Mahdi Eng 22940 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۳ مصاحبه روزنامه فرهنگ و هنر صبا با حسین غیاثی و میثم یوسفی ( ترانه سرا ) در مورد آلبوم جدید چاوشی ، برای خواندن روزنامه روی عکس های زیر کلیک کنید برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۳ امشب دانلودش کردم آهنگ دزیره خوب بود بقیه چنگی به دلم نزد 2 لینک به دیدگاه
Mahdi Eng 22940 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۳ چند تا از پوستر های آلبوم ((پاروی بی قایق)) توسط هواداران : 2 لینک به دیدگاه
Mahdi Eng 22940 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۳ درباره محسن چاوشی و سلوکش ,فقط میخواستم شکل خودم باشم [آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ] «وقتی که توی خلوتت منو مرور میکنی» چند سال قبلتر، وقتی «پرچم سفید»ش را بالا برده بود و بعد به قول خودش برای دفاع از آن سکوتش را شکسته بود در مقدمه مصاحبهاش نوشته بودم: «.... این پارادوکس مهم کاراکتر محسن چاوشی و شاید هم نتیجه هوش اوست. آنچه از اشعاری که میخواند و نوع سلوکی که دارد برداشت میکنیم، تنهایی یک هنرمند شاعر مسلک منزوی است اما آنچه بعد از نزدیک شدن به او میفهمیم آن است که جامعهاش یا اقلا جامعهای که کار او را تعقیب میکنند را، رصد میکند. یک هنرمند منزوی اینها را نمیگوید: «من نميتوانم به آنها (طرفدارانم)خيانت كنم و آنها را در همان سطح نگه دارم. من خودم سعي ميكنم، رشد كنم و اين رشد را به مخاطبان و طرفدارانم انتقال بدهم. من كار ميكنم و سعي ميكنم براساس تجربيات جديدي كه بدست ميآورم كارهاي تازهاي ارائه كنم. تازه، اين همه آدم آمدند خودشان را تكرار كردند چه نتيجهاي ديدند؟ يكي يكي دارند از دور خارج ميشوند همين كه الان من و تو داريم راجع به اين تقليد بحث ميكنيم نشاندهندهي تغيير است. تو فكر ميكني كه من كاري ارائه كردهام كه با كارهاي گذشتهام متفاوت است و اين هدف من است. چرا بايد كاري را كه قبلاً انجام دادهام، تكرار كنم؟ ...» آنجا در آن مصاحبه و مصاحبه چهارسال قبلتر با او (در حوالی سال 84 یا 85 ) مطرح شده بود، صحبت از تجربهگرایی و ریسک او بود. اینکه هیچ وقت حتی کاری را که در آن موفق شده است را هم تکرار نمیکند و حالا که ده سال بعد است هم، میتوان همین را گفت. او در این فاصله طرفداران پروپاقرصی که داشته را حفظ کرده و حتی تعداد بیشتری را جذب هنر و البته رفتار حرفهای خود کرده است. «گاهی بهانهی هوسی باشم/ یا پشت میلهی قفسی باشم من راضیام به هرچه تو میخواهی/ ترجیح میدهی چه کسی باشم» چاوشی مخاطبانش را پیدا کرد و به آنها احترام گذاشت و ترجیح داد خودش باشد و آنها هم خودش را میخواهند و نمیخواهند او جز محسن چاوشی کس دیگری باشد. *** «بکار و بچین/ بچین و ببخش/ زمین خدا/ برای همهست ببین و نترس/ نترس و بگو/ خدا تا ابد/ خدای همهست» اشکالی ندارد که بگویم من هم مثل خیلیهای دیگر کمکم طرفدارش شدم. طرفدار نه به آن معنایی که در فضای مجازی شاهدش هستیم، بلکه به آن معنا که کارش را پیگیری میکنم و دوست دارم ببینم کار بعدیاش چیست و فکر میکنم بخش مهمی از اهالی جدی موسیقی که حتی دغدغهشان موسیقی پاپ نیست و اساسا توجهی به موسیقیهای روز ندارند هم متوجه او هستند، برای اینکه او برای رسیدن به این جایگاه هزینه کرده و وقت و انرژی گذاشته است. در این دوره که اساسا پیدا کردن آدمهای اصولگرای واقعی سخت است (خیلی سخت است)، چاوشی غنیمتیست برای مثال. نه اینکه نقدی بر او و موسیقیاش نباشد اما او حتی این انتقادها را جدی میشنود و برای آنها برنامهریزی میکند. شاید این مثال منتقدانی هم داشته باشد اما برای نگارنده که از کمی نزدیکتر شاهد نوع سلوک فرهاد مهراد بوده و یا دربارهاش به ضرورت مطالعه کرده و از نزدیکانش شنیده است، شبیهترین فرد به او محسن چاوشیست. بخش زیادی از دوران فعالیت فرهاد در دوران محدودیت و ممنوعییت کاریاش گذشت با این حال او، حتی اگر همیشه فرصت کار داشت به همین صورت کار میکرد. جدی و پیگیر بود و مدام در حال مطالعه و بیش از هرچیز به شعر خوب اهمیت میداد و تاکید او روی کلمه و نوع خواندنش هم، از این توجه میآمد نه خودنمایی. چاوشی هم طوری کلمه را ادا میکند که معلوم است روح کلمه را درک کرده است و شما همان اندازه تاکیدی را شاهدید که لازم است نه بیشتر از آن. هنرمند باید تلاش کند تا سبک و سلیقه شخصیاش را داشته باشد و آن را تقویت کند. این نه به معنای آن است که مخاطب را در نظر نداشته باشد و نه اینکه هرچه مخاطب عام موسیقی میخواهد را به او تحویل دهد. این رفتار صادقانه نیست و معمولا این کار را تهیهکنندگان و بازاریان صرف انجام میدهند و تن دادن به آن، نتیجه عدم صداقت یا قانع نبودن است. بسیاری از هنرمندان فکر میکنند باید به همه سلیقهها تن بدهند تا همه جور سلیقهای را راضی کنند اما هستند کسانی که کار خود را میکنند و به ارتقای سطح شناخت مخاطبان خود فکر میکنند. توجه کردید که در تمام آلبومهای چاوشی، تا چند روز بعد از انتشار آن خیلیها نمیتوانند نظر خاصی بدهند و آنها که ناشکیباترند بد آن را میگویند و چند وقت بعد کمکم خیلیشان میپذیرند که با بیشتر شنیدن ارتباط بهتری با آن برقرار کردهاند؟ این نشانه خوبیست و فکر میکنم او هم دنبال همین است. این فرازی از مصاحبه چند سال قبلم با اوست: «... از خیلیها شنیدهام که چاوشی صدای معترض ماست؛ اگر میخواستم هنر را در خدمت اقتصاد قرار دهم هرگز چنین اتفاقهایی برای من نمیافتاد. چه اثری مخربتر از این سراغ دارید که هنرمند برای به دست آوردن دل تهیهکنندگان دست به خلق اثر بزند. به چه زبانی باید گفت که مخاطب ایرانی دوست دارد حرف دل هنرمند را بشنود. هنرمند بازتابدهنده رنج و درد مردم کشور است. یک اثر موسیقایی تجلی احساسات و عواطف سازنده است. بیایید کمی به هنرمندان خود اعتماد کنیم. در این صورت به شما قول میدهم که اتفاقات خوب بسياری را شاهد خواهیم بود؛ اتفاقی که همه از آن خوشنود شوند و لذت ببرند.» «میپرم از خواب شب و لباسمو تن میکنم چراغو روشن میکنم خونه رو پرسه میزنم تا خود صبح با خودم همش کلنجار میرم تا بلکه خوابم نبره نیای به خواب دیدنم» *** کمد پر از لباس تو میز پر از عکس توئه هنوز تو اتاقمون میپلکن نشونههات چاوشی سبکش را پیدا کرده اما این هم مانع از تجربههای تازهاش نیست. وقتی «پاروی بی قایق» منتشر شد همه درباره سبک کاریاش و اینکه آیا راک هست یا نه صحبت کردند اما توجه بیشترشان به آلبوم و فضای تنظیمهایش نشان داد که او، ضمن توجه و تعهد به سبک کاریاش، قدمیبه جلو برداشته است. باید پذیرفت که یک هنرمند جدی هیچ گاه از یک سبک و سلیقه نعل به نعل پیروی نمیکند بلکه آن را از فیلتر شخصی ذهنیاش میگذراند تا آنچه بیرون میآید امضای شخصی او را داشته باشد. ضمن آنکه چاوشی همیشه به کار تیمی قوی اعتقاد داشته و در این کار هم میبینیم که چگونه از بهترین ها، بهترین استفاده را کرده است. تنظیم «پاروی بیقایق» را به امید حجت سپرد و نتیجه آن هم یک کار شاخص است و به جز سه شعری که سروده روزبه بمانی و حسین غیاثیست، هفت شعر دیگر کار حسین صفاست و معلوم است که بخش مهمی از فرآیند تکمیل شعر، لابد در فرآیند تکمیل ملودی و آهنگ، نهایی شده است. اعتقاد و توجهش به شعر را در این صحبتها ببینید: « ... فکر میکنم که در حال حاضر هر خوانندهای میداند که باید در انتخاب شعر دقت کند. حالا برخی این اصل را رعایت میکنند عدهای دیگر به راحتی از کنار آن میگذرند. مخاطب ایرانی مخاطب دانایی است و در بسیاری از موارد نیز نشان داده است که فرق بین اثر خوب و بد را میفهمد. .... بسیاری فکر میکنند که شعر در موسیقی سنتی از اهمیت بیشتری برخوردار است. اما بگذارید بگویم که اهمیت شعر در موسیقی پاپ را نمیتوان دست کم گرفت. مثلا اگر به کارهای خود من دقت کنید، متوجه این حرف میشوید. ... این مخاطب موسیقی پاپ است که تصمیم میگیرد چه اتفاقی باید بیافتد یا نیافتد. همه چیز در ساختن یک اثر هنری بستگی به تیم دارد؛ شاید یک تیم هم فکر و هم عقیده که خوشبختانه من همیشه آن را داشتهام. دوستان ترانهسرایی دارم که خوب میدانند من چه میخواهم بگویم. آنها دست به قلم میشوند و من با توجه به آن روحیات کار را آهنگسازی میکنم و مرحله به مرحله هم با همدیگر همفکری میکنیم. ...» نتیجه این اعتقادها این آلبوم است که در آن از توانایی ویژه حسین صفا بهترین بهره را برده است. مثل یک کارگردان خوب که میتواند توانایی و تبحر یک بازیگر توانمند را عیان کند. «آهای فرصت کم آهای راه زیاد یه عمر فاصله بود از تو به این آغوش بین منو تو هنوز یه ریز برف میاد به دیدنم که میای لباس گرم بپوش *** «گلومو پاره کردم اما این مردم بهم گفتن که دیوونهست ، عاشق نیست کسی باور نکرد این آدم بیشکل به غیر از عشق با چیزی موافق نیست» نمیخواهم این یادداشت یک یادداشت ستایشآمیز باشد، هرچند تا اینجا هم بیشتر در ستایش صبر و تداوم و ریسک است تا شخص محسن چاوشی. چاوشی از این بابت شایسته تحسین هرچه بیشتر است که به امضای شخصی خودش و به جایگاه و ارتقای مخاطبش احترام میگذارد هر چند همین احترام هم گاهی باعث انتقاد و شاید انحراف که نه، کمی افراط شود. مثلا در مورد «پاروی بیقایق» شاید این موضوع درست باشد که کلام آن بیش از حد شاعرانه است و درک آن از عهده مخاطبان عادیتر چاوشی خارج است. به هر حال ترانه معیارها و اندازه خود را دارد و سادهتر بودن-نه سطحی بودن- یکی از معیارهای آن است و از چاوشی و صفا، نه اینکه توقع کلام سبک داشته باشیم اما شاید این انتظار میرفت که اقلا در یکی دو ترک مسائل ساده فهمتر را در اختیار مخاطبان خود قرار میدادند. درست است که طرفداران پروپا قرص چاوشی هرچه او میخواند را دوست دارند، از او میپذیرند و تکرار می کنند اما این اندازه تلاش برای بالا بردن سطح سواد شعری مخاطب شاید باعث سردرگمی او شود. این البته یک تلقی و سلیقه شخصیست و شاید کمی سختگیرانه و نتیجه عدم شناخت نگارنده در مورد مخاطبان چاوشی هم باشد. نکته دیگر در مورد کلام، شخصی بودن بیش از حد آن است. کلام در آثار محسن چاوشی روایتگر تنهایی انسان در دنیای امروز است و گاهی این تاملات و روایتهای عاشقانه فراقی بیش از اندازه شخصیست. این به خودی خود ایرادی ندارد اما حیف است یک هنرمند اجتماعی مثل او، نگاهی انتقادی به حوادث پیرامونش در اجتماع و جهان نداشته باشد. این همه اتفاقات ریز و درشت در جهان میافتد اما بارتاب آن در آلبوم یک هنرمند مردمی با صدا و کاراکتری معترض اصلا نیست، مثل کاری که برای زلزله آذربایجان با همراهی صفا و حجازی خواند یا کاری ملی که با همراهی فرزاد فرزین اجرا کرد. « توی خونه روی دیوار یه تفنگه سر پُره که میشه از تو گلوش صدای شلیکو شنید» *** «بارون میومد پس داد زدم من پشت درم خمیازه ی باد آهسته گذشت از پشت سرم در وا نشده بیدار شدم بارون میومد گفتم نکنه فردا شده و من بی خبرم» «... من همیشه تلاش میکنم که نظرات مردم را در مورد کارهایم بشنوم. برخی مواقع هم روایتها و نظرات متفاوتی میشنوم که شاید اصلا در زمان ساخت آن فکر نمیکردم. در هر حال گمان میکنم که خود مخاطب هم دوست دارد همیشه حرفهای جدیدی از خواننده مورد علاقهاش بشنود. قبلا هم گفتم که مخاطب ایرانی باهوش است و گوشش با موسیقی آشناست. این علاقه ریشه تاریخی هم دارد. موسیقی همواره با مردم ایران زمین هم پا و همراه بوده است. به نظرم این خیانت به مردم است که برای پیشرفت سطح سلیقه آنها تلاش نکنیم. هر خوانندهای که این کار را با نیت و هوشیاري انجام دهد جفا به هوادارانش است. احترام به مخاطب زمانی معنا پیدا میکند که آهنگ خوب و تاثیرگذار به دستش برسد. مابقی این حرفها شعار است و بس. من دوست دارم تمام حرفم را در اثرم به طرفدارانم بزنم. سخنی بیواسطه با مردمیکه میخواهند دردها و رنجهای خود را از زبان من بشنوند.» آقای چاوشی این راه را ادامه بده تا سلیقه شخصی و شخصیت و هویت هنرمند همیشه مهم باشد نه سلیقه عام شنوندگان موسیقی که با هجوم رسانهها شکل میگیرد. ما منتظر کارهای تازه شما هستیم که نتیجه تجربیات و خلوت گزیدنهای شماست اما بیرون از آن دنیای شخصی محترم، رنجهای مردمت و مردم جهان را هم در نظر داشته باش. «کاشکی به گوشت می رسید دارم چه رنجی می برم بپا غرورم نشکنه من از تو دل نازک ترم» منبع: اختصاصی سایت موسیقی ما 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده