیس در سرزمین عجایب". وی همچنین در تهیه دو آلبوم اخیر جورج هریسون و پال مك كارتنی با آنها همكاری داشت. سال 1995 رینگو نام گروهش را به Ringo Starr تغییر داد و با اعضای گروهش كنسرتهای بزرگی در اكثر نقاط دنیا برگزار كرد ششمین تور رینگو در آمریكا برگزار شد اما این تور ناتمام رها شد چرا كه رینگو نامهای از "لی" دختر 24 ساله اش دریافت كرد كه از بیمارستانی در لندن فرستاده شدهبود. ولی بعدا تحت عمل جراحی تومور مغزی قرار گرفت رینگو در تمام این مدت از دنیای موسیقی فاصله گرفت. او حالا در 65 سالگی با همسرش باربارا در خانهای زیبایش در مونت كارولو زندگی میكند و برای گروهش برنامه ریزی میكند طرفداران بیتلها هنوز به دنبال شنیدن آهنگهای این گروه از زبان گروه رینگو هستند. تاریخچه گروه : گروه بیتل ها 6 جولای 1957 جان لنون كه رهبری یك گروه موسیقی به نام "مردان كواری Quarry men" را بر عهده داشت با پال مك كارتنی آشنا شد مك كارتنی در آن زمان در كلیسای شهر مشغول نوازدگی بود جان به شدت تحت تأثیر تواناییهای پل در نواختن گیتار قرار گرفت و از او خواست تا به گروه آنها ملحق شود پل دعوت او را پذیرفت و چندی بعد از جان خواست تا از یكی از دوستان دوران دبیرستانش را نیز دعوت كند تا به گروه آنها بپیوندد اما جان نپذیرفت چرا كه معتقد بود كه سن او خیلی كم است اما بعدها از تصمیم خود پشیمان شد و درست 19 روز مانده به پانزدهمین سال تولد جرج هریسون از او خواست تا به گروه آنها ملحق شود و به این ترتیب پس از اجرای ترانه "Raunchy" هریسون عضو تازه وارد این گروه شد. نامهای مختلفی برای گروه تازه تشكیل شده پیشنهاد شد از جمله "Johnny & moondogs" ، "Silver beetles" ، "the beatals" و سرانجام "The Beatles" از بین همه آنها انتخاب شد. جان لنون از یكی از دوستان نزدیك خود به نام استوارت استسلیفی "Stuart Sutcliffe" (متولد 23 جولای 1940 در ادینبورگ اسكاتلند، مرگ 10 آوریل 1962 در هامبورگ آلمان) برای نوازندگی گیتار و پیت بست "Pete Best" (متولد 1941 در لیورپول انگلستان) برای طبل زنی دعوت كرد. سال 1960 پسران جوان در اولین تجربه خود و با رویای پول و شهرت وارد شهر هامبورگ آلمان شدند اما با وضعیت بدی مواجه شدند . آنها مجبور شدند در یك كلوب قدیمی و درب و داغان برنامه اجرا كنند و شبها نیز روی سن سینما بخوابند اولین تجربه حضور آنها بسیار سخت تمام شد چرا كه آنها به خاطر سن كم جرج هریسون از آلمان دیپورت شدند. اواخر سال 1961 برایان استاین "Brian Epstein" یكی از تهیه كنندگان انگلیسی كه در كار ضبط و انتشار آثار موسیقی بود ترانهای از بیتلها را شنید و به كار آنها علاقمند شد وی شروع به ضبط و تكثیر آثار آنها پرداخت. وی پس از مدتی تصمیم گرفت كه به دیدن بیتلها برود وقتی به كلوب آنها رسید از آنچه میدید شگفت زده شد او با مردان جوانی روبرو شد كه دریك محل قدیمی مشغول كار بودند آن روزها لیوپورل پر از این جوانان بود اما چیزی كه بیتلها را از آنها مجزا میكرد چهرههای متفاوت با آرایش خاص موهایشان و معصومیتی بود كه در چهره هایشان موج میزد. برایان یك سوئیت برای آنها گرفت و رسما مدیر تولید آنها شد. اندك زمانی از سروسامان گرفتن گروه نگذشته بود كه با خبر بدی روبرو شدند 10 آوریل 1962 استوارت استلفی گیتاریست گروه بر اثر سكته مغزی در هامبورگ درگذشت بعد از این خبر گروه بلافاصله به آلمان پرواز كردند و هفت هفته در بهترین كلوبهای آلمان به اجرای برنامه پرداختند. پس از چندین تلاش ناموفق برای پیدا كردن تهیه كننده ای برای ضبط برنامه هایشان بالاخره، جورج مارتین حمایت مالی آنها را پذیرفت در همین زمان پتی بست طبل زن گروه نیز از آنها جدا شد بیتلها، رینگو استار"Ringo Starr" را برای جایگزینی او پیشنهاد دادند اما جورج مارتین نپذیرفت و بجای او از اندی وایت "Andy White" خواست تا به آنها ملحق شود حضور اندی در گروه مدت زمان كمی طول كشید چرا كه در هر اجرا گروه بر حضور رینگو اصرار میورزیدند تا اینكه جورج مارتین مجبور به پذیرش نظر جمع شد. 5 اكتبر 1962 اولین ترانه بیتلها به نام "love me do" منتشر شد این ترانه سرآغاز موفقیت گروه بود یكسال بعد آنها به تلوزیون انگلستان دعوت شدند تا به اجرای ترانه "please please me" بپردازند این ترانه با ریتم و هارمونی منسجمی كه داشت خیلی زود به رده اول چارت انگلیس وارد شد این برنامه بیش از 6 میلیون بیننده به همراه داشت و به این ترتیب سكوی پرتابی شد برای رسیدن پسران جوان به ثروت و محبوبیت. آنها خیلی زود وارد بازار تجارت شدند. ترانه های بعدی آنها با نام های "with from me to you" ، "yeah yeah yeah she loves you" روانه بازار شدند و ترانه "yeah …" توانست به صدر جدول پرفروشترین انگلستان برسد ترانه "I want to hold your hand" بیش از یك میلیون كپی در بریتانیا فروخت و جایگاه خوبی در جدول فروش به دست آورد. این ترانه در نوامبر 1963 وارد جدول پرفروشترینهای آمریكا شد. سال 1964 سال مهمی برای بیتلها به شمار میرود چرا كه آنها موفق شدند تا یكی از بزرگترین بازارهای موسیقی دنیا را بهدست بگیرند. آن سال ملت آمریكا در سوگ رئیس جمهور جان اف كندی سوگوار بودند، الویس پریسلی محبوب و یاغی، به ارتش پیوسته بود، جری لوییس و جك باری درگیر رسوایی حرفهای شدهبودند و Buddy Holly، Bopper و Ritchie Valens در یك سانحه هوایی كشته شدهبودند در چنین وضعیتی رسانههای آمریكایی تمام توجهشان را روی بیتلها معطوف كردند در 9 فوریه همان سال بیتلها در یك برنامه تلوزیونی به نام "ed sullivon show" حضور پیدا كردند این برنامه یكی از پربینندهترین برنامههای تلوزیونی آمریكا شد به طوری كه حتی گفته می شد در زمان پخش این برنامه وقوع هیچ جنایتی در آمریكا ثبت نشده بود. پس از آن بیتلها به محبوبیتی فروان در بین جوانان و نوجوانان دست یافتند نوجوانان در آمریكا موهای خود را به تقلید از آنها بلند می كردند، تی شرتها، عروسكها، آدامسها و هر چیز دیگری كه نشانی از بیتلها روی آن بود با استقبال گسترده مواجه می شد روزنامهها و مجلهها مملو از عكسهای آنها بود و این شروع طوفانی بود كه بیتلها در آمریكا به راه انداختند. آنها به اتفاق باب دیلون روح تازه ای در موسیقی راك اند رول دمیدند. و تأثیر بسزایی در گسترش این موسیقی در همه جای جهان گذاشتند. پس از اجرای موفقیت آمیز در برنامه "ed sullivon show" گروه به انگلستان برگشت و با استقبال گسترده مردم و رسانههای این كشور روبرو شد مدتی بعد آنها برای دو فیلم "A Hard day's night" و "help" ترانه ساختند . یك سال بعد بیتلها عازم آمریكا شدند تا در استادیوم "Shea" نیویورك به اجرای برنامه بپردازند بیش از 55000 نفر گردهم آمدند كه تا آن تاریخ بیشترین حضور برای یك كنسرت بود تور بعدی توكیو ژاپن بود جایی كه بیتلها به خاطر ازدحام گسترده مردم مجبور شدند تمام وقت در هتل بمانند و تا زمان شروع برنامه اجازه خروج از هتل را نداشتند در كنسرت بعدی كه در فیلیپین برگزار شد بیتلها خیلی مودبانه دعوت شام مادام ماركوس پادشاه فلیپین را به كاخ سلطنتی رد كردند و این كار باعث خشم مردم شد بیتلها بسرعت آنجا را ترك كردند. سال 1966جان لنون در گفتگویی اظهار كرد كه بیتلها محبوبتر از"عیسی مسیح" است این جمله باعث خشم مردم و رسانه ها شد هر چند كه جان لنون چندین بار مجبور به عذرخواهی شد اما نتوانست از تیر خشم مردم جان بدر ببرد 19 آگوست 1966 وقتی گروه در آمریكا به سر میبرد نامه تهدید آمیزی كه حاوی یك گلوله بود دریافت كردند این نامه باعث وحشت آنها شد روزبعد در كنسرت سین سیناتی گروهی به صحنه حمله كردند و تمام دكور و وسایل آنها را شكستند چند روز بعد از آن نیز در استادیوم لوس آنجلس مهاجمان به طرفداران گروه حمله كردند و با دخالت پلیس درگیری به خشونت كشیده شد. آن روزها پاول مك كارتنی به شدت تحت فشارهای روحی بود. با همه این شرایط، می توان گفت كه بیتلها پدیده های موسیقی دهه 60 بودند آنها با بیش از 13 آلبوم از محبوبیت مردمی در همه جای دنیا برخوردار بودند اما اعضای گروه رفته رفته از موسیقی دور شدند و وارد مسایل حاشیه ای شدند پس از اجرای آخرین كنسرت در پارك "cardlestick" شهر سان فرانسیسكو، سال 1967 برایان بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر جان سپرد، پس از آن اختلاف جان لنون و پال مك كوای بر سر رهبری گروه بالا گرفت، رینگو طبل زن گروه نیز برای مدتی از آنهاجدا شد اما برای تهیه آلبوم سفید"withe album" برگشت. 9 ژانویه 1969بیتلها یكبار دیگر دورهم جمع شدند تا آخرین آلبومشان به نام "Abbey Road" منتشر كنند این آلبوم فروش خوبی بدست آورد و پاول به خوبی توانست از عهده رهبری گروه برآید ترانه "let it be" سرانجام در 8 می 1970 منتشر شد و یك ماه بعد از آن پاول در یك آگهی عمومی گفت كه میخواهد از گروه بیتلها جدا شود و به این ترتیب یكی از محبوبترین گروههای راك اند رول پس از یك دهه پر فراز و نشیب به كار خود پایان داد. 5 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ مرگ آن لاله سرخ کفن خنده بروی لب بود گرد آن آینه ها شبح فاجعه ای در شب بود مردن شاپرکا کشتن قاصدکا خبر از شومی کاری می داد نفسش ناله غم سر میداد آشیان رو به خرابی میرفت تن پوسیده گواهی میداد او به این حرف نمی اندیشید که کفن باید برد و نفس باید داد همه جای همه بودنها،همه دیدنها لحظه ها مانده به یاد شکل اندیشه مردن در اوست همه هستی او رفته به باد او سراسیمه بدنبال تلافی میرفت به دلش زخم قدمهای تجاوز مانده او نداد که پی مردن خود میکشد هرچه اصالت باقی ست برای دانلود ترانه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام كلیك كنید. 3 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ وقتی که دستای باد قفس مرغ گرفتار شکست شوق پرواز نداشت وقتی که چلچله ها خبر فصل بهار می دادن عشق آواز نداشت دیگه آسمون براش فرقی با قفس نداشت شوق پرواز توی ابرا سوی جنگلای دور دیگه رفته از خیال اون پرنده صبور اما لحظه ای رسید لحظه پریدن و رها شدن میون بیم و امید لحظه ای که پنجره بغض دیوار شکست نقش آسمون صاف میون چشاش نشست مرغ خسته پرکشید و افق روشن دید تو هوای تازه دشت به ستاره ها رسید لحظه ای پاک و بزرگ دل به دریا زد و رفت با یه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت برای دانلود ترانه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام كلیك كنید. 3 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم دلم نکته به نکته مو به مو *** میرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو *** از پی دیدن رخت همچون صبا فتاده ام خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو *** دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله جو به جو *** مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان پرده به پرده نخ به نخ تار به تار پو به پو *** در دل خویش طاهره گشت و نیافت جز تو را صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو برای دانلود ترانه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام كلیك كنید. 3 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ مشتی ماشالله،حقه ای ولله حقه ای ولله،میکشی بالا مال و منالا می کنی حاشا بارت می لنگه،الاغه لنگه شیشه و سنگه ماشالله دستات که رو شه،خون که بجوشه خلق که بخروشه داره تماشا حاضر و غایب صادق و کاذب شحنه و نایب جملگی رسوا مشتی ماشالله،حقه ای ولله حق پیشه رنجه مار سره گنجه پنجه به پنجه گشنه و دارا اون که بیداره ،دستاش بکاره حق رو میگیره آخر دعوا برای دانلود ترانه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام كلیك كنید. حالا پیدا کنید مشتی ماشالله حقه باز رو. به نظر شما این مشتی ماشالله در حال حاضر کیه؟!! این ترانه رو میشه گفت بدل ترانه گنجیشکک اشی مشی فرهاد هست که هر دو دارای یک شعر عامیانه هستند. ترانه زیبای مشتی ماشالله با رندی و ظرافت حکام سالوس پیشه و ریا کار را با زبانی طنز مورد انتقاد قرار میده یا بهتره بگیم رسوا میکنه و فریدون هم مثه همیشه با زیبایی هرچه تمامتر این ترانه عامیانه را اجرا کرده است. 3 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ سایه یه حادثه که یه عمربا منه توی شهر آهنی داره خردم میکنه رو تموم لحظه هام،چتر سایه سیاس خون وحشت تو رگه خسته ثانیه هاس اما هم وحشت من گوش بده تپش فاجعه با قلب منه دست تو به من بده که حس کنیم لحظه بزرگ فریاد زدنه اگه بی صدا و تن خسته دارم جون میکنم بغض کینه تو صدامه یه روزی داد میزنم پر سیمرغی بکارم نمیاد قصه نگو من خودم،خودم باید طلسم دیو رو بشکنم *** تن به سایه نمیدم،من پر از روشنی ام گوش بده معصوم من،من پر از گفتنی من یه شب شرجی گرم توی گوش کوچه ها می پیچه صدای من که: بیا بیا بیا خورشید بزرگ قلب سرخ من مسلخ پاک تمام سایه هاست شب پرسایه هراسی نداره وقتی که کوره خورشید مال ماست برای دانلود ترانه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام كلیك كنید. 3 لینک به دیدگاه
محمــد 4415 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۸۹ سلطان صدای ایران داریوش اقبالی من نمیدونم چرا هنوز یک سری حرف و سخن درباره داریوش میشنوم که بعضی ها میگن: داریوش فقط در کار خود نمونه است و بس. یعنی داریوش فقط در کاره هنریش تکه. حقیقتا من با این حرف موافق نیستم و تصمیم گرفتم این پست رو اختصاص بدم به نظرات خودم درباره کارهای داریوش و همچنین به شخصیت داریوش. رو همین حساب از همون اول شروع میکنیم یعنی برمیگردیم به سال 1349 و اولین آهنگ رسمی داریوش به نام به من نگو دوست دارم . آهنگ عاشقانه ای که غوغایی در ایران به پا کرد و همه گوش میدادن.داریوش اون موقع هنوز با ترانه سرای مطرحی آشنا نشده بود و به دلیل جوون بودن هنوز با شاعر و آهنگ ساز بزرگ کار نکرده بود و بیشتر با آقای پرویز مقصدی گروه 6-8 کار میکرد. اون طوری که از داریوش شنیدم 5 یا 6 ترانه داریوش بود که مورد حمله قرار گرفت و بهش اختار دادند.!از همون جا بود که داریوش به دونبال حرفه تازه و بیان تازه میگشت. این ترانه ها (پریا و...) به نظر حکومت وقت دو پهلو بوده و به همین دلیل به داریوش اختار دادند. هر خواننده ای جای داریوش بود خودش رو درگیره این مساعل نمیکرد و میرفت و آهنگ شاد میخوند. ولی داریوش این کارو نکرد و به دنبال کلام و معنی آزادی به کار خودش ادامه داد. به گفته خودش:من که اسلحه دست نگرفتم!!. او معتقد بود که یا کتاب شعری در نیاد یا وقتی من شعر و انتخاب میکنم و میخونم جلوی من را نگیرند. پس تا اینجا به این نتیجه میرسیم که داریوش میتوانست مثل خیلی از خوانندگان آن زمان خودش رو درگیر این ترانه ها نکنه و بره سراغ ترانه های عاشقانه که طرفتاران زیادی هم داشت(مخصوصا که داریوش استاد خواندن آهنگ های شاد است). ولی دست از کار خود نمیکشه تا او را به زندان میبرند. البته بعد از بیرون آمدن از زندان باز هم به کار خود ادامه میده . و حتی برای فهماندن اشعار خود ترانه مصلوب را هم خواند.البته با شعر زیبای اردلان سرفراز و آهنگ صادق نجوکی. شعر مصلوب: به صليب صدا مصلوبم ای دوست تو گمان مبری مغلوبم ای دوست شرف نفس من اگه شد قفس من به سكوت تن ندادم تا نميرم بی كفن وقتي گفتن يه گناه بود مثل ديدن يا شنيدن معنی آوازم اين بود ته بنبست داد كشيدن وقتي حتی توی خلوت فكر آزادی قفس بود گفتنیها رو میگفتيم اگه فرصت يه نفس بود به گناه صدا با جرم گفتن اگه روی صليب ويرون شدم من شرف نفس من اگه شد قفس من به سكوت تن ندادم تا نميرم بی كفن تو شبهای سكوت فرياد من بود ته جنگل خواب بيــــداری رود از غروب هراس تا صبح موعـود تيغ خشم خليل بر قلب نمـرود درعذاب تشنگي گم حسرت من بوی گندم بر دلم داغ شقايق از عذاب تلخ مردم از كسی كه مثل بختك تو شبام انداخته سايه يه سوال ساده كردم نفرت من شد گلايه همین جوری که میبینید داریوش در این آهنگ همه چیز را میگوید . همان طوری که میدونید داریوش سال 1349 کار خودش رو به طور رسمی آغاز کرد و سال 1357 هم انقلاب صورت گرفت. یعنی داریوش 8 سال در ایران خواند. حالا دستگیری ها و زندان رفتنها و ماجراهایی نظیر اسید پاشی روی وی را مد نظر قرار دهید و ببینید چه جوری یه خواننده میتواند با این موارد ذکر شده خودش را از صفر به 100 برساند و محبوبترین خواننده جوان مرد شود. البته جدا از جو سازیهای ساواک درباره دستگیری داریوش در خانه دوستش به همراه مواد مخدر. که در آن زمان تیتر روزنامه ها شد و این خبر میتونسته خیلی از هوادارانه داریوش را در دلسرد کنه. البته داریوش نه تنها در بین خوانندگان محبوب بود بلکه او در رفراندوم سینما هم جزو محبوبترینها بود.این در صورتی است که در آن زمان فقط دو فیلم از داریوش به نمایش در آمده بود. باز باید این نکته رو خدمت دوستان عرض کنم که داریوش 2 فیلم سینمایی به نامهای یاران و فریاد زیر آب بازی کرد که در فیلم یاران به او خیانت میشه و... بهتره به وبلاگ داریوش سر بزنید و همه چیز را کامل از زبان خود داریوش در مصاحبه اش بخوانید. بعد از رفتن داریوش به زندان دیگه آهنگهای او از رادیو و تلویزیون پخش نشد. این هم یک علت بود تا بعضی از خوانندگان آهنگهای داریوش را دوباره با نام خود اجرا کنند.به همین دلیل داریوش آهنگهای مشترک زیادی با دیگر خوانندگان دارد. این هم یک دلیل بود که آهنگ های داریوش آن طوری که باید و شاید مورد اسقبال قرار نگیرد. همان طوری که گفتم داریوش در قبل انقلاب محبوبترین خواننده جوان مرد بود. این در صورتی انجام گرفته که داریوش ترانه های بسیار قوی رو نظیر همیشه غایب و نماز و ... به علت رفتن در زندان از دست داد. وبعد این ترانه ها در میان مردم محبوب و حتی (نماز- نیاز) به عنوان ترانه سال شناخته شد. و همچنین آهنگ های بسیار زیبایی همچون هم نفس و مرحم و شکایت وهمسفر و حرف ... که قرار بود با صدای داریوش ضبط شود به گوگوش داده شد و داریوش به خاطره گوگوش گذشت کرد. شاید بعضی ها این کار داریوش را کم و با چیز بدانند که پیشنهاد میکنم این آهنگ ها را گوش کنن و تجسم کنند که اگر با صدای داریوش ضبط میشد چه وضعی پیدا میکرد.این ترانه ها اشعار زیبای شاعرای بزرگ ما نظیر ایرج جنتی اطاعی و اردلان سرفراز بودند که در آن زمانها هم جزو شاعران محبوب و مطرح بودند ترانه شکایت : این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداست *** خنجر نا مردمی حتی تو دست سایه هاست وقتی که عاطفه رو میشه به آسونی خرید *** معنی کلام عشق خالی تر از باد هواست اما من که آخرین عاشق دنیام *** ماهی مونده به خاک اهل دریام از همه دنیا برام یه چشمه مونده *** چشمه ای به قیمت همه نفسهام از همینه که همه عمرم و مدیون توام *** تویی که عزیزتر از عمر دوباره ای برام بینیازی به تن قلندرم تنها لباسه خسته و زخمی دست آدمک های بدم *** پشت پا به رسم بی بنیاد این دنیا زدم من برای گم شدن از خود و غرق تو شدم *** راه دور عشقم و پیمودم اینجا اومدم اگر این ترانه ها که زیاد هم هستن(نماز-همیشه غایب-نفس-همسفر-شکایت-حرف-مرحم-همسفر-زخم-...) همه با صدای داریوش پخش میشد بیشک داریوش خواننده ای فراتر از باور همگان تبدیل میشد و رقابت با داریوش در خواب هم ممکن نبود. اما وقتی داریوش آلبوم راه من رو بیرون داد دیدید که ابی بعد از چند روز از انتشار این آلبوم آهنگ راه من رو با اجرای خودش در وب سایت شخصیش قرار داد و طوری جلوه داده شد که داریوش آهنگ رو از ابی دزدیده!!! البته خوشبختانه فرید زلاند در مصاحبه هایش درباره این آهنگ توضیح داد. ولی وقتی آهنگ کهن دیارا توسط کمپانی mzm ( آقای فرهاد زمانی )به سرقت میره داریوش صداش در نمیاد. یا وقتی کلیپ معجزه خاموش بدون اجازه داریوش از شبکه طپش پخش میشه باز داریوش با دوستی سخن میگه و بدون اعتراض به امیر قاسمی به کار خودش ادامه میده. و اینجاست که فرق دو نفر دیده میشود.! امیدوارم تا اینجا به بزرگی این شخص پی برده باشید. از اینجا به بعد میخوام از کار بزرگ داریوش برای مبارزه با آسیبهای اجتماعی یاد کنم. اکثر خوانندگان به علت سفرهای زیاد و درگیریهایی که برای درست کردن آلبوم دارند حتی به کارهای شخصی خود هم نمیرسند. ولی داریوش جدا از این موضوعات بنیادی درست کرده و در آن فرمول بسیار ساده ای وجود دارد که دست نیازمند را در دست یاری دهنده قرار میدهند. به این وسیله همه به هم کمک میکنند و داریوش خود را یه واسته نشان میدهد البته خداروشکر همه میدونند که در این کار هیچ سود مادی به داریوش نمیرسد. این کار داریوش که در نوبه خود نمونه و بی نظیر است او را فراتر از یک خواننده کرده و راه را برای هنرمندان دیگر هموار کرده است تا آنها نیز به دنبال خط داریوش در راه کمک به جامعه خود قدم بردارند. باید به این نکته اشاره کنم که داریوش کارهایی از این دست زیاد انجام داده که شاید خیلی ها از آن بی خبر باشند. مثلا یادم هست که حدودا 15 سال پیش داریوش دست به یک کار بزرگی زد و با هزینه خود کنسرتی ترتیب داد تا جوانهای جویای نام بدون هیچ هزینه ای یک یا دو ترانه اجرا کنند و در صورتی که مردم آنها را قبول کردند به راه خود ادامه دهند. ولی نکته قابل توجه این است که همکاری بقیه هنرمندان با داریوش آن طوری که شایسته است نبوده. و یکی از گلایه های داریوش عزیز همین است. در آخر هم نکته ای که به نظرم میرسه اینکه وقتی انقلاب صورت گرفت بهترین موقعیت برای داریوش پیش اومد که خودش رو با این حکومت یکی کنه و در ایران به کاره خودش ادامه بده چون انقدر در زمان شاه بر خلاف شاه آهنگ خونده بود که در این حکومت جایی داشته باشد. ولی باز این کار را نکرد و برخلاف میلش در خارج ماند و در همان اوایل ترانه وطن پرنده پر در خون را خواند که کماکان در کنسرتاش خونده میشه. وگفت: از ما اگر بتی شکست *** بتهای تازه جاش نشست امیدوارم شما رو با کارهای پشت پرده داریوش آشنا کرده باشم و متوجه شده باشید که او تنها خواننده نیست بلکه ابرمردی بزرگ برای گشورما هست و باقی خواهد ماند. 5 لینک به دیدگاه
sepehr_jun 162 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۸۹ دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش 2 لینک به دیدگاه
Khakestari 613 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ تا حدود زیادی حرفای شما درسته .... ولی خب باید به این نکته توجه کنی که به صدای داریوش آهنگ سیاسی کلا میاد .... اگه اندی مثلا اهنگ اجتماعی و سیاسی نمیخونه دلیل نمیشه که براش اجتماع مهم نیست یا اینکه میترسه ... ولی در کل قبول دارم داریوش علاوه بر اینکه صدای دیوانه کننده و بی نظیری داره شخصیت محکم و دوست داشتنی هم داره .... 4 لینک به دیدگاه
hamed_063 1261 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۹۰ بدون شک او پدیده ای درتاریخ موسیقی ایران است،ترانه های داریوش از خواسته ها و افکار مردم ایران در سه دهه اخیر متاثر گشته.داریوش افسانه است.اویکی از هزاران خواننده ایست که در دوران معاصر چون ستاره میدرخشد.ترانه های او در ارتباطی نزدیک با رنج و خوشی زندگی متداول ایرانیان است . داریوش اقبالی پس از کمال الملک / ارد بزرگ / مرتضی ممیز / ابوالحسن خان صدیقی / هوشنگ سیحون / مسعود کیمیای / مهدی اخوان ثالث / صادق هدایت / بهروز وثوقی / کاوه گلستان / حسن شماعی زاده / محمد رضا شجریان / یدالله کابلی خوانساری در ردیف ۱۴ برگزید گان بزرگترین نظرسنجی جامع ، تاریخ هنر ایران قرار گرفته است در این نظر سنجی بیش از 5000هزار نفر از عموم مردم ایران شرکت کرده اند و نتایج آن بشکل آنلاین بر صفحه هات اینترنتی قرار گرفته و بجز 8 نفر از زُبده ترین وبلاگ نویسان کشور حداقل 65 وبلاگ نویس دیگر بر کل انجام نظر سنجی و شمارش صحیح آرا نظارت کامل نموده اند.و اما مطالبی در مورد این هنرمند برجسته : داریوش اقبالی 15 بهمن 1329 (4 فوریه 1951) در تهران به دنیا آمد پدرش محمود از ملاکان آذربایجان بود . وی دوران کودکیش را در شهر میانه، زادگاه پدر و مادرش گذراند و اولین بار صحنه را در 9 سالگی، در مدرسه شهر آرا به مناسبت جشنی تجربه کرد . داریوش تحصیلات راهنمایی را در مدرسه فارابی کرج گذراند . یکی از معلمانش که آذری زبان بود، برنامه هایی در سالن های ورزشی ترتیب می داد که داریوش در آن سالن ها ایفای نقش می کرد مدتی بعد داریوش به تهران آمد و در دبیرستان مدائن تحصیلاتش را ادامه داد، چندی نگذشت که به خاطر انشای خیلی صادقانه اش از مدرسه اخراج شد . بعد این موضوع به دبیرستان آزادگان نارمک رفت . داریوش 2 سال از تحصیلاتش را در دبیرستان شاپور شهر سنندج گذراند و هنوز هم یادگاری داریوش بر روی یکی از درخت های سنندج موجود است بعد از اتمام درس، کارخوانندگی را به صورت حرفه ای آغاز کرد اولین ترانه ای داریوش که در 17 سالگی اجرا شد ترانه پیمان شکسته بود که ساخته خود داریوش و شعر زیبای علی گزرسه بود، درسال 1349 زمانیکه داریوش 19 ساله شد به طور رسمی کار خوانندگی را با ترانه همیشه جاوید به من نگو دوست دارم آغاز کرد مساله ای که همیشه داریوش را در کنسرت هایش رنج می داد، رفتار پلیس ها و بادی گاردهای برگزار کننده کنسرت ها با هوادارانش بود که این بی مهری ها باعث شده بود تا عشق حاکم بر سالن های کنسرت داریوش کم رنگ شود . داریوش توسط آقای حسن خیاط باشی راهی تلویزیون شد و با آقای فرشید رمزی که در آن زمان کارگردان تلویزیون بود شروع به همکاری کرد . از آنجایی که در آن زمان مملکت پارتی بازی بود، داریوش را به خاطر یه سری مسائل از تلویزیون اخراج کردند، در آن موقع شاید تنها یکی دو آهنگ از داریوش پخش شده بود . بعد از آن با ایرج جنتی عطائی آشنا شد و با او به راهش ادامه داد . بعد از ایرج با هنرمندانی چون حسن شماعی زاده (آهنگساز چشم من، دستای تو و ...) ،بابک بیات (آهنگسازخونه ،بن بست و ...)، بابک افشار ( آهنگساز آلبوم نفرین نامه ) و اردلان سرفراز کار خویش را ادامه داد . داریوش با کیوان و افشین گروه شش و هشت را تشکیل دادند، ترانه های (شیطنت، چه خوبه آدم همیشه و یاد اون روزهای شاد) مربوط به این گروه می باشد . داریوش در سال 1351 زمانی که 22 ساله بود به خاطر خوندن ترانه های (بوی گندم، بن بست، جنگل، علی کنکوری و خونه) باعث بر انگیخته شدن خشم نظام شاهنشاهی شد و به زندان قصر افتاد ساواک برای مدتی بدجوری پاپیچش شد و در سن 23 سالگی دوباره به زندان اوین افتاد برای داریوش قابل قبول نبود که به خاطر یک سری آهنگ و ترانه باید مورد باز پرسی قرار گیرد . داریوش به خاطر خوندن این ترانه ها 2 سال و 2 ماه در زندان بود که 6 ماه را در سلول انفرادی سپری کرد . داریوش علت محبوبیت خود را چنین بیان میکند : سعی کردم خودم باشم، صادق باشم، سعی کردم با مردم رو راست باشم، و این همان رازی است که می تواند هرکس را در قلب های مردم جای دهد . پاشیدن اسید روی داریوش هنرمند محبوب ایران : مدتی تیتر اصلی روزنامه ها و مجلات شده بود داریوش در این باره چنین می گوید یادمه روی صحنه بودم و داشتم ترانه ی نفرین نامه رو می خوندم که یک دفعه احساس کردم که صورتم گرم شده بعد که متوجه شدم دیدم زنی با یک لیوان آبجو خوری روی صورتم اسید پاشیده خوشبختانه در مجاورت با هوا خاصیت اسید کم شده و آسیب جدی بر من وارد نشد، نمی دونم این عشق بود، نفرت بود، چی بود که این زن رو مجبور به این کار کرد . در کارنامه هنری 36 ساله او بیش از 200 ترانه ثبت شده و ایفای نقش در 2 فیلم یاران و فریاد زیر آب تجربه سینمایی او می باشد . جهان عرب با سبک غنی او آشناست، از این رو جایزه افتخاری فستیوال ویدیو کلیپ در بحرین به او اهدا گردید. داریوش در شب مراسم از صلح و آزادی و امنیت در کشورهای منطقه، مخصوصاً وطنش، پیام داد با این آرزو که مستبدین و دیکتاتورها از تاریخ پند بگیرند. سال 2000 سال رویش داریوش : داریوش کارش را ادامه داد تا اینکه از 2000 گفت سال 2000 سالی که همه از همهمه های یکی شدن به من شدن روی می آوردند . ترانه سال 2000 که در آن زمان برای مردم غیر باور و همه زیر لب می گفتند: داریوش از چه میگوید...؟ از سقوط، از فرار، از شکفتن فلز آری غیر باور بود در زمانی که اوج محبت بود از سال 2000 بگویی، آری به شب های پر از قصه رسیدیم به سال 2000 وقتی که سال میلادی داشت ورق می خورد، بودند کسانی که ترانه 2000 را زمزمه میکردند آن لحظه بر داریوش چه گذشت ...؟ اما بر خلاف تصور سال2000میلادی برای داریوش شروعی دوباره بود، بهتر بگویم تولدی دوباره داریوش در این سال توانست از دست اعتیاد خلاص شود، بیماری که چندین سال دامن گیر او بود اعتیاد بیماری که امروزه دامن گیر جامعه ما شده، در مورد اعتیاد سخن گفتن زیاد است از سال 2000 داریوش دامنه ی فعالیت خود را وسیع تر نموده و به حمایت از هموطنان دردمندش، که از بیماری اعتیاد رنج می بردند، سازمان مرکز بهبودی ایرانیان را، همراه یاران دیگرش تأسیس نمو د. با پایه گذاری بنیاد آینه و عضویت در سازمان عفو بین الملل، فعالیت های اجتماعی او گسترده تر گردید . او در این راستا می کوشد تا با پیام بهبودی و ارائه آگاهی، پیشگیریی و مبارزه با همه آسیب های اجتماعی، بخصوص بیماری اعتیاد، فضایی سالم برای هموطنان در آتش نشسته سرزمینش بوجود آورد . اما هنر مندانی چون اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطائی، فرید زولاند و ... از داریوش گفته اند که شنیدن حرفهای آنان خالی از لطف نیست . داریوش از زبان اردلان سرفراز : در مورد داریوش من یک کتاب 35 ساله میدونم، ولی مختصر می کنم حرفم را جدای کیفیت های تکنیکی صدای داریوش که باید اساتید موسیقی در موردش سخن بگویند، در مورد داریوش فقط این را می توانم بگویم که داریوش صدای زخمیه سرزمین ماست . داریوش صدایی بوده که در طول 35 سال پا به پا و همگام ترانه ی متعهد و بیدار ایران قدم برداشته و به قول دوست شاعرم، آقای فرهاد شیوانی (به صدایی می خواهم برسم که گلویش نی خونین شکایت باشد) که داریوش آن صدایی است که به اعتقاد من و دیگر همکارانم که نقشی در ترانه بیدار و ترانه متعهد و ترانه مولف دارند در سرزمین من بار عاطفی این ترانه ها را داریوش به بهترین وجه به دوش کشیده و به مردمی که مخاطبین اصلی هر هنر متعهد هستند رسانده و به سعادت کارهای داریوش یک به یک اگر مرور کنیم در کنار ما پای مردانه ایستاده و این از نظرکیفیت های یک صدای متعهد . در انتها می خواستم بگویم که داریوش واقعیت ترانه راستین و متعهد و ترانه بیدار ایران هست، از آغاز تا به امروز، ترانه ی ماندنی یعنی آیینه ی رو در روی اجتماع و سرزمین من، نشانگر تمام کمی و کاستیها . داریوش از زبان فرید زولاند : من افتخار این را دارم که در حدود 35 سال استبا داریوش کار می کنم و در طی این مدت بهترین کارهای خود را که البته با صدای داریوش و اشعار زخم دار آقایان اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطائی و شهیار قنبری می باشد را ساخته ام . داریوش به نظر من کسی هست که اعتبار مو سیقی ماست، اعتبار ترانه هست، ترانه بیدار، داریوش کسی هست که با صداش حقیقت را به رخ می کشد، درد او درد مردم هست و درد ترانه سرا و آهنگساز را خوب می داند و به صورت درست و به صورتی که لازمه به مردم ارائه میدهد . داریوش کسی هست که ترانه را از صورت گل و بلبل و از صورت کوچه و بازاری به صورت جدی و اجتماعی در می آورد و مسائل اجتماعی و سیاسی را بیان می کند و داریوش به نظر من بهترین پیام دهنده ترانه است. و من خودم از نظر احساسی و کاری وقتی که برای داریوش کار می کنم، صدای او، رفاقت او، صداقت او، در وجود و احساس من وجود داره و صداش در گوشم می خونه و برایش آهنگی رو می سازم که در وجود من به وسیله ی صدای او نواخته می شود و این را هم می دونم که این پیام به طور صحیح به دست مردم و گوش مردم می رسه . اما مسئله ای که همه را حیرت زده کرد درخشش داریوش در سینماست، داریوش با بازی در دو فیلم فریاد زیر آب و یاران توانست در دنیای هنرپیشگی نیز خود را محک بزند آن هم چه محکی...! در فیلم فریاد زیر آب که شاید بتوانم بگویم بارها و بارها این فیلم را دیده ام ولی هر بار دیدن آن تازگی خاصی برای من داشته و توانسته است ارتباط جدیدتری با من برقرار کند نیازی به خلاصه گویی داستان فیلم نیست چون می دانم برای یک بار هم که شده، این فیلم ها را دیده اید و می توانم حدس بزنم که پرده به پرده ی این فیلم را حفظ هستید. اما مسئله ای که به واقعیت گرایی فیلم کمک می کند تطبیقی از دنیای امروزی و دنیای لیلی و مجنونی سناریو است که در این فیلم دردهای جامعه به کنار رفته و عشق به میان می آید . داریوش علاوه بر ایفای نقش در این دو فیلم در بسیاری از فیلم ها با صدای خود توانسته است به فروش بیشتر آن فیلم کمک کند، که باز هم هنر داریوش است که من و تو را به پای گیشه بلیط فروشی می کشاند . موسیقی داریوش یادآور این امید و نوید است که با پشتکار، عشق، ایمان، و با یک هدف والا میتوان وطن را دوباره ساخت، اگر چه با خشت جان خویش . .داریوش کنسرتهای بیشماری را در تالارهای بزرگ جهان چون notably Wembley (لندن)،Carnegie Hall (نیویورک)، Kennedy Center (واشنگتن دی سی )، Koncertos (استکهلم )، Greek Theater )لس انجلس)و Universal Amphitheater (لس آنجلس)به اجراء درآورده است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
hamed_063 1261 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۰ نام : انریکو میگوئل ایگلسیاس پریسلر تاریخ تولد : 8 می 1975 ملت : اسپانیایی قد : 189 سانتی متر مکان تولد : اسپانیا – مادرید ساکن : شهر میامی در ایالت فلوریدای آمریکا بازیکن مورد علاقه : لوئیز فیگو تیم مورد علاقه : رئال مادرید شغل : موزیسین – بازیگر نام پدر : خولیو ایگلسیاس – بازیگر و موزیسین – متولد 23 سپتامبر 1943 که در 20 جولای 1971 با مادر انریکه ، ایزابل ازدواج کرده و در تاریخ 1978 از هم جدا شدند نام مادر : ایزابل پریسلر – متولد 18 فوریه 1951 نام خواهر : ماریا ایزابل ایگلسیاس پریسلر – خواننده و بازیگر اسپانیایی – متولد 3 سپتامبر 1971 نام برادر : خولیو خوزه ایگلسیاس پریسلر – متولد 25 فوریه 1973 خواهران ناتنی : ویکتور ایگلسیاس رینز برگر و کریستینا ایگلسیاس رینز برگر (این 2 دوقلو هستند که در سال 2001 متولد شده اند و مادرشان میراندا رینز برگر بوده که سابقا یک مدل هلندی بوده است) – آنا (متولد 1989) – تامارا (متولد 1983) برادران ناتنی : الخاندرو ایگلسیاس رینز برگر (متولد 9 سپتامبر 1997 که مادرش میراندا رینز برگر بوده است) – رودریگو ایگلسیاس رینز برگر (متولد 3 آپریل 1999 که مادرش میراندا رینز برگر بوده است) نام همسر : آنا کورنیکووا – متولد مسکو – آنا تنیسور موفقی است که توانسته در یک مسابقه تنیس قهرمان تنیس زنان دنیا را شکست دهد – هم اکنون آنا به ورزش تنیس همانند گذشته نمی پردازد . انريکو کوچکترين پسر خوليو ايگلسياس ، معروف ترين خواننده ي اسپانيايي است که البته پدرش اذعان داشته که دوست داشته پسرش هر کار ديگري را پيش مي گرفته تا خوانندگي اگر چه انريکو پسر خوليوي معروف بود اما از همان آغاز رابطه چندان صميمانه اي با پدرش نداشته زيرا او بيشتر وقتش را در خارج از منزل بوده و همچنين انريکو از اينکه مادرش تنها زن زندگي پدرش نيست ناراحت بود و اين شيوه را نمي پسنديده . انريکو در 8 مي سال 1975 در مادريد اسپانيا به دنيا آمد مادرش که روزنامه نگاري به نام "Isabel Preysler Arstria" بوده که 8 سال پس از تولد انريکو از پدرش جدا شده انريکو در يکي از مصاحبه هايش گفت: وقتي بچه بودم کار را براي مدتي کنار گذاشتم کاري که پدرم هرگز انجام نداد اين بود که از من حمايت نکرد.او همچنين يک خواهر و يک برادر به نام هاي "Julia Jose و" "Chabeli" دارد به اضافه دو برادر ناتني دوقلو و دو خواهر ناتني دوقلو. پس از اون انريکو با پدرش به ميامي ميان به خاطر عمليات تروريستي که در زادگاهش در اون زمان به وقوع پيوسته بود.او موسيقي را از 13 سالگي شروع کرد و در سال 1991 قدم به دنياي موسيقي گذاشت که تاکنون بيش از 30 ميليون از نسخه هاي آلبوم هايش به فروش رفته و جالب اين است که تنها 7 آلبوم بيرون داده.انريکوبه 4 زبان انگليسي و اسپانيايي و ايتاليايي و پرتغالي تا حالا خوانده است که ترانه هاي اسپانيايي و انگليسي او بيشتر مورد استقبال بوده، آلبوم "coasas del amor" را در 3 سال به تنهايي ضبط کرده و بدون اينکه خانواده اش بفهمند به بازار داده انريکو مي گويد من هيچ وقت نمي خواستم اينو به خانواده ام بگم چون مورد تمسخر واقع مي شد من براي اون خيلي احترام مي گذاشتم و واقعا خواستارش بودم مثل زماني که مثلا شما داريد شام مي خوريد و به پدرتان مي گوييد من مي خواهم خلبان شوم و او هم در جواب مي گويد حرف اضافي نزن و شامتو بخور من هيچ وقت نمي خواستم اينو بشنوم.خواندگاني چون لايوئل ريچي در زمان جواني روي او تاثير گذاشته بودند .پس از آن آلبوم vivir" "را به بازار عرضه کرد که برنده ي جايزه ي گرمي شد او حتي موفقيت هاي ديگري را نيز تا سال 99 به چنگ آورد و ترانه هاي ""Bailamos او به صدر صد آهنگ برتر در سپتامبر در انگلستان رسيد. انريکو تا کنون 116 جايزه پلاتينيوم رکورد و 227 جايزه Gold (بهترين دستاوردهاي هنري) را گرفته.مي توان گفت انريکو مي خواهد رکورد پدرش را بزند پدرش 250 ميليون نسخه از آلبوم هايش را فروخته که انريکو در صدد است اين رکورد را بزند.انريکو هچنين در فيلم ""Once Upon A Time In Mexico (روزي روزگاري در مکزيک) به کارگرداني رابردت روديگوئز همراه بازيگراني مانند آنتونيو باندراس و جاني دپ شرکت کرده. انريکو اصلا ساعت به دستش نمي بنده اما مشخص نيست که چرا در يک تبليغ ساعت شرکت کرده و اونو به مشتش بسته همچنين انريکو آدم ولخرجي نيست و عادت به ولخرجي نداره و هميشه پول کمي در جيبش مي گذاره اما معلوم نيست که وقتي با آنا بيرون ميره چقدر پول همرا خودش مي بره!؟!انريکو به کلاه آبي علاقه منده و بين کارتونها هم از باگز باني و پينوکيو خوشش مياد همچنين بهترين هديه کريسمسو سپري کردن اوقات با دوستانش مي دونه و همه جور مجله اي هم مي خونه.ازدواج:انريکو ايگلسيس خواننده محبوب اسپانيا يي (من و همه ) با آنا کورنيکو فا تنيسور روسي ...... ازدواج کرد . اين زوج طي مراسمي مخفيانه در پورتو والارتا مکزيکو با يکديگر ازدواج کردند . هيچ کس از اين ازدواج اطلاع نداشت تا اين که آنا خانومش در يک مسابقه تنيس خيريه بدون مقدمه رو به تماشاگران کرد و به آنها اعلام کرد که يک ماهي است که با انريکو ازدواج کرده است. او در حالي که مي خنديد گفت : مي دانم همه شما شوکه شديد . ولي اين تصميم من و انريکو بود . مي خواستيم يک ماه بدون درد سر در کنار هم باشيم و ماه عسل خود را با آرامش برگزار کنيم . بايد بگويم انريکو همسر بي نظيري است و خوشحالم که با او ازدواج کرده ام . آنا کورنيکوفا تنيسور مشهور روسي در سپتامبر 2002 به خاطر کمردرد از دنياي حرفه اي تنيس خداحافظي کردو اکنون بيشتر در مسابقات خيريه شرکت مي کند . او در يکي از همين مسابقات با انريکو آشنا شد که اين آشنايي پس از مدت کوتاهي منجر به ازدواج شد. www.aksmod.com برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده