Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۲ هر انسانی در معرض وسوسه است، از دید مذهبی، وسوسه، دعوتنامهای است برای گناه و سرآغازی برای شکستن قوانینی که ایمان بشر را تهدید میکنند. اما حتی خارج از دایره مذهب هم ما در جامعه دستورات رسمی محدود کننده (همان قانون) و نیز قوانین غیررسمی (عرف و سنت) را داریم که باعث میشوند در تسلیم شدن به وسوسه خودداری کنیم. به همین خاطر است که شما وقتی شکلات خوشمزهای را در یک سوپرمارکت میخرید، جلوی خودتان را میگیرید و به سرعت جلدش را باز نمیکنید و با ولع کودکانه مشغول خوردنش نمیشوید و یا اینکه جلوی تمایلات تکانهای خود را میگیرید و هر آنچه دیدهتان میخواهد و دلتان طلب میکند را به سرعت در برنمیگیرید! کسانی هم که یارای این مقاومت را ندارند، توسط حافظان نظم و خود مردم، تعدیل میشوند و یا اصلا به زندان افکنده میشوند. بعضی از فلاسفه میگویند که ممارست برای مقاومت در برابر وسوسهها، همان چیزی است که انسان را از سایر گونههای جانوری محافظت میکند. جالب است بدانید که لذتبخشترین گناهها آنهایی هستند که به شدت باعث فعال شدن «مدار پاداش مغز» میشوند، این بخش از مغز، بخشی «باستانی» است، یعنی همیشه در مغز بوده است و در طی دهها هزار سال تکامل پیدا کرده است. کلیدیترین بخشهای این قسمت هسته accumbens و هیپوتالاموس هستند که ساختارهایی عمقی در مغز هستند، اینها هستند که آن حس بنیادی درد، لذت، پاداش یا تنبیه را در ما ایجاد میکنند. تست یک بخشی از مغز که بیشتر باعث ایجاد خشم یا حسادت در ما میشود، «قشر کمربندی قدامی» anterior cingulate cortex با به اختصار dACC است. این بخش یک ساختار عمقی در قسمت جلوی مغز است، این بخش در واقع «حسگر تعارضها»ی ما است و وقتی فعال میشود که اطلاعات ضد و نقیضی به ما برسد یا ما به سادگی احساس درد کنیم. دوستم در کاری موفق شده است و درخشیده است، باید خوشحال شوم؟ چرا من نشدم؟ کسی از من انتقاد کرده است، باید خشمگین شوم، یا به سخنان او توجه کنم؟ یک سری از گناههای ما حالت درونی دارند و البته یک سری هم حالت اجتماعی دارند، چیزهایی مثل افتخار، شهوت و آز، حسادت و غضب، اینها عمدتا در قشر مغز در بخش میانی پیشپیشانی موسوم به mPFC مدیریت میشوند، اینجا بخشی از مغز است که درست زیر استخوان پیشانی ما قرار دارد و باعث خودآگاهی و هوشیاری میشود. 5 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۲ بحث وسوسه و گناه کامل نمیشود، مگر اینکه ما در مورد مهارها و مقاومتهای مغزی هم صحبت کنیم، باید ببینیم نوروساینس در این مورد چه میتوانیم بگوییم؟ به موازات تلاش ما برای مقاومت و غلبه بر وسوسهها، شبکه کنترلی شناختی مهارگر در جلوی مغز فعال میشود، بخشهایی مثل هسته دمدار، تکانههای فیزیکی را مهار میکنند. وقتی کسی در معرض وسوسه حسادت، شهوترانی یا تمایل به کوبیدن مشتی در دهان کسی قرار میگیرد، جنگ بین خیر و شر و یا فرشته و اهریمن، در سطح مغزی او هم رخ میدهند. حالا چگونه است که مقاومت در برابر بعضی از وسوسهها دشوارتر است، مثلا در بین عوام لطیفههای در مورد ناتوانی مردان در برابر وسوسه شهوت جنسی وجود دارد. اما از دید نوروساینس، چطور این ناتوانی عمومی توضیح داده میشود.جالب است بدانید که وقتی پای شهوت به میان میآید، مغز به صورت فراگیری «روشن» میشود، مدارها پاداش، قسمتهای تفسیرکننده سیگنالهای حسی، قسمتهای دخیل در پردازش بینایی، همه و همه فعال میشوند. آمیگدال و هیوپتالموس که در احساسات دخیل هستند، وارد میدان میشوند؛ قسمت پردازش پاداش در قسمت شکمی هسته مخطط نیز فعال میشود.این توجیهی است برای موفقیت هرزهنگارهای در بازاریابی خود و در عین حال توضیح میدهد که چرا برای تبلیغات در غرب از زنان سوء استفاده ابزاری میشود. 5 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۲ نوعدوستی هنوز برنده نهایی میتواند باشد!اما در این میان پرهیزکاری هم، نوع خاصی از پاداش مغزی را به ما میدهد. رفتاریهای نوعدوستانه، به سیستمهای مبتنی بر پاداش معز نوعی از لذت را معرفی میکنند که برتر از لذتهای حاصل از سودهای شخصی است.و جالب است که در شرایط برابر، مکانیسم پاداش مغز وقتی بیشتر ارضا میشود که شما بیشتر از آنکه سودی برای خود تحصیل کرده باشید، در تعامل با چامعه سودی به جمع رسانیده باشید!خلاصه اینکه لذت نیکوکاری از لذت حاصل از گناه بیشتر است. اما فهم لذتهای ناب خاص کار هر کسی نیست، درک بعضی از لذتها محتاج فراهم آمدن شرایط محیطی خوب و تجربه است.کسی که گرسنه باشد، یک فست فود سیرش میکند، اما در شرایطی دیگر کسی تنها با خوردن غذایی سالم و تزئینشده در رستورانی شیک در حال پخش موسیقی ملایم کلاسیک لذت میبرد! فرد گرسنه، نمیتواند، آن سطح از لذت را درک کند و اصولا منتظر رسیدن به آن سطح از لذت نمیماند.خیلی از افراد هم که اصولا فرصت، بخت یا توان درک برخی از لذتها را در زندگیشان نداشتهاند، این افراد حتی به سطوح بالا درآمد برسند، در نهایت از بدمستی و برآوردن نیازهای آنی جسمی لذت میبرند. خیلی دشوار است با این افراد همسخن شدن و توضیح دادن زیبایی نوعدوستی، موسیقیهای فاخر یا ادبیات.به طرز مشابهی کسی در مهار تکانههای جسمی خود ناتوان است، نمیتواند اشخاصی را درک کند که ترجیح میدهند مرزها و آستانهها و مهارهایی برای خود قائل شوند. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده