رفتن به مطلب

آلبوم پاروی بی قایق | محسن چاوشی


ارسال های توصیه شده

تراک نهم - یوسف

 

یکی از بهترین کارای آلبومه توی ترک قهوه قجری هم یه تضمینی به داستان حضرت یوسف داره

 

مثلث چاوشی و صفا و حداد یک تراک فوق العاده ساخته .. شعر و صدا خیلی خوب بود اما این تنظیم بی همتا کوشان حداد خیلی به زیبایی این آهنگ کمک کرده

 

در مورد آهنگ " یوسف "

 

اول کلی از ماه و عکس ماه توی چشمه میگه

بعدش میگه خدا از کوزه ها ( جنس خاک و گل و انسان ) و شکسته بودنش ( دل شکسته بودن ) دل میسازه واسه مردم اما برای من از تیکه های قلبم کوزه میساخت . ینی دل من بارها شکسته شده و ازش دوباره دل ساخته شده

بعدشم میگه از خون و خاک گل میساخت ، گل وجودی انسانه و دل انسان که شکسته میشه یا به خاک و خون کشیده میشه

اونجا که میگه بکار و بپچین ، به خاک اشاره داره به زمین که از جنس خاکه و انسان که از خاک و گل و آبه (فک میکنم زمین به دل انسان تشبیه شده)

 

و خیلی چیزای دیگه ...

افسوس به شب نمیتابید

راهی به سرپناهی نیست

عکس ماه توی کدوم چشمه است

و ...

 

 

این داستان برای درک این آهنگ خیلی مفیده :

 

در زمان حضرت موسی آن حضرت وقتی از کسی ناامید می شد از خدا تقاضای مرگ او را می کرد وچون پیامبران مستجاب الدعوه هستند خداوند می پذیرفت تا اینکه نفرین موسی شدت یافت خداوند به موسی فرمان داد که چند روزی کوزه بسازد وحضرت موسی شروع کرد به ساختن کوزه کار که به پایان رسید موسی ع پایان کار را اعلام کرد خداوند به موسی فرمان شکستن تک تک کوزه ها را داد

موسی ع گفت بارلها؛ من برای این کوزه ها زحمت کشیدم این چه فرمانیست که آنها را بشکنم؟!

فرمود ای موسی تو چند کوزه بی جان ساخته ای برای شکستنش ناراحت می شوی چطور توقع داری تو هر وقت بخواهی من جان بندگانم رابگیرم؟

ای موسی ممکن است بنده من تا چهل سال از حیوان هم پایینتر رفته باشد ولی با یک پشیمانی واقعی از فرشته ها هم بالاتر میرود یا در صلب بنده خطاکار من بنده بزرگواری باشد حضرت موسی از خداوند طلب استغفار کرد و از کردار خود سخت پشیمان شد.

 

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 63
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

از چه نظر منظورته ؟؟

 

سبک خوندنش یا شعر ها؟؟؟

 

بیشتر شعرها سبکشم به نظرم فرق کرده مثل آهنگایی که قبلا داشت مثل متأسفم برات یا سنگ صبور یا کلاغ نمیخونه

لینک به دیدگاه
بیشتر شعرها سبکشم به نظرم فرق کرده مثل آهنگایی که قبلا داشت مثل متأسفم برات یا سنگ صبور یا کلاغ نمیخونه

 

سبکش رو آورده به راک و خیلی سعی کرده راک بخونه .. سبک های آهنگاش تو این پست گذاشتم :#38

 

به طور کلی سعی کرده سبک راک اجرا کنه

 

تفنگ سر پر اگه گوش کرده باشی شبیه چار دیواری (آلبوم ژاکت ) بود

 

شعر های حسین صفا هم خوب بوده که از اول ... اگه منظورت مفهومی تره قبول دارم یخورده پیچیده شعر میگه باید روش خیلی فکر کرد :ws3:

لینک به دیدگاه

دوتا چشمام دوتا سرباز مغرورن

که مدتهاست از معشوقه شون دورن

دوتا سرباز که چن تا زن تنها

توی دلشوره هاشون رخت میشورن

دوتا دستام دوتا چاقوی بی دسته

دوتا قفل بزرگ دست و پابسته

دوتا پارو دوتا پاروی بی قایق

دوتا کشتی با ده تا لنگر خسته

گلوم خلوترین پس کوچه ی بن بست

سرم سرکش ترین فواره ی میدون

یه فنجون قهوه تو غمگین ترین کافه

یه عابر تو خیابونای سرگردون

چشامو بستم و واکردم و دیدم

یکی از بال بسته م آسمون ساخته

یکی بختک شده افتاده رو سینه م

یکی از استخونام نردبون ساخته

سرم چن تا کتاب رنگ و رو رفته

یه بالن با طناب از گلو پاره

یه اعدامی که امیدش به دنیا نیست

ولی دنیا براش جذابیت داره

نه دنیا از سرم خیلی زیادی بود

نه پیشونی نوشتم بود کم باشم

به هر تقدیر شکلک در نیاوردم

فقط میخواستم شکل خودم باشم

گلومو پاره کردم اما این مردم

بهم گفتن که دیونست عاشق نیست

کسی باور نکرد این آدم بی شکل

به غیر از عشق با چیزی موافق نیست

به نظرم تو این شعر چاوشی تمام دردهاش وحرف هاش رو گفته واز خیلی ها شکایت کرده. خیلی قشنگ این شکایتش رو مطرح کرده.

داره میگه خیلی وقته که گریه نکردم انقد دلتنگی ها ودلشوره هام رو تو دلم ریختم واسه کسی نگفتم که میشه با این همه دلتنگی لباس شست(چرخش ماشین لباس شویی)

از دستام هم کاری بر نمیاد مثل چاقوی بی دسته ای شده که بااینکه تیز وبرنده ست ولی بی دسته نمیشه ازشون استفاده کرد انگار به دستام قفل سنگین وبزرگی زدن که نمیتونم تکونشون بدم مثل دوتا پارویی میمونن که بی قایق موندن وبدون قایق هم که این پاروها به کار نمی ایند ونمی تونند دریاها رو درنوردن. مثل دو تا کشتی ای میمونن که اماده حرکت ان ولی تموم لنگرهاشون انقد خسته ان که نمیتونن حرکتی کنن.با اینکه تو سر غوغاست وپرم از حرف ولی تو گلو وزبانم هیچ حرفی واسه گفتن نمونده.مثل یه عابر سرگردانی میمونم که دقیقا نمیدونه مقصدش کجاست وبی هدف فقط خیابون رو طی میکنه. چشمامو یه ان بستم ویه لحظه غفلت کردم وقتی به خودم اومدم دیدی هرکی به یه صورتی سعی در سواستفاده ازم روداره.

یکی از بال بسته م آسمون ساخته

یکی بختک شده افتاده رو سینه م

یکی از استخونام نردبون ساخته

سرم چن تا کتاب رنگ و رو رفته

یه بالن با طناب از گلو پاره

اگه دقت میکردن میدیدن همه امکانات من امکاناتی محدود بودن اونا از کوچیکترین امکاناتم به نفع خود بهره بردن. (بالهای بسته ام,استخوان هام,سینه پردردم,حتی اطلاعات ذهنم که مثل کتابای رنگ ورو رفته وقدیمی هیچ جذابیتی نداره,و....)

درسته منم مثل اعدامی که امیدی برای زنده ماندن نداره چون حکمش اعلام شده میمونم ولی مثل همون اعدامی هنوز دنیا برام جذابیت داره ودوست دارم که زنده بمانم. اگه حکم اعدامی رو مرگ میبرن به این معنا نیست که اعدامی از دنیا دل بریده

نه دنیا انقد ارزش داره که من لیاقتش رو نداشته باشم نه تقدیر وسرنوشت من اینه که تو این دنیا بی ارزش وکوچیک وکم باشم

قصد من به بازی گرفتن سرنوشت نبود فقط میخواستم عین خودم باشم. پس کسی نمیتونه منو مجبور به کاری کنه.

من باتمام عشق واحساس گلوم رو پاره میکنم وترانه میخونم ولی یه عده بهم میگن دیوانه است وعاشق نیست. بزار هرچی میخوان بگن من جز عشق باهیچ چی موافق نیستم:a030:

لینک به دیدگاه

تراک دهم - وصیت

 

چاوشی در قطعه آخر این آلبوم آهنگی عجیب و به شدت تلخ ارایه داده. با توجه از نام این قطعه یعنی «وصیت» برداشت میشه، چاوشی وصیت‌نامه‌‌اش را در فضایی پرتعلیق و پرحجم و سنگین موسیقایی خونده. این آهنگ بی‌تردید مورد توجه افراد خاصی قرار میگیره. چاوشی در این قطعه وهم‌انگیز، تجربه تازه‌ موسیقایی‌اش را تجربه کرده او با قرار دادن این قطعه در پایان آلبوم، مرثیه‌ای تلخ و دردناک سرمی‌دهد؛ مرثیه‌ای برای یک رویا!

 

این ترانه حسین صفا آخرین سروده آلبوم پاروی بی قایق و دردناک ترین هم محسوب میشه و با فضای که محسن چاوشی با آهنگ و تنظیم بخشیده غم انگیز بودن کاملا حس میشه کرد

 

البته شعر این آهنگ حدود چند ماه پیش توسط خود حسین صفا منتشر شد ولی چاوشی شعر کامل این آهنگ نخوند و 4 ,5 بیت حذف شده تو آهنگ

 

شعر کامل :

 

kptnp6l9mxfmypsbi28u.jpg

 

 

 

و اما زیباترین بخش این آهنگ :

 

دو دانگ پیرهنم را دو پاره از کفنم را به این دو چشم بدوزید

سپس ملال تنم را دو بال پر زدنم را در این کفن بگذارید

لینک به دیدگاه

شماره جدید هفته نامه همشهری جوان با تیتری جالب توجه برای محسن چاوشی

( راز محبوبیت باورنکردنی ستاره تلخ خوان و مرموز موسیقی ایران چیست ؟ )

 

برای خواندن هر صفحه به صورت جدا روی عکس های زیر کلیک کنید

 

جلد جالب توجه هفته نامه :ws3:

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

صفحه اول

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

صفحه دوم

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

صفحه سوم

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

صفحه چهارم

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

صفحه پنجم

 

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

صفحه ششم

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

صفحه هفتم

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

 

لینک به دیدگاه

نقد و بررسی آلبوم پاروی بی قایق در هفته نامه ( تماشاگران امروز )

برای خواندن روی عکس زیر کلیک کنید

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

یادداشتی بر ترانه‌های حسین صفا در آلبومِ «پاروی بی قایق»

 

نترس و بگو

 

Chavoshi-and-safa-%5BChavoshiAhang.ir%5D-3145255-%282%29_0.jpg

 

 

 

 

 

saeid-karimi.jpg

سعید کریمی [ خواننده، ترانه‌سرا ]

 

 

هفت ترانه از ده ترانه‌ی آلبوم آخر محسن چاوشی را حسین صفا نوشته است، ترانه‌سرایی که سال‌هاست با این خواننده همکاری دارد و با پیشینه‌ی شاعری به ترانه روی آورده است، شاعری که هم در غزل و هم در شعر ِ آزاد تجربه‌ دارد و آثاری هم منتشر کرده است.

 

فرم ِ ترانه‌های حسین صفا در این هفت ترانه انسجامِ خاصی دارد و با سه ترانه‌ی دیگرِ این آلبوم تفاوت دارد. این تفاوت لزوما به معنای نفیِ رویه‌های دیگر نیست، ولی با توجه به انتظاری که از مفهوم ِ آلبوم داریم، به نظر می‌رسد؛ ترانه‌های صفا از وحدتِ لازم برای آلبوم نامیده شدن برخوردار است و سه ترانه‌ی دیگر تک‌تراک‌هایی هستند که بنا به مصلحت و خواسته‌ی خواننده در این آلبوم قرار گرفته‌اند.

 

ترانه‌های این آلبوم جدا از عدمِ یکدستی در زبان و پرداخت، به لحاظِ ارزش‌های ادبی و زیبایی‌شناسی هم یکسان نیستند ولی با این حال حتا ضعیف‌ترین ترانه‌ی این آلبوم هم (به لحاظِ کلام) از معدلِ ترانه‌های پاپِ امروز بسیار بالاتر است. بی‌هیچ تعارفی باید بگویم که چاووشی از معدود خواننده‌های پاپِ ماست که به معنای درستِ کلمه، به کلام اهمیت می‌دهد و به نوعی بهتر است استایلِ او را پاپ آلترناتیو بنامیم.

 

آنچه بهانه‌ی این یادداشت شد، رویکردِ حسین صفاست به ترانه، اساسا تلقی ِ او از ترانه و مداومت و اصرارش بر این رویه به گونه‌ای خاص از ترانه منجر شده است. خاص را به معنای متمایز از جریانِ معمولِ ترانه‌ی امروز به کار بُرده‌ام و نه بر فرض شعرِ معاصر.

 

در روزگاری که جز افرادی معدود، عده‌ی زیادی از آبشخورِ ترانه‌ی دهه‌ی پنجاه تغذیه یا بهتر است بگوییم تنقیه می‌کنند! و بعضا ادعای تکثیر هم دارند! و عده‌ای دیگر هم به یغمانویسی و بمانی‌کاری مشغول هستند و البته عده‌ای زیادی هم هیچ کاری نمی‌کنند، رویکردِ حسین صفا رهیافتی‌ست تازه برای ترانه. رهیافتی که از آزمون و خطا گذشته و به ثمر نشسته، ترانه‌ی «قطار» نمونه‌ی درخشانی از این رویکرد است که در ترانه‌ی بعد از انقلاب کم‌نظیر است.

 

حسین صفا در غزل تجربه‌هایی دارد که به لحاظِ تاریخی به نسلِ بعد از منزوی و اواخرِ دهه‌ی هفتاد برمی‌گردد. ترانه‌های صفا به نوعی انتقالِ این ایده‌ها و تجربه‌ها به ترانه است. به نظرم جدا از جسارت و نوجویی، آن چه باعثِ توفیقِ این روند شده، دقتِ ترانه‌سرا به ظرفیتِ زبانی و اجراییِ ترانه است. ترانه‌ی وصیت که تنها ترانه با زبانِ معیار در میانِ این هفت ترانه است، نمونه‌ی خوبی برای بررسی این ویژگی است.

 

به لحاظِ قالب این ترانه نوعی مسمطِ مسدس (شش تایی) است که هر بند از 6 مصراع تشکیل شده است و مصراعِ آخر قافیه‌ی متحدی را دارد. تقسیمِ هر بند به دو پاره‌ی 3 مصراعی با استفاده‌ از لحن و نقطه‌گذاریِ معنایی و بعضا قافیه‌ی درونی، ترفندی موثر برای پیوند با ملودی بوده و همچنین نوعی نوجویی هم به شمار می‌رود، هر چند از دوره‌ی مشروطه به بعد، تجربه‌های مشابه و البته پراکنده‌ در قالبِ شعرِ کلاسیک صورت گرفته است. ولی ورود ِ این تجربه‌ها به ترانه، پیشنهادِ خوبی‌ست برای گریز از کلیشه‌ی چارپاره نویسی که آفت و کثافتی‌ست عظیم در ترانه‌ی امروز!

 

ترانه‌ی «یه خونه کوچیک» نیز به لحاظِ قالب خالی از بدعت نیست. در حالی که قالب چارپاره است، این آرایشِ قافیه در آن بسیار بجا و ساخت‌مند اتفاق افتاده است و جالب این که به لحاظِ شاعرانه‌گی و روایت نیز بسیار قابل ِ تامل و از لحظه‌های خوبِ این آلبوم است:

 

آهای فرصتِ کم! آهای راهِ زیاد! یه عمر فاصله بود از تو به این آغوش

بینِ من و تو هنوز یه ریز برف می‌آد! به دیدنم که می‌آی لباسِ گرم بپوش

به دیدنم که می‌آی، برام گلاب بیار، که مزه مزه کنم، نفس کشیدنت‌و

برای تشنه‌گی‌هام، یه کم سراب بیار، که باز دوره کنم، خیال دیدنت‌و

 

توضیحِ بدیهی این که در چارپاره هیچ الزامی به هم‌قافیه بودنِ مصراع‌های فرد با هم نیست ولی ترانه‌سرا در اینجا خود را ملزم به این کار دیده و به ارزش‌های موسیقیایی‌ِ اثر افزوده است. (قدما به آن: اعنات، یا لزوم ما لایزم می‌گفتند!)

 

اما این لحن سخن گفتن راجع به ترانه‌های صفا نه تنها کافی نیست بلکه اکتفاء کردن به آن کژسلیقه‌گیِ ادبی هم به شمار می‌آید. اگر بنا به قافیه و نوجویی در قالب باشد که احتمالا در بسیاری از ترانه‌های رپ نیز ویژگی‌هایی از این دست یافت می‌شود، نه! من برای ستایشِ قافیه و قالب، یادداشت که بماند، شبه‌جمله هم نمی‌نویسم!

 

نگاهِ حسین صفا به عاطفه‌ی کلمات، به نحو، به آسان‌نویسی و نه آسان‌گیری! که از تجربه‌هایش در شعر ِ آزاد ناشی می‌شود، رنگ و لحنِ خاصی به ترانه‌هایش داده است. در حقیقت من ترانه‌های صفا را تقاطعِ غزل‌ها و اشعارِ آزادش می‌دانم.

 

می‌پرم از خوابِ شب و لباسم‌و تن می‌کنم

چراغ‌و روشن می‌کنم، خونه‌رو پرسه می‌زنم

 

ترانه‌سرا ضمنِ رعایتِ وزن و قافیه، این قدر بی‌تکلف حرف می‌زند و به همین سادگی کژتابیِ دستوری در اثر اتفاق می‌افتد، بی‌هیچ برجسته‌سازیِ بیهوده و فخرفروشیِ فرمی! که شاید برای بسیاری اساسا کژتابی به نظر نرسد و این انحراف از نُرم ملموس نباشد.

 

طبیعتا می‌بایست نوشته شود: «تو خونه پرسه می‌زنم» ولی با کژتابیِ ظریفی «خونه‌رو پرسه می‌زنم» نوشته شده که شاعرانه‌گیِ بیشتری دارد.

 

آسان نویسیِ او در ترانه هر چند عموما موزون است، اما به لحاظِ استراتژی ِ زبان، از جنس ِ شعر ِ گفتار است، مهم‌ترین ویژگیِ حسین صفا همین لحظه‌ها و درنگ‌هاست. سیاقِ شخصیِ او از این منظر شکل گرفته و گسترش می‌یابد، عموما تصرفی در نحو اتفاق نمی‌افتد، ترانه‌سرا گویی با ما حرف می‌زند و لابه‌لای این حرف‌هاست که به کشف و شهودی شاعرانه می‌رسد:

 

سیل از توی قاب اومد، تو اتاق در وا شده بود

ما غرق شدیم از بس که اتاق دریا شده بود

 

و

 

یکی از بالِ بسته‌م آسمون ساخته

 

که در عینِ تخیلی بعید (شاید بتوان گفت از جنسِ بیدل) عاطفه‌ای ملموس هم دارد و کاملا معاصر است و امروزی.

 

بینِ من و تو هنوز یه ریز برف می‌آد

به دیدنم که می‌آی لباسِ گرم بپوش!

 

به دیدنم که می‌آی برام گلاب بیار

که مزه مزه کنم نفس کشیدنت‌و

(که احتمالا شراب بوده و در راهِ مجوز به گلاب تبدیل شده است!)

 

ترانه‌ی «خواب» در وزنی جالب و در عینِ حال کم‌یاب نوشته شده وزنی مختص به مولانا که بعید است نمونه‌های دیگری جز او داشته باشد: مستفعلتن (مستفعلُ فع)

 

با من صنما، دل یک دله کن

گر سر ننهم، آن گه گله کن

 

حسین صفا از این وزن به طور ِ سه تایی استفاده کرده است یعنی هر مصراع سه بار مستفعلتن دارد. او اصراری بر ریتیمیک کردنِ وزن و هیجان دادن به آن ندارد و با استفاده از هجاهای کشیده سعی کرده‌است روایت را از هنجارِ گفتارِ عامیانه خارج نکند، یعنی اگر این ترانه پشتِ سرِ هم خوانده شود شاید به نظر برسد که اساسا موزون نیست در حالی که کاملا وزن ِ عروضی دارد. خواننده هم طبیعتا نه به وزن، بلکه به لحنِ کلام توجه داشته است.

 

و اما ترانه‌ی «جز» که نمونه‌ی قابلِ مطالعه‌ی استفاده‌ی بهینه و مناسب از پتانسیلِ موسیقیاییِ کلام است. شکلِ مکتوبِ این ترانه به این صورت است:

 

من بی تو چیزی نیستم جُز پرده‌ی بی‌آفتاب

جُز رختخوابِ کهنه و لیوانِ آب و قرصِ خواب

من بی‌تو چیزی نیستم جُز خونه‌ی بی‌پنجره

جُز آدمی که غربتش از مرگ طولانی‌تره

 

در وزنِ حماسیِ: مستفعلن (4بار) حال چاووشی به جای عمومِ ملودی‌های کلیشه‌ایِ این وزن، «جز» را از ابتدای مصراع ِ بعد به انتهای ِ مصراع ِ قبل آورده و آن را به نوعی ردیف فرض کرده و این خلاقیت به نتیجه‌ای جالب و مثبت منجر شده است.

 

 

 

منبع:

اختصاصی سایت موسیقی ما

لینک به دیدگاه

هفت صبح : آلبوم چاوشی از نگاهی دیگر

برای خواندن روی عکس های زیر کلیک کنید

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

گلایه های محسن چاووشی از مهمان کشی تهرانی ها در آخرین آلبومش

 

در "پاروی بی قایق" می‌شود خود چاووشی را دید، یعنی همان مارکوپولوی موسیقی ایران، کسی که در چندین و چند شهر این کشور زندگی کرده و روزگار سختی را داشته است

 

2677249_787.jpg

 

به گزارش

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
؛ آلفرد هیچکاک حدود صد فیلم سینمایی ساخت که تقریباً سناریوی هیچکدامشان را هم خودش ننوشته بود، ‌اما او را یک فیلم ساز مولف می‌دانند. انتخاب ایده‌ها و نظارت بر بازنویسی هر فیلمنامه به علاوه شیوه‌ی اجرا و کارگردانی هیچکاک باعث شده بود، با اینکه او سناریوها را خودش نمی‌نوشت، از نظر همه یک فیلمساز مولف باشد.

 

 

البته تعداد فیلم‌نامه‌هایی که تا به حال توسط خود کارگردان‌ها نوشته شده، خیلی بیشتر از ترانه‌هایی است که خواننده‌ها خودشان سروده‌اند، ‌اما هستند خواننده‌هایی که در ترانه سرایی هم دستی بر آتش دارند و محسن چاووشی جزو همین گروه است.

 

یک خواننده‌ی آشنا با فن ترانه سرایی حتی اگر متن تمام کارها را خودش قلمی نکند، لااقل اشراف او بر این حوزه آنقدر هست که ترانه‌هایش را طبق سلیقه‌ای حساب شده گلچین کند و آن‌ها را به یکدستیِ متوازن تالیف برساند.

 

محسن چاووشی یک خواننده‌ی مولف است؛ کسی که برای خودش یک سبک به خصوص دارد و به مرور زمان مرتب داخل این دایره‌ی سبکی تغییراتی هم به وجود می‌آورد که همین قضیه او را از حالت تکراری بودن خارج کرده.

 

شاید "پاروی بی قایق" یعنی آخرین آلبوم چاووشی که اخیرا به بازار ترانه آمده، نسبت به تمام کارهای قبلی او، بیشتر به خود مولفش نزدیک باشد و در این کار بیشتر از هر کار دیگری بشود مولفه‌های سبک فردی چاووشی را رصد کرد.

 

در "پاروی بی قایق" می‌شود خود چاووشی را دید، یعنی همان مارکوپولوی موسیقی ایران، کسی که در چندین و چند شهر این کشور زندگی کرده و روزگار سختی را داشته است، کسی که در اوج شهرت و هنگامی که در هر خانه‌‌ی ایرانی صدای او شنیده می‌شد، به قول خودش حتی پول کرایه تاکسی را هم نداشت و وقتی قرار بود در فیلم "سنتوری" کار کند، برای رفتن به دفتر داریوش مهرجویی مجبور شد از دوستش کمک بخواهد!

 

کارهای محسن چاووشی بوی غربت می‌دهد، البته نه از جنس آنی که مرتب خواننده‌های لس آنجلسی مویه‌اش را می‌کنند، بلکه این سوز صدا از غرب آن خانه به دوشی می‌آید که داخل وطن خودش گم شده.

 

معروف است که می‌گویند اکثر روشنفکران شاخص – مخصوصا در عالم هنر – از شهرستان‌ها به تهران می‌آیند اما این پایتخت با آن‌ها ناملایم و نا مهربان است و میزبان خوبی برای پناه آورندگان خود نیست.

 

فیلم "هامون" (داریوش مهرجویی) چنین تم و مضمونی دارد. حمید یک نویسنده‌ی روشنفکر است، با ته مایه‌های سنتی و شهرستانی؛ اما تهران با او سر ناسازگاری می‌گذارد و...

 

در سینمای ایران فیلم‌های بسیاری به چنین موضوعی پرداخته‌اند و ادبیات داستانی ما هم بارها این مسئله را مورد توجه قرار داده.

 

حتی در فیلم "سنتوری" اول قرار بود قهرمان اصلی، یک موزیسین شهرستانی باشد و نقش مقابل او نمادی از دخترهای بی وفای تهرانی؛ اما این چینش می‌توانست مقداری غیر منصفانه باشد که به همین دلیل تغییر کرد.

 

یک روشنفکر شهرستانی که مرعوب زرق و برقِ غرب و شرق نیست، روشنفکری که تازه به دوران رسیده و جوگیر نیست، و هم با متحجرین زاویه دارد و هم با بی‌ریشه‌های تازه نما؛ چنین کسی شاید حتی در تهیه‌ی قوت غالبش مشکل پیدا کند اما تا آخرین لحظه سعی او این است که دست از آرمان‌هایش بر ندارد.

 

محسن چاووشی یکی از آن بچه‌ شهرستانی‌هاست، یکی از آن‌ها که تهران آزارش داد اما در میدان ماند و جنگید.

 

آخرین آلبوم چاووشی بیشتر از همه‌ی کارهای دیگر او به خودش و به حال و هوای زندگی‌اش نزدیک است؛

 

نام آلبوم: پاروی بی قایق

 

پوستر آن: نقاشی یک قایق با گچ روی آسفالت و مرد جوانی که پارو به بغل، روی آن طرح لمیده

سبک موسیقی: یک سبک پاپ ایرانی، نزدیک به راک (موسیقی آواره‌ها)

و البته از همه چیز روشن تر ترانه‌ی کار است...

 

قایق یعنی سفر، یک سفر دور و دراز؛ عبارت قایق به طور حسی تداعی‌گر یک سفر فردی و قهرمانانه است که وجه رمانتیک غلیظی دارد. وقتی عبارت قایق را در چنین بافتی می‌شنویم، یاد شعر معروف سپهری می‌افتیم که می‌گفت:

 

پشت دریاها شهریست

قایقی خواهم ساخت

همچنان خواهم خواند، همچنان خواهم راند

دور خواهم شد از این خاک غریب ...

 

حالا طرح این قایق را روی یکی از آسفالت‌های تهران کشیده‌اند و مسافرش، پارو‌ها (نماد انگیزه‌ی سفر) را کنار طرح گچین قایق گذاشته و یک ژست خوش‌بینانه گرفته؛ ژست یک آدم رویا باف که با تخیلات شیرین و آرزوهای قشنگی که داشته خوش است...

 

اما "قهوه‌ی قجری" از همه‌ی ترانه‌ها به مضمون گلایه از چنین غربتی نزدیک تر است.

 

قهوه‌ی قجری تمام نامردی ها و نامُـرادی‌های این پایتخت هزار چهره را لابه لای کلمات کنایه آمیز و پر سوز و بِریز و شکوه آلودش قطره قطره روی صورت خواب گرفته رویاها می‌پاشد و انگور مسموم این غربت را دانه شماری می‌کند.

 

قصه‌ی یوسف پیامبر، قصه‌ی کسی است که از شهر خودش کنعان، به مصر می‌رود تا قدر او در آن مکان دانسته شود، یوسف اما به جرم حُسن و ملاحتش درگیر توطئه می‌شود و به حبس می‌افتد.

 

من یوسفم که برای تماشایت، با حبس با توطئه می‌سازم

هر روز پیش چشم برادر‌ها، خود را درون چاه می‌اندازم

 

برادران یوسف در تمام طول تاریخ و عرض جغرافیا، نماد روشن حسادت به خوبان هستند.

 

محسن چاووشی سال‌ها پیش هم در ترانه‌ای عامیانه‌تر که برای او شمایل یک بیانیه‌ی ملودیک را داشت، به چنین موضوعی اشاره کرده بود، آنجا که خطاب به خودش می‌گوید؛

 

اگر بیای همون جوری که بودی، کور میشن حسودا از حسودی

 

اما ندای غریبانه‌ی چاوشی آن‌جایی اوج می‌گیرد که در همین قهوه‌ی قجری به مهمان کـُشی میزبانانش اشاره می‌کند؛

 

من سال‌های سال از این خانه، بیرون نرفته‌ام که تو برگردی

یک بار هم که آمده‌ای ما را، مهمان به قهوه‌ی قجری کردی

 

و گویا در چند فراز بعد و در انتهای همین ترانه سم قهوه‌ی قجری قلب او را بند می‌آورد و صدایش را می‌بُرد؛ من حدس می‌زنم که جنون ... و موسیقی تمام می‌شود!

 

البته در تراک‌های دیگر این آلبوم هم بارها با واژه‌ی غربت و مشتقات معنایی آن برخورد می‌کنیم اما شاید بشود قهوه‌ی قجری را در میان تمام آن‌ها روشن ترین و پویا ترین بیان محسن چاوشی نسبت به این مسئله دانست.

 

"پاروی بی قایق" نسبت به تمام کارهای چاووشی، آلبوم خاص پسند تری است و اگر توده‌ی شنونده‌ها از آن استقبال خوبی بکنند، اینطور معنا می‌دهد که سطح پسند و سلیقه‌ی مخاطب ایرانی بالا رفته.

 

البته شاید برای بیشتر مانوس شدن مخاطبان با این فضای جدید، مقداری هم به گذشت زمان احتیاج باشد، اما به هر حال محسن چاووشی را بعد از این آلبوم رسماً می‌توان یک خواننده‌ی مولف دانست، آن‌هم نه فقط به خاطر لحن و صدا و ملودی‌هایش، بلکه به خاطر دروازه بانی او هنگام انتخاب ترانه‌ها و نظارتی که روی تنظیم هر متن دارد و البته به خاطر موسیقی‌هایی که تماما در خدمت بیان اشعار قرار گرفته‌اند، نه برعکس.

 

از این به بعد محسن چاووشی با اینکه تمام ترانه‌ها را خودش نمی‌گوید، یک موسیقی‌دان مولف است، همانطور که آلفرد هیچکاک یک فیلمساز مولف بود و همه‌ی فیلمنامه‌ها را خودش نمی‌نوشت.

 

 

 

یادداشت از: میلاد جلیل زاده/

لینک به دیدگاه

تفسیری برای شعرهای آلبوم پاروی بی قایق

توسط ( رضا رستمی )

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

سپاس مجدد از معرفی

کامل گوش کردم آلبوم رو، کاملا مشخصه که خیلی وقت گذاشته شده روش و کار کرده، بر خلاف اکثر خواننده های ما که هر 2 ماه یه آلبوم میدن بیرون!

از نظر متن ترانه ها هم خیلی خوب بود

تعجب کردم از کیفیت خوب این آلبوم

:a030:

لینک به دیدگاه

یادداشت بابک ریاحی‌پور برای آلبوم جدید محسن چاوشی؛

 

 

«پاروی بی‌قایق» یک اثر راک ایرانی خیلی خوب است

 

Mohsen-Chavoshi---Paarooye-Bi-Ghaayegh-1_1_0_0.jpg

 

 

 

babakriahipour.jpg

بابک ریاحی‌پور

[ آهنگساز و نوازنده ]

 

 

«پاروی بی قایق» آلبوم بسیار خوبی است. واقعا باید به محسن چاوشی تبریک بگویم. این آلبوم چند قطعه دارد که همین چند قطعه برای تبدیل شدن به یک البوم برجسته کافی است. از این نظر باید به چاوشی تبریک گفت که پیشرفت خوبی داشته و طوری اشعار را اجرا می‌کند که مشخص است آن‌ها را از ته دل می‌خواند.

 

موسیقی و آواز کاملا در خدمت هم دیگر هستند و آلبوم به یک اثر راک ایرانی تبدیل شده که خیلی خوب است.

 

سبک آلبوم کاملا راک است و بسیار خوب درآمده است؛ به خصوص تنظیم امید حجت که بسیار برجسته و خیلی خوب است. کسانی هم که می‌گویند این آلبوم راک نیست، احتمالا موسیقی راک گوش نمی‌دهند یا نمی‌دانند راک چیست. تعریف راک با 20 سال پیش فرق کرده است و این آلبوم کاملا یک موسیقی راک مدرن است.

 

درباره ملودی‌ها باید بگویم که ما چیزی به اسم تکرار و سبک داریم و اگر این آلبوم را تکرار بپنداریم، پس تمام موزیسین‌ها حتی موزیسین‌های بین‌المللی هم خودشان را تکرار می‌کنند. ما یک مساله را نباید فراموش کنیم؛ آن هم اینکه این سبک محسن چاوشی است. اسم این تداوم، تکرار نیست. تکرار چیز دیگری است.

 

درباره اهنگسازی و تنظیم آلبوم هم باید بگویم که خیلی خوب بودند؛ مخصوصا چهار قطعه «پاروی بی قایق»، «قهوه قجری»، «یه خونه کوچیک» و « تفنگ سر پر» که عالی هستند. بحث سر غرض‌ورزی نیست خیلی‌ها انتظار داشتند که اگر کسی این آلبوم را بکوبد بابک ریاحی‌پور باشد. متاسفانه باید مایوسشان کنم وقتی آلبوم را گوش می‌دادم واقعا لذت بردم. کسانی که می‌گویند این آلبوم راک نیست احتمالا نمی‌دانند در دنیای موسیقی چه خبر است. مطمئن هستم که محسن چاوشی مدتی است که موسیقی گوش داده و این در سبک کارهایش کاملا مشهود است و فرم تنظیم‌ها تصادفی نیست. شنیده‌شدن صدای گیتار الکترونیک نکته مثبت این کار است و اگر حذفش کنیم چیزی از کار کم می‌شود. مخصوصا در قطعه پاروی بی قایق، امید حجت شاهکار نواخته است و در قطعه «قهوه قجری» سلوی گیتار واقعا خاص است.

 

چاوشی آنقدر طرفدار دارد که لازم نباشد همه آلبوم را گوش کنند. به نظر من مخاطبان موسیقی باید کمی به خودشان زحمت بدهند و گوششان را تقویت کنند؛ اصلا چه بهتر که چاوشی مخاطب خاص و فراگیر دارد. خیلی قابل تحسین است که شما یک موسیقی خاص کار کنید و طرفدار زیاد هم داشته باشید. من این نوع کار را ترجیح می‌دهم به اینکه خواننده روی سبکی کار کند که هم عمو جون خوشش بیاید و هم بچه 5 ساله. به نظر من هر خواننده‌ای باید سبکی از موسیقی را دنبال کند که طرفدار خاصی به همراه داشته باشد. چرا که آن موسیقی پابرجا تر‌است. به این دلیل که طرفدارها همیشه دنبالش می‌کنند اما اگر سلیقه مرذم مسئله اصلی باشد، موسیقی و طرفدارانش در گذز زمان از بین می‌روند.چون سلیقه مردم عوض می‌شود. اما وقتی سبک خاصی کار می‌کنید همه هستند و کار‌های راک همیشه طرفداران خودش را دارد.

 

اصلا قصد مقایسه ندارم اما آن‌هایی که این کار را انجام می‌دهند همیشه طرفداران خاص خود را دارند، کسی را نمی‌شناسم که بگوید من زمانی از «کاوه یغمایی» خوشم می‌آمد اما دیگرخوشم نمی‌آید.من فکر می‌کنم محسن چاوشی با این آلبوم می‌تواند طرفدارانی پیدا کند که واقعا طرفدار هستند.طبیعتا ابن یک موسیقی تیم‌ایجی نیست و خدا رو شکر که اینگونه نیست.

 

از قطعه‌ای که خودم برای این آلبوم نواختم بسیار راضی هستم و به نظرم زیباترین قطعه آلبوم است. از نوازندگی خودم هم راضی هستم فقط دوست دارم روی محسن چاوشی بتواند کنسرت بگذارد و البته همین که چاوشی تاکنون کنسرتی نداشته و این همه طرفدار دارد قابل تامل است. به ندرت پیش می‌آید از آلبومی تعریف کنم، شاید یکی از دلایلش این است که به سبک خود من نزدیک است. بعضی از آلبوم ها را مجبورم به عنوان یک متخصص گوش کنم اما از برخی قطعات این آلبوم لذت بردم.

 

شاید کسانی که امروز این یادداشت را می‌خوانند خیلی تعجب کنند که بابک ریاحی‌پور امروز از کدام سمت افتاده است اما حرف‌هایی که زدم به این دلیل نیست که جو گیر شده‌ام یا ارتباط و رفاقت پنهایی با محسن چاوشی داشته باشم.، خیر اینگونه نیست.جالب اینجاست که زمانی که من سر ضبط کار بودم خود محسن چاوشی حضور نداشت و فقط با تنظیم‌کننده کار (امید حجت) همکاری می‌کردم.

 

خب من هم حق دارم هر چند وقت یکبار از آلبومی خوشم بیاید.

 

 

 

 

 

 

منبع: هفته‌نامه تماشاگران امروز

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...