Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۲ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام فرزندان متولد دهه های ۴۰ و۵۰ و اوایل دهه ۶۰ در ایران …ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم کارتونهایی که بچه یتیم ها ، قهرمانهایش بودند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک هایی به شکل نارنجک، و می فرستادیم جبهه …… دهه های فجر، مدرسه هایمان را تزئین می کردیم آدمهای لباس سبز ریش بلند ،قهرمان هایمان بودند آنروزها، هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند.. وهنگامی که این قهرمانان، عراقی های شکم قلمبه را توی فیلمهای سینما می کشتند ،برایشان سوت می زدیم شهید که می آوردند، از ته دل زار زار گریه می کردیم اسرا که برگشتند، شاد شاد خندیدیم ما از آژیر قرمز می ترسیدیم ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی …ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام …ما چیپس نداشتیم که بخوریم حتی آتاری نداشتیم که بازی کنیم …ما ویدیو نداشتیم …ماهواره نداشتیم ما را رستوران نمی بردند که بدانیم همبرگر، کرم کارامل و جوجه کباب چه شکلی است برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ….ما خیلی قانع بودیم به خدا صحنه دارترین تصاویر عمرمان، عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی… یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش انگلیسی A.B.C.d زنهای فیلمهای تلویزیون ما ، توی خواب هم روسری سرشان می کردند حتی توی کتابهای علوممان هم با حجاب بودند ما فکر می کردیم بابا مامان هایمان ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام عاشق که می شدیم رویا می بافتیم موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم جرات نداشتیم شماره بدهیم مبادا گوشی را بابا هایمان بردارند ما خودمان خودمان را شناختیم جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم بدنمان را …هیچکس یادمان نداد ….و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل نسلی که عشق و حال هایشان را توی دیسکوها، کاباره های لاله زار و شهرنوها کرده بودند و نسلی که دارد با فارسی وان ، من و تو ، ایکس باکس و فیس بوک بزرگ می شود و هیچکدامشان مارا نمی شناسند و نمی فهمند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ما نسل سوخته هستیم انصافا... 23 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۲ هر نسلی اندازه ی ظرفش هم خوبی نوشیده از این جام روزگار...هم بدی... نسل با نسل...تو اندازه ی ظرفاشون با هم تفاوت دارن... با تعریف سوختگی...هر نسلی ادعای سوختگی داره.... از همه سوخته تر...اون آدمای غارنشین بودن که واسه یک سرماخوردگی کارشون به دیار نیستی می کشید... این چرخه ادامه داره و نسل به نسل واجد و محروم از خیلی کیفیات هستن... این واجد و محروم از کیفیات...واسه همه یکسانه...براساس ظرف وجودی... با این تعریف...من از نسلی هستم که خیلی چیزها رو به دست آوردم...و خیلی چیزها رو از دست دادم... من از نسلی هستم که به عقب نگاه میکنم...و به جلو حرکت می کنم... من ادامه ی یک خط هستم...همه ی نقطه ها رو یک خط با هم مساوی هستن فقط تقدم و تاخر دارن 10 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۲ ممنون از دعوتت راضیه جان منم همه ی این خاطرهها رو دارم البته به جز قسمت جنگ چون دهه شصتی نیستم 6 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۲ آره واقعا سوختیم ولی نه فقط به خاطر فیلمای سیاه و سفید و کانال های تلویزیون که فقط دوتا بود یا اینکه سر زانوهای شلوار جین که وصلشون میکردیم یا هزار ویک چیز دیگه ای که خیلیاش هدیه انقلاب چند سالمون بود و خیلیای دیگش هدیه جنگ سوختیم به خاطر جمعیت زیادمون مخصوصا بچه های 62 تا 66-7 چون از اولش که چشم باز کردیم تو جمعیت زیادمون وول میخوردیم...پشت نیمکتا 3 نفره،کلاسای 50 نفره بعضی از مدرسه های دولتی 700-800 تا 1000 نفر دانش آموز داشتن مدرسه تموم شد رسیدیم به کنکوری که از هر 7 نفر 3 نفر قبول میشدن! رتبه 15 هزار و بیست هزار تو دوره ما شوت بود که امروز با این رتبه ها غیر انتفاعی و کجا و کجا رشته های خوب قبول میشن!تراز دانشگاه ازاد برای تهران بالای 6 هزار بود ولی الان با 4 هزار و 5 هزار به راحتی تهران و اطرافش رشته هایی که زمان ما برامون رویا حساب میشد قبولی میدن! بعدش رسیدیم به فوق لیسانس باز همین برنامه! برای کار پیدا کردن بازم همین و همین و همین... هرچیزی رو تو دوره خودمون با بیچارگی و سختی به دست آوردیم 2-3 سال که گذشت دراش رو بقیه باز شد یاد اون کاریکاتوره میفتم که شاید خیلیا دیده باشنش فک کنم واسه مردنم باید تو نوبت بمونیم که عزرائیل وقت بده بهمون 7 لینک به دیدگاه
مجید بهره مند 43111 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۲ من با این قسمت خیلی موافقم ….و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل نسلی که عشق و حال هایشان را توی دیسکوها، کاباره های لاله زار و شهرنوها کرده بودند و نسلی که دارد با فارسی وان ، من و تو ، ایکس باکس و فیس بوک بزرگ می شود و هیچکدامشان مارا نمی شناسند و نمی فهمند به نظر من هم همین طوره 6 لینک به دیدگاه
mohitzist iran 2176 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۲ با همه محرومیت هاش خیلی از بچه های الان شادتر بودیم همه اون محدودیت ها واسمون خاطراتی درست کردن که از مرورشون لذت میبریم،معنی کودکی و بازی رو بهتر فهمیدیم، نه مثل الان که بچه ها غیر بازی های کامپیوتری هیچ خاطره ای نخواهند داشت. 5 لینک به دیدگاه
sasan2007 1323 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۲ ما نسلی برای آزمایش بودیم ما نسلی شدیم که دوران جوانی هم از ما گرفته شد حالا هم نسلی هستیم که جوانیش به لطف بعضی ها ازش گرفته شدوهشت سال از ایام جوانیش میان تورم و بیکاری و حبس اندیشه وغیره گم شد نسلی که خیلی زود پیر شد نسلی که مذهبش سیاسی شده و نگرانیش فردا وحل مشکل اقتصادیش شده 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده