رفتن به مطلب

اینجا پاکی آلودگان


ENG.SAHAND

ارسال های توصیه شده

اینجا یکی از روستاهای کوچک ایران است، با آب و هوایی کوهستانی.

 

مردم هنوز بوی قدیم میدهند. برف که می بارد ، هوا سرد و خشک می شود، شب ها از شدت سرما، نه آدمی

 

پیدا می شودو نه ماشینی. روز ها، همه چیز یخ زده است. ماشینها به سختی روشن می شوند. از خانه که بیرون

 

می روی، تمام صورتت را هم که بپوشانی، چشمهایت سوز و سرما را احساس خواهند کرد. صدا، صدای پیچش

 

باد است و زوزه ی گرگها، درست مثل فیلم ها! راه که می روی باید حواست را جمع کنی ، هیچ بعید نیست همان

 

نزدیکی ها گرگی کمین کرده باشد یا یک جوجه تیغی با تیغ های ۲۰ سانتی متری، زیر برف آماده پرتاب تیغ هایش

 

باشد و تو ندانی! شب ها گرگ ها برایت لالایی می خوانند. لالایی گرگها گاهی البته خواب را از چشمانت می

 

رباید! صبح ها با صدای پارس سگ ها بیدار می شوی. گوشت خوک نمی خوری ولی باید چندین خوک بکشی تا

 

جانت حفظ شود. سگ نجس است ولی برای نگهداری تمام سرمایه ات یعنی گوسفندان باید به نگداری آن هم

 

تن بدهی. تَنَت ضعیف است ولی زندگی سخت این جا، تو را خواهد ساخت. برف که می بارد ،اغلب می گویی

 

کاش دیروز آب ذخیره کرده بودم. جنوبی ها از گرما می سوزند و تو از سرما! دست هایت سفت و سخت خواهند

 

شد و گونه هایت گلگون. باید بدانی اگر اِمروز مریض شوی، فردا گرسنه خواهی بود. اینجا، این چنین است. 23_8701030075_L6001.jpg

اینجا بیشتر مردم ماشین ندارند، پیاده روی می کنند. پیرزن نود ساله ای را می شناسم که هنوز گوشه گوشه

 

ی روستا را پیاده راه می رود و احساس خستگی نمی کند. کودکانی هستند که فاصله ی زیاد خانه تا مدرسه را

 

با پای پیاده گز می کنند. دعواها هر چند مثل انزلی خونین نیست، ولی زیاد اتفاق میفتد. قبیله ها، با هم

 

دشمن می شوند و القاب فکاهی به هم نسبت می دهند. اینجا مردم همیشه پای صندوق های رای حاضر می

 

شوند ولی در جمع ها، بدترین ناسزاها را به حکومت و آخوندها نثار می کنند. ناسزاهایشان البته، مبنای دقیقی

 

ندارد. گاهی دفاع می کنند، گاهی حمله. به نظر می رسد به همه ناسزا می فرستند و به مردگان درود. دید خوبی

 

به بسیجی ها ندارند. زن های اینجا ، هر مُرده ای را فردی پاک و خوب قلمداد می کنند و برایش می گریند؛ اگر

 

مُرده بدنام باشد برایش فضایل می سازند. بی بند و بار را هرگز نمی پسندند و در خود نمی پذیرند. فاحشه ها را

 

اخراج می کنند. فرهنگ و دموکراسی معنا ندارد، مرد ها همچنان زن را یک خدمتکار می دانند و مهرورزی نسبت به

 

زنانشان را نشانه ی انحطاط می دانند. دختران به فرمان پدر چادر می پوشند و به دستور مدرسه نماز خواندن می

 

آموزند، کسی به دنبال فهم اسلام و کسب علم نیست، اگر هم باشد، چه بسا مورد تمسخر دیگران قرار می گیرد.

 

اینجا هنوز سیکل، مدرک بالایی محسوب می شود و کسی که دیپلم داشته باشد، تحصیلکرده شناخته می شود.

 

بعضی همین تحصیلات کم را هم نیمه کاره رها می کنند. معمولا درس خواندن را کار بی فایده ای می دانند. تمام

 

زندگی اینجا سه رکن دارد : زن، کار، خانه.. و شاید بعدها در حالت های ایده آل تری بتوان ماشین را هم بدان

 

افزود. عروسی مختلط اینجا وجود ندارد، هیچ مردی به خود اجازه نمی دهد ناموسش به عروسی مختلط برود.

 

طاقت شایعه های فردا را ندارد. اینجا زن های همسایه عمومأ جلوی درب خانه ها می نشینند و عابران و حوادث

 

کوچه را زیر نظر می گیرند. بازار غیبت داغ است. مردها همه نوع امکانات برای خود دارند ولی زنها از اکثر این

 

امکانات محروم اند. مردها اجازه دارند در عروسی ها خوب بنوشند و خدای را فراموش کنند… ولی زنها، زیبایی چهره’شان باعث سرزنش و محدودیت است. dsfds1.jpg یک دختر اگر

 

خواستگارهایش زیاد باشند، لابد مشکل اخلاقی دارد! اگر کسی اوضاع زندگی اش در هم باشد می گویند برایش

 

دعا نوشته اند. اگر کسی درس بخواند اهل زندگی نبوده، بی عرضه بوده که به سوی درس رفته است. اگر کسی

 

سیگار بکشد در واقع اِعلام می کند که: “من به بزرگسالان پیوسته ام و شایسته توجه بیشتری هستم”. شب ها

 

با یک بیل و یک فانوس، به آبیاری باغ می روی. توان بدنی لازم را باید داشته باشی تا بتوانی خوب بیل بزنی و آب

 

بند ها (سد های کوچک گلی) می شکنند و آب به باغ های مردم جاری می شود. تنها، در شب با سختی بسیار

 

باید این سدهای گلی را از نو درست کنی، خوب می دانی که هر چه خاک میریزی آب آنرا می برد و ازینها گذشته

 

باید خاطرت باشد که صبح اول وقت باید سر کار ساختمانی و کار آزادت باشی. اینجا روزها اما حال و هوای دیگری

 

دارد، گاهی یک مار قرمز رنگ و زیبا نگاه تو را شیفته ی خود میکند، در حالی که از شدت ترس می لرزی ! گاهی

 

یک خرگوش با سرعت زیادی در حال فرار است، گاهی یک لاک پشت کوچک وسط جاده خاکی به کندی عبور می

 

کند و تو به سرش که نگاه می کنی با خود می گویی چه شباهتی به پیرمردهای متفکر دارد! گاهی یک شغال را

 

می بینی که با یک چشم به هم زدن ناپدید می شود. گاهی صدای بلبل گونه ی گنجشکی کوهستانی تو را جذب

 

می کند. انتظار داری در پس این صدا ، پرنده ای رنگارنگ بیابی، اما به جایش گنجشک خاکستری کوهی را

 

میبینی… اینجا حتی پرنده ها به رنگ طبیعت اند. بز های اینجا اگر یک عینک داشته باشند، شبیه ترین فردِ به

 

پروفسور ها هستند ! چشمان گاوها سیاه است و درین سیاهی ، زیبایی خاصی نهفته است. چشمان الاغ ها به

 

آن زیبایی نیست. چون حشرات اطراف چشمش، زیبایی را نابود می کنند. گربه های اینجا موش نمی خورند، گربه

 

ها هر از چند گاهی کبوتر یا مرغی را شکار می کنند و بعدها پرهای مرغ پیدا می شود. مورچه همه جا هست، در

 

اکثر خانه ها. مورچه ها حتی برای خود اتوبان هم دارند و گاهی با یک ردپا مسیر اتوبانشان عوض می شود. اینجا

 

شوخی های مردها به حکایت ها و تمثیل های ادبی می ماند و در دل هر کدام یک حکایت از بزرگان ادب کشور

 

پنهان است که رفته رفته تحریفات در آن صورت گرفته و از اخلاق فاصله گرفته است. ضرب المثل ها بسیار زیبا و

 

گاهی سخت کوبنده است. اینجا به ۱۱۸ نیازی نیست، برخی زنها خود از ۱۱۸ کامل تر و جامع تر هستند، سوال که

 

بپرسی تا متراژ خانه را می گویند به این علت اینجا همچنان ۱۱۸ معنا ندارد و مخابرات فقط برای پرداخت قبوض

 

است… راننده های اینجا همچنان بسیار بی ادب هستند، اعتراض که می کنی وسط راه نگه می دارند و می گویند

 

:”مشکلی هست پیاده شو!” 18_8701030075_L6001.jpg

اینجا به غریبه ها با چشمان تعجب زده نگاه می کنند :” کیست؟ از کجا آمده است؟ به کجا می رود؟” غریبه که وارد

 

کوچه می شود صحبت های زنان کوچه قطع می شود و همه سکوت می کنند و به غریبه چشم می دوزند تا عبور

 

کند و بعد دوباره شروع به صحبت می کنند و می گویند:” این که بود؟ از کجا آمده بود و به کجا می رود؟” همه به کار

 

هم کار دارند و مدام درباره یکدیگر سخن می کنند. اینجا مملوء از آثار گذشتگان است. من با چشمان خودم دیده

 

ام که بچه ها با جمجمه فوتبال بازی می کردند. مردم سفال های دیرینه را نشانه وجود طلا دانسته و در آن محل

 

سخت کند و کاو می کنند. اینجا حیوان های مختلفی وجود دارد؛ چیزی مثل خرچنگ برای بازی کودکان بد نیست،

 

ولی شاید آنچه با روستا بیگانه است موجود بسیار تنفر انگیزی”ست که شما آنرا سوسک می نامید. مردم روستا

 

بیش از روتیل و خرچنگ از سوسک هراس دارند چرا که هیچ شناختی نسبت به آن ندارند. کودکانِ اینجا همواره

 

ماشین های مدل بالا را می بینند ولی حتی آرزوی این که یکی مثل آن را داشته باشند برایشان غیر ممکن است.

 

کودکانِ اینجا پاکِ پاک اند و هیچ چیز جز بازی نمی دانند. وقتی یک کودک داخل ماشین می بینند زود می روند و با

 

او بازی می کنند… غم انگیز است اگر خانواده یک توریست، کودکِ روستای ما را کلیه دزد و نجس بداند و با آنکه

 

کودکِ روستای ما برای بازی می رود، به سختی طردش کند… اینجا ۲۲ بهمن نماد هیچ چیز نیست، میلاد ها و

 

عزاداری های مذهبی نیز. ۲۲بهمن برای کاغذ بازی در مدرسه و برنامه های خنده دار اجرا کردن است و عاشورا

 

نماد تعزیه و زنجیر زنی و شلوغی های لذت بخش… بزرگترین نگرانی مردمان این دیار، سرمای شدید است که کل

 

محصولاتشان را از بین می برد و زندگی سال آینده را دشوار می کند.اینجا هرگز نه یاد خدا می کنند، نه پیشوایان

 

دینی. مردمان اینجا هر کدام مقداری برای ساخت مسجد می پردازند و نزد خود می گویند :” ادا کردیم! ” وقتی می

 

خواهند شفا بگیرند، نماز می خوانند، روزه میگیرند و کمی به دیگران کمک می کنند، گاهی لباس های دست دوم

 

را به دیگران می دهند و به این ترتیب فرائضشان را انجام می دهند. اینجا عده انگشت شماری خمس می دهند.

لینک به دیدگاه
من خوندم مطلب رو...زیبا بود..سپاس:icon_gol:

جسارتا یه ادیت کنید مطلب رو بد نیست

فاصله خط ها زیاد شه چشم آدم درنیاد:w58:

 

چشم :icon_gol:انجام شد دوست عزیز

لینک به دیدگاه

چقدر اون فضا رو زیبا توصیف کرده این نوشته ... مخصوصا وضعیت دختران روستایی رو که اغلب توی سنین بسیار پایین مجبور به ازدواج میشن :sigh: ولی با همه این محرومیتا انگار اونا از امثال ما شادترن ...

لینک به دیدگاه
چقدر اون فضا رو زیبا توصیف کرده این نوشته ... مخصوصا وضعیت دختران روستایی رو که اغلب توی سنین بسیار پایین مجبور به ازدواج میشن :sigh: ولی با همه این محرومیتا انگار اونا از امثال ما شادترن ...

 

موافقم

سادگی عالمی واسه خودش مشکلات خودشو داره ولی خوب دردسراش کمتره

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...