رفتن به مطلب

چهارصد ضربه


a.namdar

ارسال های توصیه شده

400-coups-1959-04-g.jpg

 

چهارصد ضربه

کارگردان: فرانسوا تروفو

فیلمنامه: مارسل موسی، فرانسوا تروفو

تهیه کننده: ژرژ شارلو

موسیقی: ژان کنستانتین

بازیگران: ژان پی‌یر لئو(آنتوان دوانل)، پاتریک اوفه(رنه بیژی)، آلبر رمی(آقای دوانل، پدر آنتوان)، کلر موریه(خانم دوانل، مادر آنتوان) و ژان مورو(زنی با سگ) و ....

 

 

 

 

 

 

چهارصد ضربه مطالعه‌ای در دوران برزخی زندگی آنتوان- مرز کودکی و بلوغ- است. در این اثر گرایش تروفو به واقعیت‌گرایی به وضوح نمایان است: آدم‌ها، فضاها، محیط و برخورد‌ها کاملا واقعی هستند و آنتوان، ناپدری، مادر، رنه، معلم، سرپرست دارالتادیب، پلیس و دیگران نسخه‌ی دومی از آدم‌های جامعه‌ی امروزی هستند.

شخصیت‌های فیلم به دو گروه تقسیم می‌شوند: آدم بزرگ‌ها و بچه‌ها

آدم بزرگ‌ها عبارتند از: ناپدری، مادر، معلم‌ها، مدیر مدرسه، سرپرست دارالتادیب، نگهبان و پلیس‌ها، بچه‌ها: آنتوان، رنه، موریسه، بچه‌هایی که در پارک بازی می‌کنند و بچه‌هایی که خیمه شب‌بازی می‌بینند.

مرز‌ بین آدم بزرگ‌ها و بچه‌ها مشهود است: آدم بزرگ‌ها قوانینی دارند که می‌خواهند به بچه‌ها تحمیل کنند، اما بچه‌ها نمی خواهند تن به این قوانین بدهند. آدم بزرگ‌ها سعی می‌کنند بچه‌ها را به بهانه‌های مختلف در چهار دیواری حبس کنند و بچه‌ها می‌کوشند فرار کنند و به محیط بازی و فضای آزاد بروند.

در این میان آنتوان قربانی کشمکش‌ها می‌شود. مادر آنتوان در اولین عشق خود شکست خورده و نتیجه‌اش تولد آنتوان بوده است. او قبلا قصد داشته جنین را سقط کند، اما مادرش وی را از آن عمل بازداشته است. وجود بچه‌ها یادآور آن عشق است. به همین جهت از آنتوان متنفر است. مادر جوان و زیباست. به همسرش بی اعتناست و با دیگری رابطه دارد. بر شوهرش مسلط است و از او موجودی فرمان‌بردار ساخته است. ازدواج کرده تا پسرش نام خانوادگی داشته باشد. زرنگ، خودخواه و هوسباز است. پولی را که آقای دوانل به او داده تا برای آنتوان وسایل خواب بخرد (آنتوان در راهرو و در درون کیسه خواب می‌خوابد) خرج خرید وسایل زیبایی کرده و به شوهرش گفته است که آنتوان رختخواب کهنه‌اش را ترجیح می‌دهد. مادر آنتوان تنها یک بار پسرش را نوازش می‌کند و او در جای خود می‌خواباند. وقتی آنتوان مادرش را با مردی غریبه می بیند، مادر برای آن‌که سکوت فرزندش را بخرد، او را نوازش می‌کند و حمام می‌کند و اولین بار در رختخوابش می‌خواباند و قول می‌دهد که برایش جایزه‌ای بخرد. او به راحتی دروغ می‌گوید. وقتی شب‌ها دیر به خانه می‌آید به شوهرش می‌گوید که اضافه‌کاری کرده‌است.

ناپدری، عامی و ساده‌لوح است و به مسابقه‌های اتومبیل‌رانی علاقه دارد. به آنتوان محبت چندانی نمی‌کند(او را پسر خود نمی‌داند) و بسیاری وقت‌ها با وی به خشونت برخورد می‌کند. صحبت‌های او و زنش همیشه درباره‌ی اضافه‌ی حقوق و ترفیع درجه است. او مجری خوبی برای قوانینی‌ست که توسط آدم‌بزرگ‌ها به بچه‌ها تحمیل شده‌است. آقای دوانل، آنتوان را به خاطر دزدیدن خودنویس هم کلاسی و پول‌های مادرش تنبیه نمی‌کند، اما به خاطر دروغ‌گویی، پیش روی همه‌ی بچه‌های کلاس به او سیلی می‌زند و هرگز علت و انگیزه‌ی آن دروغ را از وی نمی‌پرسد. به خاطر دزدی ماشین تحریر پسر را به اداره‌ی پلیس می‌برد تا قانون خلاف‌کار را مجازات کند; بدون آنکه بداند ریشه‌های اصلی این دزدی چیست.

آدم‌بزرگ‌ها اجتماع مدرسه را به صورت زندان درآورده‌اند. در آن‌جا همه‌ی کارها مطابق مقررات خشک و رسمی که نظام آموزشی تعیین کرده، انجام می شود. قدرت حافظه و تخیل بچه‌ها مطرح نیست.

آن‌چه مهم است به خاطر سپردن درس‌هایی است که معلم در کلاس می‌گوید. مدیر،ناظم و معلم‌ها از بچه‌ها انتظار اطاعت دارند. آموزش برای معلم ادبیات ارزش خود را از دست داده و او فقط به وظیفه‌ی خود فکر می‌کند: امتحان گرفتن از بچه‌ها، دادن نمره‌ها، مجازات آن‌ها.

نظام آموزشی باعث شده که معلمان، بسیاری از روابط معلم-شاگرد را فراموش کنند و به صورت افراد غیر مسئول درآیند.

شخصیت‌های دیگر مثل دادستان،رئیس‌پلیس و پلیس‌ها به نحوی در محیط کار خود حل شده‌اند. کارها مطابق نظم خاصی انجام می‌گیرد و آن‌ها تنها به وظیفه‌شان می‌اندیشند. هنگام بازجویی از آنتوان در صورتشان بیزاری و بی‌تفاوتی نسبت به پاسخ‌دهنده منعکس است. او را محاکمه و محکوم می‌کنند، محتویات جیبش را وارسی می‌کنند، عکس می‌گیرند، انگشت‌نگاری می‌کنند و سپس وی را به زندان می‌برند. این سلسله کارهای روزمره برای آن‌ها عادی است.

درالتادیب (مانند مدرسه و زندان) هم زندان دیگری است که توسط آدم بزرگ‌ها برای بچه‌ها ساخته شده است. سرپرست دارالتادیب به جای پدر و مادر،پلیس و مدیر مدرسه، بچه‌ها را کنترل می‌کند. با این تفاوت که خشونت بیش‌تر و آزادی کمتر است. سرپرست دالتادیب معاقد است تنها با خشونت و زور می‌توان بچه‌ها را به صورت انسان‌هایی مفید برای جامعه تربیت کرد.

در آن‌جا بچه‌ها با صدای سوت، صف می‌بندند، با صدای سوت راه می‌افتند و با صدای سوت، به سالن غذا وری می‌روند و با صدای سوت خوردن غذا را شروع می‌کنند. وقتی به بچه‌ها برای چند دقیقه آزادی داده می‌شود، خود را روی چمن‌ها می‌اندازند، بازی می‌کنند و فضا را با فریاد‌های کودکانه‌شان پر می‌کنند.

 

گروه دوم بچه‌ها هستند. آنتوان بیش از همه در رنج است و صدمه می‌بیند. او در دوران کودکی از محبت مادر محروم بوده (مادر او را به پرورشگاه سپرده)، و پس از آن هم توسط مادربزرگ بداخلاقش نگهداری ‌شده است.

رفتار ناپدری و مادرش با اومانند یک نوکر است: خرید خانه را انجام می‌دهد، چراغ خانه را خاموش می‌کند، میز غذا را می‌چیند، سطل آشغال را خالی می‌کند و دم پایی مادرش را در می‌آورد.

رختخواب ندارد و در کیسه خواب می خوابد. در خالی که والدین در اتاق گرم و راحت می‌خوابند. وقتی والدین در منزل نیستند آنتوان احساس آرامش و آزدی می‌کند. با لوازم آرایش مادر بازی می‌کند، سیگار می‌کشد و پاهایش را روی میز دراز می‌کند و در رختخواب آن‌ها می‌خوابد.

بحران بلوغ، تحقیر شدن در خانواده، توهین معلمان در مدرسه باعث می‌شود آنتوان عصیانگر شود. دزدی کند، از مدرسه و خانه فرار کند و مشروب بنوشد و سرانجام ماشین تحریر می‌دزدد.

مادر در جواب ابراز علاقه آنتوان به بالزاک می‌گوید بهتر است درس بخواند و دیپلم بگیرد تا مثل پدر کارمند شود. از طرفی معلم به خاطر متنی از بالزاک که او حفظ کرده و در انشایش نوشته، لقب دزد ادبی و نمره صفر به او می‌دهد.

رنه تنها دوست آنتوان در کلاس و حتی سراسر فیلم است. آن دو با هم به مدرسه می‌روند، با هم از مدرسه فرار می‌کنند، با هم ماشین تحریر می‌دزدند. رنه حتی به خاطر دفاع از انتوان از کلاس اخراج می‌شود. آخرین تلاش رنه برای ملاقات انتوان در دارالتادیب که صحنه گیرایی‌ست، به شکست می‌انجامد.

در طرف مقابل موریسه قرار دارد که شخصیت مورد اعتماد معلم ادبیات و شخصی موذی و فرصت طلب است. او مترصد فرصتی‌ست که به انتوان ضربه بزند.

شخصیت دیگری که در فیلم بازی نمی‌کند اما در همه صحنه ها حضور دارد شهر پاریس است. این شهر با همه زیبایی و زشتی خود، رابطه عاطفی با انتوان دارد. وقتی انتوان خوشحال است شهر آفتابی‌ست و وقت ناراحتی او ابری‌ست. وقتی انتوان را از پاریس می‌برند باران می‌بارد.

 

images?q=tbn:ANd9GcTrohKmdIx1B3O-Xbp0QIp_6to_ZLMb0vj4JK07wo8JA5sgGPgCFw

 

ترجمه :حمید هدی نیا (کتاب چهارصد ضربه)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...