spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۸۹ هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید:«ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.گفتم:«بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: ... «ببخشین خانم! شما پولدارین »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم:«من اوه… نه!»دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت:«آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم. دلم می خواد برای فردایی بهتر تلاش کنم. خب داستان بقدر کافی توضیح داشت نظر شما چیه معیار ثروت براتون چیه؟ چقدر پول تو زندگیمون مهمه؟ شما بودید چیکار میکردی؟ 17 لینک به دیدگاه
رهگذر 521 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۸۹ مرسی, قشنگ بود, مثل همیشه....:wubpink: پول تو زندگیم به قدری مهمه که آرامش . آسایش داشته باشم... نه بیشتر و نه کمتر... خدا رو شکر همینم بوده تا الان... 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ مرسی, قشنگ بود, مثل همیشه....:wubpink: پول تو زندگیم به قدری مهمه که آرامش . آسایش داشته باشم... نه بیشتر و نه کمتر... خدا رو شکر همینم بوده تا الان... :icon_gol: 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.پسرک پرسید:«ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.گفتم:«بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: ... «ببخشین خانم! شما پولدارین »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم:«من اوه… نه!»دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت:«آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم. دلم می خواد برای فردایی بهتر تلاش کنم. خب داستان بقدر کافی توضیح داشت نظر شما چیه معیار ثروت براتون چیه؟ چقدر پول تو زندگیمون مهمه؟ شما بودید چیکار میکردی؟ معرکه بود!!!! 1 لینک به دیدگاه
//\// 1806 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ پول خوشبختی نمیاره ... اما بی پولی بدبختی میاره ... ! این نظر منه ! 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ پول خادم انسان است،نه ارباب او. بهتر است ثروتمند زندگي كنيم تا اينكه ثروتمند بميريم. 1 لینک به دیدگاه
mohsen-gh 405 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ عالي بود.... به نظر من بايد ثروت در اختيار ما باشه،نه ما در اختيار ثروت..... البته اين حرفا فقط به حرف قشنگه،فكر ميكنم پاي عمل كه بياد اينقدر طعم پول شيرين هست كه اين حرفاي آرماني يادمون ميره..... مثل خيلي از قول هاي ديگه كه به خودمون ميديم و فراموش ميكنيم يا پاي عمل كه ميرسه زير پا ميذاريم.... 2 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ سپاس عزیزم.جالب بود.همه ما ثروتهای زیادی داریم که فقط با کمی دقت میتونیم اونا رو ببینیم. 1 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ خوشبختی های کوچیک من تو سبد زندگی خانوادگیم قرار دارن اونا همه زندگی و دارایی های بسیار گران قیمت من هستند 4 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ مرسی ...این مطالب ادمو به فکر میندازه...درمورده ثروتم از خیلیا بالاتنریم ولی از خیلیام پایینتریم...میدونین موضوع چیه ؟موضوع اینه که همیشه هرچقدرم آدم ثروتمند باشه بازم خواسته هاش بیشتر از داشته هاشه...اول زور میزنی یه وسیله جور کنی فقط زیر پات باشه بعد از یه مدت میگی نه این کمه حالا فلان ماشین و میخوام که فول باشه...بعد airbag دارو یا کروکشو میخوای...بعد میگی نه مونتاژه ایرانه آشغاله خارجیشو بگیرم والی آخر....تو همه چیز همینه 2 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ خیلی ممنون واقعا قشنگ بود :flowerysmile: خیلی وقتا میشه که منم با بدبینی تمام درحالی که دارم از پایین پایین به همه چی نگاه میکنم،نسبت به همه چیزوهمه کس کم لطفی می کنم،تا حدی که بعدش خودم متعجب میشم،از این که این منم که دارم این طوری برخورد میکنم؟! میدونم که اشتباهه و دوباره این خودم هستم که خودمو قانع میکنم که نباید انقدر بدبین باشم یه بار یه جایی خوندم ((هنر اینه که زندگی کنیم بدون این که توقعی بیجا ازش داشته باشیم)) البته به نظر من این درست نیست که آدم ایده آل های خودشو زیرپا بزاره و به همین وضعی که داره قانع باشه،ولی بعضیا(در بعضی مواقع خودم!)واقعا ناشکری میکنن و اصلا تحمل و صبر ندارن! 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ خیلی ممنون واقعا قشنگ بود :flowerysmile:خیلی وقتا میشه که منم با بدبینی تمام درحالی که دارم از پایین پایین به همه چی نگاه میکنم،نسبت به همه چیزوهمه کس کم لطفی می کنم،تا حدی که بعدش خودم متعجب میشم،از این که این منم که دارم این طوری برخورد میکنم؟! میدونم که اشتباهه و دوباره این خودم هستم که خودمو قانع میکنم که نباید انقدر بدبین باشم یه بار یه جایی خوندم ((هنر اینه که زندگی کنیم بدون این که توقعی بیجا ازش داشته باشیم)) البته به نظر من این درست نیست که آدم ایده آل های خودشو زیرپا بزاره و به همین وضعی که داره قانع باشه،ولی بعضیا(در بعضی مواقع خودم!)واقعا ناشکری میکنن و اصلا تحمل و صبر ندارن! 1 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ پول واسه من که مهمه چون دستم خالی باشه نا خود اگاه عصبی میشم:w00: اما همیشه پولی که دارم سعی میکنم به اطرافیانم کمک کنم:ws2: اگه هم این وضع بود حتما کمک میکردم مامانم همیشه همینو میگه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده