رفتن به مطلب

مرگ چیست؟


reza_12345

ارسال های توصیه شده

به نظرم بهترین کاری که میشه انجام داد اینه که خوب باشیم همین:icon_redface:

یکی میگفت نمیخواد کار خوب انجام بدیم اما کار بد هم انجام ندیم:ws37:

مرگ باید باشه

ما آدما نقطه پایان دنیا رو نیاز داریم:hanghead:

ولی خب سخته:sigh:

لینک به دیدگاه

اما یه موضوعی که همیشه با مرگ مطرح میشه همون وجود خداست، میگن : اینکه یه ادمی به وجود خدا شک کنه کافر محسوب میشه.

 

اما نظر من این نیست،گاهی باشک میتونی به جواب سوالاتت برسی،البته اگر پیگیرش باشی.

 

سوالات زیادی مطرح میشه ، به طور مثال :

 

_ اگر ذهن انسان محدود و خداوند نامحدود ،پس چرا در کتاب هایی دینی گفته میشه انسان خیلی بیشتر ازحد تصور میتونه به خدا نزدیک بشه؟ آیا این دو موضوع نمیتونه تناقض داشته باشه؟

 

مسلما در اینکه خدایی هست شکی نیست. اما اینکه در آینده چه خواهد رخ داد،بیش از اندازه تصورش سخته،

دوستان گفتن ترس از گناه ، میتونه بخشیش درست باشه ..

 

اما اینکه اگر بعد از همه عذاب هایی که گفته میشه نابودی باشه ، فکر میکنید چی میشه؟

انسانی که دنبال چیزهای دست نیافتی هستش ،مسلما حتی یه لحظه هم دوست نداره فکر نابودی داشته باشه،به هرشکل..

 

فکر کردن به این مسائل خیلی اذیتم میکنه ، خیلی درموردش فکر میکنم وسعی میکنم دنبال پاسخ باشم . برخلاف گفته فاطمه (آریودخت)عزیزم ،به نظرم اینکه فکر نکنیم ودنبال جواب نباشیم ، خیلی میتونه به ضررمون باشه ،ممکنه خیلی از راه هامون اشتباه پیش بره...

 

پاسخی که شنیدم همین بود: ذهن انسان محدود و خداوند نامحدود ... چگونه محدود به نامحدود میتونه دست پیدا کنه..

 

اما بازهم در این سن دنبال مفهومات بهتر وکامل تری هستم تا درک درستی از خدا و زندگی بعد از مرگ داشته باشم.

 

:icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
به نظر شما چرا مرگ سخته؟

  • hanghead.gif
     
    اصن وقتی یکی میمیره ،چطور میشه اونیک ه از مرگش ناراحته، آروم بشه؟
     
     

 

 

عادت!

ما ادما تغییر رو دوس نداریم. پیشتر هم گفتم من عزیز رو از دست دادم ک ب اندازه مادرم دوسش داشتم.

بنا ب دلایلی، حتی تو مراسم خاکسپاری اون هم نبودم.همیشه کنارم.مادربزرگم با اون لبخندش. ب شدت سخت بود.

پیش از این هم چند مشکل پشت سرهم، من ب حد سکوت رسوند!

فهمیدم ک:خامشی بحرست و گفتن هم‌چو جو

بحر می‌جوید ترا جو را مجو

سعی کردم، گلی رو ک پیدا کردم ب همه معرفی کنم. تاپیکش رو هم تو ادبیات زدم.

رمز گشایی سکوت

 

اما اینکه چطور میشه؟ مممم. باید رهبری یاد گرفت و البته مدیریت هم لازمه. معنی رهبری با مدیریت متفاوت ه. رهبر، راهبر و مشخص کننده مسیره. در حالی ک مدیر هماهنگ کننده چگونه ب مسیر رسیدن ه./

اما ب نظرم با کتاب خوندن و اموختن میشه تا حد زیادی ب ارامشی رسید بی حد ! البته نه ب فریبی هلوگرافیک! ب ارامش واقعی ک کار سختیه ...

 

باز هم نمی شه مطمئن بود. ب نظر خودت چی می تونه باشه؟

 

 

اما یه موضوعی که همیشه با مرگ مطرح میشه همون وجود خداست، میگن : اینکه یه ادمی به وجود خدا شک کنه کافر محسوب میشه.

 

اما نظر من این نیست،گاهی باشک میتونی به جواب سوالاتت برسی،البته اگر پیگیرش باشی.

 

سوالات زیادی مطرح میشه ، به طور مثال :

 

_ اگر ذهن انسان محدود و خداوند نامحدود ،پس چرا در کتاب هایی دینی گفته میشه انسان خیلی بیشتر ازحد تصور میتونه به خدا نزدیک بشه؟ آیا این دو موضوع نمیتونه تناقض داشته باشه؟

 

مسلما در اینکه خدایی هست شکی نیست. اما اینکه در آینده چه خواهد رخ داد،بیش از اندازه تصورش سخته،

دوستان گفتن ترس از گناه ، میتونه بخشیش درست باشه ..

 

اما اینکه اگر بعد از همه عذاب هایی که گفته میشه نابودی باشه ، فکر میکنید چی میشه؟

انسانی که دنبال چیزهای دست نیافتی هستش ،مسلما حتی یه لحظه هم دوست نداره فکر نابودی داشته باشه،به هرشکل..

 

فکر کردن به این مسائل خیلی اذیتم میکنه ، خیلی درموردش فکر میکنم وسعی میکنم دنبال پاسخ باشم . برخلاف گفته فاطمه (آریودخت)عزیزم ،به نظرم اینکه فکر نکنیم ودنبال جواب نباشیم ، خیلی میتونه به ضررمون باشه ،ممکنه خیلی از راه هامون اشتباه پیش بره...

 

پاسخی که شنیدم همین بود: ذهن انسان محدود و خداوند نامحدود ... چگونه محدود به نامحدود میتونه دست پیدا کنه..

 

اما بازهم در این سن دنبال مفهومات بهتر وکامل تری هستم تا درک درستی از خدا و زندگی بعد از مرگ داشته باشم.

 

:icon_gol::icon_gol:

 

چ بزرگ شدی :ws3:

 

طرح سوالایی می کنی. افرین.

پیشنهاد می کنم کتاب گلشن راز محمود شبستری رو بخونی.

حدود 12 مورد سوال فلسفی و 12 مورد سوال ادبی رو جواب داده .

البته شاید همه آنچه می خوانی ب خطا باشد. اما دانستن همیشه بهتر از نداشتن است . اری :w16:

 

Who am I? (اگر اشتباه نکنم اولین پرسش دکارت بود) جواب می داد ک می توانم فکر کنم پس هستم.

 

نخست از فکر خویشم در تحیر

چه چیزاست آنکه گویندش تفکر؟

 

کدامین فکر ما را شرط راه است؟

چرا گه طاعت و گاهی گناه است؟

 

که باشم من؟ مرا از من خبر کن

چه معنی دارد اندر خود سفر کن؟

 

مسافر چون بود؟ رهرو کدام است؟

که را گویم که او مرد تمام است؟

 

که شد از سر وحدت واقف آخر؟

شناسای چه آمد عارف آخر؟

 

اگر معروف و عارف ذات پاک است

چه سودا بر سر این مشت خاک است؟

 

کدامین نقطه را نطق است، اناالحق؟

چه گویی هرزه‌ای بود آن مزبق؟

 

چرا مخلوق را گویند واصل؟

سلوک و سیر او چون گشت حاصل؟

 

وصال ممکن و واجب به هم چیست؟ (ذهن انسان محدود و خداوند نامحدود ... چگونه محدود به نامحدود میتونه دست پیدا کنه..)

حدیث قرب و بعد و بیش و کم چیست؟

 

چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد؟

ز قعر او چه گوهر حاصل آمد؟

 

چه جزو است آنکه او از کل فزون است؟

طریق جستن آن جزو چون است؟

 

قدیم و محدث از هم چون جدا شد؟

که این، عالم شد آن‌دیگر خدا شد؟

 

 

حدود 800 سال پیش سوالاتی طرح شده و ایشون جواب دادن.

 

 

جواب ب

ذهن انسان محدود و خداوند نامحدود ... چگونه محدود به نامحدود میتونه دست پیدا کنه..

 

جواب شبستری:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

اگر کسی کتاب رو خواست بخونه، ب نظرم ی تاپیک بزنه (من واقعا پیر شدم دیگه ) تا حد توان کمک می کنم تا یکم بیشتربفهمیم از این گنجینه .

 

در پناه حق./.

 

لینک به دیدگاه

 

 

عادت!

ما ادما تغییر رو دوس نداریم. پیشتر هم گفتم من عزیز رو از دست دادم ک ب اندازه مادرم دوسش داشتم.

بنا ب دلایلی، حتی تو مراسم خاکسپاری اون هم نبودم.همیشه کنارم.مادربزرگم با اون لبخندش. ب شدت سخت بود.

پیش از این هم چند مشکل پشت سرهم، من ب حد سکوت رسوند!

فهمیدم ک:خامشی بحرست و گفتن هم‌چو جو

بحر می‌جوید ترا جو را مجو

سعی کردم، گلی رو ک پیدا کردم ب همه معرفی کنم. تاپیکش رو هم تو ادبیات زدم.

رمز گشایی سکوت

 

اما اینکه چطور میشه؟ مممم. باید رهبری یاد گرفت و البته مدیریت هم لازمه. معنی رهبری با مدیریت متفاوت ه. رهبر، راهبر و مشخص کننده مسیره. در حالی ک مدیر هماهنگ کننده چگونه ب مسیر رسیدن ه./

اما ب نظرم با کتاب خوندن و اموختن میشه تا حد زیادی ب ارامشی رسید بی حد ! البته نه ب فریبی هلوگرافیک! ب ارامش واقعی ک کار سختیه ...

 

باز هم نمی شه مطمئن بود. ب نظر خودت چی می تونه باشه؟

 

نمیدونم:hanghead:

امروز به این قسمت از یه کتابی برخوردم:

زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری ، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است . از هر چیز دیگری قوی تر است .

آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند . مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند ، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند ، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند . باور کردنی نیست اما همین گونه است . زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است

 

خب راست میگه آدما بالاخره فراموش میکنند

مامانم همیشه میگه خاک سردی میاره

میگه بعد از یه مدت که آدم بره سر قبر عزیزش،دیگه مثل قبل نیست

من حس میکنم این کار خداست

درسته آدم هیچ وقت نمیتونه همه چیز رو یادش بره

اون خاطرات خوب،اون مهربونیا،اون آرامشی که کنار عزیزش داشته

اما خب دیگه نیست

انگار کن که مجبوری دیگه قبول کنی که نیست

من حس میکنم اطافیان اون آدمی که عزیزش رو از دست داده،شاید بیشتر اذیت بشن:hanghead:

مثلا من اگر کسی رو دوس داشته باشم واون عزیزش رو از دست داده باشه،واقعا نمیدونم باید چیکار کنم

چون نمیتونم بهش بگم که فراموش کن یا بگم بی خیال باش یا بگم بهش فکر نکن

اما از یه طرف نمیشه بهش بگم که همونطور که اون برا تو عزیزه،تو هم برا من عزیزی و من نمیتونم غمت رو ببینم

مرگ واقعا در عین ساده بودن،عجیبه و برعکس:hanghead:

 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...