bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۳ دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم به دریا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم اگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردم اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زد حقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم چه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتاد چه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردم یقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شد اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم سرم را مثل سیبى سرخ صبحى چیده بودم کاش دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم *علیرضا غزوه* 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۳ من اناری را میکنم دانه به دل میگویم خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود میپرد در چشمم آب انار اشک میریزم... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده