Moment 15228 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ یه عده آدم خسته دور هم جمع شدیم اینجا داریم خستگی در می کنیم انقد خسته بودم نمیدونم چطوری تونستم این تایپیک پر محتوا رو شروع کنم واقعا که خسته نباشم من باب خستگی بحث ها راندیم ولی این یکی با اونای دیگه فرق میکنه یعنی میخوام بگم از زندگی خسته شدیم، تو این سالا هرچی آب می جستیم تشنگی گیرمون میومد آدم خسته از خودشم خسته میشه چه برسه به بقیه شاید دارم پرت و پلا میگم به قول بزرگی وقتی حرفی برای گفتن نداریم نباید پرت و پلا بگوییم، کاری که من همیشه میکنم شاید من نمیدونم خستگی چیه، وقتی میرم بیرون آدما رو می بینم اونا خیلی از ما خسته ترن، یه عده آدم خسته دور هم جمع شدیم نمیدونم دنبال چی هستیم ولی هرچی که هست آخرش احساس میکنم بازم خستگیه نه خوابیم نه بیدار خسته ایم خسته 16 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ تاپیک خوبیه کومار ممنون منم مثل اون آدمهایی که گفتی خستم و درد ناکتر اینکه لحظه ای برسه که از زندگی خسته باشیم ... 10 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ به خستگی های خودت تا حالا دقت کردی؟؟؟؟؟؟ کی ها میگی من خسته ام؟؟؟؟ بذا الان من برات میگم.... بعضی موقع ها اینقد بهت خوش گذشته که خسته شدی....اینقد زیاد خندیدی و خوش گذروندی که نفست بالا نمیاد....میری یه جا لم میدی و میخوابی بعضی موقع ها زیادی بهت سخت گذشته و فعالیت خستت کرده....مث اون روزی که دنبال یه نامه اینقد این اداره های مزخرفو با پاچه شلوارت جارو کردی که دیگه میخوان همونجا به عنوان نظافت چی استخدامت کنن....اون موقع هم میری یه جا لم میدی و میخوابی.... بعضی موقع ها اینقد درس خوندی که خسته ای....اصن از فضای امتحان بدت میاد...حالت بهم میخوره از هر چی کتاب و دفتر و قلم و کاغذ و ماشین حساب و برگه فرمول....این موقع ها هم من بهت میگم برو بخواب که علاجش همینه... اما دیدی بعضی موقع ها دلت گرفته؟؟؟؟؟این قد فکر کردی که سرت شده به اندازه یه توپ فوتبال....اینقد خسته ای که خدا میدونه...موقع راه رفتن پاهات از تنت جا میمونه......نه این که کاری کرده باشی....نه....زمونه باهات نمیسازه و خستت کرده.....اصن هر چی درد و مرض تو اطرافیان هست به تو منتقل میشه...شاید بردن هر روزه بابای سرطانیت به مرکز شیمی درمانی....شایدم سیر کردن شکم خواهر و برادرای یتیمت...شایدم نبود یه همدم تو زندگیت و تنها بودنات....چی بگم....اونوقته که میگی فلانی از اسکی برگشته میگه من خسته ام.....فلانی امتحان داره میگه من خستم...تو دلت میخندی به خستگی های مردم....تو این حالت بهت نمیگم برو بخواب چون میدونم که از خستگی خوابتم نمیبره....من فقط بهت میگم خسته نباشی خسته..... نمیدونم شاید به قول جوزف منم دارم پرت وپلا میگم و خبر ندارم...اما منم عادت کردم به پرت و پلا گفتن..... 9 لینک به دیدگاه
Moment 15228 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ تاپیک خوبیه کومار ممنون منم مثل اون آدمهایی که گفتی خستم و درد ناکتر اینکه لحظه ای برسه که از زندگی خسته باشیم ... ممنون فاطمه این تایپیک رو نزدم که دور هم گریه کنیم ولی نمیدونم به حساب پرت و پلاهای من بذارید به خستگی های خودت تا حالا دقت کردی؟؟؟؟؟؟کی ها میگی من خسته ام؟؟؟؟ بذا الان من برات میگم.... بعضی موقع ها اینقد بهت خوش گذشته که خسته شدی....اینقد زیاد خندیدی و خوش گذروندی که نفست بالا نمیاد....میری یه جا لم میدی و میخوابی بعضی موقع ها زیادی بهت سخت گذشته و فعالیت خستت کرده....مث اون روزی که دنبال یه نامه اینقد این اداره های مزخرفو با پاچه شلوارت جارو کردی که دیگه میخوان همونجا به عنوان نظافت چی استخدامت کنن....اون موقع هم میری یه جا لم میدی و میخوابی.... بعضی موقع ها اینقد درس خوندی که خسته ای....اصن از فضای امتحان بدت میاد...حالت بهم میخوره از هر چی کتاب و دفتر و قلم و کاغذ و ماشین حساب و برگه فرمول....این موقع ها هم من بهت میگم برو بخواب که علاجش همینه... اما دیدی بعضی موقع ها دلت گرفته؟؟؟؟؟این قد فکر کردی که سرت شده به اندازه یه توپ فوتبال....اینقد خسته ای که خدا میدونه...موقع راه رفتن پاهات از تنت جا میمونه......نه این که کاری کرده باشی....نه....زمونه باهات نمیسازه و خستت کرده.....اصن هر چی درد و مرض تو اطرافیان هست به تو منتقل میشه...شاید بردن هر روزه بابای سرطانیت به مرکز شیمی درمانی....شایدم سیر کردن شکم خواهر و برادرای یتیمت...شایدم نبود یه تکیه گاه تو زندگیت و....چی بگم....اونوقته که میگی فلانی از اسکی برگشته میگه من خسته ام.....فلانی امتحان داره میگه من خستم...تو دلت میخندی به خستگی های مردم....تو این حالت بهت نمیگم برو بخواب چون میدونم که از خستگی خوابتم نمیبره....من فقط بهت میگم خسته نباشی خسته..... نمیدونم شاید به قول جوزف منم دارم پرت وپلا میگم و خبر ندارم...اما منم عادت کردم به پرت و پلا گفتن..... یاسر جون خسته نباشی گل گفتی خدایی مرسی که با اون همه خستگی بازم از خستگیات گفتی خسته نباشی خسته 7 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ بعضی وقتا هم از تنهایی خسته ایی ... از انتظار خسته ای از موندن خسته ای شاید هم از خستگی خسته ای !!! 8 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ بعضی وقتا حتی نمیتونی بگی خسته ای.... همین هم خستگی داره 8 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ چرا همه تریپ غمین؟؟ چرا فک میکنید هرچی غمگین تر به نظر بیاین مردم بیشتر بهتون توجه میکنن؟؟ مگه مابزرگ نشدیم؟واقعا بده واسه یه بانو یا آقای 20 و اندی ساله که تو اوج شادیه هی بیاد بگه میخوام بمیرم راحت شم چرا کسی دوسم نداره چرا مشقامو ننوشتم....بابا بجنگیم با سختیامون... هی فرت فرت خستم بیزارم میخوام بمیرم فلان و فلان و فلان...واقعا چرا؟؟؟ مگه ما اشرف مخلوقات نیستیم که بجنگیم باهمه اینا... بسه بابا توام بااین تاپیکت پ.ن:خودم به شدت تریپ غم بودم اما از سال 93 قول دادم دیگه رو ندم به غمام که بخوان انقد به من محیط شم... 7 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ چرا همه تریپ غمین؟؟چرا فک میکنید هرچی غمگین تر به نظر بیاین مردم بیشتر بهتون توجه میکنن؟؟ مگه مابزرگ نشدیم؟واقعا بده واسه یه بانو یا آقای 20 و اندی ساله که تو اوج شادیه هی بیاد بگه میخوام بمیرم راحت شم چرا کسی دوسم نداره چرا مشقامو ننوشتم....بابا بجنگیم با سختیامون... هی فرت فرت خستم بیزارم میخوام بمیرم فلان و فلان و فلان...واقعا چرا؟؟؟ مگه ما اشرف مخلوقات نیستیم که بجنگیم باهمه اینا... بسه بابا توام بااین تاپیکت پ.ن:خودم به شدت تریپ غم بودم اما از سال 93 قول دادم دیگه رو ندم به غمام که بخوان انقد به من محیط شم... کسی تریپ غم نیس اینجا رفیق... قبول دارم تو این دوره زمونه الان تریپ غم بر داشتن خودش یه جور کلاس شده اصن... اما ما اومدیم اینجا که بگیم درسته سخته....درسته نمیشه.....میدونم سخته....اما خسته نباشی....تو که دووم آوردی خسته نباشی حداقل خودم برا این اینجا اومدم..... مشکلاتی که بالا ازشون گفتم تو کتابا و متن های ادبی نخوندم...همشونو تو دوستام دیدم....دیدم که طرف ۲۵ سالشه اما چه جور داره زحمت میکشه و کارایی که مرد ۴۰ ساله رو زمین گیر میکنه رو انجام میده اما به من که میرسه میخنده..... به کسی هم نگفتیم با مشکلات نجنگ و برو بمیر.....اما تو که بیرون از این مشکلاتی باید یه خسته نباشی به طرف بگی.....حداقل کاریه که باید بکنی.... من به همه دور و بریام که خستن اما هنوز میخندن گفتن خسته نباشی.... 5 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ کسی تریپ غم نیس اینجا رفیق...قبول دارم تو این دوره زمونه الان تریپ غم بر داشتن خودش یه جور کلاس شده اصن... اما ما اومدیم اینجا که بگیم درسته سخته....درسته نمیشه.....میدونم سخته....اما خسته نباشی....تو که دووم آوردی خسته نباشی حداقل خودم برا این اینجا اومدم..... مشکلاتی که بالا ازشون گفتم تو کتابا و متن های ادبی نخوندم...همشونو تو دوستام دیدم....دیدم که طرف ۲۵ سالشه اما چه جور داره زحمت میکشه و کارایی که مرد ۴۰ ساله رو زمین گیر میکنه رو انجام میده اما به من که میرسه میخنده..... به کسی هم نگفتیم با مشکلات نجنگ و برو بمیر.....اما تو که بیرون از این مشکلاتی باید یه خسته نباشی به طرف بگی.....حداقل کاریه که باید بکنی.... من به همه دور و بریام که خستن اما هنوز میخندن گفتن خسته نباشی.... اول اینکه من پستمو ویرایش کردم شما اونو نقل قول کن دومن من شخصه خاصی مد نظرم نبود که شما اومدی از خودت دفاع کردی اصولا عادت دارین به این کار همه چیزو به خودتون میگیرین والا من با شما چیکار داشتم الان کلی منظورم بود 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ ممنون فاطمهاین تایپیک رو نزدم که دور هم گریه کنیم ولی نمیدونم به حساب پرت و پلاهای من بذارید اینا واقعیتای دنیا هستن کومار نه پرت و پلا . زندگی همه همشادی داره هم غم ، هم خنده داره هم گریه . میگن هر دو کنار هم که باشن زندگی زیبا میشه اما بازم اینو قبول ندارم . هر چیزی تعالش خوبه زیاد از حد که بشه تهوع اور میشه ادما از روزهای تکراری خسته میشن از نرسیدن به ارزوهاشون ، از اینکه با کلی عذاب روزهای سخت رو گذروندیم تا به خوشی ببرسیم و ... خسته ایم از اینکه کلی برنامه داشته باشی کلی تلاش کنی کلی به خودت امید بدی و وقتی باید نتیجه ی تلاشتو ببینی دستات خالی باشه بنظرم جوونا از همه ی ادما بیشتر خستن. شاید نه از کار زیاد بلکه از بیکاری از حبس خسته ایم از نداشتن ازادی خسته ایم... 5 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ اول اینکه من پستمو ویرایش کردم شما اونو نقل قول کندومن من شخصه خاصی مد نظرم نبود که شما اومدی از خودت دفاع کردی اصولا عادت دارین به این کار همه چیزو به خودتون میگیرین والا من با شما چیکار داشتم الان کلی منظورم بود پستی که ویرایش کرده بودین رو نقل قول کردم منم نگفتم شما شخص خاصی مد نظرته....کاملا حرفتون رو متوجه شدم و میدونم که کلی حرف زدید.... منم گفتم اول نوشتم گفتم ما اومدیم اینجا.... خودمو نگفتم که شما فک کنی از خودم دفاع کردم....منم یه جمله کلی گفتم البته بعضی موقع ها آدم خودش خستس..... به هر حال خاصیت انسان ها اینه که با حرف زدن سبک میشن و کسی هم منکر این خاصیت نیست....شاید غم دل دو نفر تو همین تاپیک کم شد.... 2 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ چرا همه تریپ غمین؟؟چرا فک میکنید هرچی غمگین تر به نظر بیاین مردم بیشتر بهتون توجه میکنن؟؟ مگه مابزرگ نشدیم؟واقعا بده واسه یه بانو یا آقای 20 و اندی ساله که تو اوج شادیه هی بیاد بگه میخوام بمیرم راحت شم چرا کسی دوسم نداره چرا مشقامو ننوشتم....بابا بجنگیم با سختیامون... هی فرت فرت خستم بیزارم میخوام بمیرم فلان و فلان و فلان...واقعا چرا؟؟؟ مگه ما اشرف مخلوقات نیستیم که بجنگیم باهمه اینا... بسه بابا توام بااین تاپیکت پ.ن:خودم به شدت تریپ غم بودم اما از سال 93 قول دادم دیگه رو ندم به غمام که بخوان انقد به من محیط شم... اول یه چیزی بگم که یه وخ فک نکنین به خودم گرفتم چون گفته بودین"چرا فک میکنین...."،"مگه ما بزرگ نشدیم"و....نقل قول گرفتمیعنی چون جمع بسته بودین بنظرم یکی از چیزهایی که آدمو توو وقتهای ناراحتی میتونه یه کمی آروم کنه،اینه که حرفای دلشو به زبون بیاره .. اگه همیشه آدم توو خودش بریزه و هیچی نگه خوب امکان انفجارش هست دیگه بعد یه چیزی..گفته بودین "چرا فک میکنین هر چی غمگین تر بنظر بیاین مردم بیشتر بهتون توجه میکنن" من فک میکنم کسایی که کمبود دارن میان "تیریپ"غم برمیدارن و یه چیزایی میگن که غمگین بنظر بیان تا یکی بهشون توجه کنه! اما من حس میکنم بچه ها بخاطر اینجور چیزا پست نزاشتن..یعنی بخاطر جلب توجه اینکار رو نکردن حالا باز این نظر منه نمیدونم تا چقد درسته 4 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ اول یه چیزی بگم که یه وخ فک نکنین به خودم گرفتمچون گفته بودین"چرا فک میکنین...."،"مگه ما بزرگ نشدیم"و....نقل قول گرفتمیعنی چون جمع بسته بودین بنظرم یکی از چیزهایی که آدمو توو وقتهای ناراحتی میتونه یه کمی آروم کنه،اینه که حرفای دلشو به زبون بیاره .. اگه همیشه آدم توو خودش بریزه و هیچی نگه خوب امکان انفجارش هست دیگه بعد یه چیزی..گفته بودین "چرا فک میکنین هر چی غمگین تر بنظر بیاین مردم بیشتر بهتون توجه میکنن" من فک میکنم کسایی که کمبود دارن میان "تیریپ"غم برمیدارن و یه چیزایی میگن که غمگین بنظر بیان تا یکی بهشون توجه کنه! اما من حس میکنم بچه ها بخاطر اینجور چیزا پست نزاشتن..یعنی بخاطر جلب توجه اینکار رو نکردن حالا باز این نظر منه نمیدونم تا چقد درسته دوسی گلم اینکه آدم همیشه غم داشته باشه طبیعیه؟ هرساعت هرروز هر دقیقه؟ نصف کسایی که اینجا پست میذاارن تو انجمن غمگینن...طبیعی نیست..من فک میکنم قصدشون شاید چیزه دیگه باشه نه رسیدن به آرامش روح...البته اینم نظره منه فقط شاید فدای شما گلم 3 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ دوسی گلم اینکه آدم همیشه غم داشته باشه طبیعیه؟ هرساعت هرروز هر دقیقه؟ نصف کسایی که اینجا پست میذاارن تو انجمن غمگینن...طبیعی نیست..من فک میکنم قصدشون شاید چیزه دیگه باشه نه رسیدن به آرامش روح...البته اینم نظره منه فقط شاید فدای شما گلم درسته بعضیا گاهی اوقات زیاده روی میکنن آق جوزفی الان میاد میکشتم چون تاپیکشو به هم زدم 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ همگی خسته نباشید شمام همینطور مینا جون 4 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ شمام همینطور مینا جون قربون شما خانووم 4 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۳ خب خسته باشیم یا نه چه فرقی میکنه بالاخره همه چی تموم میشه فقط منتظر آخرشم که همه چی تموم بشه فقط نشستم و فقط دارم نگاه میکنم دیگه نای رفتن هم ندارم حوصله شعار هم ندارم بگم همه چی آرومه اتفاقا همه چی داغون و ما هم خاک بر سر 4 لینک به دیدگاه
Moment 15228 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۳ به قول بزرگی لعنت به ساعت 3 که واسه هر کاری یا زوده یا دیر؟ شاید ما هم الان تو یه سنی هستیم که واسه هرکاری یا زوده یا دیر! شاید الان ساعت3 زندگیمونه یا داریم بهش نزدیک میشیم ولی از قبل میدونیم چه خبره تو این ساعت 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۳ به قول بزرگی لعنت به ساعت 3 که واسه هر کاری یا زوده یا دیر؟شاید ما هم الان تو یه سنی هستیم که واسه هرکاری یا زوده یا دیر! شاید الان ساعت3 زندگیمونه یا داریم بهش نزدیک میشیم ولی از قبل میدونیم چه خبره تو این ساعت کی این ساعت 3 میگذره؟ چند سال بعد ؟ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده