VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۳ یکی از ضعف های اخلاقیم تعصب روی قومیتم بود و بعد روی ملیتم همیشه برام سوال بود این عراقیا که داریم بهشون کمک میکنیم همونان که جوونای ما رو کشتن به دخترامون تجاوز کردن؛ چرا بهشون رحم میکنیم؟! تا اینو خوندم و دوباره همه اون نفرت تو دلم جا شد سیدحسن خاموشی یکی از هزاران اسوه صبر و ایثار است. وی پس از چند ماه حضور در جبهه به اسارت دشمن درآمد. خاموشی بعد از ۱۰ سال اسارت روز سوم شهریورماه ۶۹ قدم به خاک میهن اسلامی گذاشت. در اردوگاههای «الانبار،«موصل» و «تکریت» روزهای سختی گذرانده و در یکی از روزها در تلاش برای یافتن چهار لغت انگلیسی از یک دیکشنری،۹۰ ضربه کابل مأموران بعثی عراق را تحمل کرده و قد خمیدهاش حکایت همان ۹۰ ضربه کابل است. نفر اول کنکور کارشناسی ارشد بوده و در حال حاضر کارشناس ارشد گفتاردرمانی است. وی از اوایل جنگ و خاطره تلخ از تجاوز ۱۰ عراقی به دختر ۱۰ ساله چنین می گوید: در روزهای اول جنگ تحمیلی در شهر «کرند غرب» سر جاده میایستادیم تا به رزمندهها کمک کنیم. در یکی از این روزها دیدیم مرد میانسالی به ما نزدیک میشود. از دور چیزی شبیه به چوب در آغوشش بود. تشنه و گرشنه و خاکآلود بود. از یکی از روستاهای قصرشیرین میآمد. اما چیزی که در آغوشش بود نه چوب، بلکه جنازه دخترش بود که ۹ یا ۱۰ ساله میآمد. پیشانی دخترش سوراخ بود. تا پرسیدیم کجا میروی؟ گفت: قبرستان کجاست؟ میخواهم دخترم را دفن کنم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام وضعیت روحی و جسمی مناسبی نداشت و به نوعی عصبانی به نظر میرسید. نمیشد از او سوالی کرد. بعد از دفن دخترش و پذیرایی به خودم جرأت کردم و پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟، گفت: این دخترم است. خودم کشتهام. نیروهای عراقی وقتی وارد روستایمان شدند مرا به درختی بستند و ۱۱ نفرشان در مقابل چشمانم به دخترم تجاوز کردند. هرچقدر التماس کردم توجه نکردند. به یکی از فرماندهان عراقی گفتم یک اسلحه به من بدهید. خندیدند و پرسیدند اسلحه برای چه؟ خیلی التماس کردم. فرمانده عراقی گفت: یک اسلحه به او بدهید. نمیدانستند چه کار میخواهم بکنم. در حالی که چند نفرشان مواظب بودند تا به طرفشان شلیک نکنم پیشانی دخترم را نشانه گرفتم و او را کشتم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام با خودم گفتم اگر دخترم زنده بماند با این وضعیت چه آیندهای در انتظارش خواهد بود؟ شب آن روز از شدت ناراحتی خوابم نبرد. از فردا هرکسی از نیروهای سپاه و ارتش را میدیدم التماس میکردم یک اسلحه بدهند تا جلوی دشمن بایستیم. گفتند نداریم و واقعاً هم نداشتند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام واقعا نمیدونم این نفرت به حقه یا نا حق اما هر چی هست باز دم اون مردایی گرم که رفتن عین مردجنگیدن تا هممون نابود نشیم برام سواله چرابازم جوونای ما میرن سوریه و ..به عربا کمک میکنن؟ میگید هم دین مان؟ پس چرا اونا به زنای ما اینجوری نگاه نکردن:icon_razz: سایه گذشته هنوز رو ما و کشورمونه..هنوزم آثار مخربش هست.. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
amin 202 مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۳ سیـاست چیز دیگریست...سیـاست ایران کلاً اینجوریه که بعد از جنگ عراق ، جنگ رو بیرون از خاک ایران انجام میده و برآورد نیروهای دشمن رو خارج از خاک میسنجه. لینک به دیدگاه
a.namdar 5908 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۳ به نظر من تعصب رو قوميت و مليت اصلا عيب نيست كه هيچ ،واجبه. كه اگه نبود دنيا الآن جهنمي بود براي خودش ... كلامتون هم درست و متين ه. مشكل اصلي اين وسط وجود داعش ه و قدرت گرفتنش . كه هزار مرتبه جاني تر و وحشي تر از عراق جنگ تحميلي هستند. و بعد هم به قول امين سياست... همين سياست ميتونه برادر رو به جنگ برادر بفرسته با ارتكاب بدترين جنايت ها ، چون هزار و يك بهونه براي جنايتت درست كرده. ديگه چه برسه همين سياست بي پدر مادر زبل بره رو مخ ه يك مشت انسان كار كنه ك از دنيا فقط نماز و روزه خشك و خالي و زن گرفتن رو فهميدن(همون توصيفي ك از عرب جماعت داريم) و قدرت تحليل ندارن. بر اين آدما بايد هميشه ترحم كرد چه وقتي قدرت دارند و جنايت مي كنند چه وقتي كه زير پا افتادن و دارن زجر ميكشن. اينا هميشه بدبخترين ها بودند. حالا اين وسط ما خودمون باس حساب كتاب كردنمون درست باشه تا كلاهمون رو باد نبره. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده