رفتن به مطلب

تعريف و توصيف ژئومورفولوژي (زمين ريخت شناسي )


ارسال های توصیه شده

تعريف و توصيف ژئومورفولوژي (زمين ريخت شناسي )

دخالت اقليم در پيدايش ناهمواري از برخورد بين کره سنگي و کره هوا نتيجه مي شود. نحوه دخالت اقليم چه در زمينه هوازدگي و چه در ارتباط با تاثير مکانيکي فرايندهاي شکل زائي، در سطح خشکي ها بسيار متغيير مي باشد. دخالت مستقيم اقليم در پيدايش ناهمواري ها در مناطقي که فعاليت هاي کنترل نشده انسان باعث رخنمون يافتن فراوان سنگ ها مي شود و يا در مناطقي که بر اثر کم آبي يا سرماي شديد غالبا عاري از پوشش گياهي مي باشد، سازندهاي سطحي کم ضخامت وغالبا پراکنده که از لحاظ خاکشناسي تحول کافي نيافته اند ظاهر مي شود.

ژئومورفولوژي اقليمي ناهمواريها را در ارتباط با آب و هوا بررسي مي کند و دنباله ژئومورفولوژي ديناميکي است، زيرا ژئومورفولوژي ديناميکي تضاد عملکرد پديده هاي را در سطح زمين مطالعه مي کند که بين عوامل و فرايند هاي فرسايش حاصل شده اند. به عبارت ديگر ويژگي هاي ساخت يک ناهمواري از طريق عوامل مختلف يک سيستم شکل زائي تجزيه و تحليل مي شود. ژئومورفولوژي اقليمي به نحوي چهره ظاهري ناهمواري را بررسي مي کند در حالي که ژئومورفولوژي ساختماني استخوان بندي ناهمواري را در ارتباط بااهميت نسبي و نظم و ترتيب توده هاي از سنگ را مطالعه مي نمايد که در برابر فرسايش مقاومت هاي متفاوتي دارند.

در اين بحث بعد از تجزيه وتحليل ارتباط ناهمواري با اقليم، جغرافياي اين ناهمواريها در محدوده هاي بزرگ اقليمي در سطح دنيا مطالعه خواهدشد. اين مطالعات به ما امکان مي دهد تا ارتباط کامل اين پديده را با محيط هاي کنوني زيست اقليمي ارزيابي کنيم.

ژئومورفولوژي يکي از شاخه هاي جغرافياي طبيعي و از پايه هاي اساسي علوم جغرافيا است که با ايجاد پل و گذرگاهي با ساير رشته هاي علوم طبيعي و زمين پيوند خورده است. ژئومورفولوژي ترکيبي از سه واژه ژئو به معناي زمين، مورف به معناي شکل، لوژي به معناي شناسايي مي باشد. به نظر مي رسد علم اشکال زمين که معادل فارسيآن است از عنوان پيکر زمين شناسي که قبلاً به کار مي رفت و ريخت شناسي که در حال حاضر براي ترجمه به فارسي اين کلمه انتخاب شده است، مناسب تر است. ظاهراً آنچه از کلمه ترکيبي ژئومورفولوژي استنباط مي گردد، توصيف شکل هندسي ناهمواريهاي پوسته زمين است و اين بحث توپوگرافي را در نظر مي گيرد که خود شاخه اي از ژئومورفولوژي است.

خلاصه کلام، در قلمرو دانش ژئومورفولوژي، علاوه بر اينکه به توصيف صحيح،کامل و ژنتيک اشکال ناهمواريها توجه خواهيم داشت، در منشاء و کيفيت و عوامل بيشماري که در تغيير اشکال و يا در شکل گيري نوين پوسته زمين موثرند، به تفسير و تبيين خواهيم نشست. منظور از تحليل واژه ژئومورفولوژي تنها تعريف ين علم نبوده بلکه مهم آشنايي بامفهوم، روش و متدلوژي اين دانش است که هر پژوهشگر علوم زمين بايد بر آنها حاطه کامل داشته باشد.

مطالعه تاريخچه پيدايش و تحول علم ژئومورفولوژي،نشانگر اين واقعيت است که از نيمه قرن بيستم به اين طرف، توجه به ارتباط پديده هاي درون موضوعي ژئومورفولوژي و نيز رابطه آن با پديده هاي ساير علوم طبيعي و زمين وعوامل انساني سبب شد که ژئومورفولوژي با جهش خاصي در راه توسعه و پيشترفت حرکت کند و با ايجاد مناسباتي بين پديده هاي مورفولوژي و داده هاي انساني بر جنبه کاربردي آندر برنامه ريزي ها و عمران هاي ناحيه اي تاکيد شود.

حال لازم است ژئومورفولوژي با رشته هاي ديگري مانند اقليم شناسي، زمين شناسي، گياه شناسي، اکولوژي، خاکشناسي، هيدروژئولوژي در ارتباط باشد تا بتواند تمام مسائل در يک اکوسيستم را در نظر گرفته و با هماهنگي با ساير رشته هاي علمي در طرح هاي جامع زمين شناسي، مرتع داري،آبخيزداري، بيابان زدايي، جنگل داري، محيط زيست و به طور کلي آمايش سرزمين نقش خودرا ايفا کند.

اميد آنکه مطالب مورد بررسي در اين مجموعه مورد استفاده دانشجويان و کارشناسان علوم زمين و جغرافيا وساير علاقه مندان قرار بگيرد.

لینک به دیدگاه

مفاهيم ژئومورفولوژي نوين و ژئومورفولوژي کاربردي

ژئومورفولوژي کاربردي پس از توصيف منطقي و ژنتيک پديده ها و طبقه بندي موضوعات بر مبناي آن به تفسير و توضيح علمي و منطقي آنها مي پردازد. حالت ژنتيک پديده ها يکي از مهمترين ويژگي هايي است که در ژئومورفولوژي نوين با اهميت خاصي مورد توجه قرار مي گيرد. جنبه کاربردي ژئومورفولوژي با همين خصوصيات ژنتيکي در ارتباط است، زيرا ژنتيک در مورفولوژي، تدوين اصول و قواعد پيدايش اشکال مختلف ناهمواريها و شکل بندي و تحول بعدي آنها رابه صورت منطقي و مستدل، امکان پذير مي سازد. تدوين اين قواعد بر اساس تغيير پذيري اشکال زمين با آهنگ هاي متفاوت انجام مي شود.

علل تغييرات اشکال زمين را بايد در نيروهايي جستجو کرد که در دو طرف پوسته به آن فشار مي آورند و سخت با يکديگر در ارتباط هستند. اگر از برخي نيروهاي دروني سانحه بار مانند زمين لرزه ها، آتشفشان ها و .... صرفنظر شود، مي توان چنين نتيجه گيري کرد که نيروهاي بيروني در تخريب و ايجاد تغييرات عمده اشکال ناهمواريهاي روي زمين مداخله دائمي دارند. انسان از مدتها قبل با اين تغييرات و ويرانيهاي حاصل از آنها آشنايي پيدا کرده و حتي براي جلوگيري از خطرات يا نتايج زيان بار آنها به فکر چاره و مقابله نيز افتاده است. اما خود انسان، در اکثر موارد، در تغيير اين پوسته، نقش موثري دارد. آگاهي از تغييرات اشکال پوسته زمين و نحوه آنها و نيروهايي که موجب اين تغييرات ميشود، مقدمات موضوعات ژئومورفولوژي کاربردي را فراهم مي آورد. همچنين ژئومورفولوژي در مقياس وسيعي با فعاليتهاي انسانها و مسائل آنها مرتبط است. براي اينکه فعاليتهاي وي بازدهي دلخواهي داشته باشد، بايد متناسب با ديناميک محيط و با در نظر گرفتن نقش عوامل مورفوژنيک تنظيم شود. در اينجاست که مطالعات ژئومورفولوژي که بر اساس مفاهيم جديد آن انجام شده است، با فراهم آوردن اطلاعات دقيق از مورفوديناميک محيط و شناخت مناطق با ثبات و يا ناپايدار و محاسبه ميزان پايداري و يا آسيب پذيري آن درارتباط با نوع فعاليت، در خدمت انسان قرار مي گيرد. در اين صورت ژئومورفولوژي دقيقا مفهوم کاربردي را، به معني واقعي کلمه پيدا مي کند و مي تواند بسياري از مشکلات را که در برنامه ريزي هاي عمران ناحيه اي در زمينه هاي مختلف، از قبيل عمران، توسعه کشاورزي، جاده ها، سد سازي، استخراج معادن، مديريت محيط طبيعي مطرح مي شود، حل کرده و پاسخ هاي مناسب را براي مسائل متعددي که در اين رابطه عنوان مي شود، فراهم آورد.

به همين جهت بعد از جنگ جهاني دوم ژئومورفولوژي کاربردي، در اغلب کشورهاي جهان با روش سيستماتيک و با اهميت خاصي مورد توجه قرار گرفته است و بررسي عوامل گوناگون را بطور ترکيبي مد نظر مي گيرد و مي تواند پاسخگوي نيازهاي برنامه هاي کشاورزي، ساختماني، عمراني و.... باشد.

لینک به دیدگاه

ژئومورفولوژي و موضوعات مورد مطالعه در قلمرو کره زمين

 

 

ژئومورفولوژي شاخه اي از علوم طبيعي و زمين است و موضوع ويژه مطالعه آن سطح تماس مي باشد که محل برخورد قلمروي سه گانه آبي، گازي و جامد است. نيروهايي که از درون ليتوسفر سرچشمه مي گيرند و نيز نيروهايي که در خارج از آن بدست مي آيند، در اين سطح متعادل شده و انعکاس مي يابند. ژئومورفولوژي وظيفه دارد که نحوه تعادل و انعکاس اين انرژي ها را مطالعه و بررسي کرده و مشخص مي کند که هنگام تغيير يافتن اين تعادل، حالت سطح مذکور چگونه تغيير مي يابد. در اين قلمرو شاخه هاي ديگري نيز که به نحو خاصي با آن در رابطه بوده و حالت ديگري ازتعادل نيروهاي ياد شده را مورد توجه قرار مي دهد به مطالعه و بررسي مشغول مي باشند. به طور کلي، ذات طبيعت با پيوندها و رابطه ها مشخص بوده و بريدگي ها و جدائي ها را، که متخصصان براي سهولت کار خود، به طور قرار دادي به وجود مي آورند، نمي پذيرد.

 

 

ژئومورفولوژِي دوران انسان زيست کواترنري ( Quaternary) :

 

 

اين دوران که به دوران چهارم مشهور است اساسا قسمت بالايي دوران سوم بوده و شامل دو دوره به نامهاي پليوستوسن و هولوسن بوده که مجموعا روي هم رفته از 9/1 ميليون سال پيش آغاز شده است و تا امروزه نيز ادامه دارد. اين دوران با ظهور گونه هاي گاو، شتر، فيل و اسب مشخص ميشود .از اختصاصات جغرافيايي اين دوران مي توان وجود يخبندانهاي متوالي را نام برد که از تغييرات آب و هوايي مهم کره زمين ناشي شده اند و با پسروي و پيشروي دريا و همچنين تناوب فرسايش و رسوب گذاري همراه بوده است. از اختصاصات ديرينه شناسي اين دوران ميتوان به وجود انسانهاي سنگواره و نسلهاي آنها اشاره کرد .آب و هواي دوران چهارم بطور متناوب تغيير کرده و وجود دوره هاي يخچالي و بين يخچالي که اولي از روي پايين بودن درجه حرارت و فراواني ابرها و دومي از روي بالاتر بودن درجه حرارت و کمتر شدن ميزان ابرها تشخيص داده مي شوند، معرف اين تغييرات هستند. هريک از اين نوسانات با جابجا شدن مناطق آب و هوايي قطبي به طرف استوا در دوره يخچالي و به طرف قطب در دوره بين يخچالي همراه بودهاست.

» دوره هاييخچالي:

 

دو دوره اصلي يخچالي در طول دوران چهارم شناخته شده که بوسيله يک دوره اصلي بين يخچالي ميندل- ريس از يکديگر جدا مي گردند. هر يک ازاين دو دوره يخچالي نيز به تعدادي دوره کوچک يخچالي تقسيم مي شوند و داراي مراحل پيشرونده يا به تاخير افتاده اي هستند که وجود آنها مشکل تعيين سن مطلق يخچالها رازيادتر مي کند.

يخچالها در اروپاي شمالي، آلپ و آمريکاي شمالي شناخته شده اند تعداد هر يک آنها در اين مناطق نيز متفاوت است و هم ارزي لازم تنها بين يخچالهايي که به دوره هاي جديدتري تعلق دارند، ديده مي شود.

1) در اروپاي شمالي سه دوره يخچالي تشخيص داده شده است:

- الستر (Elster): يخچالها از مناطق بسيار دور تامنطقه لايپزيک پيشروي کرده بودند.

- ساآل (Saal): يخچالها از منطقه قبلي نيز بيشتر تجاوز کرده و تا حاشيه منطقه رن (Rhin) پيشروي کرده اند.

- ويستول (Vistule): يخچالها به هامبورگ رسيده و مورنهاي آن از دانمارک تا ورشو و از آنجا تا روسيه بجاي مانده است

بعد از اين سه دوره يک دوره يخچالي تاخيري فرا مي رسدکه پهنه آن تا کشورهاي اسکانديناوي محدود بوده و به وسيله درياي بالتيک احاطه ميشوند.

2) در آلپ: در اين منطقه پنج دوره يخچالي شناخته شده است:

- دوره يخچالي دونائو (Donau)، گونز (Gunz) و ميندل (Mindel) که نام آنها از دانوب و شعبات آن گرفته شده و همزمان با دوره الستر است.

- ريس (Riss) : اين دوره يخبندان در داخل کوه هاي آلپ پيشروي کرده و تمام جلگه سوئيس را مي پوشاند.

- وورم (Vovrem) : وسعت اين يخبندان کمتر از ريس است و يخچال رن به ليون نميرسد.

دوره تاخيري در منطقه آلپ با رشته اي از مورنها که اغلب درياچه هاي بزرگ جبهه شمالي (درياچه هاي فرانسه، سوئيس و اطريش) و جنوبي (درياچه هاي ايتاليا) آلپ را احاطه کرده اند، مشخص مي شود.

3) آمريکاي شمالي:در اين دوره 4 دوره يخچالي ديده مي شود که بترتيب عبارتند از: نبراسکا، کانزاس، ايلينويز و ويسکانسن.

دوره ويسکانسين با دوره هاي ويستول و وورم و دوره ايلينويز با دورههاي ريس و ساآل از نظر زماني مطابقت دارند.

ژئومورفولوژي دوران نو زيستي سنوزوييک ( Cenozoic) :

اين دوران 70 ميليون سال به طول انجاميده و تقريبا کمي بيشتر از يک سوم دوران دوم و حدود يک ششم دوران اول است و کوتاهترين دوران زمين شناسي ناميده مي شود. اين دوران به سه دوره پالئوژن (شاملپالئوسن، ائوسن و اليگوسن جمعا به مدت 40 ميليون سال)، نئوژن (شامل ميوسن و پليوسن جمعا به مدت 28 ميليون سال) و کواترنر (شامل پليوستوسن و هولوسن جمعا به مدت 2ميليون سال) تقسيم مي شود. دوره هاي پالئوژن و نئوژن را روي هم دوره ترشياري نيز ميگويند.

حد فوقاني و حد تحتاني اين دوران (همچنان که قبلا نيز گفته شد) کاملامشخص نيست. حد تحتاني آن بعلت روشن نبودن حد فاصل بين آخرين اشکوب کرتسه (ماستريشتين) و اولين اشکوب پالئوسن (دانين) و حد فوقاني آن نيز بعلت اختلاف نظر در واقعي بودن يا غير واقعي بودن دوران چهارم مبهم مي باشد.

» ديرينه شناسي دوران سوم:

از نظر ديرينه شناسي دوران دوم با ظهور و وفور پستانداران مشخص ميشود که کاملا نقش خزندگان را در دوران دوم بازي مي کنند. زيرا ساير دسته هاي گياهيو جانوري از دوره کرتاسه به بعد در روي کره زمين وجود داشته اند و فقط شايد بعضي ازدسته هاي کوچک گياهي که به تک لپه ايها تعلق دارند مخصوص دوران سوم مي باشند.

از مهره داران، سنگواره پستانداران معرف خوبي براي رخساره هاي خشکي بوده ولي اهميتبي مهرگان بويژه دوکفه اي ها و شکم پايان با توجه به فراواني آنها در دوران سوم نيز قابل توجه مي باشد. اهميت چينه شناسي سنگواره هاي کوچکتر کمتر از دسته هاي جانوري نبوده و عنوان مثال نوموليتها که منحصرا در پالئوژن شناخته شده اند، اين دوره رابطور دقيق مشخص مي سازند.

آلوئولينها که قبلا در کرتاسه ظاهر شده بودند، درپالئوژن پراکندگي زيادي پيدا کرده و در نئوژن از بين رفته اند. اوربيتوئيديده ها که خانواده اي از ان به نام اوربيتوئيده ها در کرتاسه فوقاني ظاهر شده اند، خانواده ديگري نيز دارند که از بين آنها سه خانواده معرف سه دوره از دوران سوم مي باشند: اورتوفراگمينها براي ائوسن، لپيدوسيکلينها براي اوليگوسن، ميوژيپسينها براي ميوسن. گلوبوروتاليده ها که نزديک به گلوبوترونکانيده ها يعني موجودات پلانگتوني دوره کرتاسه محسوب مي شوند، ارزش چينه شناسي زيادي دارند.

لینک به دیدگاه

حرکات کوهزايي دوران سوم:

 

 

از لحاظ حرکات کوهزايي دوران سوم دوره اصلي براي تشکيل کوه هاي آلپ بوده و کمربندهاي کوهزايي حاشيه اقيانوس آرام و تتيس در اين دوران تحول زيادي پيدا کرده و وضع کنوني را به خود گرفته اند. در محدوده تتيس، پزرگ ناوديسهاي آلپي در دوره پالئوژن صورت کاملي به خود گرفته و در دوره نئوژن واحدهاي پالئوژئوگرافي جديدي بوجود آمده اند. گسلهاي زيادي که تشکيل آنها در ميوسن فوقاني آغاز شده و در پليوسن توسعه پيدا کرده اند از نتايج حرکات کوهزايي فوق محسوب مي شوند.

عمده ترين فازهاي کوهزايي که در اين دوران تاثير کرده اند عبارتنداز:

-لاراميد: در اواخر کرتاسه و از پالئوسن رخ داده و تاثير عمده اي در شکل گيري فلات ايران و آلپ داشته است.

- پيرنه ئن: در اواخر ائوسن و اوليلاليگوسن بوقوع پيوسته و در اروپا بيشتر تاثير داشته است.

- هلوت: در اليگوسن تاثير کرده است

- ساو: در اواخر آکويتانين و اوايل بورديگالين در ميوسن اتفاق افتاده است.

- آتيک: در اواسط ميوسن اتفاق افتاده است.

- رودانين: درمرز بين ميوسن و پليوسن بوقوع پيوسته است.

- والاک: در اواسط پليوسن اتفاق افتاده است.

- پاسادنين: در اواخر پليوسن تاثير کرده است.

 

 

جغرافياي ديرينه دوران سوم:

 

 

کره زمين در پالئوژن از لحاظ جغرافيايي شباهت زيادي به دوره کرتاسه دارد. خشکي گندوانا به تقسيمات کوچکتري تقسيم مي شود و آمريکاي جنوبي، مجموعه آفريقا و عربستان که هنوز به هم متصل مي باشند، استراليا، شبه جزيره هند و ماداگاسکار که تازه از هم جدا شده اند را به وجود مي آورد. آمريکاي شمالي تقريبا از اوراسيا جدا مي شود و ارتباط اين دو توسط دو تنگه بين گروئنلند و جزاير بريتانيا واقع بوده برقرار مي گردد. به اين ترتيب اقيانوس هاي ديگر نيز بوجود مي آيند. البته هنوز هم اقيانوس منجمد شمالي باز نشده و از اليگوسن اين عمل آغاز مي شود. قاره هاتوسط اقيانوسهاي مجاور خود مورد پيشروي قرار گرفته اند. کمربند حاشيه اي اقيانوس کبير محل فعاليت شديد آتشفشاني نوع آندزيتي بوده و حرکات کوهزايي لاراميد را به دنبال داشته است. کمربند تتيس در ائوسن و بويژه در اواخر آن تغييرات مهمي را درمناطق بزرگ ناوديس باعث مي شود و در اواخر همين دوره است که جنبش هاي مماسي آغاز ميگردد. در دوره اليگوسن، مرحله بزرگ ناوديس تاخيري که از ابتداي ائوسن با تشکيل آندزيتها در حوضه داخلي آغاز شده بود به مرحله تکاملي خود مي رسد و در دوره ميوسن افزايش بيشتري مي يابد.

در دوره ميوسن، قاره ها و اقيانوسها وضعي شبيه وضع کنوني داشته اند با مختصر پيشروي و پسروي دريا در روي ساحل و هم چنين از روي جدا بودن دو قاره آمريکاي شمالي و جنوبي در محل کانال پاناما و اتصال عربستان به آفريقا در محل بحر احمر از آن تميز داده مي شوند. کمربندهاي کوهزايي در اين دوره نيز کمربندهاي حاشيه اقيانوس کبير و تتيس بوده است. تغييراتي که در دوره پليوسن در زمين صورت گرفته است بدين صورت بوده که اتصال بين آمريکاي شمالي و جنوبي به وسيله باريکه اي از خشکي برقرار مي شود و خشکي عربستان و آفريقا در محل درياي احمر کشيدگي پيدا مي کند و اين دريا شروع به تشکيل شدن مي نمايد.

 

 

آب و هواي دورا ن سوم:

 

 

آب و هواي دوران سوم تا حدودي شبيه دوران چهارم بوده و به دلايل زير با دوران اخير مختصر اختلافي داشته است:

- قطبين زمين دردوران سوم بطور کامل در محل فعلي آن نبوده ولي در طول اين دوران به حالت کنوني نزديک شده است.

- آب و هواي کنوني کره زمين که بايد يخچالي يا لااقل بين يخچالي در نظر گرفته شود ماخذ خوبي براي مقايسه است. زيرا اگر عرق چينهاي يخچالي امروزه از بين مي رفتند، مناطق آب و هوايي در جهت قطبين جابجا شده و آب و هواي زمين در دوره کنوني به مناطق آب وهواي در دوره کرتاسه نزديک مي شدند. بطور کلي آب و هوا در دوران سوم در همه جا بويژه در نقاطي که دو عامل فوق دست به دست هم داده اند گرمتر از امروزه بوده است.

 

 

» سنوزوييک درايران:

 

 

 

پس از نزديک شدن بخش قدامي آفريقا به اوراسيا و برخورد آن در جنوب ترکيه، پيچ و تابهايي در روند ساختماني حاصل شد که علت آن برآمدگي دماغه آفريقا بود. روند ساختماني زاگرس، افيوليتهاي آن، افيوليتهاي هلالي و حلقوي مانند، دگرگونيهاي زون سنندج- سيرجان و توده هاي نفوذي حاشيه آن از تبعات اين برخورد محسوب ميشود.

شبه قاره هند، پس از جدايي از گندوانا بسمت جنوب اوراسيا پيشروي کرد و حدود 50 ميليون سال پيش تصادم و برخورد آن با جنوب آسيا صورت گرفت و اقيانوس تتيس در حد بين تبت و هند بسته شد. اثر اين برخورد در ساختارهاي شرق ايران تغييراتي بوجود آورده است بنحوي که اقيانوس موجود بين بلوک لوت و هلمند (افغانستان) بسته شد و در فليشهاي شرق ايران دگرگوني خفيفي ايجاد شد و امتداد محور چينها و گسلها دچار تغيير شد و بعد از چين خوردگي شديد، ماگماتيسم کالکوآلکالن ظاهر گرديد.

با باز شدن درياي سرخ که مقدمات آن در اورايل سنوزوييک فراهم شده بود، در اواخر پليوسن شکل فعلي آن پديدار شد و متعاقب آن قاره آفريقا از عربستان جدا شده و عربستان به ايران نزديک شد، در نتيجه بعلت سرعت بيشتر بخش آزاد جنوبي نسبت به بخش شمالي، چين خوردگيها و تغيير شکلهايي در بخش جنوب و جنوب غربي کشور ما اتفاق افتاد و بدين ترتيب زاگرس از آب خارج و شکل و امتداد نهايي کوه هاي آن ترسيم شد.

رخساره هاي مهم پالئوژن در ايران عبارتند از:

- رخساره مردابي در قم، سمنان و سياهکوه.

- رخساره هاي دريايي همراه با فسيلهاي مربوط به مناطق کم عمق تا عميق درقسمتهاي عمده از البرز و جنوب ايران

- رخساره هاي تخريبي نظير ماسه سنگ وکنگلومرا که در حوضه قم و شمال دره فيروزکوه مشاهده مي گردند.

از ديگر نقاطي که در آن تشکيلات پالئوژن ديده شده اند عبارتند از: خراسان، سبزوار، زنجان، زاهدان،بلوچستان، بين اصفهان و کاشان متعلق به ائوسن و دزفول، شوشتر، خرمشهر و هفت گل مربوط به اليگوسن.

دوره نئوژن در ايران نيز نظير اروپا در ابتدا با جنبشهاي کوهزايي مهمي همراه بوده است و در نتيجه آن، قسمت مهمي از ايران در البرز و زاگرس سر از آب خارج کرده اند در اين دوره وسعت درياها به مراتب کمتر مي شود و مخصوصا در اواخر آن درياي باز شمال ايران به درياي بسته خزر و سياه تبديل مي گردد.

رخساره هاي اين دوره عبارتند از:

- رخساره مردابي مثل سنگهاي گچي و نمکي يا تهنشيني هاي رسي گچ دار که در دوره ميوسن بيشتر سنگهاي پوششي نفت را تشکيل ميدهند.

-تشکيلات تخريبي نظير ماسه سنگ و کنگلومرا مثل کنگلومراي بختياري.

- تشکيلات دريايي کمياب تر از ساير تشکيلات بوده و تشکيلاتي از آن در حوالي قم با فسيل لپيدوسيکلينا، سمنان، آذربايجان و بندرعباس ديده مي شود.

 

 

ژئومورفولوژي دوران ميان زيستي مزوزوييك (Mesozoic)

 

 

اين دوران 160 ميليون سال به طولانجاميده است: ابتداي دوره به ترياس 225 ميليون سال پيش و انتهاي آن دوره کرتاسه مربوط به 65 ميليون سال پيش مي باشد.

مقايسه دوران دوم با دوران اول نشان ميدهد که بين اين دو دوران مفهوم مشترکي وجود ندارد. در دوران اول حرکات کوهزايي منجربه تشکيل دو سري چين خوردگي گرديده اند در حالي که حرکات کوهزايي دوران دوم موجب بوجود آمدن بخشي از يک سري چين خوردگي (چين خوردگي هاي آلپ) شده اند.

دوران سوم به سه دوره تقسيم مي شود: ترياس (45 ميليون سال)، ژوراسيک (45 ميليون سال) و کرتاسه (70 ميليون سال). هر کدام از اين دوره ها به چند زير دوره و اشکوب تقسيم ميشوند که در جدول زير آمده است.

تعيين حد بالايي و پاييني با مشکلاتي همراه است زيرا : با وجود اينکه حد پاييني اين دوران از نظر چينه شناسي و حرکات کوهزاي (خاتمه فاز هرسينين و شروع فازهاي سيمرين) کاملا مشخص است ولي در برخي مناطق پرمين با ترياس با هم يکي شده و پرموترياس را بوجود آورده اند. حد فوقاني اين دوران فقط بر اساس ديرينه شناسي بنا گرديده و با وجود چين خوردگيهاي لاراميد (شروع دوران سوم)، ولي در اکثر رشته کوه ها، تشکيلات دوران سوم ادامه تشکيلات دوره کرتاسه ميباشد.

 

 

» ديرينه شناسي دوران دوم:

 

 

اختصاصات ديرينه شناسي دوران دوم عبارتند از:

- از بين رفتن بعضي گروه ها در اواخر دوران اول مثل تريلوبيتها و فوزولينها.

-بعضي از گروهها که از لحاظ چينه شناسي رل مهمي را در دوران اول داشته اند، در طول دوران دوم ازبين رفته اند مثل اکتينوزوئر ها (از خانواده مرجانها)، اسپيريفريدها (ازبازوپايان)، اورتوسراتيده (از سرپايان)، استگوسفالها (از دوزيستان)، ترومورف (ازخزندگان) و پتريدوسپرمها و کوردائيتها (از گياهان).

- ظاهر شدن بعضي گروه ها در دوران دوم مثل نهاندانگان از گياهان، پستانداران و پرندگان.

- فراوان شدن بعضي گونه ها در دوران دوم مثل بازدانگان از گياهان، خزندگان با اندازه هاي غيرعادي (دايناسورها) و آمونيتها و بلمنيتها.

- فراواني ميکروفسيلهاي حيواني) اوربيتوئيدسها، اربيتولينها و گلوبوترونکاناها) و گياهي ( دازيکلاداسه،ديپلوپورها، ژيروپورلها و کلي پئين(

 

 

حرکات کوهزايي دوران دوم:

 

 

اين دوران را ميتوان دوران آمادگي براي جنبشهاي کوهزايي عظيم آلپي دانست که قسمت اعظم آن در دوران سوم اتفاق افتاده است. فازهاي کوهزايي اين دوران عبارتند از:

- سيمرين پيشين: در اواخر ترياس بوقوع پيوسته و در آسيا نقش مهمي داشته است.

- سيمرين پسين: در اواخر ژوراسيک بوقوع پيوسته و در کرانه هاي اقيانوس کبير به خوبي تشخيص داده شده و به نامهاي نوادين در آمريکاي شمالي و آندين در آمريکاي جنوبي ناميده ميشود.

- اطريشين:بين کرتاسه پاييني وبالايي در تمام منطقه مديترانه ديده مي شود و چين خوردگيهاي اطريشين با طغيان فراوان رخساره هاي فليش مشخص ميگردد که در بعضي نقاط با دگرشيبي همراه است.

- لاراميد: در اواخر کرتاسه فوقاني و يکي از مهمترين فازهاي کوهزايي بوده که باعث شکل گرفتن فلات ايران و کوه هاي آلپ نيز شده است.

» جغرافياي ديرينه دوران دوم:

 

بررسي وضع زمين در دوران دوم نشان مي دهد که در نتيجه کشيدگي ممتد خشکيها در طول اين دوران قاره هايي که احتمالا در دوران اول بهم پيوسته بودند، شروع به تقسيم شدن نموده و کلا دو قاره زير را بوجود آورده اند:

1 ) خشکي شمالي به نام آنگارا شامل: آمريکاي شمالي، آسيا و اروپا.

۲) خشکي بزرگ جنوبي به نام گندوانا شامل: استراليا، هند، ماداگاسکار، آفريقا و آمريکاي جنوبي.

در طول دوران دوم اقيانوس هند در ابتداي ترياس و ژوراسيک و اقيانوس اطلس در کرتاسه تشکيل شده در صورتي که اقيانوس کبير همواره وجود داشته است.در ابتداي ترياس دو خشکي بزرگ آنگارا و گندوانا وجود داشته است. در طول اين دوره خشکي گندوانا که از دوره پرمين با جدا شدن ماداگاسکار از بقيه آفريقا شروع به تقسيم شدن نموده بود، به تغييرات خود ادامه مي دهد ولي آنكارا به همان صورت باقي مانده بود.

در ژوراسيک کره زمين تغييرات کمتري را نسبت به ترياس متحمل شده بود. شبه قاره هند، استراليا و ماداگاسکار در اين دوره وجود داشته اند. با پيشروي دريا در ژوراسيک فوقاني کم کم خشکي آنگارا نيز شروع به جدا شدن مي کند. در خشکي آنگارا آب و هوا معتدل بوده ولي در گندوانا آب و هواي حاره اي با رخساره هاي تخريبي وجود داشته است. در حواشي اقيانوس کبير نيز فعاليت هاي شديد آتشفشاني( آندزيتها) وجود داشته است.

در دوره کرتاسه تقسيم گندوانا به قاره هاي کوچکتر پايان پذيرفته و توام همراه با تشکيل اقيانوس اطلس جنوبي بوده است. مجموعه شمالي تاکرتاسه فوقاني به صورت واحد بوده و از اين دوره به بعد با تشکيل اقيانوس اطلس شمالي تقسيماتي در آن صورت گرفت. درياها در کرتاسه پاييني محدود به حاشيه قاره ها بودند ولي در کرتاسه بالايي بشدت پيشروي کرده و وسيعترين و مهمترين حالت خود را در طول دوران دوم و سوم به دست آورده اند.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...