رفتن به مطلب

اشک مادر


ارسال های توصیه شده

پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می*کنی؟

 

مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی*دانم عزیزم، نمی*دانم!

 

پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه می*کند؟ او چه می*خواهد؟

 

پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همه*ی زن*ها گریه می*کنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زن*ها خیلی راحت به گریه می*افتند، متعجب بود.

 

یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می*کند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زن*ها این همه گریه می*کنند؟

 

خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه*ای آفریده*ام؛ به شانه*های او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.

 

به بدنش قدرتی داده*ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی داده*ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.

 

به او احساسی داده*ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.

 

به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده*ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.

 

این اشک را منحصراً برای او خلق کرده*ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...