رفتن به مطلب

خاطره های کودکی فروشی نیست


sahand

ارسال های توصیه شده

بازم که داری با ماوس میخونی .

بیا تو .

شما رو نمیگم. شما که حیّ و حاضری شکر خدا.

و اما موضوع گفتگو:

همه مون میدونیم که : خاطره های کودکی فروشی نیست - بلکه باید آنها را با هم نسلان و هم خاطره ها شریک شد.

شما چه مواقعی به یاد این خاطره ها می افتید؟

  • Like 10
لینک به دیدگاه

من هر وقت به محله دوران کودکیم میگیرم خاطره ها برام زنده میشه. بعضی وقتا با دیدن بچه ها یاد خاطره ها میفتم. خلاصه هر چیزی که یه جوری به اون خاطره من مربوط بشه یادش میفتم. مثلاً شاید یه اتفاق خاص باعث بشه که یه سری خاطره به ذهنم بیاد.

خاطره ها گوشه ای از ذهن من هستن که با دیدن یه نمونه کوچیک، همه این تصاویر به جلوی چشمم میاد و اونا رو یادم میاد.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من هر وقت به محله دوران کودکیم میگیرم خاطره ها برام زنده میشه. بعضی وقتا با دیدن بچه ها یاد خاطره ها میفتم. خلاصه هر چیزی که یه جوری به اون خاطره من مربوط بشه یادش میفتم. مثلاً شاید یه اتفاق خاص باعث بشه که یه سری خاطره به ذهنم بیاد.

خاطره ها گوشه ای از ذهن من هستن که با دیدن یه نمونه کوچیک، همه این تصاویر به جلوی چشمم میاد و اونا رو یادم میاد.

میگن اگه انسان با خاطرات کودکی اش زندگی کنه هیچوقت پیر نمیشه.:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خوب من که پیر شدم چیکار کنم :ws52: ولی کلاً حال میکنم با خاطرات کودکی. حتی اون بداش. :ws3:

 

بچه های دیگه مثل اینکه زیاد یاد خاطره هاشون نمیفتن کلاً. چون تو تاپیک خاطرات دانشجویی هم کسی شرکت نمیکنه. البته فقط انوشه شرکت کرده.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
خاطره ها

نقش غبارالود اینه های زنگارگرفته زندگی

چه تلخ چه شیرین همیشه با ما هستند

همیشه وهمیشه

اینو از خودت نگفتی . فک کنم از شکسپیر کش رفتی . :ws28:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...
  • 1 سال بعد...
* v e n o o s * مهمان

همه خاطره های بچگیمو دوست دارم؛

baby-girl-28.gif

 

آهنگایی که گوش میدادیم ؛

 

با شیر آب بازی نکن

نگا تو مثل موش شدی

نازی شیطون و بلا

چه قدر تو باز یگوش شدی.

خوبه از من یاد بگیری

ببین دارم گل میکشم

مداد زرد من کجاست

می خوام یه بلبل بکشم.:hapydancsmil:

 

 

-

 

یادش بخیر همیشه بعد ناهار تند تند آماده میشدم برم تو کوچه دوچرخه سواری؛ آفتاب بود ؛ همش سیاه میشدم ؛مامانم کلی غر میزد :persiana__hahaha:

 

یادش بخیر

 

اون موقع ها همش از این برچسبا که تو آدامسا بود جمع میکردیم؛ بعد مسابقه میزاشتیم؛ روش ضربه میزدیم؛اگه برچسب برمیگشت میبردیم و طرف مقابل باید بهمون چند تا برچسب میداد :persiana__hahaha:

 

 

یادش بخیر

 

با مهدیه ؛دوست دوران بچگیم قهر که میکردیم؛1 ساعت نشده ؛میومدیم و دست همو میگرفتیم و میگفتیم آشتی آشتی آشتی با هم بریم تو کشتی ( آهنگشو کامل یاد نیست؛ اما نمیدونم چه اصراری بود بعد هر آشتی کردن اینو میخوندیم ) ( موقع قهر هم که میگفتیم : قهر قهر تااااا روز قیامت ؛هر چند به 1 ساعت نمیکشید(279).gif)

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...