رفتن به مطلب

آگهی فروش پسر 5 ساله برای تهیه خانه........


ارسال های توصیه شده

با سلام و عرض ادب :icon_gol:

مدت مدیدیه ک تاپیکی استارت نکردم ولی یه خبری امروز خوندم که واقعا تاسف برانگیز بود و بسیار بسیار جای بحث داره:a030:

خبر رو با گزارش میذارم تا در موردش بحثی بشه چوم واقعا یکی از معزلات جامعه امروز ما هستش:icon_pf (34):

به گزارش گروه اجتماعی مشرق، نوشته بود «یک پسر پنج‌ساله به فروش می‌رسد» یک آگهی چند خطی روي ديوارهاي شهر با یک شماره موبایل. شوخی نبود. پشت خط صدایی شکسته انگار که صدای پیرزنی سالخورده باشد اما سالخورده نبود. ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشته‌اند، آگهی کرده‌اند و گوش به زنگ تلفن که چه کسی پسرشان، پسر پنج ساله‌شان را می‌خرد؟

 

پدر و مادرش، یک زوج زابلی‌اند که پسر‌شان را برای فروش گذاشته‌اند. به این امید که از اجاره‌نشینی خلاص شوند و در مقابل، پسرشان به دست فرد نیکوکاری بیفتد و آینده روشنی داشته باشد. آگهی چند خطی، تکان‌دهنده است اما از آن تکان‌دهنده‌تر، واگذاری یک کودک ٥ساله در ازای یک خانه است، خانه‌ای در زابل. پسرشان را می‌فروشند چون پدر و مادرش، نمی‌توانند از پس هزینه‌های خود و سه فرزندشان بر بیایند، در پرداخت کرایه ماهیانه منزلشان مانده‌اند و نمی‌خواهند هر شب شاهد شب بیداری‌ها و گرسنگی‌های فرزندان دل‌خسته‌شان باشند.

 

749640_746.jpg

پسرتان را برای فروش گذاشته‌اید؟

 

برای فروش نه، در ازایش یک خانه می‌خواهیم.

یعنی پسرتان را در ازای یک خانه می‌دهید؟

 

بله

چرا؟

 

چون پول نداریم حاج آقا، چون هیچ چیزی نداریم، صاحبخانه جوابمان کرده است. ما پول نداریم، رعیت هستیم.

خب هر کسی که پول نداشته باشد باید فرزندش را بفروشد؟

 

این کار را برای آینده بچه‌هایم انجام می‌دهم.

کجا زندگی می‌کنید؟

 

زابل.

خود زابل یا روستاهای اطراف؟

 

نه خود زابل.

به سازمان‌های مرتبط برای این‌که به شما کمک کنند مراجعه کرده‌اید؟

 

بله حاج آقا، همه جا رفتیم.

چی را قبول نمی‌کنند؟

 

این‌که کمکمان کنند.

یعنی خانه به شما بدهند؟

 

بله، ولی هیچ کمکی هم نمی‌کنند، ما هیچ چیزی نداریم.

دقیقا به شما چه گفتند؟

 

گفتند که شوهرم باید ٦٠ساله بشود. شوهرم مریض است، بدحال است، عکس از سینه و ریه‌اش گرفتیم و بردیم، شوهرم حتی ناراحتی قلبی دارد، دست و پاهایش شکسته است، اما باز هم می‌گویند وقتی ٦٠سالش شد کمک می‌کنیم. من سه‌سال است که پیگیر کمک هستم.

نامه‌نگاری مکتوب داشتید؟

 

بله، ولی گفتند شوهرم باید ٦٠سالش شود.

پیش چه کسی رفتید؟

 

یادم نیست.

چرا شوهرتان کار نمی‌کند؟

 

مریض است حاج آقا، کاری نمی‌تواند بکند.

اصلا شغل شوهر شما چیست؟

 

راننده بوده، ولی ماشین نداره.

یعنی قبلا ماشین داشته؟

 

نه قبلا هم نداشته.

خب چطوری رانندگی می‌کرده؟ برای کجا کار می‌کرده؟

 

قبلا که مرزها باز بودند، با ماشین گازويیل می‌برد مرز، ولی الان که مرزها بسته شده دیگه نمیشه گازويیل برد.

همسرتان از کجا ماشین می‌آورد؟

 

ماشین از آشناها می‌گرفت، یک ماشین از داماد خواهرزاده مادرم می‌گرفت و با رفیق‌هایش گازويیل می‌برد. با خود صاحب ماشین می‌رفتند مرز و گازويیل می‌فروختند.

الان پول از کجا میارید؟

 

از یارانه.

چقدر می‌گیرید؟

 

٢٠٠هزار تومان.

چرا شوهر شما کار نمی‌کند، به جز رانندگی کار دیگری بلد است؟

 

زمانی که در تهران بودیم کار می‌کرد، ولی کار برایش سخت بود و نمی‌توانست کار کند.

تهران به چه کاری مشغول بود؟

 

٢‌سال در کوره می‌کرد، ولی کارخانه بیمه‌اش نمی‌کرد، کارش هم سخت بود، دیگر نتوانست کار کند.

شوهرتان چند سالش است، شما چند‌ سال دارید؟

 

شوهرم ٥٥ ساله است و من ٣٥‌سال دارم.

اسمتان را می‌گویید؟

 

من آرزو . س و شوهرم عباسعلی. خ.

خب شوهرتان نمی‌تواند مثلا سرایدار شود، نگهبانی بدهد، کارهایی از این دست؟

 

دست‌ها و پاهای شوهرم شکسته، نمی‌تواند کارهای سنگین انجام بدهد، هیچ جای دیگری هم نتوانست کار نگهبانی و سرایداری پیدا کند. اگر از این کارها پیدا شود حتما کار می‌کند.

دست و پای شوهرتان به چه دلیل شکسته است؟

 

تصادف کرده، موقعی که رانندگی می‌کرد، تصادف کرد و دست‌ها و پاهایش آسیب دید.

شما چند تا بچه دارید؟

 

سه تا.

چند ‌سالشان است؟ اسم‌هایشان را می‌گویید؟

 

پسرم ابوالفضل کلاس ششم است. دخترم زهرا کلاس پنجم است و پسرم آریا.

که ٥ سالشه و برای فروش گذاشتید.

 

بله. حاج آقا برای من هم خیلی سخته، از وقتی که کوچک بود، بزرگش کردم، من خودم شبانه‌روز گریه می‌کنم، ولی چه کاری می‌توانم انجام بدهم، گفتم شاید از طرف کمیته امداد کاری بکنند، ولی هیچ خبری نشد.

آریا خودش چیزی نمی‌گوید؟ خبردار شده که می‌خواهید بفروشیدش؟ زهرا و ابوالفضل چطور با این مسأله برخورد کرده‌اند؟

 

گریه می‌کنه، همه‌شان گریه می‌کنند، زهرا، ابوالفضل و آریا گریه می‌کنند، می‌گویند چرا این‌جوری شد، من هم ناراحت هستم، ولی جایی از خودمان نداریم، این کار را برای آینده خود بچه‌ها می‌خواهم انجام بدهم، برای این‌که معتاد نشوند، من جوان‌های دیگر را می‌بینم که پلاستیک جمع می‌کنند تا بفروشند برای عمل‌شان (اعتیادشان)، نمی‌خواهم بچه‌های من این‌طوری بشوند.

خب شما می‌خواهید یکی از بچه‌هایتان را فدا کنید تا بقیه بچه‌ها سرنوشت بهتری داشته باشند؟

 

من باید چه کار کنم؟ چه کاری از دست من بر می‌آید؟

خیلی‌ها هستند که خانه اجاره‌ای دارند، باید بچه‌های‌شان را بفروشند؟

 

ما که پول نمی‌خواهیم، فقط یک خانه می‌خواهیم.

فکر می‌کنید آخر و عاقبت آریا چی میشه اگر بفروشیدش؟

 

نمی‌دانم حاج آقا.

 

به این فکر نکردید که آریا دست یک آدم ناجوری بیفتد؟

 

خب همین جوری که بچه‌ام را نمی‌دهم، به کسی می‌دهم که امکاناتش خوب باشد، نه این‌که شرایطی مانند ما داشته باشد و فردا دوباره بچه‌ام را بفروشد.

 

چطور می‌فهمید کسی که برای بردن آریا آمده آدم خوبی است؟

 

خب باید بروم و خانه‌شان را ببینم، کجا زندگی می‌کنند، از چهارتا همسایه‌شان سوال کنم، باید مطمئن شوم بعد بچه‌ام را بدهم وگرنه اگر خوب نباشه من را هم بکشند بچه‌ام را نمی‌دهم.

 

به نظرتان فروختن پسرتان چه تأثیری هم روی آریا و هم بچه‌های دیگرتان دارد؟

 

من این کار را برای بچه‌هایم می‌کنم، می‌خواهم یک آدم خیرخواهی پیدا شود و به داد ما برسد. اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم در بیمارستان و موقع زایمان این کار را می‌کردم. من سر آریا سزارین شدم، مریض شدم. شوهرم هم که سکته کرده، من هم مریض هستم.

 

چه بیماری دارید؟

 

من بیماری کلیه دارم، یکی از کلیه‌های من کار نمی‌کند، فردا هم من می‌میرم هم شوهرم، می‌خواهم از آینده بچه‌هایم مطمئن شوم، من به آینده امید ندارم، مسئولان هم به داد ما نمی‌رسند، من خیلی وقته که رنگ دکتر را هم ندیده‌ام. چه کاری باید بکنم؟

 

شوهرتان معتاد که نیست؟

 

نه نیست.

 

هیچ‌وقت اعتیاد نداشت؟

 

قبلا بوده ولی الان رها کرده، معتاد اون‌طوری نبوده، معتاد شیره بوده، ولی چون قند داشته، دکتر گفته که خطرناکه، برای همین رها کرده، الان اصلا معتاد نیست.

 

شما که وضعتان این‌طوری بود، بی‌پول بودید و بیکار، شوهرتان هم که زمانی اعتیاد داشت، چرا سه بچه آوردید؟

 

خب قبلا این‌طوری نبودیم، اولش خوب بود. در خانه پدرم زندگی می‌کردیم، ولی بعد مشکلات ما زیاد شد.

 

شما خودتان نمی‌توانید کار کنید؟

 

کار نیست اصلا، زابل کار ندارد.

 

مثلا نمی‌توانید در خانه مردم کار کنید؟

 

شدنی است. من خیلی وقت‌ها در خانه مردم کار می‌کنم، ولی بیشتر مواقع به جای پول و مزد به من لباس می‌دهند، لباس که به کار من نمیاد. هیچ‌وقت حاضر نیستم لباس‌های کهنه دیگران را ببرم و بفروشم. در خانه‌ها کارگری می‌کردم، بادنجان و گوجه‌فرنگی پاک می‌کردم.

 

از وقتی این آگهی را پخش کردید چند نفر به شما زنگ زدند؟

 

خیلی‌ها زنگ زدند. می‌گفتند که بچه‌ات را نفروش، به تو کمک می‌کنیم خانه بگیری، گفتند به تو پول می‌دهیم، ولی دیگر خبری نشد. حتی یک نفر می‌گفت شخص خیری را معرفی می‌کند که کمکمان کند. ولی معرفی نکرد. می‌گفت برایتان با بلوک و آجر خانه درست می‌کنیم، ولی هنوز خبری نشده، من اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم، موقع زایمان این کار را می‌کردم، ولی الان راهی ندارم. الان آب و نان من گلی است.

 

چند وقت است آگهی فروش پسرتان را گذاشته‌اید؟

 

دو ماه.

 

از اقوام و فامیل و دوست و آشنا کسی به کمکتان نیامد؟

 

فامیلی که بتواند کمکمان کند و خانه بگیریم نداریم.

 

همسایه‌ها چی؟ همسایه‌ها کاری نکردند؟

 

نه، هیچ چیزی نگفتند.

 

چه وسایلی در خانه‌تان دارید؟

 

ما فقط یک یخچال داریم و یک تلویزیون، چیز دیگه‌ای نداریم. یخچال را هم یک نفر به شکل امانت به ما داده که تابستان را بگذرانیم.

 

غذا روی چی درست می‌کنید؟

 

یک گاز پیک‌نیکی دارم.

 

کرایه خانه شما چقدر است؟

 

ماهیانه صد‌هزار تومان.

 

چقدر پول پیش؟

 

پول پیش ندارد.

 

خانه‌تان چند متر می‌شود؟

 

حدودا ١٢٥ متر با یک سالن بزرگ.

 

خرج مدرسه بچه‌هایتان را چگونه تأمین می‌کنید؟

 

از طریق یارانه و کمک همسایه‌ها.

 

همسایه‌هایی که به مدرسه رفتن بچه‌هایتان کمک می‌کنند، نمی‌توانند کاری کنند که پسر ٥ساله‌تان را نفروشید؟

 

خب کمک می‌کنند ولی ما خانه می‌خواهیم، نمی‌توانند این کار را بکنند.

 

غذا را چه کار می‌کنید، با این توضیحاتی که دادید چه غذایی به بچه‌هایتان می‌دهید؟

 

خب بچه‌های من رنگ میوه را نمی‌بینند، گوشت و مرغ نمی‌توانم بخرم، همسایه‌ها کمکمان می‌کنند، دو همسایه قدیمی داریم که خیلی به فکر ما هستند، ولی برای آینده بچه‌هایم حاضرم همیشه گرسنه باشم، ولی در مقابل یک خانه داشته باشم تا بچه‌هایم بدون سقف نباشند.

 

شوهرتان با فروش پسرتان مخالف نیست؟

 

نه، مخالفتی ندارد. او کاری به این مسائل ندارد، او وضع خوبی ندارد. من هم چندان وضع خوبی ندارم.

 

منزل شما کجای زابل است؟

 

روبه‌روی مصلی، کوچه (...) ، پلاک (...) است. یک آزمایشگاه مرکزی نزدیک خانه ما است.

 

 

پ.ن| سهند عزیز اگر بحثی صورن نگرفت لطفا منتقل کن تالار اخبار:icon_gol:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

اینا همش راه داره ولی باید از خودمون شروع کنیم ، من این کار رو از خودم شروع کردم از زمانی که دستم تو جیب خودم بوده ، خانوادم رو هم کمی به راه آوردم حداقل یکی از خواهرامو تونستم متقاعد کنم.

هیچوقت پولی تو صندوق صدقات نمیندازم

هیچوقت به خمس حتی فکر هم نمیکنم چه برسه برم خمس پرداخت کنم

هیچوقت ارزوی رفتن به کربلا و مکه رو حتی شده یک بار ندارم

هیچوقت خودمو توجیه نمیکنم که مهم نیته ،صدقه رو به نیت خیر میدم

یادم نمیاد به این بنگاه های خیریه حتی یک ریال کمک کرده باشم که معلوم نباشه از کدوم مراسم سازمانی پولم سردربیاره

با اینکه خیلی سرزنش شدم بخاطر اینکه به ساخت یه مسجد کمک نکردم ولی یک ریال بابتش پرداخت نکردم

 

درعوض اون بدبخت بیچاره ای که میاد به امید حل شدن مشکلش و راه قانونی براش نیست تا حد توانم بهش کمک میکنم حتی شده تا ریال آخر جیبم

هرکدوم از ما بجای این ظاهر سازی ها چندش آور که چندبار مکه رفتیم یا کجا افطاری دادیم یا چی قربونی کردیم اگه به یکی دو نفری که میشناسیم و میدونیم مستحق هستن کمک کنیم میشه امیدوار بود به حل مشکل

و به دولت هم نمیشه امید بست باید از خودمون شروع کنیم

  • Like 10
لینک به دیدگاه
amin 202 مهمان

آقایونی که فتوا صادر میکنن که جمعیت باهاس 2برابر بشه باید بیان و این هشدارهای اجتماعی رو ببینن.

من اگر جای این خانواده و امثالهم بودم میرفتم تهران درست جلو خونه آقا چادر میزدم و اونجا مستقر میشدم تا اینکه تکلیف زندگی خودمو خانوادم مشخص بشه...یا اینوری میشد یا اونوری...

لینک به دیدگاه
اینا همش راه داره ولی باید از خودمون شروع کنیم ، من این کار رو از خودم شروع کردم از زمانی که دستم تو جیب خودم بوده ، خانوادم رو هم کمی به راه آوردم حداقل یکی از خواهرامو تونستم متقاعد کنم.

هیچوقت پولی تو صندوق صدقات نمیندازم

هیچوقت به خمس حتی فکر هم نمیکنم چه برسه برم خمس پرداخت کنم

هیچوقت ارزوی رفتن به کربلا و مکه رو حتی شده یک بار ندارم

هیچوقت خودمو توجیه نمیکنم که مهم نیته ،صدقه رو به نیت خیر میدم حالا دولت دو دستی داد به تروریستای حزب الله مهم نیست

یادم نمیاد به این بنگاه های خیریه حتی یک ریال کمک کرده باشم که معلوم نباشه از کدوم مراسم سازمانی پولم سردربیاره

با اینکه خیلی سرزنش شدم بخاطر اینکه به ساخت یه مسجد کمک نکردم ولی یک ریال بابتش پرداخت نکردم

 

درعوض اون بدبخت بیچاره ای که میاد به امید حل شدن مشکلش و راه قانونی براش نیست تا حد توانم بهش کمک میکنم حتی شده تا ریال آخر جیبم

هرکدوم از ما بجای این ظاهر سازی ها چندش آور که چندبار مکه رفتیم یا کجا افطاری دادیم یا چی قربونی کردیم اگه به یکی دو نفری که میشناسیم و میدونیم مستحق هستن کمک کنیم میشه امیدوار بود به حل مشکل

و به دولت هم نمیشه امید بست باید از خودمون شروع کنیم

 

صد در صد با حرفات موافقم

همیشه من میگم یارو ده تومن خرج میکنه که اسم حاجی رو بندازه رو دهن مردم و مردم با افتخار حاجی صداش کنن اونوقت خودم دیدم موقع ولیمه دادن بعد از سفرشون یه شخص نیازمند یه ظرف غذا خواست چقدر دست و دلش لرزید تا یه بشقاب غذا بده

یا کمیته امدادی ک میلیاردها تومن کمک مردمی رو بالا کشید و آبی از اب تکون نخورد

 

همچین مملکت اسلامیی داریم:icon_pf (34):

  • Like 5
لینک به دیدگاه
متاثر شدم، اين روزا نميشه به هيچي اعتماد كرد، براي دادن صدقه بايد يكي رو از قبل شناخت ،اول از اقوام خدمون شروع كنيم.

از این چیزها دور و برمون زیاده علی جان فقط چشم بینا داشته باشیم کافیه:sigh:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
آقایونی که فتوا صادر میکنن که جمعیت باهاس 2برابر بشه باید بیان و این هشدارهای اجتماعی رو ببینن.

من اگر جای این خانواده و امثالهم بودم میرفتم تهران درست جلو خونه آقا چادر میزدم و اونجا مستقر میشدم تا اینکه تکلیف زندگی خودمو خانوادم مشخص بشه...یا اینوری میشد یا اونوری...

 

امین یعنی فکر میکنی تاثیری داره؟ انقدر درگیر پر کردن جیبشون هستن اصلا این بندگان خدا دیده نمیشن:icon_razz:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
آقایونی که فتوا صادر میکنن که جمعیت باهاس 2برابر بشه باید بیان و این هشدارهای اجتماعی رو ببینن.

من اگر جای این خانواده و امثالهم بودم میرفتم تهران درست جلو خونه آقا چادر میزدم و اونجا مستقر میشدم تا اینکه تکلیف زندگی خودمو خانوادم مشخص بشه...یا اینوری میشد یا اونوری...

از قدیم‌الایام می‌گویند « از نخورده بگیر، بده به خورده» . چون آنها از همه گرسنه‌تر هستند !

  • Like 5
لینک به دیدگاه

چيزه جديدي نيست.. متاسفانه.. من برخوردم داشتم با اينجورادما.. و خيلي راحت هم بچههاشونو ميفروشن...

ما خودمون يه نوزاد رو ميخواستيم بگيريم.. البته من نه.. معرفي كردن به همون.. 12 مليون.. قرارهم بود اين بچه گرفته بشه... ولي متاسفانه بعداز تحقيقهايي كه شد.. بچه مبتلا به ايدز بود.. واقعا ميشه گفت متاسفم براي پدرومادرايي كه خيلي راحت بچه هاشونو به حراج ميزارن...

نميدونم عدالت و حكمت خداچيه كه به يه كي كه اصلا لياقت داشتن بچه رو نداره بچه ميده به يكي كه تشنه يه دونه فقط بچه است.. بچه نميده.. بازم حكمتي در كاره...

چيزي كه دويا سه ساليه تو كشور باب شده...:icon_pf (34):

  • Like 2
لینک به دیدگاه
خانه‌تان چند متر می‌شود؟

 

حدودا ١٢٥ متر با یک سالن بزرگ.

 

 

 

والا خونشون نسبت به ادماي عادي بزرگم هست...:w58:

 

عزیزم بعضی شهرا در کل متراژا بالاس

ده سال قبل 80 درصد خونه های رشت ویلایی بود الان شما پنج درصد هم ویلایی نمیبینید قبلنا اعلب خونه ها 300 متری بود الان 60 متری ارزو شده تو رشت

 

 

زابلم شاید این متراژ عادی باشه

  • Like 2
لینک به دیدگاه
عزیزم بعضی شهرا در کل متراژا بالاس

ده سال قبل 80 درصد خونه های رشت ویلایی بود الان شما پنج درصد هم ویلایی نمیبینید قبلنا اعلب خونه ها 300 متری بود الان 60 متری ارزو شده تو رشت

 

 

زابلم شاید این متراژ عادی باشه

 

:a030:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...