رفتن به مطلب

مشاعره با حروف پیشنهادی


armstrong

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

 

و

وز لابلای برگ چناران دیرسال

جز نیزه های نور نمی تابید

و سوت کارخانه

یعنی که وقت کار شبانه

آغاز می شود

آنجا که رنج هست

ولی دسترنج نیست

م...............

  • Like 1
  • پاسخ 2.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در
وز لابلای برگ چناران دیرسال

جز نیزه های نور نمی تابید

و سوت کارخانه

یعنی که وقت کار شبانه

آغاز می شود

آنجا که رنج هست

ولی دسترنج نیست

م...............

***منی چون بپوست با کردگار...شکست اندر اورد و برگشت کار

***چه گفت ان سخنگوی با فر و هوش...چو خسرو شدی بندگی را بکوش

  • Like 1
ارسال شده در
***منی چون بپوست با کردگار...شکست اندر اورد و برگشت کار

***چه گفت ان سخنگوی با فر و هوش...چو خسرو شدی بندگی را بکوش

شادمانیهاست از حسن و جوانی درسرت

 

شکر آنرا یک نظر در حال نا شادی بکن

 

 

هر شبی ماییم و تنهایی و زندان فراق

 

گر توانی از فرامش گشتگان یادی بکن

 

م.............

  • Like 1
ارسال شده در

***من از بیگانگان هرگز ننالم...که با من هر چه کرد ان اشنا کردخ...

  • Like 1
ارسال شده در
***من از بیگانگان هرگز ننالم...که با من هر چه کرد ان اشنا کردخ...

خورشید تفته بود

باریده بود بارانی

ابری که رفته بود

هنگامه جنون بود

از انعکاس شعله خورشید در غروب

زاینده رود غرقه به خون بود

م..........

  • Like 1
ارسال شده در
خورشید تفته بود باریده بود بارانیابری که رفته بودهنگامه جنون بوداز انعکاس شعله خورشید در غروبزاینده رود غرقه به خون بودم..........
***من مست زلف و بوی یارم...مرا با باده خمره چکارم***

ل...

  • Like 1
ارسال شده در
***من مست زلف و بوی یارم...مرا با باده خمره چکارمل...

گویی که خدا چون دل بدخواه خداوند

در طینت تو تخم وفا هیچ نکشته است

 

آن کس که به دل مهر خداوند ندارد

بالله که علاجی به جز از بند ندارد

 

ا..........

  • Like 1
ارسال شده در
گویی که خدا چون دل بدخواه خداونددر طینت تو تخم وفا هیچ نکشته است آن کس که به دل مهر خداوند نداردبالله که علاجی به جز از بند نداردا..........
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است...در بند سر زلف نگاری بوده است...این دسته که بر گردن او میبینی...دستی است که بر گردن یاری بوده است...................................................ج...
  • Like 1
  • 6 ماه بعد...
ارسال شده در

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد

 

:icon_gol:

  • Like 1
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

دانی که چرا راز نهان با تو نگویم

طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

 

با ح

  • Like 2
  • 4 ماه بعد...
ارسال شده در

یار دوست دارد این آشفتگی

کوشش بیهوده به از خفتگی

  • Like 1
  • 4 ماه بعد...
ارسال شده در

:ws52:

 

حوّای خوبم چیدن یک سیب که هیچ

من پشت ردّت تو دل آتیش میرم

 

حس می کنم آدم به دنیا اومدم تا

این سیبو از دستای تو عیدی بگیرم

 

 

__ط__

  • Like 1
  • 3 ماه بعد...
ارسال شده در

طی نگشته روزگار کودکی ، پیری رسید

از کتاب عمر ما فصل شَباب افتاده است

 

 

ش

 

 

 

 

 

 

 

 

  • 11 ماه بعد...
ارسال شده در

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

 

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

 

 

خ

  • 10 ماه بعد...
ارسال شده در
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

 

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

 

 

خ

خیزید و خزارید که هنگام خزانست

 

باد خنک ز جانب خوارزم وزانست

 

ر بده

  • 2 سال بعد...
ارسال شده در

رحم کن بر دل بی طاقت ما ای قاصد

ناامیدی خبری نیست، که یکبار آری

صائب تبریزی

چ

  • 1 سال بعد...
ارسال شده در

چو دیدم خوار خود را از در آن بی وفا رفتم     

رسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم

 

 

ح


×
×
  • اضافه کردن...