سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ ههاین که چیزی نیست . . .! 33.5 هکتار زمین پدربزرگم پشت سد لار مونده و منابع طبیعی و جنگل بانی گرفتنش . . . در صورتی که ما سند مالکیت داریم و به هر دری میزنیم میگن سندتون مشکل داره . . .! بدتر از اینا رو می دونم اما خب ملاحظه باشگاهو کردم نیست تو این ممکلت همه چی یهویی سیاسی میشه یه نمونه کوچولوشو بگم طرف اورده بود رئیس دادگاه رو استاد حقوق جزایی تو دانشگاه کرده بودآقای رئیس ساعت 3 ونیم کلاس داشت ساعت 5 می اومددانشگاه ( حالا تو ذهنت تصور کن بیچاره دانشجوها چقدر تو سالن علاف این آقاهه هستن ) به محض اومدن ناهار می خواست:jawdrop: رئیس دانشگاه هم سفارش اکید کرده بود ناهار حاج آقا غیر از برگه و جوجه کباب تو زعفرون خوابیده چیزی نباشه:icon_razz: حاج اقا می اومد ناهار رو با فراغت بال تمام می لومبوند بعد میرفت سرکلاس یه نیم ساعتی مثلا درس می داد هر هفته بساط این بود هر دفعه دانشجوها اعتراض می کردن بابا ما این استادرو نمی خوایم ما از شهرای دور اومدیم نمی تونیم تا بعد تاریکی هوا تو کلاس باشیم و ..... یه بار از یکی از همکارا پرسیدم رئیس چرا اینو آورده استاد کرده استاد قحطی بود این همه جوون فوق و دکترا گرفته بیکار ریخته اومده این آقای رئیس دادگاه رو کرده استاد با این مشغله کاری که یه رئیس دادگاه می تونه داشته باشه بهم گفت تو نمی دونی رئیس واسه خاطر خودشه گفتم یعنی چی .............. بهم خندید هیچی نگفت بعدها فهمیدم چه کسایی گند کاریای آقای رئیس بسیار محترم رو محو می کرد و اینکه چه جوری تو اوج قیمت مسکن و زمینیه شبه صاحب همه چی شد و............ باقی مسایل 3 لینک به دیدگاه
*--T--* 1699 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ بدتر از اینا رو می دونم اما خب ملاحظه باشگاهو کردم نیست تو این ممکلت همه چی یهویی سیاسی میشه یه نمونه کوچولوشو بگم طرف اورده بود رئیس دادگاه رو استاد حقوق جزایی تو دانشگاه کرده بودآقای رئیس ساعت 3 ونیم کلاس داشت ساعت 5 می اومددانشگاه ( حالا تو ذهنت تصور کن بیچاره دانشجوها چقدر تو سالن علاف این آقاهه هستن ) به محض اومدن ناهار می خواست:jawdrop: رئیس دانشگاه هم سفارش اکید کرده بود ناهار حاج آقا غیر از برگه و جوجه کباب تو زعفرون خوابیده چیزی نباشه:icon_razz: حاج اقا می اومد ناهار رو با فراغت بال تمام می لومبوند بعد میرفت سرکلاس یه نیم ساعتی مثلا درس می داد هر هفته بساط این بود هر دفعه دانشجوها اعتراض می کردن بابا ما این استادرو نمی خوایم ما از شهرای دور اومدیم نمی تونیم تا بعد تاریکی هوا تو کلاس باشیم و ..... یه بار از یکی از همکارا پرسیدم رئیس چرا اینو آورده استاد کرده استاد قحطی بود این همه جوون فوق و دکترا گرفته بیکار ریخته اومده این آقای رئیس دادگاه رو کرده استاد با این مشغله کاری که یه رئیس دادگاه می تونه داشته باشه بهم گفت تو نمی دونی رئیس واسه خاطر خودشه گفتم یعنی چی .............. بهم خندید هیچی نگفت بعدها فهمیدم چه کسایی گند کاریای آقای رئیس بسیار محترم رو محو می کرد و اینکه چه جوری تو اوج قیمت مسکن و زمینیه شبه صاحب همه چی شد و............ باقی مسایل ای کارد بخوره تو شکمش . . .! :w00::w00::w00: پدر بزرگم زمین خیلی زیاد داشت . . .! منتها بعد انقلاب همشون پردید و جزء منابع ملی و گردشگری شد . . .! :icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ ای کارد بخوره تو شکمش . . .! :w00::w00::w00:پدر بزرگم زمین خیلی زیاد داشت . . .! منتها بعد انقلاب همشون پردید و جزء منابع ملی و گردشگری شد . . .! :icon_pf (34): ولی بابا بزرگ من زرنگ بود همون اولاش همه شو فروخت فقط سه تا باغ واسه خودش نیگه داشت 1 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ اما نتیجه گیری مننتیجه ای که من از این مقاله گرفتم این است که: "کودکانی که بهتر و بیشتر دروغ می گویند از لحاظ مادی آینده بهتری دارند و یا بعبارت دیگر کسانی که از هوضاع مادی خوبی برخوردارند دروغگو های خوبی هستند...!!! " خودمونیم حالا فهمیدم که چرا یک مهندس فقیر و بدبخت هستم. ااا من خیلی کم دروغ میگم اما همیشه تابلو میشم:w00: اما اونایی که راست گفتم خیلی به نفعم شده:w16: 1 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ ااا من خیلی کم دروغ میگم اما همیشه تابلو میشم:w00: اما اونایی که راست گفتم خیلی به نفعم شده:w16: تلاش کن تابلو نشی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ تلاش کن تابلو نشی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اخه خندم میگیره همه میفهمن:w00: 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ من متنو نخوندم....ولی اعتراف میکنم که خالی میبستم در حد بنز...حتی گاهی خودمم باورم میشد...خوب تو دوران مدرسه به خاطر گندهایی که بالا میاوردم باید یه داستانی میبافتم دیگه!!!! ولی الحق قوه تخیلی توپی داشتم....گاهی دوستام انگشت به دهن میموندن که سه سوت این چه داستانی بود سر هم کردم!!!!! ولی...خوب....بازم اعتراف میکنم که حدود دو ساله که پاکه پاکم...حالا از این ور بوم افتادم و به هیچ وجه دروغ نمیگم...حتی کوچکترین مورد...اینم خیلی بده...خودم میدونم!!!! 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ من متنو نخوندم....ولی اعتراف میکنم که خالی میبستم در حد بنز...حتی گاهی خودمم باورم میشد...خوب تو دوران مدرسه به خاطر گندهایی که بالا میاوردم باید یه داستانی میبافتم دیگه!!!!ولی الحق قوه تخیلی توپی داشتم....گاهی دوستام انگشت به دهن میموندن که سه سوت این چه داستانی بود سر هم کردم!!!!! ولی...خوب....بازم اعتراف میکنم که حدود دو ساله که پاکه پاکم...حالا از این ور بوم افتادم و به هیچ وجه دروغ نمیگم...حتی کوچکترین مورد...اینم خیلی بده...خودم میدونم!!!! دروغ در حد تیم ملی بده دسته 2 اکشال نداره 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ دروغ در حد تیم ملی بده دسته 2 اکشال نداره من که درحد بنز بودم!!!! :ws52: 1 لینک به دیدگاه
shima3 821 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۸۹ من متنو نخوندم....ولی اعتراف میکنم که خالی میبستم در حد بنز...حتی گاهی خودمم باورم میشد...خوب تو دوران مدرسه به خاطر گندهایی که بالا میاوردم باید یه داستانی میبافتم دیگه!!!!ولی الحق قوه تخیلی توپی داشتم....گاهی دوستام انگشت به دهن میموندن که سه سوت این چه داستانی بود سر هم کردم!!!!! ولی...خوب....بازم اعتراف میکنم که حدود دو ساله که پاکه پاکم...حالا از این ور بوم افتادم و به هیچ وجه دروغ نمیگم...حتی کوچکترین مورد...اینم خیلی بده...خودم میدونم!!!! \ :ws28: 1 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ بچه که بودم اصلا دروغ نمی گفتم و اگر کسی هم ازم چیزی می پرسید و دوست نداشتم جوابش رو بدم می گفتم نمی دونم (و البته همه هم این رو می دونستن و گاهی برای صحت موضوعی از من شهادت می گرفتن . من هم که عبدی راستگو همه رو می ریختم روی دایره ) اما بزرگ تر که شدم گاهی مجبور می شدم که دروغ بگم البته در شرایطی که واقعا هیچ راهی نداشتم یا می دونستم حقیقت باعث شر می شه البته به تنها کسی که تا به این سن دروغ نگفتم مامانمه آخرین دروغم هم 2 هفته پیش بود که برای دور زدن یه بنده خدایی از پشت تلفن نقش مامانم رو بازی کردم :ws2: الحق که خودم هم باورم شده بود من مامانم هستم . 1 لینک به دیدگاه
danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ من خیلی خوب میتونم دروغ بگم.ولی وقتی میگم عذاب وجدان میگیرم و دلم برای طرف مقابل که برایش خالی بستم میسوزه و خودم لو میدم 2 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ کلی آموزش دادیم دروغ گفتن کار بدیه الان بگیم دروغ بگید موفق میشید؟ 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ من بچه که بودم اصلا دروغ نمگفتم... یعنی اصلا برام قابل درک نبود چرا باید یه نفر دروغ بگه... راست گویی برام خیلی کار ساده ای بود... این ادامه داشت تا راهنمایی... دبیرستان که شروع شد یهووو نمیدونم کی من بیچاره رو چیز خور کرد... یه خالیایی میبستم که خودمم کف میکردم بعدش... یه بار یه مقدار پنبه با بتادون گذاشتم رو پام و با گاز بستمش بعد به مدیر مدرسه گفتم پامو عمل گردم برای همین یک هفته غایب بودم... اونم باورش شد... دوستامم همینطور... ولی دوباره بعد از دبیرستان دروغ گویی تموم شد... خیلی چیزایی دیگه هم بعد از اون دوران تموم شد... الان اصلا بلد نیستم چطوری دروغ بگم... رفتارم تغییر میکنه خیلی ضایع میشه... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده