رفتن به مطلب

چه باید کرد؟


ارسال های توصیه شده

داداش محسن لینک کتاب سالم بودا

امروز برا یکی از دوستان دانلودش کردم مشکلی نداشت

سپاس عزیز.تازه دانلودش کردم.:icon_gol:

حال و حوصله هیچی رو ندارم.فقط دوس دارم بخونم.امروز تاپیکای خوبی نداشتیم.امیدوارم از خوندن این کتاب لذت ببرم:ws21:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 232
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

شاید گذاشتن این کتاب درنگاه اول زیاد ربطی به این تاپیک نداشته باشه ولی

برای ملتی که هرروز وهرروز با یک نوع تاریخ مواجه میشن خوندن سرگذشت مهمترین ونقطه عطف چالشهاشون با مدرنیته بسیار مهمتر از سایر مسایل باشه

من با یخورده مصیبت این لینک رو گیراوردم وبدون اینکه کلمه ای از پست وبلاگ دهنده لینک کم وزیاد بکنم عینا نقل قول میکنم به همراه لینک دانلود کتاب تاریخ مشروطه اثر احمدکسروی معتبرترین منبع مشروطه شناسی

موفق باشیم

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

مطلب از وبلاگ:

 

شاید شما هم شنیده باشید که برخی معتقدند در صد سال اخیر تاریخ ایران بارها و براها تکرار شده. دلیل این اعتقاد شباهتهای انکارناپذیر برخی رفتارها و وقایع در جریانهای مهم آزادی خواهی مردم ایران در طی مشروطه خواهی، نهضت ملی، انقلاب اسلامی و اصلاح طلبی است. من شخصاً معتقدم هر کس قصد فعالیت در جنبشهای آزدیخواهانه حال حاضر را دارد می بایست به طور دقیق و کاملی به مطالعه جریانات پیشین به ويژه نهضت مشروطه و نهضت ملی (از منابع معتبر) بپردازد تا اشتباهات پیشین کمتر تکرار شوند.

پارسال خواستم کتاب تاریخ مشروطه را از نمایشگاه کتاب بخرم اما هر چه با خودم کلنجار رفتم دیدم به چاپهای تازه اعتمادی نمی توان کرد. تا اینکه نسخه قدیمی و رنگ و رو رفته ای از این کتاب را در خانه یکی از دوستان یافتم. چاپ پیش از انقلاب بود و احتمالاً سانسورش از چاپهای فعلی بسیار کمتر. آن را قرض گرفتم و با لذت مشغول خواندنش شدم.

نثر کتاب با نثر امروز بسیار متفاوت است و حتی در بسیاری از موارد مشابه نثرهای مسجع است که: (گرفتندی و بردندی و... ). نگارنده را نمی توان کاملاً بی طرف دانست که به طور مشخصی دل در گرو مشروطه دارد، اما بی گمان یکی از معتبرترین تاریخها درباره مشروطه همین «تاریخ مشروطه احمد کسروی» است. او تمام تلاشش را به کار برده تا تاریخش تا حد امکان مستند باشد و متن تلگرافها، بریده روزنامه ها، متن نامه ها، عکس ها و... را گرد آورده تا جای شک و شبهه ای باقی نماند.

در این کتاب از شیخ فضل الله آزادی خواه فداکار درون کتابهای درسی اثری نیست و به جایش شیخی را می بینید که هر جا صرف کند مشروطه چی می شود و جایی که دربار در حال زدن ریشه مشروطه است یاد مشروعه می افتد.

در عوض سید عبدالله بهبهانی و سید طباطبایی روحانیونی هستند که از اول نطفه مشروطه را می کارند و تا به آخر همراه می مانند اگر چه گاه و بیگاه همدردیشان نسبت به سایر روحانیون (که چندان هم غیر طبیعی نیست) دردسر ساز می شود.

متاسفانه کسروی مثل بسیاری از تبریزیهای دیگر نسبت به آذری بودن و به ويژه تبریز با تعصب صحبت می کند. او اگر چه تحرکات سایر شهرها و پایتخت را هم ذکر می کند ولی فعالیتهای تبریز را (اگر چه به راستی درخور احترام است) کامل و درست می بیند و در مقام قضاوت هیچ کدام را به پایه فعالیتهای مبارزان تبریزی نمی بیند.

به هر حال اگر بخواهید شرحی از جزئیات قیام مشروطه تا زمان پایان مقاومت تبریز بدانید بهترین منبع تاریخ مشروطه کسروی است.

لینک به دیدگاه

سلام محسن عزیز!!

شاید کاردرستی نباشه مخاطب قرار دادن یک نفر دریک تالار عمومی وتاپیکی که درنوع خودش هرنوع فکر وایده ای رو میتونه شامل بشه ولی خب

اکثر دوستان یا از روی بی علاقگی یا از روی گرفتاری نمیتونن ونمیخوان که دربحث ها شراکتی داشته باشن

البته خیلی از دوستان درخیلی جاهخا حرفهای پرمغزی رو مطرح میکنن ولی میشد تو همین تاپیک که به علت الععل همه رفتارهای اجتماعی ما میپردازه هم شرکت داشت

اما اول بزار یه خورده از کم کاری خودم بگم

اینکه بعد از چندروز از سپری شدن سوال شما میخوام به اون بحث بپردازم درحالیکه دراین فاصله بارها ساین شدم ورفت وامد داشتم دلایلی برای خودش داره

اصلا کلیت اومدن من به این انجمن نه برای مطرح کردن چنین حرفهایی که بیشتر ودراصل برای فراهم کردن وتقویت فضایی درجهت بسط مباحثات فنی وعلمی ویادگیری برای خودم بود

اگر هم دقت کنی بیشتر تو تالارهای فنی هستم تا گفتگوی ازادی که شاید تو باشگاه مهندسان یکی از فعالترین اعضای اون تالار بودم!!!

اما متاسفانه اغلب دوستان رغبتی حتی درحد کم نیز حتی برای گفتگویی ساده درمورد رشته خودشون ,گرفتاریهای تحصیلی وشغلی ,انجام مباحثاتی درزمینه نرم افزارهایی که بلدن واموزش واموختنشون,یاددادن ویادگرفتن وکلا فعالیتی که بتونه همزمان موجب فعال شدن تالار فنیشون بشه نشون نمیدن واین شاید چون به عنوان یک مدیر احساس میکنم مسئولم کار منو سنگینتر میکنه ولی میدونم اغلب دوستان از نظر فنی درهررشته ای که گاهی چون بیسوادها سرکی به تالارهاشون میکشم از خود من سرتر هستند واین شاید مهمترین دلیلی باشه که شخصا نتونستم روال کارتاپیک رو به صورت مداوم پیگیری کنم

میتونستم تو همون وبلاگم وبا دید خودم این بحث رو ادامه بدم ولی همیشه از اینکه افکار یک بعدی باشند متنفر بودم

کسایی که میان به یک وبلاگ ومشتری دائمیش میشن اغلب رنگ موافق دارن وبه عادت ایرانی بودنمون مخالف همیشه باید سرکوب بشه ونقدرو نباید اثر بدیم تا مبادا درچشم تحسین کنندگانمون ضعیف ودارای اشکال به نظر اییم

برا همین به فروم نویسی علاقه بیشتری دارم چون همیشه ایرادها به صورت لحظه به لحظه ظاهر میشن

خب سرتو درد نیارم

بریم به موضوع خودمون برسیم

حدودیک دهه پیش درکارگاهی به همراه دوتا از دوستانم که سرگذشتی عجیب داشتند وچون کوه یادداشتهای چاپ نشده ام درتاریکخانه اشباح ذهنم زندانی ماندند وشاید روزی داستانشان رو بازنویسی کنم درزمینه مونتاژ یخچالهای ویترینی کارمیکردیم

من قبل از اون مدتی با جوش استیلنی کارکرده بودم ولی برای اولین بار بود که میخواستم جوش الکترود بزنم

قرار بود برای پشت خم کن پایه ای بسازیم ومن به تنهایی موقع نهار مشغول این کار شدم

موقعی که جوش میزدم بدون توجه به تذکرات مشغول تماشای ذوب الکترود دراثر القای میدان وچسبیدن گوشه لوله ها بهم بودم وفکر میکنی چه عاقبتی درانتظارم بود

شب درحد دیوانه کننده ای مشغول داد زدن دراثر سوزش وحشتناک چشمهام دراثر التهاب ناشی از تماشای زیبایی کارجوش بودم!!!

تا خود صبح سرم رو تو یه لگن اب فرو برده بودم تا کمی جلوی سوزش چشمام رو بگیره وهردارویی که فکر میکنی استفاده کردم ولی مگه اثر میداد

حالا این سرگذشت چه ربطی به ماجرای تاپیک وسوال تو داشت رفیق؟

قضیه باورها وپندارهای ماست

همه ما به نحوی میدانیم که باورهای خرافی,اندیشه های ناپاک وتحلیل های محدود به افکار التقاطی ومحدود کردن اندیشه ممکنه چه بلایی سرمون بیاره ولی مثل من که به جوش نگاه میکردم چشمامونو به حقایق میبندیم ونمیتونیم دلخوشیهای مقطعی حاصل از پذیرش مقلدانه باورهای خرافی رایج رو از نظرمون دور نگاه داریم

چندروز پیش دوستی یک مطلب برای استارت تاپیکی زد با رنگ وبویی از مشکلات سطحی دختران اجتماع که کمی منم تو اون بحث زیاده روی کردم

ولی واقعا وقتی همین پندارهارو درنظر میگیریم شاید من مذکر همیشه بیشترین نقش رو داشته باشم ولی دوست مونثم تو واسلاف تو هم بی تاثیر نبودند

همان زمانی که خانمهای عزیزمون برای حل مشکلات روزمره زندگیشون که با کمی حوصله وفکر واقعا حلش امکانپذیر بود به دنبال جادووجنبل میرفتند نقش واقعی زنان رو درجامعه کمرنگ کردند وتاثیر باور قدرت نرینگی رو اثر بخشیدند

خواهرم توهم به اندازه من مقصر بودی

شاید لطافت طبع وجنس تو نقطه ضعف ظاهری باشد ولی وقتی دستاویز شدی والبته بالاجبار تو هم دراین بلبشو سهم داشتی

بهرحال!

کسروی زمانیکه این کتاب را نوشت دردوران گذار از مشروطه بود

زمانی که طیف قدرتمند وواقعا روشنفکری درجامعه سنتی ایران ظهورکرده بودند

شاید درهیچ دوره زمانی ما به اندازه اون دوره اگاهی اندیشمندانه نداشته ایم

حرفهاای پرمغز,نشریات ومجلاتی که امروز ارزوی تکرارشونو داریم,کتابهایی کامل,تریبونهایی با ازادی واقعی وخلاصه فضایی که سخت تکرار بشه اما عامه مردم واسلاف ما درچنان خوابی بودند که هنوز هم خمیازه هایشان گوشخراش است

نخواستند ونخواستیم که بیدار شویم واین درد ماست

نمیخواهیم درعین اینکه میتوانیم

یکبار درمورد عطسه وصبر با دوستانی از جمع نزدیکم در تاپیکی بحثی درگرفت

چنان هجمه ای در قبال نظرات مخالف من صورت میگرفت که واقعا من مانده بودم

چرا از تغییر باورهایمان میهراسیم درحالیکه پس از طی یک دوره کوتاه گذار ولمس واقعیتها دیدن نتیجه خرافات برایمان خنده دار خواهد بود

تنها راه رو تکرار وتکرار این مباحث ومسایل میدونم وبسط اون به طبقه عامی

فک نکن اونایی که میان نت نماینده اکثریت جامعه هستند که متاسفانه علیرغم ادعاهای بی پایان این طیف واقعا گسترده درهاله بزرگی از جهل وخرافات میلولند واین دلیل اصلی هست که دغدغه های یک سده پیش همچنان بر کران تا کران این مرزو بوم سایه افکنده

تنها راهش زدودن این هاله از افکار مردمیست که نه درنت بلکه دردنیای واقعیت هرروز وهرروز میبینیمشان

شاد وپیروز باشید

لینک به دیدگاه

اول باید ازت تشکرکنم که مث همیشه با حوصله جواب دادی.

در باره سوالم باید بگم که حقیقتا" جوابت برام مهم بود و بخاطر همین چند روز صبر کردم تا جوابمو بگیرم و قصد داشتم اگه امروز پست نزدی بهت pm بدم.در ضمن اینجوری دیگران هم از خوندن نظرات خوبتون محروم نشدن.

در باره تالارهای فنی هم چند روز پیش تو یه تاپیک که اسمش یادم نیست بحث خوبی شده بود.خود من قصد دارم با یه برنامه خوب تو تالار مخابرات فعالیتمو بیشتر کنم.البته مدیران تالارها میتونن با پیش کشیدن بحث های خوب تالارها رو پر رونق تر کنن.

و اما بحث خودمون.خوبی زمان حاضر اینه که دیگه دسترسی مردم جامعه به نظرات روشنفکران و دلسوزان به سختی گذشته نیست.کتاب جمالزاده رو هم خوندم.فوقالعاده بود.شاید اگه این کتاب تجدید چاپ بشه خیلی استقبال بشه.

لینک به دیدگاه

به نظر من یکی از دلایلش اینه که خیلی ها از همین جهالت و سادگی مردممون سود میبرن،اصلا سعی میکنن همین جوری باشه!مردم همین سطح درکی که میگینو نداشته باشن...

من این روزا دارم کتاب 1984رو میخونم ،واقعا همش یاد اوضاع خودمون میفتم،و در عجبم که چطوری به این کتاب اجازه ی چاپ دادن!چون خیلی از سی استای خودشونو رو میکنه!! درمورد درجهالت گذاشتن مردم و مشغول کردن ذهنشون به چیزای بیهوده یه جاهاییشو مینویسم :

 

 

((حدود ساعت20بود و مشروب فروشی هایی که پاتوق رنجبران بود از مشتری موج میزد.از درهای تیره رنگ و چرخان میخانه ها،که باز و بسته شدن آن ها پایانی نداشت،بوی پیشاب و خاک اره و آبجو تلخ بیرون میزد.سه نفر تنگ هم در کنجی ایستاده بودند.نفر وسطی روزنامه ای تا شده به دست داشت ودو نفر دیگر از روی شانه او مشغول خواندن آن بودند.حتی پیش ازآنکه با نزدیک شدن به آن ها متوجه حالت چهره شان شود،پیدا بود که حسابی توی روزنامه رفته اند.ظاهرا مشغول خواندن خبری جدی بودند،چند قدمی با آن ها فاصله داشت که ناگهان گروه از هم پاشید و دو نفر از آنان با هم گلاویز شدند.چنین مینمود که همین الان یکدیگر را زیر باران مشت میگیرند.

-نمیتونی گوش لعنتیتو به من بسپری؟بهت میگم شماره ای که به هفت ختم میشه،الان پانزده ماهه که نبرده!

-من میگم برده!

-د نبرده!تو خونه یه خروارشو دارم که در دوسال گذشته روی کاغذ یادداشت کردم.اونا رو مرتب و یادداشت میکنم. وبهت میگم شماره ای که به هفت ختم میشه...

-الا وبالله برده!میتونم اون شماره ی لعنتی رو هم بهت بگم:به 407 ختم میشه.در فوریه بود،هفته ی دوم فوریه

-اینو به مادربزرگت بگو...،همرو از سیر تا پیاز نوشتم.و بهت میگم شماره ای که ...

نفر سومی درآمد که ((خوبه،درشو بذار!))

درباره بلیط بخت آزمایی جروبحث میکردند،وینستون سی متری دور شده بود که به پشت سر نگاه کرد.ٱن ها هنوز باچهر ه های برافروخته جروبحث میکردند.بلیط بخت آزمایی،با جایزه های کلان هفتگی،رویدادی عمومی بود که رنجبران از دل و جان به آن توجه داشتند.احتمالا چند میلیون از رنجبران بودند بودند که بلیط بخت آزمایی برای آنان اگر نه تنها دلیل ،که دلیل اصلی زنده ماندشان بود.مایه ی شادی و لودگیشان بود،موتور حرکتشان بود ومحرک فکریشان.وقتی پای بلیط بخت آزمایی درمیان بود،آن هایی هم که به زحمت خواندن و نوشتن میدانستند،به محاسباتی دست میزدند که دود از کله ی آدم بلند میشد...!طایفه ای از مردان تنها از راه فروش طلسمات و فال و مهره ی مار گذران معیشت میکردند.وینستون با گردونه ی قرعه کشی،که به دست ((وزارت فراوانی))نظم و نسق داده میشد،کاری نداشت.اما خبر داشت(در واقع همه اعضای حزب خبر داشتند)که جایزه ها اغلب تخیلی بودند.تنها به برندگان جوایز کوچک پولی داده میشد.برندگان جوایز بزرگ آدم های لاوجود بودند!!درغیاب هرگونه ارتباط واقعی بین یک قسمت از اقیانوسیه با قسمت دیگر،ترتیب این کار دشوار نبود...))

 

حالا این که فقط یه نمونس،ولی همیشه حاکمای ما اصلا قدرتشون،قداستشون!،همه چیشون درگرو ناآگاه بودن مردم جامعس،وحالا این ناآگاه بودنو با هرچی،مثلا همین دلمشغولی ها و حاشیه سازی و اینا فراهمش میکنن...

 

 

وووی چه قد نوشتما خسته شدم......!!

لینک به دیدگاه

من اول می خواستم دنیا رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصمیم گرفتم قاره م رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصمیم گرفتم کشورم رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصیم گرفتم شهرم درست کنم دیدم نمی تونم

 

به این نتیجه رسیدم اول باید خودم رو درست کنم

 

شاید موفق به این کار هم نشم

لینک به دیدگاه
من اول می خواستم دنیا رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصمیم گرفتم قاره م رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصمیم گرفتم کشورم رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصیم گرفتم شهرم درست کنم دیدم نمی تونم

 

به این نتیجه رسیدم اول باید خودم رو درست کنم

 

شاید موفق به این کار هم نشم

به نظر من مهمتر از نتیجه درست کردن خودت اینه که به این نتیجه رسیدی که باید خودتو درست کنی.اگه بتونی این تفکر رو به دیگران هم منتقل کنی نتیجه اش این میشه که با جامعه ای روبرو میشی که همه میخوان خودشونو درست کنن.و مطمئنا" این نتیجه موفقیت بزرگیه.

لینک به دیدگاه
به نظر من مهمتر از نتیجه درست کردن خودت اینه که به این نتیجه رسیدی که باید خودتو درست کنی.اگه بتونی این تفکر رو به دیگران هم منتقل کنی نتیجه اش این میشه که با جامعه ای روبرو میشی که همه میخوان خودشونو درست کنن.و مطمئنا" این نتیجه موفقیت بزرگیه.

آهان مهندس جان شما برای رسیدن به هدفت چیکار می کنی تلاش می کنی ولی اینجا هدف داشتن جرمه

 

همه اینجا جانماز اب می کشن وبظاهر باخدا هستن ولی در باطن کثیفشون با خدا مامله می کنن

 

اعذو بل ا.. منل قاصب جبارین

لینک به دیدگاه
آهان مهندس جان شما برای رسیدن به هدفت چیکار می کنی تلاش می کنی ولی اینجا هدف داشتن جرمه

 

همه اینجا جانماز اب می کشن وبظاهر باخدا هستن ولی در باطن کثیفشون با خدا مامله می کنن

 

اعذو بل ا.. منل قاصب جبارین

تو یکی از تاپیکا خوندم که به تازگی پدرتو از دست دادی.تسلیت میگم.

قبول دارم که جامعه ما ایده آل که نیست نرمال هم نیست.اما جامعه کیان؟همین من و تو هستیم که فردا برای ترفیع گرفتن و پست گرفتن از امام و پیامبر و خدا هزینه میکنیم.چه تضمینی داره که فرزندان ما 20 سال دیگه همینا رو به ما نگن که فلان مدیر به دروغ جانماز آب میکشه.پس باز هم به حرف خودت میرسیم که باید از خودمون شروع کنیم.و همین مطالب رو به سطح جامعه هم انتقال بدیم.جامعه هم میتونه محیط کار باشه خونواده باشه یا جامعه دوستان یا ....

لینک به دیدگاه
تو یکی از تاپیکا خوندم که به تازگی پدرتو از دست دادی.تسلیت میگم.

قبول دارم که جامعه ما ایده آل که نیست نرمال هم نیست.اما جامعه کیان؟همین من و تو هستیم که فردا برای ترفیع گرفتن و پست گرفتن از امام و پیامبر و خدا هزینه میکنیم.چه تضمینی داره که فرزندان ما 20 سال دیگه همینا رو به ما نگن که فلان مدیر به دروغ جانماز آب میکشه.پس باز هم به حرف خودت میرسیم که باید از خودمون شروع کنیم.و همین مطالب رو به سطح جامعه هم انتقال بدیم.جامعه هم میتونه محیط کار باشه خونواده باشه یا جامعه دوستان یا ....

خدا پدرت رو برات نگه داره.

 

من از این رنج میبرم که 30سال پدرم زحمت کشید5سال کارمند نمونه کشور شد

 

ولی قانون این بود بره من جلو خدا سر خم کردم وپدر رو بخدا سپردم

 

من هزارتا عیب دارم ولی از بی قانونی متنفرم از اینکه قرآن رو سره نیزه کردن از اینکه فقط میگن انسان تکامل پیدا کرده ولی تکامل رو توی قانون گم شده

 

اینجا 2جور قانونه 1قانونی که نوشته شده هیچ کس احترام نمیزاره ولی 2نوشته نشده ولی همه احترام میزارن

لینک به دیدگاه
اول باید ازت تشکرکنم که مث همیشه با حوصله جواب دادی.

در باره سوالم باید بگم که حقیقتا" جوابت برام مهم بود و بخاطر همین چند روز صبر کردم تا جوابمو بگیرم و قصد داشتم اگه امروز پست نزدی بهت pm بدم.در ضمن اینجوری دیگران هم از خوندن نظرات خوبتون محروم نشدن.

در باره تالارهای فنی هم چند روز پیش تو یه تاپیک که اسمش یادم نیست بحث خوبی شده بود.خود من قصد دارم با یه برنامه خوب تو تالار مخابرات فعالیتمو بیشتر کنم.البته مدیران تالارها میتونن با پیش کشیدن بحث های خوب تالارها رو پر رونق تر کنن.

و اما بحث خودمون.خوبی زمان حاضر اینه که دیگه دسترسی مردم جامعه به نظرات روشنفکران و دلسوزان به سختی گذشته نیست.کتاب جمالزاده رو هم خوندم.فوقالعاده بود.شاید اگه این کتاب تجدید چاپ بشه خیلی استقبال بشه.

 

چاکریم داداش

اینا دید منه نه درسته نه میشه درموردشون ادعایی داشته باشم

فقط داریم به سنگ محک دوستان عیارشونو میسنجیم

موفق باشی:icon_gol:

 

به نظر من یکی از دلایلش اینه که خیلی ها از همین جهالت و سادگی مردممون سود میبرن،اصلا سعی میکنن همین جوری باشه!مردم همین سطح درکی که میگینو نداشته باشن...

من این روزا دارم کتاب 1984رو میخونم ،واقعا همش یاد اوضاع خودمون میفتم،و در عجبم که چطوری به این کتاب اجازه ی چاپ دادن!چون خیلی از سی استای خودشونو رو میکنه!! درمورد درجهالت گذاشتن مردم و مشغول کردن ذهنشون به چیزای بیهوده یه جاهاییشو مینویسم :

 

 

((حدود ساعت20بود و مشروب فروشی هایی که پاتوق رنجبران بود از مشتری موج میزد.از درهای تیره رنگ و چرخان میخانه ها،که باز و بسته شدن آن ها پایانی نداشت،بوی پیشاب و خاک اره و آبجو تلخ بیرون میزد.سه نفر تنگ هم در کنجی ایستاده بودند.نفر وسطی روزنامه ای تا شده به دست داشت ودو نفر دیگر از روی شانه او مشغول خواندن آن بودند.حتی پیش ازآنکه با نزدیک شدن به آن ها متوجه حالت چهره شان شود،پیدا بود که حسابی توی روزنامه رفته اند.ظاهرا مشغول خواندن خبری جدی بودند،چند قدمی با آن ها فاصله داشت که ناگهان گروه از هم پاشید و دو نفر از آنان با هم گلاویز شدند.چنین مینمود که همین الان یکدیگر را زیر باران مشت میگیرند.

-نمیتونی گوش لعنتیتو به من بسپری؟بهت میگم شماره ای که به هفت ختم میشه،الان پانزده ماهه که نبرده!

-من میگم برده!

-د نبرده!تو خونه یه خروارشو دارم که در دوسال گذشته روی کاغذ یادداشت کردم.اونا رو مرتب و یادداشت میکنم. وبهت میگم شماره ای که به هفت ختم میشه...

-الا وبالله برده!میتونم اون شماره ی لعنتی رو هم بهت بگم:به 407 ختم میشه.در فوریه بود،هفته ی دوم فوریه

-اینو به مادربزرگت بگو...،همرو از سیر تا پیاز نوشتم.و بهت میگم شماره ای که ...

نفر سومی درآمد که ((خوبه،درشو بذار!))

درباره بلیط بخت آزمایی جروبحث میکردند،وینستون سی متری دور شده بود که به پشت سر نگاه کرد.ٱن ها هنوز باچهر ه های برافروخته جروبحث میکردند.بلیط بخت آزمایی،با جایزه های کلان هفتگی،رویدادی عمومی بود که رنجبران از دل و جان به آن توجه داشتند.احتمالا چند میلیون از رنجبران بودند بودند که بلیط بخت آزمایی برای آنان اگر نه تنها دلیل ،که دلیل اصلی زنده ماندشان بود.مایه ی شادی و لودگیشان بود،موتور حرکتشان بود ومحرک فکریشان.وقتی پای بلیط بخت آزمایی درمیان بود،آن هایی هم که به زحمت خواندن و نوشتن میدانستند،به محاسباتی دست میزدند که دود از کله ی آدم بلند میشد...!طایفه ای از مردان تنها از راه فروش طلسمات و فال و مهره ی مار گذران معیشت میکردند.وینستون با گردونه ی قرعه کشی،که به دست ((وزارت فراوانی))نظم و نسق داده میشد،کاری نداشت.اما خبر داشت(در واقع همه اعضای حزب خبر داشتند)که جایزه ها اغلب تخیلی بودند.تنها به برندگان جوایز کوچک پولی داده میشد.برندگان جوایز بزرگ آدم های لاوجود بودند!!درغیاب هرگونه ارتباط واقعی بین یک قسمت از اقیانوسیه با قسمت دیگر،ترتیب این کار دشوار نبود...))

 

حالا این که فقط یه نمونس،ولی همیشه حاکمای ما اصلا قدرتشون،قداستشون!،همه چیشون درگرو ناآگاه بودن مردم جامعس،وحالا این ناآگاه بودنو با هرچی،مثلا همین دلمشغولی ها و حاشیه سازی و اینا فراهمش میکنن...

 

 

وووی چه قد نوشتما خسته شدم......!!

 

رسیدم به صفحه 160

بهتره تو تاپیک نقد وبحث درموردش ادامه بدیم

:icon_gol::icon_gol:

 

من اول می خواستم دنیا رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصمیم گرفتم قاره م رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصمیم گرفتم کشورم رو درست کنم دیدم نمی تونم

 

بعد تصیم گرفتم شهرم درست کنم دیدم نمی تونم

 

به این نتیجه رسیدم اول باید خودم رو درست کنم

 

شاید موفق به این کار هم نشم

 

قسمتی از وصیت نامه کشیش ارشد کلیسای وست مینستر

ما هم ادعای تغییر دنیارو نداریم

فقط میخوایم واقعیتها رو بشناسیم وبتونیم خودمونو تغییر بدیم

چه خوبه همه بتونن راه حل هارو پیدا کنن ولی لازمش شناختن دردهاییه که زیر پوست این شهر جاخوش کرده وهمراه با رخوت ذهنی ما ادامه پیدا میکنه

هرروز وهرروز

 

به نظر من مهمتر از نتیجه درست کردن خودت اینه که به این نتیجه رسیدی که باید خودتو درست کنی.اگه بتونی این تفکر رو به دیگران هم منتقل کنی نتیجه اش این میشه که با جامعه ای روبرو میشی که همه میخوان خودشونو درست کنن.و مطمئنا" این نتیجه موفقیت بزرگیه.

 

:icon_gol::icon_gol:

 

آهان مهندس جان شما برای رسیدن به هدفت چیکار می کنی تلاش می کنی ولی اینجا هدف داشتن جرمه

 

همه اینجا جانماز اب می کشن وبظاهر باخدا هستن ولی در باطن کثیفشون با خدا مامله می کنن

 

اعذو بل ا.. منل قاصب جبارین

 

:icon_gol:

همه رو ول کن

خودت چی؟

مگه خودت یکی از همه نیستی

تو من اون ....

اگه هرکدوممون شروع به اصلاح بکنیم زودتر از اون چیزی که فکرشو میکنی راه درست رو پیدا خواهیم کرد ولی لازمش رسیدن فیدبکهای درست واصلاح افکارمونه

لینک به دیدگاه
تو یکی از تاپیکا خوندم که به تازگی پدرتو از دست دادی.تسلیت میگم.

قبول دارم که جامعه ما ایده آل که نیست نرمال هم نیست.اما جامعه کیان؟همین من و تو هستیم که فردا برای ترفیع گرفتن و پست گرفتن از امام و پیامبر و خدا هزینه میکنیم.چه تضمینی داره که فرزندان ما 20 سال دیگه همینا رو به ما نگن که فلان مدیر به دروغ جانماز آب میکشه.پس باز هم به حرف خودت میرسیم که باید از خودمون شروع کنیم.و همین مطالب رو به سطح جامعه هم انتقال بدیم.جامعه هم میتونه محیط کار باشه خونواده باشه یا جامعه دوستان یا ....

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

منم تسلیت میگم فوت پدرتونو(البته منظورم اقای حسینی هستن)

منم نزدیک 14 ساله از این نعمت محرومم

به هرحال

 

 

خدا پدرت رو برات نگه داره.

 

من از این رنج میبرم که 30سال پدرم زحمت کشید5سال کارمند نمونه کشور شد

 

ولی قانون این بود بره من جلو خدا سر خم کردم وپدر رو بخدا سپردم

 

من هزارتا عیب دارم ولی از بی قانونی متنفرم از اینکه قرآن رو سره نیزه کردن از اینکه فقط میگن انسان تکامل پیدا کرده ولی تکامل رو توی قانون گم شده

 

اینجا 2جور قانونه 1قانونی که نوشته شده هیچ کس احترام نمیزاره ولی 2نوشته نشده ولی همه احترام میزارن

 

قانون ...دولت...اجتماع

از مریخ نیومدن رفیق

همشون حاصل همین ملت هست

همین ملتی که هرروز خدا باهاشونیم

این ایرادها برمیگرده به خودمون

نه اینکه شخص شما باشی ولی تک تکمون مستثنی از این قاعده دولت ملتی نیستیم

همون قانون بهتره توسط تک تکمون درست اجرا بشه ایرادی هم اگه باشه با اصلاح افکاررفع میشه مطمئن باش رفیق

لینک به دیدگاه
چاکریم داداش

اینا دید منه نه درسته نه میشه درموردشون ادعایی داشته باشم

فقط داریم به سنگ محک دوستان عیارشونو میسنجیم

موفق باشی:icon_gol:

 

 

 

رسیدم به صفحه 160

بهتره تو تاپیک نقد وبحث درموردش ادامه بدیم

:icon_gol::icon_gol:

 

 

 

قسمتی از وصیت نامه کشیش ارشد کلیسای وست مینستر

ما هم ادعای تغییر دنیارو نداریم

فقط میخوایم واقعیتها رو بشناسیم وبتونیم خودمونو تغییر بدیم

چه خوبه همه بتونن راه حل هارو پیدا کنن ولی لازمش شناختن دردهاییه که زیر پوست این شهر جاخوش کرده وهمراه با رخوت ذهنی ما ادامه پیدا میکنه

هرروز وهرروز

 

 

 

:icon_gol::icon_gol:

 

 

 

:icon_gol:

همه رو ول کن

خودت چی؟

مگه خودت یکی از همه نیستی

تو من اون ....

اگه هرکدوممون شروع به اصلاح بکنیم زودتر از اون چیزی که فکرشو میکنی راه درست رو پیدا خواهیم کرد ولی لازمش رسیدن فیدبکهای درست واصلاح افکارمونه

من دارم اینکار رو می کنم نمیدونم چقدر موفق شدم

لینک به دیدگاه
من دارم اینکار رو می کنم نمیدونم چقدر موفق شدم

 

امیدوارم ودراصل مطمئنم که موفق میشیم

ولی هرفرایندی زمان نیاز داره تا جا بیفته وباید بتونی به بقیه هم معرفیش کنی

راستی یه دوسه روزی تالار کشاورزی اومدی ودیگه پیدات نشد رفیق

تاپیک سوالاتت هنوزم براهه

بیشتر به اون تالار برس

موفق باشیم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

راستش خیلی وقته که دنبال یه جواب برای این سوال میگردم.

از وقتی یادمه می شنیدم که مثلا" اروپاییها خیلی به قانون احترام میزارن.خیلی شهراشون تمیزه.خیلی باادبن.خیلی بافرهنگن.دروغ نمیگن.دورو نیستن و ...

راننده تاکسی میگه تو اروپا همه به قانون احترام میزارن.اما وسط خیابون مسافر سوار میکنه.

سوپری سر کوچه مون میگه اونجا کسی سر یکی دیگه کلاه نمیزاره اما جنس تاریخ مصرف گذشته رو میفروشه.

میگیم ساعت کار مفید ما ایرانیها خیلی کمه ولی فقط میگیم و کاری نمی کنیم که افزایش پیدا کنه.

.

.

.

خرافات تو ما بیداد میکنه.

تا کی میخوایم اینجوری باشیم؟

واقعا" چه باید کرد؟

لینک به دیدگاه

جامعه شناسی! گویی گامی بلند، اما عجیب، در تاریخ اندیشه و شناخت انسان آغاز شده است. تا پیش از آن به گونه ای به آنچه می گذرد، یا می گذشته است، نگریسته می شد که همواره هاله ای از ایهام بر فهم واقعه سایه می افکند و بدینگونه، واقعیت همواره امری ناشناختنی و نافهمیدنی باقی می ماند. گامهایی که با شروع فلسفه مدرن برداشته شد، دانش فراز آمده از اقتصاددانان کلاسیک، اندیشه اصحاب دایرةالمعارف و......وسرانجام ایده آلیسم آلمانی، بی شک در شکل یابی دانشی که بعدها جامعه شناسی خوانده شد موثر بودند. با این حال این صنف از معرفت بشری تفاوتهای بسیاری با اصناف پیش از خود داشت و به همین دلیل عجیب می نمود. جامعه شناسی ماکس وبر توصیف نمود: جادوزدایی از فهم جامعه. جامعه شناسی با فلسفه ی سکولار از این حیث همسنخی بسیار داشت. چرا که به تبیین امر این جهانی با امر این جهانی می پرداخت. اما کدام امر؟ پاسخ این پرسش را نیز امیل دورکیم بیان نموده بود: تبیین امر اجتماعی با امر اجتماعی. به همین دو دلیل ( جادو زدایی از جامعه و تبیین آن عاری از تشبثاتی به خارج از آن) و بر خلاف فهم یک سویه از دانش پوزیتیو، که آن را دانشی محافظه کار می بیند، از قضا این علم ( جامعه شناسی) از همان ابتدا دانشی آفندی (Offensive) و متقابل (Opposition) جلوه گر شد. به نظر می رسد که تلاش فکری پیش-جامعه شاسانی چون ویکو در سویه ی تثبیت اصول و دستاوردهای مدرنیته، هر چند درپاره ای جهات این تلاش را محافظه کارانه نشان می دهد، و جامعه شناسانی که در سویه ای مخالف کارل مارکس ارزیابی می شوند، نیز، از آنجا که در هر حال حاوی نقد جامعه بوده است، بتواند این اپوزیسیونال بودن و افنزیویته را توضیح دهد. بسیار خوانده و شنیده ایم که" اخلاق پروتستانی و روحیه ی سرمایه داری نوید دهنده ی قابلیت همراهی دیانت مسیحی با جهان سرمایه داریِ در حالِ جهانی شدن بوده است" و چه بسا که این باور برداشتی درست را بیان می کند. اما در هر حال اندیشه ی وبر نیز اندیشه ی یک منتقد اجتماعی است، دفاع از عقلانیت و همان جادوزدایی از فهم اجتماعی دستاوردی است که شاید بتواند متهمان ردیف اول محافطه کاری همچون تالکوت پارسونز را هم تبریه کند.آیا این برایت در ثمره ی تلاش کسانی چون رابرت مرتن به ویژه با دستاوردهای او در رهگشایی جامعه شناسی شناخت به جامعه شناسی امریکا به چشم نمی خورد؟

اکنون ما در حال پی افکندن دانش اجتماعی خودمان هستیم، با عاریتی بسزا از عقلانیت مدرن و دشواری بسیار در تملک این عاریه! در حالی که با سرعتی برابر سرعت نور، در قیاس با شتاب تغییرات در درازنای تاریخ پر فراز و نشیب اما ناشناخته مان، در سلوک و شدنیم. در حالی که هر تلاش اصیل و جدیِ کوشندگان این مسیر نه با مقاومت قابل فهم جادویی که نمی خواهد زدوده شود، که با مقاومت یک الیگارشیِ لخت و لمیده بر تخت چند هزار ساله اش- که حتی حال اندیشیدن برای سامان دادن به یک مقاومت جدی را هم ندارد و به ناچار اندیشه ای با ویژگی های ماقبل تمدنی می پیماید- رو به رو هستیم. در حالی که دانش حقیقی و سنت خودمان را هم در پس افول اندیشه پس از هجومهای عرب و غز و خلج و تاتار و مغول و خود این غرب و استعمار تقریباً از دست داده ایم و آخرین فروغهایش نیز گویی در حال خاموش شدن است. آری در چنین هنگامه ای دانش اجتماعی نوین دارد در ایران دوران نوزادی خود را از سر می گذراند. این که این نوزاد از آب و گل درآید و موجودی تاریخدار شود، به عوامل بسیاری بستگی دارد. اما نمی توان نادیده انگاشت که در هر صورت اهل آن باید بکوشند. برای آن کس که کوششی ندارد هیچ امیدی نیست. گرچه وصالش نه به کوشش دهند،،،،در طلبش آنچه توانی بکوش.

از شگفتیهای این صنف دانش بشر یکی نیز اینکه از ابتدا فهم ونقد خودش را بر عهده گرفت و چنین شد که عمر نقد جامعه شناسی به درازای خود جامعه شناسی است. و این دانش، دانشی است خود-نقد-بنیاد.

 

به نقل از یک وبلاگ!

لینک به دیدگاه

"یکی از مخاطراتی که امروزه بر اندیشه سایه انداخته، خطر ادغام و جذب شدن در دستگاه سیاسی – اجتماعی حاکم است. روشنفکر اگر نتواند فاصله ی انتقادی خود را با دستگاه حفظ کند از روشنفکری خلع می شود، دیگر نمی تواند روشنفکر باقی بماند، به مزدور فرهنگی بدل می شود....... او خود را می فروشد. کار او توجیه و تفسیر ایده آل وضع موجود و خیانت به مردمی است که رنگ روی آستینشان، مردمی که نام هایشان، جلد شناسنامه هایشان درد می کند."

 

( از کتاب خسوف خرد – هورکهایمر )

لینک به دیدگاه

من یه پست زده بودم.یعنی کسی پاکش کرد؟

متن یه کم برام سنگین بود.دوباره خوندم و تا حد سوات خودم درکش کردم.

چرا روشنفکرا و جامعه شناسای ما نمیتونن یه نظریه جامع و کامل بدن تا ما هم بتونیم جامعه خودمونو تحت نظریه ای ببینیم که شرایط جامعه ما رو درک کرده.شریعتی یه دوره ای اومد و یه چیزایی گفت که به نظرم تو خیلی از صحبتاش تناقض وجود داره و کامل هم نبود.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...