رفتن به مطلب

من یک معتادم


Hanaaneh

ارسال های توصیه شده

ما مردمی هستیم که معمولاً پیش از آنکه در مورد مقوله‌ای به رشد فرهنگی برسیم، در آن غرق می‌شویم و خودمان را خفه می‌کنیم. به عنوان مثال تا امروز به مدد پدیده‌ای به نام اینترنت که داعیه و شعار عصر اطلاعات را دارد، به چه میزان از حقیقت واقعی خود و جهانمان پی برده‌ایم؟ غیر از این است که به جای نفوذ و بحث در محتوای علوم و مسائل مختلف، خود را به سوادی سرفصلی، سطحی و تیتروار قانع کرده‌ایم؟ آیا جز این است که به نسبت نسل‌های قبل، به انسان‌هایی سطحی و ظاهربین بدل شده‌ایم؟ و چه بی‌چون و چرا و مشتاق در خلسه این بی‌سوادی هر لحظه بیشتر فرو می‌رویم و چه مبتذل پُزِ تکنولوژیمان را به نسل‌های قبل می‌دهیم!

مطمئناً اشکال از خود ماست و از ماست که بر ماست؛ چرا که اینترنت در جوامع بسیاری به خاطر وجود عاملی با عنوان فرهنگ استفاده، باعث پیشرفت هرچه بیشتر آن جوامع بوده و هست. ولی در جامعه ما به جای اینکه برای ارتقای سواد مردم اطلاعات را سهل‌الوصول کند، تبدیل به می‌انبُری در راستای تنبلیمان شده، درصد میزان مطالعه افراد را تا حد چشمگیری کاهش داده و به عاملی برای هر چه پررنگ‌تر کردن تصویری ساختگی و غیرواقعی از کاربران بدل شده است؛ تصویری که با کمترین هزینه و با چند کلیک ساده، بسیاری از درد‌ها و کمبودهای روحی کاربران را به ظاهر تسکین می‌دهد و باعث ایجاد نوعی سرخوشی کاذب در روانشان می‌گردد!

اما این ضایعه فقط محدود به مدرنیته نیست. به عقب که برگردیم، می‌بینیم در ادوار مختلف تاریخ، معمولاً برخوردمان با اکثر پدیده‌ها توأم با دستپاچگی و بی‌ارادگی بوده است. به عنوان مثالی ملموس می‌توان به مذهب اشاره کرد که نماد بارزی از سنت است. دینی از جغرافیایی دیگر وارد سرزمینمان می‌شود، در دوره‌ای به بسیاری از سؤالات و نیازهای فردی و اجتماعی پاسخ می‌گوید و علیرغم عقده‌های قومیتی موجود در تاریخ، موفق می‌شود به حد بالایی از اعتماد اجتماعی و در ادامه تاریخی دست یابد. ولی ما در ادامه -به‌جز در مقاطع کوتاهی از تاریخ- فقط به حواشیی مذهب می‌پردازیم و هر کدام با قرائتی گروهی، منطقه‌ای و قومی، به نوعی مذهب را ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر عقده‌ها و سؤالاتی که برای پاسخ دادن به آن‌ها نیاز به از سر دوره کردن خیلی از مباحث داریم، بدل می‌کنیم. به جای تحقیق و تفحص در اصول آن، محو پرداختن به قرائت‌های مَن‌درآوردی و کنسروی مذهبی، قومیتی و گروهی، عموماً با اهداف سیاسی می‌گردیم؛ تا جایی که به مرور حتی مدعی ماهیت دین می‌شویم!

«دلخوش از آنیم که حج می‌رویم/ غافل از آنیم که کج می‌رویم»

طوری این ضایعه تبدیل به یک عادت فرهنگی و ما قربانیان درگیر مصادره به مطلوب دین با قرائت و مذهب دلخواه‌مان می‌شویم که گویی اصل همین است و انگار نه انگار قرار بوده دین برنامه‌ای باشد که نماینده خدا در جهت خود‌شناسی و خدا‌شناسی برای رستگاری بشر به او پیشنهاد کرده است. شعاری که مانیفست حداقل همه ادیان ابراهیمی است.

در ادامه به جایی می‌رسیم که تحلیل و سؤال در مورد جهان‌بینی که به آن معتقدیم، تبدیل به یک ضدارزش و هر چه کورکورانه‌تر مدح و تأیید کردن و پرداختن به آن، می‌شود ارزش! انگار نه انگار که یقینی غیرقابل‌نفوذ و ارزشمند است که در ادامه شک و برهان به ثمر نشسته باشد. شاید به همین دلیل است که بسیاری از ما در برابر سؤالات خیلی ساده در مورد اعتقادمان غافلگیر می‌شویم و از پاسخ و حتی فکر کردن به این سؤالات در می‌مانیم. حتی در مواردی دچار شبهه می‌شویم، ولی از ترس آگاهی به روی خود نمی‌آوریم و فقط خدا می‌داند در ناخودآگاه‌مان چه رنجی می‌بریم.

این کلافگی و تناقض، در ادامه تبدیل به نوعی درماندگی فرهنگی که منجر به ایجاد بستری مناسب برای رشد هر نوع تفکر -خواه به زعم ما درست یا غلط- خواهد شد و در ‌‌نهایت این هرج‌ومرج فرهنگی بد‌ترین اتفاق رخ می‌دهد! عدم التزام به رعایت اخلاق که به اعتقاد حقیر، نسل ما دوران وفور این بیچارگی فرهنگی را نفس می‌کشد که نتیجه همین از هول حلیم در دیگ افتادن‌هاست! وجود چنین بستری است که آب به آسیاب هر فرد بی‌مایه‌ای می‌ریزد تا بتواند با استناد به همین آشفتگی، به هر ادعای بی‌مغز و مبتذلی عینیت و جدیت ببخشد و با سوء‌استفاده از عدم شناخت و بی‌سوادی عمومی جامعه، برای خودش دکان و بازاری راه بیندازد.

به عنوان مثال، خاطرم هست در شبکه bbc مصاحبه‌ای از یک خواننده رپ و راکِ «به ادعای خودش ساختارگریز» را تماشا می‌کردم. مجری پرسید چرا در ترانه‌هایی که اجرا می‌کنی، کلماتی خارج از چارچوب ادب و اخلاق به کار می‌بری؟ خواننده خیلی محکم جواب داد: «اگر اخلاق به درد بشریت می‌خورد که وضع بشر امروز این نبود!»

در ادامه به سرفصل‌های بی‌سروتهی که از وجود‌‌ همان آفتِ عدمِ آگاهی خبر می‌داد، استناد کرد و در ‌‌نهایت با به‌کارگیری اصطلاحات ایسمی و ایراد بادگلوهای روشنفکرانه‌اش تلاش خود را به امید اغوای نسلی که خود نیز قربانی دردی مشترک با مصاحبه‌شونده است، به کار بست؛ به زعم نگارنده.

دلیل خواننده مورد بحث برای رد اخلاق مثل این است که بگوییم اینترنت مخرب است، چون بلد نیستیم از آن درست استفاده کنیم! و آیا واقعاً وضع رقت‌بار بشر امروز در نتیجه رعایت، احترام و اهتمام به اصول اخلاقی است؟! بگذریم…

یا مثلاً در دورانی «رضاخان» به خیال خودش می‌خواست جامعه را مترقی کند. پس به زور حجاب را از سر زن‌ها برداشت و به جای آن بر سر مرد‌ها کلاه پهلوی گذاشت! این افراط و تفریط ریشه در عدم آگاهی و شناختمان از حقیقت دارد، حقیقتی که هویت واقعیمان را مشخص می‌کند و از توانایی‌ها و ناتوانایی‌هایمان در همه جهات خبر می‌دهد و معلوم می‌کند کجای کار این جهان به سر می‌بریم. به خاطر همین معضل است که دچار نوعی تنبلی فرهنگی شده‌ایم و در سراسر تاریخ همیشه به دنبال قهرمان و ناجی گشته‌ایم و می‌گردیم. قهرمانی که بتواند بار فکر کردن و تحقیق و رشد و تغییر را از دوش ما بر دارد و یک‌شبه ما را به همه خواسته‌هایمان برساند تا بتوانیم بی‌دغدغه از این نشئگی مرگبار لذت ببریم و مسخ کاریزمای قهرمانمان بمانیم.

اما تا جایی حوصله تصمیم گرفتن و فکر کردن را نداریم که حتی وقتی در مقطعی، قهرمان نسلمان به حق یا ناحق زیر سؤال هجمه تبلیغات بدخواهانش برود، ساده‌ترین راه را انتخاب می‌کنیم. عجولانه قضاوت می‌کنیم و در پیِ قهرمانی جدید می‌گردیم. صبح به «مصدق» زنده‌باد می‌گوییم و شب مُرده‌باد. خوب می‌دانیم چه چیزی را نمی‌خواهیم، اما به خاطر‌‌ همان عدم آگاهی هیچ‌گاه نفهمیدیم چه چیزی را می‌خواهیم!

در طول تاریخ ثابت کرده‌ایم که شومن‌های خوبی هستیم، غافل از اینکه ناآگاهی و بی‌فرهنگی مثل موریانه درونمان را ذره‌ذره بلعید. کوروش، داریوش، ابن‌سینا، فردوسی و… دلیل عزتشان برای ما علم، هنر و بزرگیشان نیست. بلکه این نامداران حکم آرامبخش‌هایی را دارند که این درد درونی را تسکین می‌دهند. ما به خودبزرگ‌بینی و سکون اعتیاد داریم و یک معتاد خیلی خوب بلد است چطور به خودش دروغ بگوید و دروغش را چون حقیقتی خورشیدی باور کند. مادامی که به خودمان دروغ بگوییم، تاریک می‌مانیم. باید از خودم شروع کنم!

 

 

نویسنده: مهدی یراحی

  • Like 13
لینک به دیدگاه

اون روزی که به ما قبولاندند که انسانها با هم برابرند , ما باختیم.

تو هرکشوری که شایسته سالاری لوث بشه , این وقایع رخ میده و بدتر هم خواهد شد.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
اون روزی که به ما قبولاندند که انسانها با هم برابرند , ما باختیم.

تو هرکشوری که شایسته سالاری لوث بشه , این وقایع رخ میده و بدتر هم خواهد شد.

 

این یعنی نقض غرض ، برابری انسان ها به مفهوم رعایت حقوق انسانی برای همه انسان هاست یعنی رعایت عدالت در برخورد با هر انسان ، نه به مفهوم هم تراز و هم صنف قرار دادن همه انسان ها

  • Like 9
لینک به دیدگاه
این یعنی نقض غرض ، برابری انسان ها به مفهوم رعایت حقوق انسانی برای همه انسان هاست یعنی رعایت عدالت در برخورد با هر انسان ، نه به مفهوم هم تراز و هم صنف قرار دادن همه انسان ها

نظر شما محترم.

سئوال : پیاده سازی عدالت امری ناممکن است. مگه میشه بین انسانها عدالت یا حقوق برابر را پیاده ش کرد؟

  • Like 6
لینک به دیدگاه
نظر شما محترم.

سئوال : پیاده سازی عدالت امری ناممکن است. مگه میشه بین انسانها عدالت یا حقوق برابر را پیاده ش کرد؟

 

معنای برابری انسانها رو تو تئوری مدنظرم بود والا همه میدونیم دنیا مملو از بی عدالتیه

  • Like 6
لینک به دیدگاه

نوشته خوبی بود...لذت بردم:w16::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

اما یه حسی بهم میده...نمیدونم شاید این شکلی....مث این گزاره ها:ws38:

%%%%%%%%%%%%

 

۴=۲+۲

 

خورشید روشن است

 

Sin^2+Cos^2=1

.

.

.

.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
نوشته خوبی بود...لذت بردم:w16::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

اما یه حسی بهم میده...نمیدونم شاید این شکلی....مث این گزاره ها:ws38:

%%%%%%%%%%%%

 

۴=۲+۲

 

خورشید روشن است

 

Sin^2+Cos^2=1

.

.

.

.

چرا حس ساده بودن مساله بهت دست میده یاسر ؟؟؟

ولی حقیقتی تلخ بود که بیان شد:icon_gol:

 

صبح به «مصدق» زنده‌باد می‌گوییم و شب مُرده‌باد. خوب می‌دانیم چه چیزی را نمی‌خواهیم، اما به خاطر‌‌ همان عدم آگاهی هیچ‌گاه نفهمیدیم چه چیزی را می‌خواهیم!

یاد خطبه شقشقیه علی افتادم :sigh:

..... شگفتا او که در حيات خود از مردم مي خواست عذرش را بپذيرند و با وجود من وي را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را براي ديگري کابين بست.....

  • Like 2
لینک به دیدگاه
چرا حس ساده بودن مساله بهت دست میده یاسر ؟؟؟

ولی حقیقتی تلخ بود که بیان شد:icon_gol:

 

صبح به «مصدق» زنده‌باد می‌گوییم و شب مُرده‌باد. خوب می‌دانیم چه چیزی را نمی‌خواهیم، اما به خاطر‌‌ همان عدم آگاهی هیچ‌گاه نفهمیدیم چه چیزی را می‌خواهیم!

یاد خطبه شقشقیه علی افتادم :sigh:

..... شگفتا او که در حيات خود از مردم مي خواست عذرش را بپذيرند و با وجود من وي را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را براي ديگري کابين بست.....

 

نه آقا سهند.....منظورم ساده بودن مساله نیس...واضح بودن اونه....

به نظر من اومده یه سری گزاره های واضح هس که همه ماها قبولش داریم رو کنار هم گذاشته...ذهن انسان هم همینه دیگه....اصن خاصیت مثبت نگری هس....

مثلا به یه نفر میگی بشین محیط مثلث رو حساب کن...اون میگه خوب اول سه تا عدد رو میگیرم با هم جم میکنم دیگه...همه ماها هم قبولش داریم...

این نوشته هم همینه خاصیتش....چیز واضح و بدیهی رو گفته که همه ماها حس خوبی نسبت بهش داریم اما این چیزای واضح در کنار هم نمیتونه اصن مساله ای طرح یا حل کنه...

اینی که افراط داریم تو دین درست...اینی که فرهنگ استفاده از یه چیز رو نداریم درست...اینی که یه روز میگیم زنده باد میگیم به آدمایی که زحمت کشیدن اما شبش بهشون میگیم مرده باد درست...اینا همه درست...من خط به خط متنو قبول دارم...اما انسجام نمیبینم توش....عنوانشو ببینید یه بار دیگه....اگه بحث اعتیاد به نت یا هرچیز دیگه اس چرا اینقد حاشیه بحث رو زیاد کرده؟؟؟؟؟؟بهتر نبود همون بحث اعتیاد به یه موضوع رو عمیق بهش وارد بشه؟؟؟؟:ws38:

 

من میگم اگه حس خوبی نسبت به متن داریم به خاطر همون گزاره های زیاد درستی هس که توش به کار برده...نه اینکه صرفا مساله ای طرح کرده باشه و یا نسبت به اون انتقادی داشته باشه......البته این حس منه و ممکنه غلط هم باشه:w16:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
نه آقا سهند.....منظورم ساده بودن مساله نیس...واضح بودن اونه....

به نظر من اومده یه سری گزاره های واضح هس که همه ماها قبولش داریم رو کنار هم گذاشته...ذهن انسان هم همینه دیگه....اصن خاصیت مثبت نگری هس....

مثلا به یه نفر میگی بشین محیط مثلث رو حساب کن...اون میگه خوب اول سه تا عدد رو میگیرم با هم جم میکنم دیگه...همه ماها هم قبولش داریم...

این نوشته هم همینه خاصیتش....چیز واضح و بدیهی رو گفته که همه ماها حس خوبی نسبت بهش داریم اما این چیزای واضح در کنار هم نمیتونه اصن مساله ای طرح یا حل کنه...

اینی که افراط داریم تو دین درست...اینی که فرهنگ استفاده از یه چیز رو نداریم درست...اینی که یه روز میگیم زنده باد میگیم به آدمایی که زحمت کشیدن اما شبش بهشون میگیم مرده باد درست...اینا همه درست...من خط به خط متنو قبول دارم...اما انسجام نمیبینم توش....عنوانشو ببینید یه بار دیگه....اگه بحث اعتیاد به نت یا هرچیز دیگه اس چرا اینقد حاشیه بحث رو زیاد کرده؟؟؟؟؟؟بهتر نبود همون بحث اعتیاد به یه موضوع رو عمیق بهش وارد بشه؟؟؟؟:ws38:

 

من میگم اگه حس خوبی نسبت به متن داریم به خاطر همون گزاره های زیاد درستی هس که توش به کار برده...نه اینکه صرفا مساله ای طرح کرده باشه و یا نسبت به اون انتقادی داشته باشه......البته این حس منه و ممکنه غلط هم باشه:w16:

 

دقیــــــقا همین حرفو می‌خواستم بزنم!!!

آخرش که تموم شد نگاه کردم به عنوان دیدم تقریبا از عنوان نوشته جز چند خط هیچ حرفی نزده و کلا از یه شاخه به شاخه‌ی دیگه پریده بود.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
نه آقا سهند.....منظورم ساده بودن مساله نیس...واضح بودن اونه....

به نظر من اومده یه سری گزاره های واضح هس که همه ماها قبولش داریم رو کنار هم گذاشته...ذهن انسان هم همینه دیگه....اصن خاصیت مثبت نگری هس....

مثلا به یه نفر میگی بشین محیط مثلث رو حساب کن...اون میگه خوب اول سه تا عدد رو میگیرم با هم جم میکنم دیگه...همه ماها هم قبولش داریم...

این نوشته هم همینه خاصیتش....چیز واضح و بدیهی رو گفته که همه ماها حس خوبی نسبت بهش داریم اما این چیزای واضح در کنار هم نمیتونه اصن مساله ای طرح یا حل کنه...

اینی که افراط داریم تو دین درست...اینی که فرهنگ استفاده از یه چیز رو نداریم درست...اینی که یه روز میگیم زنده باد میگیم به آدمایی که زحمت کشیدن اما شبش بهشون میگیم مرده باد درست...اینا همه درست...من خط به خط متنو قبول دارم...اما انسجام نمیبینم توش....عنوانشو ببینید یه بار دیگه....اگه بحث اعتیاد به نت یا هرچیز دیگه اس چرا اینقد حاشیه بحث رو زیاد کرده؟؟؟؟؟؟بهتر نبود همون بحث اعتیاد به یه موضوع رو عمیق بهش وارد بشه؟؟؟؟:ws38:

 

من میگم اگه حس خوبی نسبت به متن داریم به خاطر همون گزاره های زیاد درستی هس که توش به کار برده...نه اینکه صرفا مساله ای طرح کرده باشه و یا نسبت به اون انتقادی داشته باشه......البته این حس منه و ممکنه غلط هم باشه:w16:

اما بر عکس مریم من اصلا حرفتون رو قبول ندارم

چون دقیقا مثل شعر میمونه که شاعرش میمیره و بعد از مرگش یه عده ای میشینن و نقدش میکنن بدون اینکه منظور شاعر از اون شعر همچین حرفایی باشه که اینا میگن

ببینید ما باید بدونیم منظورش از این اعتیاد ،اعتیاد به چی هست

بعدش هم این حرف هایی که زده،دقیقا اومده یه موضوع رو گرفته و چیزهایی که مارو به اون رسونده،باز کرده

و یه چیز دیگه آقا یاسر

اینکه ماها کلا همیشه دنبال نقد هستیم

اگر بخوایم هرچیزی ور تحلیل و نقد کنیم،دیگه فرصتی برای دیدن نمیمونه:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
اما بر عکس مریم من اصلا حرفتون رو قبول ندارم

چون دقیقا مثل شعر میمونه که شاعرش میمیره و بعد از مرگش یه عده ای میشینن و نقدش میکنن بدون اینکه منظور شاعر از اون شعر همچین حرفایی باشه که اینا میگن

ببینید ما باید بدونیم منظورش از این اعتیاد ،اعتیاد به چی هست

بعدش هم این حرف هایی که زده،دقیقا اومده یه موضوع رو گرفته و چیزهایی که مارو به اون رسونده،باز کرده

و یه چیز دیگه آقا یاسر

اینکه ماها کلا همیشه دنبال نقد هستیم

اگر بخوایم هرچیزی ور تحلیل و نقد کنیم،دیگه فرصتی برای دیدن نمیمونه:w16:

 

 

ببینید به نظر من یه مقاله اجتماعی-انتقادی یه اثر ادبی نیس....مثلا نمیتونه توش آرایه باشه....یا ایهام....چون اگه اینجور باشه اثری که باید داشته باشه رو نداره.....

 

زیبایی شعر به مبهم بودن و پیچیده بودن اون هس و زیبایی یه مقاله رسا بودن و پر محتوا بودن اون....... اینکه یه اثر انتقادی اینجور باشه که من خودم باس برم دنبالش که اصن نقاد حرفش سر چی بوده و به چی نقد داشته شاید زیاد جالب نباشه.... من انتظار دارم وقتی یه نوشته به این سبک میخونم سه چهار تا ویژگی داشته باشه

 

پاراگراف اولش بیاد طرح مساله کنه و تو پاراگراف دوم به بعد تشریح رو انجام بده و مسائل مرتبط رو مطرح کنه و تو پاراگراف آخر یا جمع بندی بکنه و راهکار ارائه بده یا با یه تلنگر به جامعه و مستمع بحث رو باز بذاره...الان ببینید این نوشته پاراگراف اول و آخرش خوبه چون خوب طرح مساله کرده و تو آخری هم تلنگرشو به مستمع زده...میگه من از خودم شرو میکنم....یعنی که تو هم از خودت شرو کن...اما پاراگراف های میانیش زیاد جالب نیس و اصن از بحث اعتیاد و اینا حرف نزده اصن......

 

اینکه یه نفر میاد برای توضیح منظورش مثال میاره یه کار رایج هس...خود مثال آوردن هم انواع متفاوتی داره اما تو این جور نوشته ها میگن مثال ها حداقل باید هم محور باشن...یعنی میگه به این دلیل این شده یا این دلیل فلان شده.......اما اینجا این رعایت نشده.....مثلا فرهنگ غلط زنده باد و مرده باد تو مملکت ما باب بوده و هس و هیچ سنخیتی من بین این مثال و موضوع اعتیاد به هر چیزی رو نمیبینم....شاید هم رابطه ای باشه ها اما شفاف نیس....معلوم نیس دنبال چیه؟؟؟؟؟؟به نظرم حتی تشابهی هم ندارن این دو تا موضوع به هم......

 

مثال هایی که تو پاراگراف های میانی اومدن یه مثال های درست و قابل درک و مفهومی هستن اما من اون ها رو فقط یه سری گزاره های صحیح اخلاقی میدونم نه مثال هم محور یا پیش مقدمه موضوع اعتیاد.......

 

البته من باز هم بگم این نظر شخصیه منه و صد در صد به اون نقد وارده و ممکنه اصن غلط باشه.....:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
ببینید به نظر من یه مقاله اجتماعی-انتقادی یه اثر ادبی نیس....مثلا نمیتونه توش آرایه باشه....یا ایهام....چون اگه اینجور باشه اثری که باید داشته باشه رو نداره.....

 

زیبایی شعر به مبهم بودن و پیچیده بودن اون هس و زیبایی یه مقاله رسا بودن و پر محتوا بودن اون....... اینکه یه اثر انتقادی اینجور باشه که من خودم باس برم دنبالش که اصن نقاد حرفش سر چی بوده و به چی نقد داشته شاید زیاد جالب نباشه.... من انتظار دارم وقتی یه نوشته به این سبک میخونم سه چهار تا ویژگی داشته باشه

 

پاراگراف اولش بیاد طرح مساله کنه و تو پاراگراف دوم به بعد تشریح رو انجام بده و مسائل مرتبط رو مطرح کنه و تو پاراگراف آخر یا جمع بندی بکنه و راهکار ارائه بده یا با یه تلنگر به جامعه و مستمع بحث رو باز بذاره...الان ببینید این نوشته پاراگراف اول و آخرش خوبه چون خوب طرح مساله کرده و تو آخری هم تلنگرشو به مستمع زده...میگه من از خودم شرو میکنم....یعنی که تو هم از خودت شرو کن...اما پاراگراف های میانیش زیاد جالب نیس و اصن از بحث اعتیاد و اینا حرف نزده اصن......

 

اینکه یه نفر میاد برای توضیح منظورش مثال میاره یه کار رایج هس...خود مثال آوردن هم انواع متفاوتی داره اما تو این جور نوشته ها میگن مثال ها حداقل باید هم محور باشن...یعنی میگه به این دلیل این شده یا این دلیل فلان شده.......اما اینجا این رعایت نشده.....مثلا فرهنگ غلط زنده باد و مرده باد تو مملکت ما باب بوده و هس و هیچ سنخیتی من بین این مثال و موضوع اعتیاد به هر چیزی رو نمیبینم....شاید هم رابطه ای باشه ها اما شفاف نیس....معلوم نیس دنبال چیه؟؟؟؟؟؟به نظرم حتی تشابهی هم ندارن این دو تا موضوع به هم......

 

مثال هایی که تو پاراگراف های میانی اومدن یه مثال های درست و قابل درک و مفهومی هستن اما من اون ها رو فقط یه سری گزاره های صحیح اخلاقی میدونم نه مثال هم محور یا پیش مقدمه موضوع اعتیاد.......

 

البته من باز هم بگم این نظر شخصیه منه و صد در صد به اون نقد وارده و ممکنه اصن غلط باشه.....:w16:

خب اما من یه ربطی بین این دو موضوع که شما گفتید هیچ ارتباطی به هم ندارن،پیدا کردم و همین متن رو برام جذاب کرد

اونم اینه که ما هرکی هرچی بگه میگیم آره همینه

ببینید من خودم یه مدتی که به شدت به نت عادت کرده بودم و به اصطلاح معتادش شده بودم،زمانی که یه متن اجتماعی،سیاسی و ... میخوندم،با خودم میگفتم آره ممکنه این باشه

بعد اگر یکی دیگه میخوندم که خلاف وان میبود،میگفتم اینم انگار بد نمیگه

ببین یه چیزی هست به اسم مجلات زرد که کارشون ساخت تیتر های پر محتوا اما متن های بی محتوا هست

نویسنده چنین متن هایی خیلی خوب بلده طرف رو به چالش بکشه و تمام عقایدش رو زیر ورو کنه بدون اینکه اون فرد متوجه بشه

البته اگر اون فرد کمی فکر کنه،میفهمه که تو چه اوضاعی گیر افتاده

درباره مصدق یا حالا هرکس دیگه ای هم همینه

یه روز تو گوش ما کردن که این خوبه،روز بعد همونا گفتن این بده

ما هم مث خوابگرد ها راه افتادیم دنبالشون و یه روز پشت سر مصدق و روز بعد جلوش ایستادیم

کسی که به چیزی معتاد میشه،اغلب دربست اونو میپذیره بدون اینکه تفکری پشت پذیرشش باشه

نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه

  • Like 2
لینک به دیدگاه
نمیخواد

زحمتت میشه خانوم ...!

 

مرسی/

زحمت نیست :)

 

کل متن داره میگه که ماها یه سری معتاد به نت شدیم که به جای اینکه درباره چیزی فکرکنیم،عادت کردیم همه چیز رو تیتر وار فقط بخونیم و رد بشیم

هرچیزی رو که بهمون میقبولونن درسته،سریع میگیم آره درسته و حتی حاضر نیستیم فکر کنیم که نه همیشه هم اینطور نیست

میگه ماها چون خودمون بلد نیستیم درست از نت استفاده کنیم،آخر سر میگیم نت کلا بدرد نمیخوره و باعث فساده

واینکه چون هیچی رو واقعا از روی فکر قبول نکردیم،هرکی هرچی میگه،میگیم آره این راست میگه و اگر کسی چیزی درباره عقایدمون ازمون بپرسه،انقدر الکی و کورکورانه،پذیرفتیمش،اصن نمیتونیم سوالات اون طرف ور درباره عقایدمون جواب بدیم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...