رفتن به مطلب

گاهی خودت را ببخش


Dreamy Girl

ارسال های توصیه شده

بخشش صفت خوبی است که اگر فردی داشته باشد هم خودش به آرامش می‌رسد و هم دیگری را آسوده خاطر می‌کند، اما گاهی ما با کسانی مواجه می‌شویم که روح بزرگی برای بخشش دارند، اما این بخشش و بزرگواری هیچ‌گاه شامل حال خودشان نمی‌شود. آنها به خودشان اجازه اشتباه کردن نمی‌دهند و به محض این‌ که پلی را پشت سرشان خراب کنند، اشتباهی مرتکب شوند، نقطه‌ضعفی داشته باشند و... احساس گناه تمام ذهن و قلبشان را به خود مشغول می‌کند.

 

این احساس زمانی ایجاد می‌شود که فرد رفتاری برخلاف ارزش‌های درونی‌اش انجام دهد که منجر به پشیمانی و سرزنش خویشتن شود. کشیدن سیگار، سوءمصرف مواد و مصرف الکل می‌تواند ناشی از همین احساس گناه باشد. در برخی موارد، شدت آن به قدری زیاد است که به رفتارهای خطرناکی همچون خودکشی منجر می‌شود. مریم صبوری، کارمند بیست و شش ساله‌ای است که معتقد است خیلی وقت‌ها احساس گناه حسی است که از طریق والدین به فرزندان منتقل می‌شود. او که خودش تجربه این حس تلخ را دارد، می‌گوید وقتی در سنین کودکی و نوجوانی بودم مادرم هنگام خرید برای عید یا پاییز، طبق عادت ما را از خریدهای گرانقیمت یا غیرضروری منع می‌کرد، اما نه به شکل مستقیم او به طور ناخودآگاه از سختی کار پدر و لزوم صرفه‌جویی برایمان می‌گفت. به یاد دارم که اغلب اوقات، وقتی از بازار به خانه بازمی‌گشتیم، خریدهایم حکم یک وجدان‌درد را برایم داشت. با خود فکر می‌کردم پدرم به این سختی کار می‌کند و من با این خودخواهی همه‌اش را خرج خودم کرده‌ام. به همین دلیل هم کمتر از داشته‌هایم لذت می‌بردم. حالا که دستم در جیب خودم است و مستقل شده‌ام فکر می‌کنم کاش مادرم به شکل بهتری ما را از خرج‌تراشی‌های نابه‌جا منع می‌کرد نه با تزریق احساس گناه.

متاسفانه این سیاست نادرست برخی از والدین است که هنگام خرید کردن یا درخواست‌های فرزندشان، مدام اوضاع اقتصادی خانواده را به فرزندان یادآوری می‌کنند. آنها هم که از یک سو شوق خرید کردن دارند و از سوی دیگر دل‌نگران وضع مالی والدینشان هستند با نوعی تعارض و دوگانگی مواجه می‌شوند به همین دلیل هم از خریدشان لذتی که باید را نمی‌برند. بهتر است والدین در خرید کردن هم به نیازهای فرزندشان توجه کنند هم هوای جیب خودشان را داشته باشند یعنی زیر بار خرید یک جنس گرانقیمت و غیرضروری نروند، اما آنچه که برای فرزند تهیه می‌کنند را با جان و دل به او بدهند.

 

 

دختر بالغی است، اما هیچ وقت نمی‌شود یک شادی عمیق را در چهره‌اش دید، همیشه در حال کار کردن است. کمتر در جمع خانواده حضور پیدا می‌کند و به قول خودش کارهای مهمی دارد که عقب افتاده‌اند. زهرا محمدی دختری سی ساله است که چند ترمی را در یکی از دانشگاه‌های دولتی رشته مهندسی خوانده، اما خیلی دیر فهمیده که برای این رشته ساخته نشده و پس از پنج ترم بدون هیچ دریافت مدرک خاصی انصراف داده، پس از آن بار دیگر در کنکور شرکت کرده و سرانجام در رشته‌ای که دوست دارد باز هم در یک دانشگاه دولتی پذیرفته و فارغ‌التحصیل شده. همین قدر که در آن فضای رقابتی آن سال‌ها توانسته دو مرتبه در دانشگاه دولتی روزانه پذیرفته شود جای تحسین دارد، اما او همیشه این جمله ورد زبانش است که «اگر درست تصمیم می‌گرفتم سه سال از عمرم به هدر نمی‌رفت، میدانی سه سال یعنی چه؟ یعنی بیش از هزار روز!» وقتی با این همه خشم از اشتباهش حرف می‌زند تازه دلیل این همه فعالیت‌های افراطی‌اش را درمی‌یابم. انگار او می‌خواهد این هزار روز را تا آخر عمر با خودش بکشد، شبانه‌روز کار کند تا مثلا اشتباهش را جبران کرده باشد.

 

 

بسیاری از افراد از اشتباهات جزئی خود می‌گذرند و آن را بخشی طبیعی از تجربیاتشان می‌دانند از سوی دیگر باید بپذیریم که گاهی اشتباهاتی بزرگ در زندگی‌های ما رخ می‌دهد که عامل اصلی آن هم خودمان هستیم، یک تصمیم‌گیری نادرست، تعلل در انتخاب، یک قضاوت ناعادلانه و... می‌تواند زمینه‌ساز اشتباهاتی بزرگ و حتی جبران‌ناپذیر باشد، اما واقعیت این است که اگر اجازه دهید اشتباهات گذشته‌ که دیگر قابل جبران نیستند زندگی‌تان را درگیر خود کند، شما نه از اکنون لذت می‌برید و نه از آینده‌ و بدتر از آن این که، بهترین گزینه برای ابتلا به افسردگی خواهید بود. گاهی لازم است دست از دادگاهی کردن خودمان برداریم و اشتباهات گذشته را در همان گذشته رها کنیم.

حامد حسینی اما جنس دیگری از احساس گناه را تحمل می‌کند، او که تازه‌داماد است و چند ماهی از عروسی‌اش می‌گذرد. می‌گوید: هیچ کس نمی‌تواند شدت احساس گناهم را درک کند، من قبل از این که با همسرم آشنا شوم و ازدواج کنم به دختر دیگری علاقه داشتم، اما هر چه تلاش کردم نتوانستم خانواده او را به ازدواجمان راضی کنم، حالا با وجودی که دیگر ازدواج کرده‌ام و متاهل هستم گاهی ناخودآگاه به یاد او می‌افتم. هیچ وقت نمی‌توانم درباره این موضوع با کسی حرف بزنم چون همین که بگویم گاهی به فلانی فکر می‌کنم همه به من برچسب خیانتکار می‌زنند از سویی احساس گناه آرامش را از من گرفته است. همسرم را دوست دارم و او هم مرا دوست دارد، اما هرگاه با مهربانی‌های بی‌آلایشش مواجه می‌شوم احساس زجرآور گناه وجودم را فرا‌می‌گیرد.

 

 

این مساله‌ای عاطفی است که گاهی برای زنان و گاهی هم برای مردان اتفاق می‌افتد و از آنجا که پس از ازدواج چنین افکاری می‌توانند معنای خیانت را به ذهن آورند افراد را دچار احساسی نابخشودنی می‌کنند بخصوص هنگامی که مورد محبت‌های بی‌دریغ همسرشان قرار می‌گیرند این احساس گناه شدیدتر می‌شود. در این موارد توصیه می‌شود که به روان‌شناس مراجعه کنید، صحبت با آشنایان یا دوستان ناآگاه می‌تواند مساله را پیچیده‌تر کند. روان‌شناس‌ها با نگاهی غیرقضاوتگرا فرصت صحبت کردن درباره این درگیری ذهنی را می‌دهند و خوب است بدانید در بسیاری از موارد سخن گفتن از این موضوع ممنوعه می‌تواند بار عاطفی آن را کاهش دهد و احساس گناه را کمتر کند.

اما بد نیست بدانید احساس گناه خیلی وقت‌ها به امور معمول‌تری تعمیم می‌یابد، گاهی افراد به دلیل تنبلی‌های روزانه، خواب زیاد، عقب انداختن کارها، نقطه‌ضعف‌ها و به دلیل زمان‌هایی که خودخواهی کرده‌اند احساس وجدان‌درد می‌کنند. در موارد شدیدتر آنها این کاستی‌ها را به شخصیتشان مرتبط می‌کنند و دچار خودکم‌بینی و ناامیدی می‌شوند. فارغ از این که اندکی احساس تقصیر بد نیست و باعث می‌شود بیشتر به سخنان، اعمال و کردارمان توجه کنیم، اما گاهی لازم است خودمان را به‌دلیل این کاستی‌ها ببخشیم و به خودمان اجازه اشتباه کردن بدهیم و اجازه دهیم امید به بهبود ما را به سوی رشد و پیشرفت سوق دهد.

 

 

بخشش یعنی رهایی

 

زخمش از سال‌ها پیش هنوز تازه است، آنقدر تازه که انگار همین چند لحظه پیش اتفاق افتاده، کافی است بهانه‌ای دست دهد تا آن اتفاق قدیمی را یادآوری کند چنان هیجان‌زده می‌شود که صدایش می‌لرزد، چشمانش پر از اشک می‌شود و موجی از خشم و کینه وجودش را دربرمی‌گیرد. انگار همین چند لحظه پیش این اتفاقات افتاده است. بخشش یکی از کارهای سخت دنیاست، کاری که تا از دل و جان نباشد معنا ندارد. می‌شود بسادگی گفت بخشیدم، گذشتم، دیگر برایم مهم نیست، به آن فکر نمی‌کنم و... اما در دل همه چیز مثل اولش باشد، هنوز هم یک نفر چشم دیدن آن یکی را نداشته باشد و اگر بتواند با یک نگاه پر کینه تمام بد و بیراه‌های نگفته‌اش را به دیگری بفهماند. تا وقتی آدم‌ها کینه‌ای بودنشان را به عنوان یکی از ویژگی‌های شخصیتی‌شان پذیرفته‌اند، تا زمانی که خودشان را جای دیگری نمی‌گذارند و جایزالخطا بودن انسان را باور ندارند، بخششی اتفاق نمی‌افتد.

 

 

بخشش، لطفی در حق خویشتن

وقتی کسی را نمی‌بخشیم، همیشه یک داغ قدیمی را با خودمان حمل می‌کنیم، زخمی که از یک کلام بیجا خورده‌ایم، دروغی که بی‌اعتمادمان کرده، حرمتی که شکسته‌اند، اینها همیشه همراه ماست و یادآوری‌شان قبل از هر کس خودمان را آزار می‌دهد چراکه در تمام این اتفاقات ما قربانی شماره یک محسوب می‌شویم. بخشش باعث می‌شود ذهنمان آرام گیرد و برای اثبات بداقبالی و دیده‌ نشدنمان به دنبال حفظ شواهد و مدارک و یادآوری خاطرات نباشیم.

 

 

بخشش به معنای فراموشی نیست

یادتان باشد خوشبختانه و در عین حال متاسفانه ذهن آدمی آنقدر قدرت دارد که هیچ چیز را فراموش نمی‌کند مخصوصا اتفاقاتی که قلبمان را شکسته است. بخشش قدرت پاک‌کنندگی حافظه را ندارد، اما می‌تواند درگیری ذهنی ما با آن موضوع را کاهش دهد. این یعنی از خودتان توقعات غیرواقعی نداشته باشید این‌ که می‌گویید «نمی‌توانم فلان رفتار یا حرفش را فراموش کنم» یک حرف کاملا منطقی و درست است اما به معنای ناتوانایی برای بخشیدن نیست.

 

 

بخشش یک فرآیند تدریجی است

از کارتون‌های دوران کودکی گرفته تا فیلم و سریال‌های ایرانی و هندی و... ما همیشه شاهد یک شخص کینه‌جو هستیم، کسی که از اول تا آخر داستان پر از خشم و عصبیت و حس انتقام است، اما در انتهای آن ناگهان متحول می‌شود و طرف مقابلش را در شرایط و حالاتی خاص می‌بخشد، مثل این می‌ماند که تا همین چند لحظه پیش یک نفر فقط به فکر انتقام بوده و در عرض یک دقیقه قلبش زیر و رو شده و حالا او را در آغوش گرفته و می‌بخشد! این در حالی است که بخشش یک فرآیند تدریجی است حتی اگر مادری فرزندش را پس از مدت‌های طولانی در یک زمان و مکان خاص می‌بخشد این بخشش مدت‌هاست که در قلب و روحش در حال رشد و تکامل بوده است و به همان نسبت خشم و کینه‌اش هم در حال کاهش بوده و حالا در یک زمان او توانسته این بخشش را ابراز کند.

 

 

بخشش به معنای آشتی کردن نیست

وقتی گذشت را به همراه آشتی مطرح می‌کنید کار کمی پیچیده‌تر می‌شود. شما از یک نفر توقع دارید که در ذهن و قلبش یک نفر را ببخشد و در عین حال بتواند یک ارتباط قطع شده را پیوند دهد. هر دوی این کارها استرس‌زاست. می‌گویند سنگ بزرگ علامت نزدن است، وقتی برنامه بخشیدن و آشتی را با هم مطرح می‌کنید، ناخودآگاه افراد از آن پرهیز می‌کنند. آنها با خودشان می‌گویند قهر باشم بهتر است از این‌که بخواهم این همه فشار روانی را تحمل کنم. درست این است که به آنها یاد بدهیم ببخشند و در طی زمان وقتی زخم‌های کهنه التیام می‌یابد به فکر آشتی بیفتند.

همه اشتباه می‌کنند، حتی شما

چه کسی می‌تواند ادعا کند هیچ گاه در زندگی‌اش اشتباه نکرده است، اشتباهات بخشی از زندگی طبیعی آدم‌هاست. گاهی هم این اشتباهات در روابط انسانی پیش می‌آید و منجر به کینه و خشم می‌شود. یکی از راه‌های کاستن از این خشم و پذیرش اشتباهات نفر مقابل این است که خودمان را به جای او بگذاریم شاید اگر ما هم در آن شرایط بودیم با آن سبک زندگی و سبک تفکر همان رفتار ناشایست را نشان می‌دادیم. برای خودمان و دیگران حق اشتباه قائل شویم وقتی کسی را بیش از حد و اندازه بزرگ و بی‌عیب ببینیم آن وقت هیچ گاه قادر به بخشیدنش نخواهیم بود. حتما این جمله را شنیده‌اید که «من از هر کسی توقع این خطا را داشتم جز او!»

 

 

معذرت‌خواهی، پذیرش اشتباه با چاشنی جرات‌ورزی

خیلی اوقات آدم‌ها می‌دانند که اشتباه کرده‌اند، اما جرات و توانایی عذرخواهی پیدا نمی‌کنند. وقتی کسی برای عذرخواهی نزد شما می‌آید بدانید که مسئولیت اشتباهش را پذیرفته، در پی جبران است و در انتظار بخشیده شدن.

 

 

بخشش به سلامت جسمتان کمک می‌کند

اگر هیچ کدام این حرف‌ها شما را مجاب نکرده تا از سر تقصیر کسی بگذرید بد نیست این را هم بدانید که بخشش باعث می‌شود فشار خون و ضربان قلبتان عملکرد بهتری داشته باشد ضمن این که کسانی که از قدرت بخشش کمی برخودارند مستعد ابتلا به مشکلات قلبی و عروقی، دردهای مزمن، اختلال عملکرد عصبی، سیستم ایمنی سرکوب شده، اضطراب و افسردگی هستند.

 

 

از مشاوران کمک بگیرید

گاهی مساله بخشش خیلی پیچیده‌تر از یک حرف یا رفتار رنجش‌آور است و صحبت از یک آسیب جدی است. این آسیب می‌تواند شامل یک آسیب جسمی، تنبیه ناعادلانه در کودکی یا حتی تجاوز جنسی باشد. در این موارد معمولا فرد چیزی از آن رفتار آسیب زننده یا ناعادلانه به زبان نمی‌آورد، حتی ممکن است زندگی سیر طبیعی خودش را داشته باشد، اما فرد یک خشم عمیق و حل نشده را با خودش حمل کند. خشمی که در ابعاد دیگر زندگی‌اش اثرگذار است بدون این‌که او آگاه باشد. در این موارد توصیه جدی می‌شود که فرد به روان‌شناس بالینی مراجعه کند و در صدد التیام زخم‌های کهنه‌اش باشد چراکه تا وقتی فرد از این خشم عمیق رهایی نیابد چیزی به اسم بخشش برایش معنا پیدا نمی‌کند.

شیما نادری

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...