Astraea 25351 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 سخن خویش به بیگانه نمیباید گفت گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است ب 6
کتایون 15176 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد... "خ" 4
تینا 15116 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 خنده برلب میزنم تاکس نداند درد من ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت ع 4
کتایون 15176 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 عشق روی تو حرامست مگر سعدی را که به سودای تو از هر که جهان بازآمد ... "ک" 4
تینا 15116 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 کنم هر شب دعایی کزدلم بیرون رود مهرت ولی اهسته میگویم خدایا بی اثرباشد گ 4
کتایون 15176 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 گر چه دریا را نمیبیند کنار غرقه حالی دست و پایی میزند... "د" 4
کتایون 15176 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند ... "آ" 5
تینا 15116 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سروسامان دارد ک 5
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2011 کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان ذ 4
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 20 اردیبهشت، 2011 ذره ای گر غم من در دل تو جای گرفت بدان ای دوست که مهرت نتوان از دل من باز گرفت ع 3
نیمه ماه 2908 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2011 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را "ز" 4
moh@mad 5513 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2011 زنجیر حلقه حلقه آن فتنه گستری شمشاد سایه گستر آن تازه گلشنی ف ... 4
نیمه ماه 2908 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2011 فرخ خاطر من خاطره شهر شماست خود غم آبادم و خاطر فرح آباد هنوز "خ" 4
کتایون 15176 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2011 خون جگرم ز فرقت تو از دیده روانه در کنارست درد دل من ز حد گذشتست جانم ز فراق بیقرارست ... "س" 4
نیمه ماه 2908 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2011 ساقیا امشب صدایم با صدایت ساز نیست یا که من بیمار و مستم یا که سازت ساز نیست "م" 4
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2011 ما را رها کنید در این رنج بیحساب با قلب پاره پاره و با سینهای کباب و 3
کتایون 15176 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2011 ور بیتو میان ارغوان و سمنم بنشینم و چون بنفشه سر برنکنم... "ب" 4
moh@mad 5513 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2011 بلبل از فضل گل آموخت سخن ور نه نبود اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش ا ... 4
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2011 آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد چ 3
ارسال های توصیه شده