رفتن به مطلب

وعده ات را فراموش نکن!


ارسال های توصیه شده

 

پادشاهی در زمستان به یکی از نگهبانان گفت: سردت نیست؟

گفت: عادت دارم.

گفت: می گویم برایت لباس گرم بیاورند.

امّا فراموش کرد.

صبح جنازه ی نگهبان را ديدند كه روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعـده ی لباس گرمت مرا ویــران کرد.

 

اینجاست که میگن شاید امید تنها چیزی باشه که یک نفر داره.:icon_razz: و سهم ما تو این ماجراها چقدر بزرگه!:icon_gol:

 

 

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...