bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۲ پروفسور فلسفه با بسته ی سنگینی وارد کلاس درس شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان، روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ حرفی، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد. سپس از شاگردان خود پرسید: آیا این ظرف پر است؟ و همه دانشجویان موافقت کردند. سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها را داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند. سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند. بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت. و خب البته، ماسه ها همه جاهای خالی را پر کردند. او یکبار دیگر پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله". بعد دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند. در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خواهم متوجه این مطلب شوید که این شیشه نمایی از زندگی شماست. توپ های گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند؛ خدای تان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتی تان، دوستانتان و مهمترین علایقتان؛ چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود. اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشینتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند؛ مسائل خیلی ساده. پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار دهید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف باقی نمی ماند، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنید، دیگر جایی و زمانی برای مسائلی که برایتان اهمیت دارد باقی نمی ماند. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت دارد توجه زیادی کنید. با فرزندانتان بازی کنید، زمانی را برای چک آپ پزشکی بگذارید. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با آنها خوش بگذرانید. همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابی ها هست. همیشه در دسترس باشید. اول مواظب توپ های گلف باشید، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند. موارد دارای اهمیت را مشخص کنید. بقیه چیزها همان سنگریزه ها و ماسه ها هستند. یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟ پروفسور لبخند زد و گفت: "خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشان بدهم که مهم نیست زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله است. همیشه در زندگی شلوغ هم، جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست!" 15 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۲ مرسی عزیزم بابت دعوتت... فکر میکنم بیشتر افراد به ماسه ها اهمیت میدن تا به توپ های گلف... داستان جالبی بود... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده