رفتن به مطلب

اختلالات روانیِ مربوط به خوردن


ارسال های توصیه شده

اختلالات روانیِ مربوط به خوردن

 

0038307.JPG

 

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی

مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی

 

 

 

 

 

نکات کلیدی

بی اشتهایی روانی:

بی اشتهایی روانی عبارت است از پرهیز از ثابت نگه داشتن وزن بدن در دامنه ای بهنجار. این اختلال در میان زنان شیوع بیشتری دارد. در صورتی که کنترل وزن از راه خودگرسنگی حاصل شود، بیماری به عنوان نوع محدودکننده ی بی اشتهایی روانی قلمداد می شود. در بی اشتهایی روانی نوع پرخوری - تخلیه، افراد به پرخوری و تخلیه و یا یکی از این دو یا مبتلا می شوند.

پراشتهایی روانی:

پراشتهایی روانی با خوردن بی رویه همراه با استفراغ یا استفاده از مسهل ها مشخص می شود. در این اختلال نیز، بیشتر مبتلایان را زنان تشکیل می دهند. پراشتهایی روانی، غالباً پس از یک دوره رژیم غذایی آغاز می گردد و دوره های پرخوری وسواس گونه، غالباً با نوعی فشار روانی شروع می شود. معمولاً‌ پرخوری بی رویه با احساس اضطراب آغاز می گردد که با پرخوری غیرقابل کنترل این اضطراب بهبود پیدا می کند. به دنبال پرخوری فرد احساس گناه و افسردگی می کند؛ با تخلیه ی شکم به طور موقت، افسردگی و احساس گناه نیز برطرف می شود؛ ولی کل چرخه ی پرخوری - تخلیه را تقویت می کند.

تبیین هایی درباره ی اختلالات خوردن:

تبیین هایی که اخیراً از اختلالات خوردن ارائه شده، چند عاملی هستند. این عوامل عبارتند از عوامل اجتماعی - فرهنگی که زن لاغر را در رسانه ها به عنوان زن ایده آل به تصویر کشیده اند. خانواده های بیماران مبتلا به اختلال خوردن، ویژگی هایی دارند؛ یکی از این ویژگی ها این است که آن ها برای کسب توفیق، به کودکان فشار می آورند. این فشارها می تواند منشأ کمال گرایی کودکان شود. ویژگی دیگر این خانواده ها، الگوهای بیمارگونه ی تعامل ذکر شده است. در این خانواده ها پدیده ی اختلال خوردن، شیوه ای برای به دست آوردن کنترل است.

بی اشتهایی روانی

بی اشتهایی روانی (1)، عبارت است از خودداری از ثابت نگه داشتن وزن بدن در محدوده ای بهنجار، ترس از افزایش وزن، عزت نفس پایین همراه با ادراک تحریف شده از اندازه ی بدن (برآورد مبالغه آمیز) و نبود دوره های عادت ماهانه. از نظر لغوی این نام گذاری که به معنای از دست دادن اشتها با منشأ عصبی است، چندان مناسب نیست؛ زیرا مبتلایان به بی اشتهایی روانی - برخلاف تصور - معمولاً در مورد غذا مشغولیت ذهنی دارند. این اختلال در زنان شیوع بیشتری دارد؛ حدود یک درصد زنان در دوره ای به این بیماری مبتلا می شوند. تعداد قابل توجهی از آن ها نیز بعضی از علایم این بیماری را نشان می دهند. شروع این اختلال می تواند از دوران کودکی باشد؛ ولی بیشتر افراد بین سنین چهارده تا هجده سالگی به این بیماری مبتلا می شوند. کاهش وزن عمدتاً از راه خودگرسنگی حاصل می شود و در صورتی که این بیماری به خود گرسنگی محدود شود، (بی اشتهایی روانی نوع محدوده کننده) (2) وصف می شود. تقریباً نیمی از افراد مبتلا به بی اشتهایی روانی، گرفتار پُرخوری و تخلیه (استفراغ خود - تلقینی یا به کارگیری مسهل یا اماله) یا یکی از این دو هستند. این موارد ممکن است «بی اشتهایی روانی نوع پرخوری تخلیه» (3) تشخیص داده شوند. کاهش وزن بیش از حدّ در بی اشتهایی روانی، به پاره ای از مشکلات جسمانی می انجامد و حتی می تواند کُشنده باشد.

پراشتهایی روانی

ویژگی اصلی پراشتهایی روانی (4)؛ پُرخوری وسواس گونه، همراه با فعالیت های کالری بَر جبرانی است که ممکن است زمینه ثابت ماندن وزن بدن را فراهم آورد. رفتارهای جبرانی، اغلب استفراغ یا مصرف مسهل است؛ ولی احتمال دارد دوره هایی از روزه گرفتن و ورزش های سخت را نیز در بر گیرد. بیشترین جمعیت مبتلا به پراشتهایی روانی، زنان هستند و سن شروع آن، بیشتر بین پانزده تا نوزده سالگی است. تقریباً تا 6 درصد زنان جوان به پراشتهایی روانی مبتلا می شوند؛ هر چند درصد بیشتری هر از گاهی اقدام به تخلیه شکم می کنند، و حداکثر 50 درصد به یک یا چند دوره پرخوری وسواس گونه اعتراف می کنند. پراشتهایی روانی، غالباً به دنبال یک دوره رژیم غذایی (پرهیز) آغاز می شود. دوره های پرخوری وسواس گونه - دست کم در ابتدا - غالباً با فشار روانی یا نگرانی در مورد وزن آغاز می گردد. پرخوری وسواس گونه و تخلیه شکم، معمولاً به صورت مخفی انجام می شود. پرخوری وسواس گونه در پراشتهایی روانی، معمولاً با احساس تنش یا اضطراب که با مصرف مقدار زیادی غذا در ظرف یک ساعت یا بیشتر بهبود پیدا می کند، شروع می شود. فرد مبتلا به پرخوری وسواس گونه معمولاً احساس می کند که قادر به کنترل خوردن نیست، و پس از رفع تنش نیز، احساس گناه و افسردگی به او دست می دهد. به دنبال آن، تخلیه شکم ظاهراً شیوه ای است برای رهایی از این احساسات و اجتناب از افزایش وزن. با وجود این؛ استفراغ، استفاده از مسهل ها و تنقیه، هیچ کدام مانع جذب کالری ها نمی شود و استفراغ نیز، تنها مکانیزم های فیزیولوژیک کنترل اشتها را دچار اشکال می کند و باعث می شود که فرد گرسنه تر شود. خالی کردن شکم که به طور موقت احساس گناه و افسردگی را بهبود می بخشد، کل چرخه ی پرخوری وسواس گونه - تخلیه را تقویت می کند؛ ولی در عین حال، عزت نفس فرد مبتلا به پراشتهایی روانی کاهش می یابد و بالاخص احساس ناتوانی و تنر نسبت به خود پیدا می کند.

تبیین هایی درباره ی اختلالات خوردن

دیدگاه های بسیار متفاوتی از نظر سبب شناسی درباره ی اختلالات خوردن وجود دارد. نظریه های روان پویشی که در خلال قرن بیستم نفوذ و سیطره بیشتری داشتند، برای نمونه مطرح کرده اند که بی اشتهایی روانی ناشی از عدم حل تعارضات دهانی است؛ ولی دیدگاهی که اخیراً مورد توجه قرار گرفته است، یک دیدگاه چند عاملی است. این دیدگاه به عوامل فرهنگی، خانوادگی، فردی و فیزیولوژیکی که فرد را مستعد چنین بیماری می کند و دوره ی آن را تداوم می بخشد، اهمیت می دهد. در این دیدگاه توجه زیادی به لاغری و باریکی اندام زنان ایده آل - آن گونه که در رسانه های گروهی و بالاخص به وسیله مانکن های سیاسی به تصویر کشیده می شوند - شده است. پیدایش این گونه ایده آل ها در نیمه ی دوم قرن بیستم، با شیوع روز افزون بی اشتهایی روانی مقارن شد. تلاش های دختران و زنان جوان برای دستیابی به اندام ایده آل، معمولاً یک رژیم غذایی را در برمی گیرد که زمینه ی و تمایل به پراشتهایی یا بی اشتهایی روانی را گسترش می دهد. سابقه ی خانواده های افراد مبتلا به اختلال خوردن نشان می دهند که این خانواده ها اغلب فرزندان خود را برای رشد پیشرفت شخصی و تحصیلی تحت فشار قرار داده اند. توفیق شخصی ممکن است وضعیت ظاهری و باریکی اندام را نیز دربرگیرد و این می تواند کودکان را به کمال گرایی (5) ترغیب کند که تصور می شود عامل زمینه ساز دیگری برای اختلالات خوردن باشد. برخی پژوهشگران و پزشکان بالینی الگوهای بیمارگونه تعامل - به ویژه بروز هیجانات - را در خانواده های بیمارانی که اختلال خوردن دارند، مورد توجه قرار داده اند. سالوادور مینوچین (6) یک الگوی خانوادگی درهم تنیده (7) را وصف کرده که اعضای آن بیش از حد به هم وابسته اند؛ ولی در عین حال نمی توانند به خوبی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، و این به ایجاد وابستگی در اعضای خانواده می انجامد. همچنین هیلدربراچ (8) معتقد بود که تعاملات بیمارگونه ی خانواده ها - به ویژه تعامل میان دختر و مادر - به «نقص هایی در خود» از جمله احساس ناتوانی در خود مختاری و کنترل می انجامد. بر همین اساس ممکن است پیدایش اختلال خوردن شیوه ای باشد برای آن که فرد بتواند روی خودش کنترل بیشتری پیدا کند.

تحقیقات زیادی نشان می دهد که نوعی تغییرات یا نابهنجاری های فیزیولوژیک در افراد مبتلا به بی اشتهایی روانی وجود دارد؛ ولی در عین حال، این احتمال وجود دارد که این تغییرات معلول بی اشتهایی روانی باشد تا علت آن. شواهد روشنی برای علل فیزیکی زیربنایی در اختلال های خوردن وجود ندارد.

پی نوشت ها :

1. anorexia nervosa.

2. resticting type anorexia nervosa.

3. binge - eating / purging type anorexia nervosa.

4. bulimia nervosa.

5. perfectionism.

6. Salvador Minuchin.

7. enmeshed family pattern.

8. Hilde Bruch.

منبع مقاله :

کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...