رفتن به مطلب

امین منصوری


ارسال های توصیه شده

مي گويند اتفاق بود

آن روز كه نه ،آن ساعت كه نه ، آن ثانيه نـــــه

كل زندگيم بودي عشق من

بودي و من حواسم نبود و عاشقت بودم

حالا ، چطور از رفتنت گله كنم

اصلا مگر رفته اي ؟

اگر مي گويم رفته اي ، ببخش من را ، خَرم

اگر نمي بينمت ، ببخش من را ، كورم

با حسم مي بينم كه همه جا هستي

با حسم مي بينم كه

 

بعد از تو

همه تو شدند

و من ناچار عاشق همه

 

دست خودم نبود و نيست

ببخش من را كه احمقم

 

ببخش من را كه ديوانه ام

 

 

ببخش و قبول كن و برگرد

نخند ،

ديوانگي تمام زندگي من است

قبول كن و برگرد

لینک به دیدگاه

عقاب هم که باشی

بر اوج ِ بلندا، پرواز هم که کنی

کوه هم که باشی

هیچ بادی هم که تکانت ندهد

در این غروب جمعه لعنتی

دلت می گیرد

عزیزم،

تو پیامبر غروب جمعه ای

فقط نگاهی، پیامی، اشاره ای، معجزه ای

رو کن و

همه چیز این عصر جمعه لعنتی را

به هم بریز

سالهاست که من به تو، ایمان آورده ام

لینک به دیدگاه

برميگشتي اي كاش

نميخواهم همه چيز را مثل گذشته كنم

حتي نميخواهم بماني

فقط اي كاش برميگشتي و من مي رفتم

اين قانون است

آنكس كه اول ميرود

نمي رود

 

لینک به دیدگاه

نمی دانم آنکس که می رود

می برد یا

آن کس که می ماند؟

خیالم جمع نمی شود

نمی دانم این منم که می روم و توئی که می مانی

یا این توئی که می روی و منم که می مانم؟

به خدا

این همه سوال بی جواب در این چمدان جا نمی شود

این همه سوال و خیال و خاطره و بود و نبود

که بود؟که نبود؟

که هست؟که نیست؟

شاید اگر اینجا هستم آنجا نیستم و

اگر آنجا ، اینجا

چه دردی دارد بازی کم و زیاد کردن حروف از کلمات

این همه سوال و خیال و خاطره و بود و نبود

این همه من ، تو ، ما

این همه

در چمدانم جا نمی شود

روی امواج زندگی دراز می کشم و

با آسمان نگاه میکنم.

می دانم

هرکجا که بروم

آسمان همینقدر زیباست

لینک به دیدگاه

دست ما نبود

جفت شش می آوردیم

این قانون قمار است

تا زمانی که مسیر ، مقصد است

جفت شش می آوری و

زمانی که مسیر برای رسیدن به مقصد است

نیازمند یک می شوی

هیچ جفتی یک نمی دهد

لینک به دیدگاه

پدربزرگم می گفت:

راستی همیشه پیروز است

دوستت داشتم و راست گفتم و رفتی

پدربزرگم دروغ می گفت.

حکم، دل می کنم

با دل می بُرم و

قیمت می گذارند و دست را جمع می کنند

حکم دلم، دروغ می گوید.

در یخچال را باز می کنم

آبمیوه صد در صد طبیعی، در یخچال را می بندم

آبمیوه ها دروغ می گویند

می گویند سیگار و قهوه و مشروب می کُشد

من هنوز زنده ام

دروغ می گویند

لینک به دیدگاه

دل که تنگ می‌شود،

زندگی ساکن می‌شود و

زمان به هم می‌ریزد

چنان به هم می‌ریزد که گویی

تمام خاطراتمان همین دیروز است

چه قدرت بی‌نهایتی دارد این عشق

لینک به دیدگاه

‫دستانت را به من بده

هزار راه نرفته است که با هم نرفته‌ایم

هزار حرف نزده است که با هم نزده‌ایم

هزار لحظه و آغوش و کلام است که،

با هم سکوت نکرده‌ایم

دستانت را به من بده

این زندگی پر از بالا و پایین است

می‌دانم، بدون هم کم می‌آوریم

دستانت را به من بده

من، این زندگی را هزار بار زندگی کرده‌ام

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...