رفتن به مطلب

مشاعره با حروف پیشنهادی


armstrong

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 2.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

چوک و چوک!... گم

کرده راهش در شب تاریک

شب پره ی ساحل نزدیک

دم به دم می کوبدم بر پشت شیشه.

 

شب پره ی ساحل نزدیک!

در تلاش تو چه مقصودی است؟

از

اطاق من چه می خواهی؟

 

شب پره ی ساحل نزدیک با من (روی حرفش گنگ) می گوید:

" چه فراوان روشنایی در اطاق توست!

باز کن در بر من

خستگی آورده شب در من."

به خیالش شب پره ی ساحل نزدیک

هر تنی را می تواند برد هر راهی

راه سوی عافیتگاهی

وز پس هر روشنی ره بر مفری

هست.

 

چوک و چوک!... در این دل شب کازو این رنج می زاید

پس چرا هر کس به راه من نمی آید...؟hanghead.gif

 

نیما یوشیج:ws37:

 

خ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دود می خیزد ز خلوتگاه من

کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟

با درون سوخته دارم سخن

کی به پایان می رسد افسانه ام ؟

دست از دامان شب برداشتم

تا بیاویزم به

گیسوی سحر

خویش را از ساحل افکندم در آب

لیک از ژرفای دریای بی خبر

بر تن دیوارها طرح شکست

کس دگر رنگی در این سامان ندید

چشم می دوزد خیال روز و شب

از درون دل به تصویر امید

تا بدین منزل پا نهادم پای را

از درای کاروان بگسسته ام

گر چه می سوزم از

این آتش به جان

لیک بر این سوختن دل بسته ام

تیرگی پا می کشد از بام ها

صبح می خندد به راه شهرمن

دود می خیزد هنوز از خلوتم

با درون سوخته دارم سخن:ws37:

 

سهراب عزیز...:ws37:

 

ذال:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

بهلههههه:ws3:

 

ثنا خوانی کجا رفت آن تماشایی چه شد

ای که تنها مانده یی با خاطرات خویشتن

آنکه میبردی هزاران دل به تنهایی چه شد

آن خرامان رفتن و آن سرگرانی ها کجاست

کار عشاقت که سر میزد به رسوایی چه

شد

ای بسا شبهای رویایی که بودی شمع جمع

اینک ای تنها بگو شبهای رویایی چه شد

نوبت پیری زمان ناتوانی ها رسد

آن جوانی ها کجا رفت آن توانایی چه شد:ws3:

 

مهدی سهیلی:ws37:

ث...:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ظهر تابستان است:ws37:

سایه ها می دانند که چه تابستانی است

سایه هایی بی

لک

گوشه ای روشن و پاک

کودکان احساس! جای بازی اینجاست

زندگی خالی نیست

مهربانی هست سیب هست ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم که دلم می خواهد

بدوم تاته دشت بروم تا سر کوه

دورها آوایی است که مرا می خواند

 

سهراب عزیز:ws37:

 

 

ظ....:ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...