رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ترجمه غزلیات حافظ به زبان آلمانى و تاثیر آن در ادبیات آلمان

 

 

وقتى در۱۸۱۴ ترجمه هامر منتشر مى شود، كه ترجمه كامل دیوان است با همه اشعار منسوب به حافظ كه در آن زمان جزء دیوان به حساب مى آمد، شاعر بزرگ آلمان چنان از آن به وجد مى آید كه دست به قلم مى برد، چنانكه در یادداشت هایش از آن به عنوان مسابقه با شاعر ایرانى كه خود را از آن ناگزیر مى بیند یاد مى كند.

 

 

ترجمه غزلیات حافظ در آلمان در مجموعه بزرگترى قابل مطالعه است كه به توجه مغرب زمین به شرق برمى گردد، همان كه از آن به اورینتالیسم۱ تعبیر مى شود. این حركت فكرى ابتدا به صورت منفى ظهور كرد، كه به نگرش منفى اصحاب مدرسه۲ در قرون وسطى نسبت به اسلام و قرآن مربوط مى شود. ولى این نگرش رفته رفته تغییر جهت داد، به طورى كه از همان زمان در نوشته هاى آلبرت كبیر۳ در زمینه علوم عبرى و عربى مى توان نخستین نشانه هاى این تغییر جهت را بازشناخت. آنچه به دامنه این توجه خارج از حیطه اعتقادات مربوط مى شود به خصوص در حوزه ادبیات، باید از ترجمه داستان هاى هزارویكشب نام برد، كه در دنباله جنگ هاى صلیبى اتفاق افتاد. در نتیجه این تحول جدید داستان ها در سراسر مغرب زمین چنان رواجى یافت، كه دامنه آن به اقشار و توده هاى مردم محدود نماند، بلكه رفته رفته به ادبیات كشیده شد، كه نخستین و شاید هم بارزترین نشانه آن دكامرون۴ اثر بوكاچو۵ ایتالیایى است. نام این اثر كه ده روز معنى مى دهد و محتواى آن كه صد داستان را دربرمى گیرد به قدر كافى به تاثیر سرمشق شرقى در ساختار آن اشاره دارد. ولى همین جا لازم به ذكر مى دانم كه این تاثیر پس از آن هم هرگز فروكش نكرد.، كه به عنوان نمونه مى توان از شاعر بزرگ آلمان گوته نام برد، كه در سراسر كار ادبى اش هرگز از تاثیر آن برى نبوده است. از این كه بگذریم، كه در حوزه ادبیات عامیانه و فولكلوریك قرار مى گیرد، ترجمه ادبیات به معنى اخص، یعنى ادبیات مكتوب به قرن هفدهم میلادى بازمى گردد كه نخستین بار آثار ادبى از زبان فارسى به آلمانى ترجمه شد: توسط آدام اولئاریوس،۶ كه پس از بازگشت از سفر ایران نخست گلستان۷ سعدى و پس از آن بوستان۸ را به كمك یك ایرانى، حق وردى نامى، به زبان مادرى خود برگرداند. ولى این گام نخست هنوز چنان انعكاسى در پى ندارد كه بتوان از هواى تازه و حركت نوینى در فضاى ادبى آلمان سخن گفت.

 

 

تا یك قرن این تنها كارى است كه در این زمینه انجام شده است. و آنگاه در قرن هجدهم میلادى، از نیمه قرن با ترجمه هایى كه به زبان هاى لاتین و انگلیسى از ادبیات شرقى به آلمان مى رسد، چنین اتفاقى مى افتد. به خصوص ترجمه ویلیام جونز قاضى انگلیسى در هندوستان، كه مجموعه اى از ادبیات مشرق زمین۹ را به چاپ مى رساند، كه در میان آنها تعدادى از غزلیات حافظ نیز به چشم مى خورد. همزمان با ترجمه جونز كه فوراً هم به آلمانى ترجمه و منتشر مى شود، در واقع سه سال پیش از آن، یعنى در سال ۱۷۷۱ شانزده غزل از دیوان حافظ توسط رویتسكى۱۰ اتریشى به زبان لاتین ترجمه و منتشر شده است. این ترجمه را كه بعداً توسط فریدل۱۱ به آلمانى ترجمه و منتشر شد مى توان اولین گام در این راه دانست. آنچه در اینجا جلب نظر مى كند توجهى است كه این بار به حافظ و غزلیات او مى شود. بیهوده نیست كه هردر،۱۲ عالم كلیسایى، ادیب و سخنور از این همه توجه به شاعر غزلسراى شیراز زبان به شكوه مى گشاید و براى جلب نظر همگان به سعدى كه بیشتر مورد توجه و علاقه اوست _ چون: «آموزنده تر است»-، چند قطعه از گلستان را با برگردان جدیدى ارائه مى كند، از آن جمله قطعه «هرنفسى كه برآید...»، كه گوته هم بعدها با تغییراتى در زبان و سبك بیان و با دستكارى اندكى كه در محتواى آن در جهت افكار و جهان بینى خود مى كند، آن را در «دیوان شرقى و غربى» مى آورد.

 

 

با این همه از رونق شعر حافظ هیچ نمى كاهد، سهل است، بر گرمى بازارش هم مى افزاید. چنانكه وقتى در۱۸۱۴ ترجمه هامر منتشر مى شود، كه ترجمه كامل دیوان است با همه اشعار منسوب به حافظ كه در آن زمان جزء دیوان به حساب مى آمد، شاعر بزرگ آلمان چنان از آن به وجد مى آید كه دست به قلم مى برد، چنانكه در یادداشت هایش از آن به عنوان مسابقه با شاعر ایرانى كه خود را از آن ناگزیر مى بیند یاد مى كند.۱۳

 

 

گوته در نامه اى كه در تاریخ ۱۶ مه ۱۸۱۵ به ناشر خود كوتا۱۴ مى نویسد و در آن از كتابى كه قصد تالیف آن را دارد به نام «اشعار آلمانى در ارتباط مدام با دیوان سراینده فارسى محمد شمس الدین حافظ» خبر مى دهد، از تلاش خود در راه «پیوند دادن شرق و غرب، گذشته و آینده، شعر آلمانى و شعر فارسى» سخن مى گوید. او در این نامه درباره ترجمه هامر نیز چنین مى نویسد: «براى من داراى ارزش بسیار است. ولى خوانندگان بسیارى نخواهد یافت، از آنجا كه در احوال و افكار و سبك و سیاق شاعرى با شعر ما فاصله بسیار دارد.»۱۵

 

 

سخنان شاعر آلمانى نه تنها درباره كار مترجم حافظ گویاى نكاتى است، بلكه از رموز كار خود او نیز پرده برمى دارد، و به خصوص بیانگر این نكته است كه شاعر آلمانى چنانكه در یادداشت فوق نیز گفته است در كار «سبقت گرفتن» از شاعر ایرانى شده است، كه معنى آن چیزى نیست جز آنكه به راه او برود، یعنى از او تقلید كند. گفتنى است كه گوته در دیوان خود كه نیمى از آن به نثر نوشته شده در بخشى كه به كار مترجمان اختصاص داده، ترجمه هامر را در زمره آثار دوره سوم ترجمه در آلمان مى داند، یعنى دوره اى كه پس از توجه به محتوا در دوره هاى اول و دوم به نهایت دقت خود رسیده است. با این همه باید دانست كه كار هامر خالى از اشتباه نیست، نارسایى هاى محتوایى كه از درك غلط پاره اى اصطلاحات ناشى مى شود، ولى همچنین بى دقتى هاى فنى و صورى كه بر ناتوانى هاى هنرى مترجم گواهى مى دهد. نكته اى كه در همان زمان هم از سوى منتقدان و محققین گفته و نوشته شده است. ولى جالب اینجا است كه همین اشتباهات و نارسایى ها گاه الهام بخش شاعر بزرگ آلمان شده است.

به عنوان نمونه ترجمه بیت

 

كس چو حافظ نكشید از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند

 

 

به گونه اى است كه خواننده آلمانى رابطه اندیشه و سخن را به درستى درنمى یابد، ولى همین نارسایى كه تمام آن را هم نباید به حساب نقص زبان دانى هامر گذاشت، خود منبع الهام شاعر شده است. او در شعر كوتاهى كه ابتدا بنا بود زینت بخش آغاز دیوان باشد و بعداً تنها براى دفتر دوم دیوان به نام «حافظ نامه» در نظر گرفته شد، كلام را عروس كرده و اندیشه را به عنوان داماد در برابر او قرار داده است. این بحث هاى بسیارى را پدید آورد كه هنوز هم ادامه دارد. ولى اصل آن برمى گردد به خلاقیت هنرى، كه شاعر خود در نامه به ناشرش به آن اشاره مى كند. یعنى گوته مضمون «عروس سخن» را كه در شعر فارسى بى سابقه نبوده و خواننده فارسى زبان به خوبى با آن مانوس بوده، با استعاره نقاب كشیدن از رخ اندیشه رابطه اى منطقى داده است. به این ترتیب ایده نخستین براى تشبیهى به دست آمده كه منظور او را از رابطه سخن و اندیشه در تصویر عروسى این دو برآورده مى كرده. كه او آن را با طنزى كه نمك كلام شده براى آغاز دیوان و بعد دفتر دوم مناسب دیده است. براى این منظور هم همان ترجمه ناقص و نارسا كافى بوده، و حتى بهتر از ترجمه اصلاح شده اى بوده، كه هامر بعداً عرضه مى كند، چرا كه ترجمه ناقص اولیه به فكر غربى و آلمانى نزدیك تر بوده، و از همین رو بیشتر به كار شاعر آلمانى مى خورده، كه شعرى آلمانى مى خواسته، یعنى شعرى كه به شعر آلمانى نزدیك باشد، شعرى براى خواننده آلمانى زبان. مى توان گفت مترجم با ترجمه نادرست خود اندكى از راه شاعر را هموار كرده است. از این دست خطاهاى مترجم كه به كار شاعر آلمانى كمك كرده بسیار است. در اینجا فقط به ذكر نمونه دیگرى بسنده مى كنم، نمونه اى كه هم نقص كار هامر را نشان مى دهد و هم ما را با یكى دیگر از گوشه هاى شیوه شاعرى این شاعر غربى آشنا مى كند. سخن حافظ در این بیت:

 

سرود مجلست اكنون فلك به رقص آرد

كه شعر حافظ شیرین سخن ترانه تست

 

 

در ترجمه هامر كه ابهام كلامش رقص افلاك را در گردونه عالم به ذهن مى رساند، الهام بخش شاعر آلمانى شده كه از آن این بیت را در توصیف غزل حافظ ساخته است _ در شعرى به نام «نامحدود» - :

 

شعر تو چون سپهر گردان است

نه شروعى در آن نه پایان است

 

 

گذشته از این گونه خطاها كه در برگردان كلمه و عبارت یا مضمونى به چشم مى خورد و نقش آن را در كار شاعر دیدیم، گاه نیز غزلى كه اصلاً به غلط وارد دیوان حافظ شده به ترجمه هامر راه یافته و از این طریق توجه شاعر را به خود جلب كرده و مورد تقلید او قرار گرفته است. غزلى ساخته یكى از كاتبان، غزلى بسیار ضعیف و مغشوش با قافیه صاد الهام بخش گوته شده در آفریدن شعرى كه ابتدا به نام «غزل صاد» چاپ شد، و بعداً تحت نام «شوق خجسته» در دفتر اول دیوان _ «مغنى نامه» - جاى گرفت _ كه یكى از شاهكارهاى گوته در این مجموعه و كل آثار او به شمار مى آید. (نك: به «جاى پاى حافظ در شعر آلمانى» در پایان مقاله!)

 

 

سخن از ترجمه هامر را با نكاتى درباره «دیوان شرقى و غربى» اثر گوته درهم آمیختم، و این كار را یكى به این دلیل كردم كه یكى یعنى ترجمه هامر تمام اهمیت و شهرت خود را به دیگرى مدیون است و دیگرى یعنى دیوان گوته از كار هامر سرچشمه گرفته است، بدون شراره آن آتش آفرینش هنرى نوین او روشن نمى شد كه چنین ثمره اى از آن به بار آید. از آن گذشته سخن از ترجمه حافظ به زبان آلمانى همیشه با حرف دیوان گوته همراه بوده و هست، و بحق، چرا كه كار هنرى گوته در واقع كار ترجمه هامر را تكمیل كرده، چنانكه مترجمان بعدى هم همواره به اثر شاعر همچون سرمشقى نگریسته اند.

 

 

رابطه ترجمه هامر و دیوان گوته به جنبه زبانى و كلامى كار محدود نمى شود، بلكه صورت و ظرایف هنرى آن را هم دربرمى گیرد، كه در ترجمه كمتر از محتوا دچار لغزش و دگرگونى نشده است. و این نه فقط وزن و قالب شعر، بلكه بیش از آن صنایع لفظى و ادبى را شامل مى شود، كه حافظ استاد آن بوده، و هامر از آن بى بهره بوده است. مترجم آلمانى تنها در ترجمه چند غزل كوششى در جهت تقلید از وزن و قافیه شعر حافظ كرده، كه آن هم ناقص مانده است. و تلاش گوته هم در دیوان در همین حد است. منتها این شاعر بزرگ با آگاهى عظیمى كه به كار هنرى خود داشته بحث در این باره را نه فقط به بخش منثور اثر خود كشانده، بلكه اشاره هایى هم در اشعار دیوان دارد كه گویاى نكات مهمى درباره شیوه شاعرى اوست. و این در مترجمان بعدى همچون روكرت و پلاتن بى تاثیر نبوده است.روكرت كه خود شاعرى بوده با آثارى درخور توجه، شرق شناسى برجسته بوده با آشنایى به بسیارى زبان هاى شرقى كه به خصوص ترجمه هایش، از آن جمله ترجمه قرآن مجید و نیز ترجمه شاهنامه، مشهور است. او كه زبان فارسى را هم ابتدا نزد هامر فراگرفته است، در ترجمه اشعار حافظ دقت خاصى در برگردان جنبه هاى صورى غزلیات به كار برده، از آن جمله قالب غزل را به طور كامل به زبان مادرى خود منتقل كرده و حتى با آوردن اصوات شعرى كه ترجمه كرده و تركیب آنها (مثلاً حرف لام و میم) كوشیده همان موسیقى كلام اصلى را در ترجمه تقلید كند، كه اقبال همگانى نیافته است. پاره اى بر روكرت خرده مى گیرند كه از ترجمه هایش تصنع به گوش مى خورد. از این لحاظ بعضى از منتقدان شعرهاى او را در تقلید از شیوه غزلسرایى مولوى (با اقتباس از محتواى كلام غزلیات شمس) كه به بعضى از كارهاى گوته در ارتباط با حافظ بى شباهت نیست، ترجیح مى دهند.

 

 

روكرت كه ابتدا تعداد ۴۰ غزل را به آلمانى برگرداند و آن را تحت نام «گل هاى شرقى» به چاپ رساند۱۶، بعدها هم همچنان غزل هاى دیگرى را به آلمانى ترجمه كرد كه پس از مرگ او به چاپ رسید (مجموعاً به تعداد ۸۲ غزل).۱۷

 

 

همزمان با فریدریش روكرت، اوگوست فن پلاتن با آموختن زبان فارسى به صورت خودآموز دست به كار ترجمه حافظ مى شود، او كه همچون روكرت شاعر بنامى هم هست، دو راه را در پیش مى گیرد. یكى ترجمه دقیق اشعار حافظ است، كه از قالب و وزن شعر آلمانى استفاده مى كند.۱۸ و دیگر اشعارى به شیوه حافظ كه در اینها قالب غزل را به كار مى برد. ترجمه هاى پلاتن، یعنى ترجمه هاى دقیق غزل حافظ كمتر از ترجمه هاى روكرت است، ولى مى توان گفت منتقدان در مجموع نسبت به كار او نظر مساعدترى دارند.پلاتن در غزل ها۱۹ بیشتر كار گوته را دنبال مى كند. یعنى به تقلید از حافظ و به شیوه او از ساقى و مى و معشوق سخن مى گوید و از روزگار و مردم دنیا شكوه سر مى دهد. و نیز با آوردن مضامین شاعر شیراز حال و هواى شرقى به اشعار خود مى دهد. منتها او دیگر قالب غزل را به طور كامل تقلید مى كند. كه كارى است در دنباله كار روكرت و در تكمیل تلاش او. پلاتن اشعارى هم دارد در قالب غزل، كه در مجموعه اى تحت نام «آئینه حافظ» گرد آورده، و در آنها صریحاً از این كار خود در همراهى و هم كیشى با حافظ یاد مى كند. پلاتن در دنباله این غزل ها كه مانند اشعار فوق اغلب ردیف و قافیه هر دو در آنها به شیوه حافظ به كار رفته، رباعى هایى هم افزوده است. بدین ترتیب قالب غزل وارد ادبیات آلمان مى شود، كه از این پس توسط شاعران آلمانى زبان به كار گرفته مى شود، به عنوان قالبى مستقل از شعر فارسى. ولى ترجمه غزل حافظ نیز به راه خود ادامه مى دهد. جدا از غزل آلمانى، كه بعضى شاعران در آن طبع آزمایى كرده اند - همچون هوفمانستال یكى از بزرگترین شعراى آلمانى زبان در قرن نوزدهم و بیستم- او اشعارى در این قالب سروده كه جاى و مرتبه خود را در شعر او و شعر آلمانى یافته است. هوفمانستال در غزل هاى خود كه شمار آنها نیز اندك است، از این قالب به عنوان ظرف و چارچوبى براى آفریدن فضاى افسانه اى كه از مشرق زمین در نظرش بوده بهره جسته است.

 

 

 

پس از روكرت و پلاتن، كار مترجمین دیگرى قابل ذكر است كه كم وبیش كار این پیشگامان را ادامه داده اند. در سال ۱۸۴۶ گئورگ فریدریش داومر مجموعه اى به نام ترانه هاى حافظ۲۰ منتشر كرد. گ.ها.اف نسلمان در سال ۱۸۶۵ مجموعه اى به نام «دیوان شمس الدین محمد حافظ شیرازى، منتخب اشعار»۲۱ را به چاپ رساند. و در سال ۱۸۷۷ فریدریش بودنشتدت ۱۴ غزل حافظ را در مجموعه كوچكى به نام «اشعار حافظ سراینده شیرازى» منتشر كرد، كه با وجود تعداد اندك غزل هاى ترجمه شده به خاطر مهارت در برگرداندن بخشى از زیبایى هاى كلامى غزلیات از اهمیت خاصى برخوردار است.

 

پس از دوره نخست، كه مى توان گفت نام گوته بر آن سایه افكنده، ترجمه حافظ هرچه بیشتر به طرف دقیق شدن پیش رفته است. در این زمینه پیش از همه و بیش از دیگران باید از ترجمه كامل دیوان حافظ با چاپ متن فارسى اشعار توسط روزنتسوایگ-شواناو۲۲ (در ۳ جلد) در سال هاى ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۴ نام برد، كه از لحاظ دقت در برگردان بى مانند است. روزنتسوایگ نیز مانند هامر همه اشعار دیوان را ترجمه كرده، با اشعارى كه در آن زمان هنوز به غلط در میان اشعار دیوان مى آورده اند، كه مجموعاً بالغ بر ۵۷۳ غزل مى شده. ترجمه روزنتسوایگ كه امروزه فقط در دو كتابخانه دانشگاه هایدلبرگ و كتابخانه ملى برلین در دسترس مى باشد، تنها به دلیل همین كمیاب بودن از چنان شهرتى برخوردار نیست كه ترجمه هامر داراست، ضمن آنكه فاقد اهمیت تاریخى اثر هامر است كه نخستین ترجمه بزرگ حافظ در اروپاست، و علاوه بر آن الهام بخش دیوان شاعر بزرگ آن دوران گوته بوده است. ولى ترجمه روزنتسوایگ نیز همچون ترجمه هامر فاقد ظرایف هنرى متن اصلى است.

 

 

در این دوره كه توجه بیشترى به دقت در برگرداندن متن اصلى مبذول مى شود رفته رفته به ترجمه منثور اشعار حافظ نیز تمایل نشان داده مى شود. از آن جمله است ترجمه لئو لسچینسكى كه ۶۰ غزل حافظ را در نثرى شاعرانه ارائه مى كند.۲۳ و همزمان با آن باید از ترجمه گئورگ یاكوب نام برد، كه ترجمه منظوم است و از دقت كم نظیرى برخوردار است.۲۴

 

در دوره جدیدتر كارهاى تازه اى ارائه شده، بیشتر از جانب شرق شناسان، كه اغلب تنها چند شعر از حافظ ترجمه كرده اند، و در آنها بیشتر به محتوا توجه شده تا به صورت و فرم، مانند شدر،۲۵ ریتر۲۶ و رومر۲۷. در این میان ترجمه كایل در مجموعه اى به نام «منتخب اشعار دیوان حافظ، ترجمه با مقدمه و تفسیر»۲۸ از لحاظ كمى و كیفى درخور توجه بیشترى است، كه با وجود توجه بیشتر به جنبه هاى صورى اشعار در برگرداندن محتوا نیز توفیق شایانى داشته است. در این دوره اخیر به خصوص ترجمه هاى یوهان كریستوف بورگل درخور بیشترین توجه است. او كه ابتدا غزل هایى را به صورت منثور ارائه كرده بود،۲۹ بعد به تدریج اشعارى را در قالب غزل ترجمه كرد كه رفته رفته به تعداد آنها افزود. او كه چند دفتر و مقاله درباره حافظ و سبك و شیوه شاعرى او منتشر كرده، منتخبى نیز از ترجمه هایى كه به زبان آلمانى از غزلیات حافظ شده به نام «حافظ. منتخب غزل هاى دیوان»۳۰ منتشر كرده است، كه در آن علاوه بر ترجمه هاى خود ترجمه هایى هم از دیگران آورده؛ بیش از همه روكرت و روزنتسوایگ. در پایان لازم مى دانم از دو ترجمه منثور یاد كنم: نخست ترجمه منثور سیروس آتاباى. او كه تعدادى غزل هاى حافظ را به طور نامنظم و اغلب ناقص و ناتمام همراه با اشعارى از مولوى و خیام ترجمه و منتشر كرده،۳۱ دقتى را كه از ترجمه منثور انتظار مى رود در كار خود نشان نمى دهد، برعكس گاه به برگردانى از بیت یا مصراعى توفیق مى یابد كه از نظر كیفیت ادبى و زبان تغزلى شگفت انگیز است. ترجمه آتاباى را باید به عنوان شعر منثور به شمار آورد. برعكس ترجمه یادشده ترجمه كامل دیوان توسط یوآخیم وُل لبن۳۲ كه به سال ۲۰۰۴ منتشر شده ترجمه دقیق همه اشعار دیوان را دربرمى گیرد. این ترجمه كه در آن از هرگونه ریزه كارى صورى و هنرى صرف نظر شده، به خصوص از لحاظ رعایت امانت قابل توجه است كه براى كارهاى پژوهشى و استفاده محققان آلمانى بسیار مغتنم است.

 

 

• جاى پاى حافظ در شعر آلمانى

 

پس از ترجمه دیوان حافظ به آلمانى توسط هامر پورگشتال كه گوته شاعر بزرگ آلمان را چنانكه خود گفته به «سبقت گرفتن از این شاعر شورانگیز» واداشت، كار این سبقت و مسابقه بالا گرفت، كه هنوز هم تا حدودى ادامه دارد. اگر هم نتوان گفت كه همه این شاعران همچون آن شاعر بزرگ توانایى چنین كارى را در خود مى دیدند، دست كم باید گفت كه در تقلید از «شاعر شورانگیز» به آن بزرگترین مرد ادب آن خطه تأسى كردند. در این میان مى توان براى اوگوست فن پلاتن جایگاه خاصى قائل شد.

در سه نمونه زیر با انواع گوناگونى از این تقلید و اقتباس آشنا مى شویم. در دو نمونه نخست، شماره یك: شعر گوته «شوق خجسته»، و شماره دو: شعر پلاتن «غزل» مضمون و موضوع شمع و پروانه را كه یكى از محبوب ترین مضامین حافظ است در شعر این دو شاعر آلمانى مى بینیم. گوته كه وزن و قالب غربى شعر خود را حفظ كرده، موضوع را هرچند به سبك غربى و با پیوستگى و گسترش غربى خود پرداخته، ارتباط آن را با شعر حافظ و به طور كلى شعر فارسى حفظ كرده است. برعكس پلاتن موضوع را رنگ وبوى بسیار غربى داده، درحالى كه از نظر صورت و قالب و حتى طرز پیشبرد كلام و پرداخت موضوع به حافظ نزدیك تر مانده است. شعر پلاتن بیشتر غنایى و تغزلى، لیریك، است درحالى كه در شعر گوته عناصر دراماتیك، (آموزنده و تمثیلى) و اپیك، (روایى) بیشتر به چشم مى خورد. در شماره سه، شعر «امید وصل» گوته همچنان به شیوه خود كه از عناصر اپیك و دراماتیك و لیریك هرسه سود مى گیرد مضمون آفرینش را كه آن هم از مضامین محبوب حافظ است و در غزل هایى همچون «دوش دیدم كه ملائك...» با آن روبه رو مى شویم، با گسترشى كاملاً غربى ارائه مى كند.

 

شوق خجسته

به كس مگویید مگر به خاصان

كزان بخندند عوام نادان

آن زنده اى را خواهم ستودن

كز شعله شمع گردد خروشان

 

•••

 

در هواى شام جانبخش یاران

كو ترا آفرید وز تو آمد پدید

مژده آرد نسیم از سراهاى دور

سوز آرام شمع داده جان را نوید

تاب ماندن در آن كنج تاریك و تنگ

آن سیه خانه دیگر نیارى دمى

شوق رفتن به جانت آتشى افكند

مى كنى تن زخاك دل به دریا زنى

خانه امن تن تنگت آید كنون

چشم سر راه دورش نبیند دگر

روشنى دیده كو دل به عشقش سپرد

جان چه باشد به چشمش

كو زیاران شنیده خبر

•••

 

نبینى به هستى ات این راز

چون بود لحظه مرگ و آغاز

میهمان تنى ناشده هست

ناشنیده خبر زآتش عشق

راز پرواز

غزل

این رنگ ها كه بر پر پروانه است

وز جنبش هواى بهارانه است

میرنده در نسیم سحرگاهان

چون مویه هاى این دل دیوانه است

گلدسته هاى بافته از ابیات

گلدانه هاى سوز نهانخانه است

دامن كشان طبع سبك بالم

اشك روان ز چشمه جانانه است

نازك حباب بر سر امواج است

آه نشسته بر لب پیمانه است

ماندن كجاست بهره كشت من

رفتن نوشته بر سر هر دانه است

عمر ترانه ام به لب ساقى

چون زخمه اى به ساغر مستانه است

امید وصل۳۳

آیا شود ستاره جانان

بار دگر شویم هماغوش،

درد فراق و ظلمت جانكاه،

پارینه ها كنیم فراموش؟

•••

 

آرى تویى كه بسته به جانت

شور دل و نشاط روانم

چون یاد آرم آن گذشته و آن رنج

زاكنون بلرزم و سخن نتوانم

عالم چو جان به روز نخستین

در دست جاودان خدا داشت،

مى داد حق به كار جهان نظم

آدم به خاك عالم مى كاشت؛

•••

 

فرمان طنین فكند در افلاك

«باش!» از نهاد گیتى برخاشت،

خلقت چه پرتوان و برومند

گام عظیم بودن آراست.

•••

 

بنمود مهر چهره و بگریخت

پرشرم تیرگى به نهان شد؛

از هم شتافتند عناصر

آشفته چشم و جان جهان شد.

 

•••

 

رفتند هركدام به سویى،

هریك به راه خویش شتابان،

هریك به كنج دور مكانى

بى شوق آشنایى یاران.

 

•••

 

عالم خموش و ساكت و تنها،

اینك خداى عالم تنها!

پس آفرید رنگ فلق را

نقش آفرین بودن فردا.

 

•••

 

در روشناى تیره ازو زاد

افسون رنگ هاى سحرگاه

اینك هواى گرم گرایش،

كاید هرآن كه رفته به ناخواه.

 

•••

 

با شوق پرشراره دیدار

جویند یار رفته و یابند،

واندر نگاه گرمى دیرین

بگسستگان بهم بشتابند.

 

•••

 

آمیختنش خوانیم یا كه درآویختن؟

چون باهمند و مانند، چون و چرا چیست؟

چون ما جهان خویش بسازیم

حاجت دگر به كار خدا نیست.

 

•••

 

پرواز سرخ بال سپیده

پیوست با تو دست و دهانم،

شب با هزار مُهر خدایى

پیوند جان نهاده به جانم.

 

•••

 

ما عاشقان به شادى و اندوه

سرمشق عاشقان جهانیم،

فرمان «باش» هم نگشاید پیوندمان كه بسته به جانیم.

 

 

پى نوشت ها:

 

۱-Orientalisme

۲-Scholastik

۱۲۸۰-1193))۳-Albertus Magnus

۴-Decamerone

۱۳۷۹-1313))۵-Giovanni Boccaccio

۱۶۷۱-1599))۶-Adam Olearius

۱۶۵۶)) ۷-Persianischer Rosenthal. Hamburg

۱۶۹۶))۸-Baumgarten, Hamburg

۹-William Jones, Poeseos Asiaticae Commentariorum libri ***. Hrsg. v. Johann Gottfried Eichhorn. Leipzig ۱۷۷۷))

۱۰-K.F.AGraf Rewiczky

۱۱-Johann Friedel

۱۸۰۳-1744))۱۲-Johann Gottfried Herder

۱۳-Tag- und Jahreshefte 1815, zit. Nach: Johann Wolfgang Goethe, West-ostlicher Divan. Hrsg. v. Michael Knaupp, Stuttgart 1999, S.553-54

۱۴ -Cotta

۱۵-Johann Wolfgang Goethe, West-ostlicher Divan. Hrsg. v. Michael Knaup. Stuttgart 1999, S.65-564

Friedrich Ruckert, ostliche Rosen. Leipzig 1822 ۱۶-

۱۷-Ghaselen des Hafis. Hrsg. v. H. Kreyenborg, Munchen ۱۹۲۲))

۱۸-Veit, Friedrich: Graf Platens Nachbildungen aus dem Diwan des Hafis und ihr persisches Original.

۱۹-August Graf von Platen, Ghaselen. In: A. G. v. P., Gesammelte Werke in 5Banden. Stuttgart und Tubingen, Bd. II, S.335-334

۲۰-Liederbl|tenudes Hafis.ubertragen von Georg Friedrich Daumer, Hamburg ۱۸۴۶

۲۱-Der Diwan des Schems-eddin Muhammed Hafis aus Schiraz. Im Auszug |bersetzt von G. H. F. Nesselmann. Berlin1865

۲۲-Der Diwan des groen lyrischen Dichters Hafis, im persischen Originals herausgegeben, ins Deutsche ubertragen und mit Anmerkungen versehen von Vincenz Ritter v. Rosenschweig-Schwannau Bd.

۱-3,Wien1858-64

۲۳-Hafis. Von der Liebe und von des Weines Gottestrunkenheit. Aus persischen Handschriften ubertragen Georg Leon Leszczynsky. Munchen 1923

۲۴-Unio Mystica, Sehnsucht und Erfullung. Hafisische Lieder in Nachbildungen von Georg Jacob. Hannover 1922

۲۵-Hans Heinrich Schaeder

۲۶-H.Ritter

۲۷-H.R.Roemer

۲۸-Hafis, Gedichte aus dem Diwan. Eingleitet, ubertragen und kommentiert von R. D. Keil. Dusseldorf und Kln ۱۹۷۵

۲۹-Johann Christoph Burgel, zwlf Ghaselen ubertragen und interpretiert. In: J. C. B., Drei Studien. Goethe und . Hafis. Bern u. Frankfurt a. M.1975

۳۰-Hafis. Gedichte aus dem Diwan. Ausgewlt und herausgegeben von J. C. Burgel. Stuttggart 1972

۳۱-Hafis, Rumi, Omar Chajjam. Die schnsten Gedichte aus dem klassischen Persien, ubertragen von Cyrus Atabay, Munchen.1998

۳۲-Ghaselen des Hafis. Neu in deutsche Prosa ubersetzt mit Einleitung und Lesehilfen von Joachim Wohlleben, Wurzburg 2004

۳۳-Wiederfinden

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...