رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'حافظ'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی
  • مکانیک در صنعت مکانیک در صنعت Topics
  • شهرسازان انجمن نواندیشان شهرسازان انجمن نواندیشان Topics
  • هنرمندان انجمن هنرمندان انجمن Topics
  • گالری عکس مشترک گالری عکس مشترک Topics
  • گروه بزرگ مهندسي عمرآن گروه بزرگ مهندسي عمرآن Topics
  • گروه معماری گروه معماری Topics
  • عاشقان مولای متقیان علی (ع) عاشقان مولای متقیان علی (ع) Topics
  • طراحان فضای سبز طراحان فضای سبز Topics
  • بروبچ با صفای مشهدی بروبچ با صفای مشهدی Topics
  • سفيران زندگي سفيران زندگي Topics
  • گروه طرفدارن ا.ث.میلان وبارسلونا گروه طرفدارن ا.ث.میلان وبارسلونا Topics
  • طرفداران شياطين سرخ طرفداران شياطين سرخ Topics
  • مهندسی صنایع( برترین رشته ی مهندسی) مهندسی صنایع( برترین رشته ی مهندسی) Topics
  • گروه طراحی unigraphics گروه طراحی unigraphics Topics
  • دوستداران معلم شهید دکتر شریعتی دوستداران معلم شهید دکتر شریعتی Topics
  • قرمزته قرمزته Topics
  • مبارزه با اسپم مبارزه با اسپم Topics
  • حسین پناهی حسین پناهی Topics
  • سهراب سپهری سهراب سپهری Topics
  • 3D MAX 3D MAX Topics
  • سیب سرخ حیات سیب سرخ حیات Topics
  • marine trainers marine trainers Topics
  • دوستداران بنان دوستداران بنان Topics
  • ارادتمندان جليل شهناز و حسين عليزاده ارادتمندان جليل شهناز و حسين عليزاده Topics
  • مکانیک ایرانی مکانیک ایرانی Topics
  • خودرو خودرو Topics
  • MAHAK MAHAK Topics
  • اصفهان نصف جهان اصفهان نصف جهان Topics
  • ارومیه ارومیه Topics
  • گیلان شهر گیلان شهر Topics
  • گروه بچه های قمی با دلهای بیکران گروه بچه های قمی با دلهای بیکران Topics
  • اهل دلان اهل دلان Topics
  • persian gulf persian gulf Topics
  • گروه بچه های کرد زبان انجمن نواندیشان گروه بچه های کرد زبان انجمن نواندیشان Topics
  • شیرازی های نواندیش شیرازی های نواندیش Topics
  • Green Health Green Health Topics
  • تغییر رشته تغییر رشته Topics
  • *مشهد* *مشهد* Topics
  • دوستداران داريوش اقبالي دوستداران داريوش اقبالي Topics
  • بچه هاي با حال بچه هاي با حال Topics
  • گروه طرفداران پرسپولیس گروه طرفداران پرسپولیس Topics
  • دوستداران هامون سینمای ایران دوستداران هامون سینمای ایران Topics
  • طرفداران "آقایان خاص" طرفداران "آقایان خاص" Topics
  • طرفداران"مخربین خاص" طرفداران"مخربین خاص" Topics
  • آبی های با کلاس آبی های با کلاس Topics
  • الشتریا الشتریا Topics
  • نانوالکترونیک نانوالکترونیک Topics
  • برنامه نویسان ایرانی برنامه نویسان ایرانی Topics
  • SETAREH SETAREH Topics
  • نامت بلند ایـــران نامت بلند ایـــران Topics
  • جغرافیا جغرافیا Topics
  • دوباره می سازمت ...! دوباره می سازمت ...! Topics
  • مغزهای متفکر مغزهای متفکر Topics
  • دانشجو بیا دانشجو بیا Topics
  • مهندسین مواد و متالورژی مهندسین مواد و متالورژی Topics
  • معماران جوان معماران جوان Topics
  • دالتون ها دالتون ها Topics
  • دکتران جوان دکتران جوان Topics
  • ASSASSIN'S CREED HQ ASSASSIN'S CREED HQ Topics
  • همیار تاسیسات حرارتی برودتی همیار تاسیسات حرارتی برودتی Topics
  • مهندسهای کامپیوتر نو اندیش مهندسهای کامپیوتر نو اندیش Topics
  • شیرازیا شیرازیا Topics
  • روانشناسی روانشناسی Topics
  • مهندسی مکانیک خودرو مهندسی مکانیک خودرو Topics
  • حقوق حقوق Topics
  • diva diva Topics
  • diva(مهندسین برق) diva(مهندسین برق) Topics
  • تاسیسات مکانیکی تاسیسات مکانیکی Topics
  • سیمرغ دل سیمرغ دل Topics
  • قالبسازان قالبسازان Topics
  • GIS GIS Topics
  • گروه مهندسین شیمی گروه مهندسین شیمی Topics
  • فقط خودم فقط خودم Topics
  • همکار همکار Topics
  • بچهای باهوش بچهای باهوش Topics
  • گروه ادبی انجمن گروه ادبی انجمن Topics
  • گروه مهندسین کشاورزی گروه مهندسین کشاورزی Topics
  • آبروی ایران آبروی ایران Topics
  • مکانیک مکانیک Topics
  • پریهای انجمن پریهای انجمن Topics
  • پرسپولیسی ها پرسپولیسی ها Topics
  • هواداران رئال مادرید هواداران رئال مادرید Topics
  • مازندرانی ها مازندرانی ها Topics
  • اتاق جنگ نواندیشان اتاق جنگ نواندیشان Topics
  • معماری معماری Topics
  • ژنتیکی هااااا ژنتیکی هااااا Topics
  • دوستداران بندر لیورپول ( آنفیلد ) دوستداران بندر لیورپول ( آنفیلد ) Topics
  • group-power group-power Topics
  • خدمات کامپپوتری های نو اندیشان خدمات کامپپوتری های نو اندیشان Topics
  • دفاع دفاع Topics
  • عمران نیاز دنیا عمران نیاز دنیا Topics
  • هواداران استقلال هواداران استقلال Topics
  • مهندسین عمران - آب مهندسین عمران - آب Topics
  • حرف دل حرف دل Topics
  • نو انديش نو انديش Topics
  • بچه های فیزیک ایران بچه های فیزیک ایران Topics
  • تبریزیها وقزوینی ها تبریزیها وقزوینی ها Topics
  • تبریزیها تبریزیها Topics
  • اکو سیستم و طبیعت اکو سیستم و طبیعت Topics
  • >>سبزوار<< >>سبزوار<< Topics
  • دکوراسیون با وسایل قدیمی دکوراسیون با وسایل قدیمی Topics
  • یکم خنده یکم خنده Topics
  • راستی راستی Topics
  • مهندسین کامپیوتر مهندسین کامپیوتر Topics
  • کسب و کار های نو پا کسب و کار های نو پا Topics
  • جمله های قشنگ جمله های قشنگ Topics
  • مدیریت IT مدیریت IT Topics
  • گروه مهندسان صنایع گروه مهندسان صنایع Topics
  • سخنان پندآموز سخنان پندآموز Topics
  • مغان سبز مغان سبز Topics
  • گروه آموزش مهارت های فنی و ذهنی گروه آموزش مهارت های فنی و ذهنی Topics
  • گیاهان دارویی گیاهان دارویی صنایع غذایی شیمی پزشکی داروسازی
  • دانستنی های بیمه ای موضوع ها
  • Oxymoronic فلسفه و هنر

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. [TABLE=width: 95%] [TR] [TD=colspan: 2]چکیده: [/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right]باورداشت هاي ايرانيان از عنصر آتش، جدا از محيط طبيعي و اجتماعي و تاريخي آنان نيست. ريشه ي اين باورها را مي توان در اسطوره هاي ايراني جستجو كرد. اساطير نماينده ي تداوم زندگي فرهنگي يك ملت و به نوعي تاريخ آن است. در اين مقاله، اساطير ايراني در ارتباط با آتش مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته شده و ردپاي آتش حتي در دوران پيش از تاريخ در ايران بررسي گرديده است. ولي كوشش اساسي ما در اين مقاله بر آن بوده كه كندوكاوي در مايه ي انديشگي و بازنمودن جهان بيني حافظ در مورد عنصر آتش بنماييم و دبين ترتيب مضامين آتش و موارد آن در اشعار حافظ مورد بررسي قرار گرفته است؛ زيرا كه اين شاعران پارسي اتصال قوي و ناگسستي با تاريخ، ديانت و فرهنگ ايراني دارند؛ و به همين دليل است كه مي توان از وراي اشعار او به اعتقادات و رسوم متداول در حوزه هاي مختلف زندگي اجتماعي دست يافت.[/TD] [/TR] [/TABLE] مشخصات مقاله:مقاله در 7 صفحه به قلم فرسیا میر اسکندری(استادیار گروه مردم شناسی دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی).منبع:علوم اجتماعي ،شماره پياپي 70، ،سال هفدهم،، شماره در سال 10، دي، 1392، صفحه 91-97 تحليل جامعه شناختي آتش در اشعار حافظ.PDF
  2. sam arch

    زيرساخت هاي الهياتي طنز حافظ

    [TABLE=width: 95%] [TR] [TD=class: HTitle, width: 100%, colspan: 2]زيرساخت هاي الهياتي طنز حافظ[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2] چکیده:[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right]در بررسي ذهن و هنر انديشمند و شاعري چون حافظ با دستگاه ها و الگوهاي هستي شناختيِ چندي روبه روييم. دستگاه كلامي اشعري از الگوهايي است كه بر انديشۀ حافظ بسيار تأثيرگذار بوده است. اين تأثير بيش از آني است كه در نگاه نخست به چشم مي آيد، به گونه اي كه در بسياري از ظرافت هاي انديشه و هنر وي، نشاني از آن يافتني است. طنز و رندانه هاي او كه بخشي اصيل از هنرش را مي نماياند از مواضعي است كه برون داد تفكّر اشعري در آن آشكار است. در اين نگاشته، تأثير يادشده با تأكيد بر مباني خداشناسي اشعري بررسي، و كوشش خواهد شد برخي زواياي نكاويدۀ انديشۀ شاعر بر اساس زيرساخت هاي اشعري اين انديشه تبيين شود. مشخصات مقاله:مقاله در 6 صفحه به قلم امین مهربانی(کارشناس ارشد ادیان و عرفان)منبع:ادبيات ،شماره پياپي 190، ،سال شانزدهم،، شماره در سال 10، مرداد، 1392، صفحه 41-46[/TD] [/TR] [/TABLE] دانلود مقاله
  3. sam arch

    تعيين تاريخ سرايش سه غزل از حافظ

    [TABLE=width: 95%] [TR] [TD=class: HTitle, width: 100%, colspan: 2]تعيين تاريخ سرايش سه غزل از حافظ[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2] چکیده: [/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right]اشعار حافظ را به روش‌هاي گوناگوني مي‌توان بررسي كرد؛ يكي از اين روش‌ها تحت عنوان «تقويم‌گشايي» شناخته مي‌شود، اين روش با جنبه‌هاي انضمامي بيش‌تر پيوند دارد. در اين مكتوب به 3 غزل از ديوان حافظ توجّه مي‌شود كه تاريخ سرايش اين غزليات، با توجه به اشارات آن و توسط تقويم تطبيقي، قابل تخمين است، و تعيين تاريخ سرايش مي‌تواند يك آگاهي غير انتزاعي از دوران حافظ در اختيار خواننده بگذارد.[/TD] [/TR] [/TABLE] مشخصات مقاله:مقاله در 7 صفحه به قلم علیرضا ارواحی.منبع:ادبيات ،شماره پياپي 181، ،سال شانزدهم،، شماره در سال 1، آبان، 1391، صفحه 35-41 دانلود مقاله
  4. sam arch

    حافظ / پرویز ناتل خانلری

    این مقاله ترجمه خطابه‌ای است به زبان فرانسه كه درسال 1329 شمسی در تالار مدرسه عالی زبانهای شرقی در پاریس با حضوراستادان آن دانشكده و گروهی از ادیبان و اعضای آكادمی فرانسه ایراد شد و سپس در كتابی با عنوان «روح ایران» L’ame de l'Iran انتشار یافت. شهرت و رواجی كه شاعر شیراز از آن بهره‌مند است شاید در دنیا كم‌نظیر باشد. در ایران كسی را نخواهید یافت كه نامش را نداند وتقریباً هر كسی لااقل چند بیتی از شعر او را از بردارد. در خانه هر ایرانی باسوادی دست كم یك جلد از دیوان او هست. از چند قرن پیش ایرانیان بر حسب عادت در كام و ناكامی به دیوان او كه غالباً دیوان عزیز خوانده می‌شود روی می‌آورند كه مایه تسلی خاطر یا تأیید لذتهای آنی خود را در آن بیابند. شعر او در حكم هاتف غیب است. به آواز می‌خوانند یا در هر مناسبتی از آن شاهد می‌آورند. همین نكته‌ها را درباره بیشتر ملّت‌های آسیائی می‌توان گفت. مسلمانان هند و پاكستان، افغانان، ساكنان آسیای میانه، تركان، مردم بین‌النهرین و كشورهای دیگر این منطقه نیز كم یا بیش شاعر شهیر ایرانی را عزیز می‌شمارند. از روزگار او تا زمان ما اوست كه معروفترین شاعر ایرانی است. دراروپا نیز نزدیك دو قرن است كه اهل شعر و ادب با او آشنائی دارند. نخست مردم آلمان بودند كه او را دریافتند. شاعر بزرگ گوته مسحور نغمه‌های خوش‌آهنگ او شد كه در عذوبت همتائی نداشت. بر اثر الهام حافظ بود كه گوته دیوان شرق و غرب را نگاشت و در این باب در سال 1810 در دفتر خاطراتش نوشت: «من ناگزیر شدم كه بیافرینم زیرا كه بی‌آن نمی‌توانستم این تجلی نیرومند را تحمل كنم» گوته در قطعات فصلی كه آن را با كلمه فارسی «حافظ نامه» عنوان داده است و در بسیاری از قطعات دیگر این دیوان حسن ستایش خود را نسبت به حافظ بیان می‌كند و می‌خواهد كه گم كرده‌های خود را در نغمه‌های آهنگین او بیابد و چنین می‌گوید: آرزومندم كه در شیوه قافیه پردازی تو شریك باشم تكرار صوتها هم دلگشای من است نخست معنی را درمی‌یابم، آنگه الفاظ را هیچ صوتی دو بار طنین نمی‌افكند مگر به آن قصد كه معنی خاصّی به سخن ببخشد چنانكه تو می‌كنی، ای شاعری كه این موهبت را از میان جمع تو داری شاعران رمانتیك فرانسه نیز بزودی مفتون سحر شاعری حافظ شدند. هوگو در دیوان شرقیات اسیر این جادو شد. همچنین تئوفیل گوتیه در مقدمه دیوان «میناكاری و حكاكی» قدرشناسی معاصرانش را نسبت به شاعر بزرگ ایران اظهار می‌كند. از آنگاه نویسندگان بزرگ فرانسه از ستایش او فروگذار نكرده‌اند. برای آنكه شنوندگان را با نقل قول متعدد و فراوان تصدیع ندهم به ذكر نام آندره ژید اكتفا می‌كنم كه در نوشته‌های خود بارها به آثار او اشاره دارد و آرزو كرده است كه بتواند مانند حافظ ژرف‌بین باشد. چنانكه در یادداشت‌های روزانه خود می‌نویسد: «همیشه كامیابی خود را در آن دانسته‌ام كه معنی را با شیوه تعمیم هر چیز هر چه بیشتر كنم، چندانكه آنچه گفتنی دارم مانند جامی كه حافظ از آن سرخوش گردید از حقیقت لبریز شود.» كیست این مرد و چیست راز چنین شهرت و رواجی كه یافته است؟ می‌توانم به یقین بگویم كه هنوز چنانكه باید این مرد و آثارش شناخته نشده است و من ادعا ندارم كه در چند دقیقه بتوانم این روح بزرگ را كه از مرزهای كشور ما و زبان رایج ما تجاوز كرده است تا آشنایان وستایشگرانی چنین فراوان و چنین متفاوت و مختلف در جهان بیاید به شما معرفی كنم. گذشته از این شاید درخور چنین كاری نباشم. بنابراین گفتار من جز به این منظور نیست كه از شاعری با شما سخن بگویم كه مانند همه هموطنانم دوستش دارم و می‌ستایم و امیدوارم كه بتوانم عذر قصور خود را در اغماض و عفو شما بیابم. عصر حافظ برای شناختن جنبه زندگانی این مرد، نخست وضع عصر او و جامعه‌ای را كه در آن می‌زیست باید شناخت. به این سبب است كه گمان می‌كنم بهتر باشد كه نخست طرحی اجمالی از چگونگی محیطی كه در آن می‌زیسته است در برابر دیدگان شما بگذارم. شاعرما در نیمه قرن چهاردهم میلادی (قرن هشتم هجری) می‌زیست. تاریخ دقیق ولادت او را نمی‌دانیم. شاید هنگام مرگ بیش از شصت سالگی را گذرانده بود. مرگش در سال 1389 میلادی (792 هجری) روی داد. اگر در آن روزگار روابط گسترده‌تری میان شرق و غرب وجود داشت ممكن بود كه با شاعر ایتالیائی، پترارك، آشنائی یافته باشد. زندگی او در یكی از پرآشوب‌ترین دوران‌های تاریخ ایران، میان دو هجوم عظیم مغول و تاتار سپری شد. امیرانی كه در آن زمان بر ایران حكومت می‌كردند غالباً از نژاد بیگانه بودند. فرمانروائی این حكام ثباتی نداشت. جنگهای خونین این مدعیان سلطنت میان اعضای یك سلسله، میان پدر و پسر، میان برادران، میان عمو و برادرزاده، هیچ امید قرار و دوامی در وضع سیاسی و اجتماعی كشور نمی‌گذاشت. تأثیر فوری غلبه هر امیری كشتار و غارت اموال همكاران و طرفداران امیر مغلوب و نابودی كسان او بود. این بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی طبعاً همه ارزشهای اخلاقی و معنوی را زیر و رو كرده بود. زمانه روزگار «جان بدربردن» بود. امیران محلی كه نمی‌توانستند بر احترام و علاقه رعایای خود تكیه كنند ناچار از ایمان مذهبی آنان سوءاستفاده می‌كردند. سالوس و ریا رونق و رواجی داشت. آزادگی و تسامح اسیر تظاهر و تزویر بود. پیروان تعصب دینی از هر بهانه‌ای برای انتقام از حریفان آزاداندیش خود بهره‌ می‌گرفتند. شقاوت و قساوت، جای كرامت و لطف طبیعت ایرانی را گرفته بود. در این حال هنوز كسانی بودند كه با سرسختی در مقابل این فساد، حتی به بهای جان خود مقاومت می‌كردند. زندگی حافظ در چنین محیطی بود كه سراسر زندگی شاعر بزرگ ما سپری شد. نامی كه بدان معروف است، یعنی تخلص او، در حقیقت عنوان و لقبی است. نامش شمس‌الدین محمد بود. حافظ یعنی كسی كه قرآن را از بردارد. عنوان حافظ میان علمای دینی اسلام به كسانی اطلاق می‌شد كه در فنّ قرائت قرآن مجید سرآمد بودند. در تواریخ و اسناد مربوط به این زمان عده كثیری از اشخاص زمانه را می‌یابیم كه به این لقب شهرت داشته‌اند. در این كه حافظ ما یكی از علمای دین بوده است شكی نیست. او خود بارها به این معنی اشاره كرده است. شاید چندی نیز در مدارس دینی درس می‌داده یا درس می‌خوانده است و به این نكته نیز چندین بار اشاره دارد. از جمله در این شعر: از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یك چند نیز صحبت معشوق و می كنیم اما تنها آگاهی ما بر این نكته كافی نیست كه شخصیت این مرد بزرگ را از روی آن بشناسیم. مدتها تعمدی داشتند كه او را مانند زاهدی معرفی كنند و حال آنكه در شعرش همه جا از می و معشوق گفتگو می‌كند. همچنین ستایشگران ساده‌لوح او كه نمی‌توانستند باور كنند كه چنین ساحر لفظ ومعنی به لذات ساده زمینی پرداخته باشد برای تبرئه او افسانه‌ای جعل كردند. در این افسانه چنین حكایت می‌كنند كه او در آغاز جوانی شاگرد دكان نانوائی بوده با ذهنی ساده و بر اثر درد عشق دلبری به نام شاخ نبات الطاف الهی شامل او شده و معجزه‌ای رخ داده كه جوان بی‌سواد را به مقام یكی از بزرگترین علمای دین رسانده كه قرآن را از برداشته و لسان غیب را كه در شعرش به كار رفته آموخته و سرانجام نیز به وصل دلدارش رسیده است. این گونه افسانه‌ها در مشرق زمین غالباً در باره مردان بزرگی كه شهرت عام یافته‌اند جعل شده و نمی‌توان هیچ گونه اعتباری برای آنها قائل شد. گذشته ازاین، بنا به روایات تاریخ ‌نویسان قدیم می‌دانیم كه شاعر با بسیاری از امیرانی كه درشیراز، پایتخت فارس، حكومت می‌كردند رابطه داشته و این نكته را بارها از تصریح خود او در اشعارش می‌توان دریافت، زیرا كه از ایشان نام می‌برد، مدحشان می‌گوید و گاه نیز از ایشان گله می‌كند. حتی یك چند هم شغل دیوانی داشته و در دستگاه یكی از وزیران شاه شجاع مظفری خدمت می‌كرده است. و از اینجاست كه عنوان «خواجه» به او داده‌اند و این خطاب به گمان من نشانه وابستگی به مقامات دیوانی و اداری است. در مدت زندگانی خود همیشه، چه به سبب مقام علمی دینی و چه به اعتبار شاعری بزرگ مورد احترام فراوان بوده است. نسخه‌های خطی غزلیاتش دست به دست می‌گشته و ازولایتی به ولایت دیگر ایران كه درآن زمان هر یك حكومتی جداگانه داشته‌اند همراه با كاروان‌ها سفر می‌كرده است. حكام و امیران این ولایات به او نامه می‌نوشته، هدیه می‌فرستاده و خواهان دوستی و مودت او بوده‌اند. شاعر غزلهائی برای ایشان می‌فرستاده كه در آنها غالباً اشاره كوتاهی به نام یا عنوان ایشان درج می‌كرده است. شاعران معاصرش از او به احترام یاد كرده و گاهی نیز به شهرتش حسد می‌ورزیده‌اند. اما این شهرت و مقام نمی‌توانست زندگی آرام و ساده‌ای را كه شاعر می‌خواست برایش فراهم كند. سراسر عمرش به مبارزه پایان‌ناپذیر با فساد زمانه گذشت. پس از روزهای اقبال در دستگاه امیری غالباً ایام مغضوبی پیش می‌آمد. دوستی او با وزیرانی كه مورد مهرش بودند در زمانی كه این وزیران غضب می‌شدند برای شاعر صدماتی به بار می‌آورد. در این موارد شاعر طغیان نمی‌كرد، عاقلتر و هشیارتر از آن بود كه خود را به دست اعمال بیفایده ناشی از بی‌تابی بسپارد. اما این صبوری مانع آن نمی‌شد كه از سرنوشت دوستانش در چند بیت جانكاه شكوه سر دهد وبه آینده بهتری امید داشته باشد. در هر تغییر سیاستی فراوان بودند كسانی كه روش خود را تغییر می‌دادند تا با وضع جدید سارش كنند و خود را با آن هماهنگ سازند. اما شاعر مورد بحث ما همچنان به شیوه رفتار خویش دوام می‌داد، زیرا كه به شرف انسانی، به صداقت و به انسانیت ایمان می‌ورزید و عواقب این پایداری را با صبر و سكون تحمل می‌كرد. غالباً با لحنی طنزآمیز به این معنی اشاره كرده است. صوفیان واستدند از گروهی همه رخت دلق ما بود كه در خانه خمار بماند خرقه‌پوشان دگر مست گذشتند و گذشت قصه ماست كه در هر سر بازار بماند آنچه بیشتر مایه نفرت او بود ریا بود. با وجود مقامی كه از جنبه عالم دینی داشت غالباً با قدرتهای مذهبی در كشمكش بود، زیرا كه نمی‌توانست آن همه قساوت را كه به نام دین مرتكب می‌شدند تحمل كند. بارها او را تكفیر كردند، اما او نیز به نوبه خود دین‌فروشان را به ریاكاری و انحراف از حقیقت دین متهم می‌كرد و در بعضی از اشعارش به این معنی تصریح می‌كند. جفا نه شیوه دین‌پروری بود حاشا همه كرامت و لطف است شرع یزدانی با وجود فرهنگ عالی دینی كه داشت هرگز نخواست كه به این عنوان شهرت بیابد زیرا كه با عالم نمایان اختلاف فراوان داشت. ازاین هم پیش‌ترمی‌رفت. خود را میخواره و رند و عاشق می‌خواند تا مخالفت خود را با این كسان كه مردم را به زهد دعوت می‌كردند و در حقیقت جز ریا و تزویر هنری نداشتند نشان بدهد. می‌گوید: از ننگ چه گوئی كه مرا نام زننگ است وز نام چه پرسی كه مرا ننگ زنام است می‌خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز وانكس كه چو ما نیست درین شهر كدام است؟ اما همیشه نمی‌تواند مبارزه را علنی كند. روزگاری می‌رسد كه عالمان دین با تكیه به سیاست وقت، قدرت تام دارند. حریفان خود را تكفیر می‌كنند و آنان را مورد تعقیب خود چشم می‌پوشد؟ آیا تسلیم و رضا اختیار می‌كند؟ نه. همچنان ایمان خود را به جمال و كمال روح انسانی با صداقت و صمیمیتی بی‌مانند حفظ می‌كند. اما به یاران خود می‌سپارد كه احتیاط را از دست ندهند: دانی كه چنگ و عود چه تقریر می‌كنند پنهان خورید باده كه تكفیر می‌كنند روزگاری است كه: ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند عیب جوان و سرزنش پیرمی‌كنند گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید مشكل حكایتی است كه تقریر می‌كنند با این حال: می خور كه شیخ و زاهد و مفتی و محتسب چون نیك بنگری همه تزویر می‌كنند شاید در چنین اوقاتی است كه عزم سفرمی‌كند: نیست در شهر نگاری كه دل ما ببرد بختم ار یار شود رختم ازینجا ببرد اما همین كه از شهر خود دور می‌شود غم غریبی و غربت بر دلش گرانی می‌كند: چرا نه در پی عزم دیار خود باشم چرا نه خاك كف پای یار خود باشم غم غریبی و غربت چو برنمی‌تابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم راستی هم بسیار كم سفر كرده است زیرا كه دوست ندارد خود را در عزیمت‌های دور و پر خطر گرفتار كند. اما ایمان شاعر به رسیدن روزگار بهتر بیهوده نیست. روزگار در گردش است و شاعر این معنی را خوب می‌داند و بارها آن را تكرار می‌كند. زمانی فرا می‌رسد كه مدارا و انسانیت بیشتری حكمرواست. شاعر این ایام رهائی را اگرچه زود گذرست در ابیات دلكشی می‌ستاید: ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند وز می جهان پر است و می خوشگوار هم آن شد كه بخت بد نگران بود از كمین خصم از میان برفت و سرشك از كنار هم در پایان این گفتگو در باره زندگی شاعر می‌توان پرسید كه معاش خود را از چه می‌گذرانید، غالباً از عطایا و هدایای امیران و بزرگان عهد. شاید یك چند هم وظیفه دیوانی داشته است. اما از اینجا نباید گمان برد كه او شاعری مداح و درباری بوده است. گاهی از كرم دولتمردان بهره‌مند می‌شد، اما در همه حال شأن و منزلت خود را نگه می‌داشته است. البته امر معاش او به آسایش نمی‌گذشته اما به مختصری قناعت می‌ورزیده است: می‌گوید: شاهدان در جلوه و من شرمسار كیسه‌ام بار عشق و مفلسی صعب است و می‌باید كشید قحط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت باده وگل از بهای خرقه می‌باید خرید آثار حافظ از آثار این شاعر كم و بیش پانصد غزل باقی مانده است. آیا آثار بیشتر و فراوان‌تری داشته است؟ این نكته را نمی‌توان به یقین دانست. می‌دانیم كه برای جمع و تدوین آثار خود وقت بسیاری صرف نكرده است. گویا پس از مرگ او بود كه یكی از شاگردانش غزلهای او را جمع‌آوری كرده و به ترتیب حروف قوافی مدون ساخته است. قدیمترین مجموعه‌ای كه ازغزلیات او به ما رسیده بیست و سه سال پس ازمرگش كتابت شده است و این مجموعه كمتر از ثلث آثار اوست. اما در میان نسخه‌های نسبة كامل آثار او ازهمه قدیمتر آن است كه سی و پنج سال پس از فوتش نوشته شده است. آیا آثار فراوان‌تری داشته است؟ من گمان نمی‌برم. آنجا كه هنری چنین لطیف در كار است، خاصه آن كه به زبانی چنین ظریف ادا شود دشوار است كه حاصل كار بیش ازین باشد. بزرگانی كه آثارشان در دقت و ظرافت با آثار حافظ طرف قیاس است مانند: ادگار پو، بودلر، مالارمه، والری، محصول هنرشان بیش ازاونبوده است. كیفیت غالباً موجب قلت كمیت است. اما آنچه از اشعار این شاعر به دست ما رسیده نیز دست نخورده نمانده است. كاتبان غالباً بر اثر مسامحه یاعلل دیگر در اشعاراو تصرف كرده یا نظم ابیات رادر غزلها بر هم زده‌اند. گاهی نیزكار را تا آنجا رسانیده‌اند كه ابیاتی از خود ساخته و در بعضی ازغزلها جا داده یا غزلهای كاملی را كه به تقلید شاعر بزرگ سروده شده در دیوان او مندرج ساخته‌اند. در نسخه‌های خطی و متأخر مقدار فراوانی از این غزلهای الحاقی وجود دارد و در نسخه‌های چاپی اخیر شماره غزل‌های دیوان حافظ را به هشتصد رسانیده‌اند. خوشبختانه از بیست سال اخیر محققان ایرانی به نقد و بررسی دقیق مجموعه آثار او پرداخته‌اند، با این حال نمی توانم بگویم كه اكنون یك چاپ دقیق انتقادی از دیوان حافظ در دست داریم. كاری كه در نقد آثار او دشواریها به پیش می‌آورد ترتیب و نظم ابیات در متن هر غزل است. در واقع با ظرافت و ایجاز بی‌نهایت كه در هنر شاعری حافظ وجود دارد ذوق فراوان و شعرشناسی كامل لازم است تا بتوان روابط دقیقی را كه میان ابیات هر غزل هست دریافت. به این سبب است كه غالباً گمان برده‌اند كه چنین رابطه‌ای در میان نیست و هر بیت غزلی معنی و مقصود جداگانه‌ای را بیان می‌كند. حتی در این باب افسانه‌ای ساخته‌اند. می‌گویند كه شاه شجاع، یكی ازامیران حامی حافظ كه خود نیز شعر می‌سرود، روزی انقطاع و عدم رابطه هر بیت را با بیتدیگر بر او عیب گرفته و شاعر با این بیان به او پاسخ داده است: «غزلهای من با وجود عیب پراكندگی ابیات كه در آنها می‌بینید به شهرها و كشورهای متعدد رفته است. اما اشعار شما با همه ابیات، از دروازه قصرتان بیرون نرفته است.» از این افسانه می‌توان دریافت كه از مدتها پیش به دشواری می‌توانستند ظرافت و لطف سخن شاعر را درك كنند. به این سبب است كه ترتیب ابیات به دست كاتبان بر هم خورده تا آنجا كه امروز دو متن از دیوان حافظ نمی‌توان یافت كه ترتیب ابیات هر غزل در آنها عیناً یكسان باشد. هنر شاعری این هنر شاعری كه چنین لطیف و دشوار است ازچه ناشی می‌شود؟ من می‌كوشم كه آنرا هر چه مختصرتر بیان كنم نخست به قالب شعر بپردازم. آنچه در شعر فارسی «غزل» خوانده می‌شود قالب واحد و ثابتی دارد و آن عبارت از قطعه‌ای است شامل هشت تا پانزده بیت كه هر بیت آن بندی شمرده می‌شود. دو نیمه بیت اول كه هر یك را مصراع می‌خوانند قافیه دارد و مصراعهای دوم هر بیت نیز درسراسر غزل به همان قافیه است كه در سراسر قطعه مراعات می‌شود. حافظ مانند متقدمان و معاصرانش همیشه این قالب را برای قطعات غنائی خوداختیار كرده و به كار برده است. این كه درك معنی دقیق شعر حافظ دشوار می‌نماید در درجه اول نتیجه لحن مجازی و رمزی آن است. در شعر او همیشه معانی با رمز و استعاره و كنایه بیان می‌شود. اما البته نباید این شیوه را ازابتكارات و مخترعات او دانست چنانكه بسیاری از منتقدان ایرانی یا اروپایی گمان برده‌اند. مجاز واستعاره، ریشه‌های بسیار عمیقی در هنر ایرانی دارد. درهمین اواخر ایران‌شناسی زبردست، استاد هانری ماسه زیر عنوان «تریستان و ایزوت در ایران» از یك افسانه ایرانی سخن گفت كه در قرن دوازدهم (قرن ششم هجری) به رشته نظم درآمده است. در این افسانه كه اساس آن شاید چند قرن پیش از اسلام به وجود آمده است تغزلهایی هست كه در مجالس بزم و عشرت به توسط رامشگران سروده می‌شود و رازگوئی یعنی بیان مجازی در آنها با لطیف‌ترین وجهی دیده می‌شود. برای آنكه بسیار دور نرویم من به ذكر نام سنائی قناعت می‌كنم كه ازشاعران قرن ششم ایران بود و مجموعه آثارش تعداد فراوانی شعر غنائی یعنی غزل را در بردارد. دراین غزلهاست كه نخستین بار با تغییرات مجازی كه بعدها تا این حد در شعر فارسی آشنا و متداول شده است روبرو می‌شویم. می‌پرسید كه آیا مبتكر این تعبیرات سنائی بوده است؟ من نمی‌توانم این نكته را تأیید كنم اما آنچه مسلم است اینكه در طی مدت دو قرن فاصله میان سنائی و حافظ این تمثیل‌های مجازی از فرط تكرار در حكم كلیشه درآمده بود. شاعران معاصر نیز مانند او این صور مجازی را در آثار خود مكرر به كار برده‌اند. پیشروان و معاصران حافظ برای آنكه حافظ را بهتر بشناسیم باید با پیشروان او و معاصرانش نیز آشنا شویم. معاصران او متعدد بودند. گروهی ازشاعران غزلسرا پیرامون او وجود داشتند كه فهرست اسامی ایشان خود دراز خواهد شد. من تنها به ذكر نام چند تن كه ازاسلاف او شمرده می‌شوند مانند اوحدی و خواجوی كرمانی و ازمعاصرانش مانند سلمان ساوجی شاعر دربار جلایریان كه پایتخشان در بغداد بود و كمال خجندی كه در تبریز می‌زیست و عماد فقیه و عبید زاكانی و ناصر بخاری اكتفا می‌كنم. در آثار همه این شاعران در همین قالب غزل همه جا به همین صور خیال، همین استعارات ومجازها برای بیان همین معانی و مفاهیم برمی‌خوریم. نتیجه آنكه حافظ در شیوه شاعری خود، جز ازسنت شاعری سرزمین خود و عصر زندگی خود استفاده نكرده است. این شاعر معانی مقصود خود را در پرده و بوسیله تعبیرات مجازی چنان به كار می‌برد كه درغالب موارد خواننده نمی‌داند كه مخاطب او معشوقی یا سلطانی است. از نظر معانی و مضامین هنگام خواندن غزلی از او بزودی درمی‌یابیم كه سر و كار ما با یك معنی ساده نیست بلكه با دستگاه آمیخته‌ای ازصور خیال و معانی روبرو هستیم. معنی اصلی در عمق عبارات مانند یك ملودی اساسی باقی می‌ماند. سپس صور خیالی دیگر كه معانی فرعی را بیان می‌كنند در حكم نغمه‌های هم‌آهنگ به این ملودی بسط و توسعه می‌بخشند. شاعر كلمات را با دقت و توجه به كار می‌برد. هر كلمه‌ای باید علاوه بر مفهوم حقیقی معانی لطیف دیگری را متناسب با آن به ذهن خواننده القا كند (این نكته‌ای است كه در فارسی به لفظ «ایهام» بیان می‌شود) میان این تخیلات فرعی كه به وسیله صوت كلمات یا معانی مجازی آنها بیان می‌شود روابط بسیار لطیفی وجود دارد. روی هم رفته معرق‌كاری الفاظ به تدریج به طرحهای اسلیمی منتهی می‌شود. شعر حافظ یك مینیاتور زیبای ایرانی است كه هر یك از اجزای آن مستقل از اجزای دیگر در كمال زیبائی است. اما یك هماهنگی نیز میان آنها وجود دارد. این اجزاء در مجموع مانند یك پرده نقاشی جلوه‌گاه یكی ازحقایق عمیق روح بشر است. كنسرت این اشكال و الوان حالت آرامش و سكونی به ذهن خواننده می‌بخشد. اما مینیاتور از موسیقی بهره‌مند نیست و شاعر توانسته است موسیقی را نیز به شعر تصویری خود پیوند دهد. سپس به سمفونی دیگر، یعنی به موسیقی الفاظ بپردازیم. وزن و موسیقی شماره وزنهائی كه شاعر ایرانی می‌تواند به كار ببرد بسیار است. عدد آنها از 120 می‌گذرد كه ازآن جمله سی وزن بسیار متداول است. درحالی كه شاعران نسل پیشین حافظ، مانند اوحدی و خواجو و حتی معاصرانش مانند سلمان ساوجی گاهی در پی وزنهای نادر و كم استعمال می‌رفتند تا تجدد و تازگی در شعر خود ایجاد كنند. حافظ هرگز دنبال این گونه وزنهای غریب نرفته است. روی هم رفته در غزلیات حافظ نزدیك 25 وزن مختلف وجود دارد. اما هفتاد درصد اشعار او تنها در چهار وزن سروده شده است. این اوزان چهارگانه موردعلاقه او هستند. شاعر در پی غرابت و خروج ازمتعارف نیست. لكن در مقابل این ذوق خاص می‌كوشد كه در استعمال این وزنهای محدود هر چه بیشتر ظرافت و دقت را به كار ببرد. در محدوده این وزنهای بسیار مأنوس و بسیار متداول دقایق لطیفی را مراعات می كند كه تا زمان او هیچ شاعری به آنها دست نیافته بود. او جویای تناسب اصوات و هماهنگی آنها و كنسرت الفاظ است. شاعر از روابط دقیقی كه میان اصوات گوناگون زبان وجود دارد به خوبی آگاه است و این آگاهی به گمان من جنبه علمی دارد. عقیده من آن است كه در علم اصوات تبحری داشته است. برای این دعوی سندی ندارم. اما بخوبی می‌دانیم كه در كشورهای اسلامی مطالعه این رشته از علوم قرآنی، یعنی علم تجوید و ترتیل، برای كسانی كه می‌بایست قرآن را از برداشته و به آواز بخوانند ضروری بوده است تا ازخطا در خواندن كلام الهی پرهیز كنند. مطالعه این علم بی‌شك در هنرشاعری حافظ تأثیر فراوان داشته است. حافظ در شعر فارسی همان هنر را به كار برده است كه شاعران سمبولیست در شعر فرانسوی می‌كردند، یعنی موسیقی را در شعر وارد كرده است. حافظ رامشگری است كه آلت موسیقی خود یعنی زبان را خوب می‌شناسد و چه در كاربرد مصوتهای گوناگون و چه در تلفیق صامتها می‌تواند نغمه‌های بسیار گوناگون ساز كند. اینك یك از شعرهایش را انتخاب كنیم و از این نظر مورد تحلیل قرار دهیم. تكیه بر اختر شبگرد مكن كاین عیار تاج كاووس ربود و كمر كیخسرو این بیت در یكی از وزنهای طرف علاقه حافظ سروده شده است. در مصراع اول روی گام صامت‌های انسدادی كار می‌كند: یعنی پ، ب، ت، د، ك، گ. سپس در مصراع دوم در ضمن حفظ مایه اصلی چند صامت سایشی را وارد می‌كند، یعنی ج، س. مصوّتهائی كه در مصراع اول به كار رفته بیشتر فتحه، یعنی مصوّت كوتاه است. در آخر این مصراع یك حرف مدّ «آ» می‌آید تا زمینه را برای مصراع دوم آماده كند كه در آن بیشتر مصوّتها بلند (ممدود) است، یعنی آ، او. این بهره‌وری از ابزار، یعنی سازالفاظ با مضمونی كه شاعر بیان می‌كند بی‌رابطه نیست. در مصراع اول آرام سخن می‌گوید و گویی نجوا می‌كند و رازی را می‌گشاید، اما در مصراع دوم ناسازگاری طالع را به یاد می‌آورد، شوری در دل می‌آورد و آواز برمی‌آورد و مصوّتهای بلند و صامت‌های سایشی زنگ‌دار به كار می‌برد. در شعر دیگری ازصامت «ج» سود می‌جوید و آن را با صامت‌های غنـّه م، ن و حرفهای روان ل، ر می‌آمیزد. جان بی‌جمال جانان میل جنان ندارد. برای آنكه شنوندگان را با تحلیل‌های دقیق تصدیع ندهم چند شعر ازیك غزل او را بی‌توضیح مفصل می‌خوانم و گمان می‌كنم كه شما خود وزن و آهنگی را كه ذكر كردم از آن درخواهید یافت: مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد مرا روز ازل كاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت كه آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد خدا را، محتسب، ما را به فریاد دف و نی بخش كه ساز شرع ازین افسانه بی‌قانون نخواهد شد شراب لعلو جای امن و یار مهربان ساقی دلاكی به شود كارت اگر اكنون نخواهد شد ترجمه حافظ پیش از پایان گفتگو چند كلمه‌ای نیز درباره ترجمه حافظ به زبان فرانسوی باید گفت. چندین بار كسانی كوشیده‌اند كه شعر حافظ را به این زبان ترجمه كنند. اما شعر قابل ترجمه نیست و ترجمه شعر حافظ از همه دشوارتر است، چگونه می‌توان در یك زبان بیگانه آن همه ظرافت لفظ و اندیشه كه منبع آنها در لطائف زبان و روحیه یك ملّت است نقل و بیان گردد. آقای استاد ماسه بهترین ترجمه را از بیست غزل حافظ ارائه داده است. با این حال چند روز پیش به من گفت كه سعی در ترجمه آثار حافظ در حكم آن است كه كسی بخواهد مهتاب را در ظرفی بگنجاند. می‌خواهم كه پیش از پایان دادن به گفتارم آنچه را به تفصیل گفتم خلاصه كنم: حافظ مبتكر و پیشرو نبود چنانكه هیچ یك از بزرگان ادبیات جهان، امثال شكسپیر و هوگو و گوته چنین نبوده‌اند. اما او توانست قسمت بسیار عمده‌ای از آرزوهای روح بشری را بیان كند و یك سنـّت ادبی عظیم را در وجود خود و آثارش متجلی سازد. مانند زنبور عسل همه جا حتی در آثار شاعران درجه دوم آنچه را كه زیبا و ارزشمند و در خور دوام یافت فراهم آورد و در آثار خود مجموعه‌ای زیبا از آنها ذخیره كرد. استادی او در آن بود كه ازهمه نمایندگان یكی از مكتب‌های بزرگ شعر غنائی فارسی درگذرانید. و به این سبب است كه آثار شاعران دیگر این مكتب دیگر بسیار كم خوانده می‌شود و بسیاری از آنان در فراموشی كامل افتاده‌اند. اما شعر حافظ همیشه تازه مانده است. زیرا كه شاعری انسان دوست بود و هدف آثارش روح انسانی است. نمی‌گویم كه همه خوانندگان شعر حافظ می‌توانند به عمق اندیشه‌های او برسند و همه لطائف شعراو را دریابند. اما هر كس می‌پندارد كه در شعر حافظ آنچه را كه می‌جوید می‌یابد. غمدیدگان تسلّی، دلدادگان همدردی، هنرمندان نمونه وسرمشقی عالی از ظرافت و كمال، روحانیون روحی بلند و ارجمند در آثار او جستجو می‌كنند. تنها همان آهنگ موسیقی شعرش كافی است كه حتی بیسوادان را مسحور كند. هر كس خودرا در آثار او جستجو می‌كند و مگر نه این است كه، به قول رومن رولان Romain Rolland «هیچ كس كتاب نمی‌خواند، همه خود را در كتابها می‌خوانند» ستایش گوته برای آنكه با تعمق كامل حافظ را درك كنیم و خود را در حرم اندیشه و هنر او جای دهیم باید روحی به عظمت ورفعت روح او داشته باشیم. باید به پایه گوته رسید تا بتوان مانند او گفت: ای حافظ قدسی! ایشان تو را لسان الغیب می‌نامند و این دانشمندان لفظ شناس قدر و بهای كلمه را درنیافته‌اند *** تو راعارف نامیده‌اند زیرا كه در خواندن آثارت به یاوه‌ها می‌اندیشند و به نام تو باده دُردآلود خود را به جام دیگران می‌ریزند *** اما توعارف راستینی زیرا كه اینان معانی تو را درك نمی‌كنند توئی كه اگر مؤمن هم نباشی بهشتی هستی و این مقامی است كه مخالفان از تو دریغ دارند منبع
  5. sam arch

    آلمان - حافظ - گوته

    ترجمه غزلیات حافظ به زبان آلمانى و تاثیر آن در ادبیات آلمان وقتى در۱۸۱۴ ترجمه هامر منتشر مى شود، كه ترجمه كامل دیوان است با همه اشعار منسوب به حافظ كه در آن زمان جزء دیوان به حساب مى آمد، شاعر بزرگ آلمان چنان از آن به وجد مى آید كه دست به قلم مى برد، چنانكه در یادداشت هایش از آن به عنوان مسابقه با شاعر ایرانى كه خود را از آن ناگزیر مى بیند یاد مى كند. ترجمه غزلیات حافظ در آلمان در مجموعه بزرگترى قابل مطالعه است كه به توجه مغرب زمین به شرق برمى گردد، همان كه از آن به اورینتالیسم۱ تعبیر مى شود. این حركت فكرى ابتدا به صورت منفى ظهور كرد، كه به نگرش منفى اصحاب مدرسه۲ در قرون وسطى نسبت به اسلام و قرآن مربوط مى شود. ولى این نگرش رفته رفته تغییر جهت داد، به طورى كه از همان زمان در نوشته هاى آلبرت كبیر۳ در زمینه علوم عبرى و عربى مى توان نخستین نشانه هاى این تغییر جهت را بازشناخت. آنچه به دامنه این توجه خارج از حیطه اعتقادات مربوط مى شود به خصوص در حوزه ادبیات، باید از ترجمه داستان هاى هزارویكشب نام برد، كه در دنباله جنگ هاى صلیبى اتفاق افتاد. در نتیجه این تحول جدید داستان ها در سراسر مغرب زمین چنان رواجى یافت، كه دامنه آن به اقشار و توده هاى مردم محدود نماند، بلكه رفته رفته به ادبیات كشیده شد، كه نخستین و شاید هم بارزترین نشانه آن دكامرون۴ اثر بوكاچو۵ ایتالیایى است. نام این اثر كه ده روز معنى مى دهد و محتواى آن كه صد داستان را دربرمى گیرد به قدر كافى به تاثیر سرمشق شرقى در ساختار آن اشاره دارد. ولى همین جا لازم به ذكر مى دانم كه این تاثیر پس از آن هم هرگز فروكش نكرد.، كه به عنوان نمونه مى توان از شاعر بزرگ آلمان گوته نام برد، كه در سراسر كار ادبى اش هرگز از تاثیر آن برى نبوده است. از این كه بگذریم، كه در حوزه ادبیات عامیانه و فولكلوریك قرار مى گیرد، ترجمه ادبیات به معنى اخص، یعنى ادبیات مكتوب به قرن هفدهم میلادى بازمى گردد كه نخستین بار آثار ادبى از زبان فارسى به آلمانى ترجمه شد: توسط آدام اولئاریوس،۶ كه پس از بازگشت از سفر ایران نخست گلستان۷ سعدى و پس از آن بوستان۸ را به كمك یك ایرانى، حق وردى نامى، به زبان مادرى خود برگرداند. ولى این گام نخست هنوز چنان انعكاسى در پى ندارد كه بتوان از هواى تازه و حركت نوینى در فضاى ادبى آلمان سخن گفت. تا یك قرن این تنها كارى است كه در این زمینه انجام شده است. و آنگاه در قرن هجدهم میلادى، از نیمه قرن با ترجمه هایى كه به زبان هاى لاتین و انگلیسى از ادبیات شرقى به آلمان مى رسد، چنین اتفاقى مى افتد. به خصوص ترجمه ویلیام جونز قاضى انگلیسى در هندوستان، كه مجموعه اى از ادبیات مشرق زمین۹ را به چاپ مى رساند، كه در میان آنها تعدادى از غزلیات حافظ نیز به چشم مى خورد. همزمان با ترجمه جونز كه فوراً هم به آلمانى ترجمه و منتشر مى شود، در واقع سه سال پیش از آن، یعنى در سال ۱۷۷۱ شانزده غزل از دیوان حافظ توسط رویتسكى۱۰ اتریشى به زبان لاتین ترجمه و منتشر شده است. این ترجمه را كه بعداً توسط فریدل۱۱ به آلمانى ترجمه و منتشر شد مى توان اولین گام در این راه دانست. آنچه در اینجا جلب نظر مى كند توجهى است كه این بار به حافظ و غزلیات او مى شود. بیهوده نیست كه هردر،۱۲ عالم كلیسایى، ادیب و سخنور از این همه توجه به شاعر غزلسراى شیراز زبان به شكوه مى گشاید و براى جلب نظر همگان به سعدى كه بیشتر مورد توجه و علاقه اوست _ چون: «آموزنده تر است»-، چند قطعه از گلستان را با برگردان جدیدى ارائه مى كند، از آن جمله قطعه «هرنفسى كه برآید...»، كه گوته هم بعدها با تغییراتى در زبان و سبك بیان و با دستكارى اندكى كه در محتواى آن در جهت افكار و جهان بینى خود مى كند، آن را در «دیوان شرقى و غربى» مى آورد. با این همه از رونق شعر حافظ هیچ نمى كاهد، سهل است، بر گرمى بازارش هم مى افزاید. چنانكه وقتى در۱۸۱۴ ترجمه هامر منتشر مى شود، كه ترجمه كامل دیوان است با همه اشعار منسوب به حافظ كه در آن زمان جزء دیوان به حساب مى آمد، شاعر بزرگ آلمان چنان از آن به وجد مى آید كه دست به قلم مى برد، چنانكه در یادداشت هایش از آن به عنوان مسابقه با شاعر ایرانى كه خود را از آن ناگزیر مى بیند یاد مى كند.۱۳ گوته در نامه اى كه در تاریخ ۱۶ مه ۱۸۱۵ به ناشر خود كوتا۱۴ مى نویسد و در آن از كتابى كه قصد تالیف آن را دارد به نام «اشعار آلمانى در ارتباط مدام با دیوان سراینده فارسى محمد شمس الدین حافظ» خبر مى دهد، از تلاش خود در راه «پیوند دادن شرق و غرب، گذشته و آینده، شعر آلمانى و شعر فارسى» سخن مى گوید. او در این نامه درباره ترجمه هامر نیز چنین مى نویسد: «براى من داراى ارزش بسیار است. ولى خوانندگان بسیارى نخواهد یافت، از آنجا كه در احوال و افكار و سبك و سیاق شاعرى با شعر ما فاصله بسیار دارد.»۱۵ سخنان شاعر آلمانى نه تنها درباره كار مترجم حافظ گویاى نكاتى است، بلكه از رموز كار خود او نیز پرده برمى دارد، و به خصوص بیانگر این نكته است كه شاعر آلمانى چنانكه در یادداشت فوق نیز گفته است در كار «سبقت گرفتن» از شاعر ایرانى شده است، كه معنى آن چیزى نیست جز آنكه به راه او برود، یعنى از او تقلید كند. گفتنى است كه گوته در دیوان خود كه نیمى از آن به نثر نوشته شده در بخشى كه به كار مترجمان اختصاص داده، ترجمه هامر را در زمره آثار دوره سوم ترجمه در آلمان مى داند، یعنى دوره اى كه پس از توجه به محتوا در دوره هاى اول و دوم به نهایت دقت خود رسیده است. با این همه باید دانست كه كار هامر خالى از اشتباه نیست، نارسایى هاى محتوایى كه از درك غلط پاره اى اصطلاحات ناشى مى شود، ولى همچنین بى دقتى هاى فنى و صورى كه بر ناتوانى هاى هنرى مترجم گواهى مى دهد. نكته اى كه در همان زمان هم از سوى منتقدان و محققین گفته و نوشته شده است. ولى جالب اینجا است كه همین اشتباهات و نارسایى ها گاه الهام بخش شاعر بزرگ آلمان شده است. به عنوان نمونه ترجمه بیت كس چو حافظ نكشید از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند به گونه اى است كه خواننده آلمانى رابطه اندیشه و سخن را به درستى درنمى یابد، ولى همین نارسایى كه تمام آن را هم نباید به حساب نقص زبان دانى هامر گذاشت، خود منبع الهام شاعر شده است. او در شعر كوتاهى كه ابتدا بنا بود زینت بخش آغاز دیوان باشد و بعداً تنها براى دفتر دوم دیوان به نام «حافظ نامه» در نظر گرفته شد، كلام را عروس كرده و اندیشه را به عنوان داماد در برابر او قرار داده است. این بحث هاى بسیارى را پدید آورد كه هنوز هم ادامه دارد. ولى اصل آن برمى گردد به خلاقیت هنرى، كه شاعر خود در نامه به ناشرش به آن اشاره مى كند. یعنى گوته مضمون «عروس سخن» را كه در شعر فارسى بى سابقه نبوده و خواننده فارسى زبان به خوبى با آن مانوس بوده، با استعاره نقاب كشیدن از رخ اندیشه رابطه اى منطقى داده است. به این ترتیب ایده نخستین براى تشبیهى به دست آمده كه منظور او را از رابطه سخن و اندیشه در تصویر عروسى این دو برآورده مى كرده. كه او آن را با طنزى كه نمك كلام شده براى آغاز دیوان و بعد دفتر دوم مناسب دیده است. براى این منظور هم همان ترجمه ناقص و نارسا كافى بوده، و حتى بهتر از ترجمه اصلاح شده اى بوده، كه هامر بعداً عرضه مى كند، چرا كه ترجمه ناقص اولیه به فكر غربى و آلمانى نزدیك تر بوده، و از همین رو بیشتر به كار شاعر آلمانى مى خورده، كه شعرى آلمانى مى خواسته، یعنى شعرى كه به شعر آلمانى نزدیك باشد، شعرى براى خواننده آلمانى زبان. مى توان گفت مترجم با ترجمه نادرست خود اندكى از راه شاعر را هموار كرده است. از این دست خطاهاى مترجم كه به كار شاعر آلمانى كمك كرده بسیار است. در اینجا فقط به ذكر نمونه دیگرى بسنده مى كنم، نمونه اى كه هم نقص كار هامر را نشان مى دهد و هم ما را با یكى دیگر از گوشه هاى شیوه شاعرى این شاعر غربى آشنا مى كند. سخن حافظ در این بیت: سرود مجلست اكنون فلك به رقص آرد كه شعر حافظ شیرین سخن ترانه تست در ترجمه هامر كه ابهام كلامش رقص افلاك را در گردونه عالم به ذهن مى رساند، الهام بخش شاعر آلمانى شده كه از آن این بیت را در توصیف غزل حافظ ساخته است _ در شعرى به نام «نامحدود» - : شعر تو چون سپهر گردان است نه شروعى در آن نه پایان است گذشته از این گونه خطاها كه در برگردان كلمه و عبارت یا مضمونى به چشم مى خورد و نقش آن را در كار شاعر دیدیم، گاه نیز غزلى كه اصلاً به غلط وارد دیوان حافظ شده به ترجمه هامر راه یافته و از این طریق توجه شاعر را به خود جلب كرده و مورد تقلید او قرار گرفته است. غزلى ساخته یكى از كاتبان، غزلى بسیار ضعیف و مغشوش با قافیه صاد الهام بخش گوته شده در آفریدن شعرى كه ابتدا به نام «غزل صاد» چاپ شد، و بعداً تحت نام «شوق خجسته» در دفتر اول دیوان _ «مغنى نامه» - جاى گرفت _ كه یكى از شاهكارهاى گوته در این مجموعه و كل آثار او به شمار مى آید. (نك: به «جاى پاى حافظ در شعر آلمانى» در پایان مقاله!) سخن از ترجمه هامر را با نكاتى درباره «دیوان شرقى و غربى» اثر گوته درهم آمیختم، و این كار را یكى به این دلیل كردم كه یكى یعنى ترجمه هامر تمام اهمیت و شهرت خود را به دیگرى مدیون است و دیگرى یعنى دیوان گوته از كار هامر سرچشمه گرفته است، بدون شراره آن آتش آفرینش هنرى نوین او روشن نمى شد كه چنین ثمره اى از آن به بار آید. از آن گذشته سخن از ترجمه حافظ به زبان آلمانى همیشه با حرف دیوان گوته همراه بوده و هست، و بحق، چرا كه كار هنرى گوته در واقع كار ترجمه هامر را تكمیل كرده، چنانكه مترجمان بعدى هم همواره به اثر شاعر همچون سرمشقى نگریسته اند. رابطه ترجمه هامر و دیوان گوته به جنبه زبانى و كلامى كار محدود نمى شود، بلكه صورت و ظرایف هنرى آن را هم دربرمى گیرد، كه در ترجمه كمتر از محتوا دچار لغزش و دگرگونى نشده است. و این نه فقط وزن و قالب شعر، بلكه بیش از آن صنایع لفظى و ادبى را شامل مى شود، كه حافظ استاد آن بوده، و هامر از آن بى بهره بوده است. مترجم آلمانى تنها در ترجمه چند غزل كوششى در جهت تقلید از وزن و قافیه شعر حافظ كرده، كه آن هم ناقص مانده است. و تلاش گوته هم در دیوان در همین حد است. منتها این شاعر بزرگ با آگاهى عظیمى كه به كار هنرى خود داشته بحث در این باره را نه فقط به بخش منثور اثر خود كشانده، بلكه اشاره هایى هم در اشعار دیوان دارد كه گویاى نكات مهمى درباره شیوه شاعرى اوست. و این در مترجمان بعدى همچون روكرت و پلاتن بى تاثیر نبوده است.روكرت كه خود شاعرى بوده با آثارى درخور توجه، شرق شناسى برجسته بوده با آشنایى به بسیارى زبان هاى شرقى كه به خصوص ترجمه هایش، از آن جمله ترجمه قرآن مجید و نیز ترجمه شاهنامه، مشهور است. او كه زبان فارسى را هم ابتدا نزد هامر فراگرفته است، در ترجمه اشعار حافظ دقت خاصى در برگردان جنبه هاى صورى غزلیات به كار برده، از آن جمله قالب غزل را به طور كامل به زبان مادرى خود منتقل كرده و حتى با آوردن اصوات شعرى كه ترجمه كرده و تركیب آنها (مثلاً حرف لام و میم) كوشیده همان موسیقى كلام اصلى را در ترجمه تقلید كند، كه اقبال همگانى نیافته است. پاره اى بر روكرت خرده مى گیرند كه از ترجمه هایش تصنع به گوش مى خورد. از این لحاظ بعضى از منتقدان شعرهاى او را در تقلید از شیوه غزلسرایى مولوى (با اقتباس از محتواى كلام غزلیات شمس) كه به بعضى از كارهاى گوته در ارتباط با حافظ بى شباهت نیست، ترجیح مى دهند. روكرت كه ابتدا تعداد ۴۰ غزل را به آلمانى برگرداند و آن را تحت نام «گل هاى شرقى» به چاپ رساند۱۶، بعدها هم همچنان غزل هاى دیگرى را به آلمانى ترجمه كرد كه پس از مرگ او به چاپ رسید (مجموعاً به تعداد ۸۲ غزل).۱۷ همزمان با فریدریش روكرت، اوگوست فن پلاتن با آموختن زبان فارسى به صورت خودآموز دست به كار ترجمه حافظ مى شود، او كه همچون روكرت شاعر بنامى هم هست، دو راه را در پیش مى گیرد. یكى ترجمه دقیق اشعار حافظ است، كه از قالب و وزن شعر آلمانى استفاده مى كند.۱۸ و دیگر اشعارى به شیوه حافظ كه در اینها قالب غزل را به كار مى برد. ترجمه هاى پلاتن، یعنى ترجمه هاى دقیق غزل حافظ كمتر از ترجمه هاى روكرت است، ولى مى توان گفت منتقدان در مجموع نسبت به كار او نظر مساعدترى دارند.پلاتن در غزل ها۱۹ بیشتر كار گوته را دنبال مى كند. یعنى به تقلید از حافظ و به شیوه او از ساقى و مى و معشوق سخن مى گوید و از روزگار و مردم دنیا شكوه سر مى دهد. و نیز با آوردن مضامین شاعر شیراز حال و هواى شرقى به اشعار خود مى دهد. منتها او دیگر قالب غزل را به طور كامل تقلید مى كند. كه كارى است در دنباله كار روكرت و در تكمیل تلاش او. پلاتن اشعارى هم دارد در قالب غزل، كه در مجموعه اى تحت نام «آئینه حافظ» گرد آورده، و در آنها صریحاً از این كار خود در همراهى و هم كیشى با حافظ یاد مى كند. پلاتن در دنباله این غزل ها كه مانند اشعار فوق اغلب ردیف و قافیه هر دو در آنها به شیوه حافظ به كار رفته، رباعى هایى هم افزوده است. بدین ترتیب قالب غزل وارد ادبیات آلمان مى شود، كه از این پس توسط شاعران آلمانى زبان به كار گرفته مى شود، به عنوان قالبى مستقل از شعر فارسى. ولى ترجمه غزل حافظ نیز به راه خود ادامه مى دهد. جدا از غزل آلمانى، كه بعضى شاعران در آن طبع آزمایى كرده اند - همچون هوفمانستال یكى از بزرگترین شعراى آلمانى زبان در قرن نوزدهم و بیستم- او اشعارى در این قالب سروده كه جاى و مرتبه خود را در شعر او و شعر آلمانى یافته است. هوفمانستال در غزل هاى خود كه شمار آنها نیز اندك است، از این قالب به عنوان ظرف و چارچوبى براى آفریدن فضاى افسانه اى كه از مشرق زمین در نظرش بوده بهره جسته است. پس از روكرت و پلاتن، كار مترجمین دیگرى قابل ذكر است كه كم وبیش كار این پیشگامان را ادامه داده اند. در سال ۱۸۴۶ گئورگ فریدریش داومر مجموعه اى به نام ترانه هاى حافظ۲۰ منتشر كرد. گ.ها.اف نسلمان در سال ۱۸۶۵ مجموعه اى به نام «دیوان شمس الدین محمد حافظ شیرازى، منتخب اشعار»۲۱ را به چاپ رساند. و در سال ۱۸۷۷ فریدریش بودنشتدت ۱۴ غزل حافظ را در مجموعه كوچكى به نام «اشعار حافظ سراینده شیرازى» منتشر كرد، كه با وجود تعداد اندك غزل هاى ترجمه شده به خاطر مهارت در برگرداندن بخشى از زیبایى هاى كلامى غزلیات از اهمیت خاصى برخوردار است. پس از دوره نخست، كه مى توان گفت نام گوته بر آن سایه افكنده، ترجمه حافظ هرچه بیشتر به طرف دقیق شدن پیش رفته است. در این زمینه پیش از همه و بیش از دیگران باید از ترجمه كامل دیوان حافظ با چاپ متن فارسى اشعار توسط روزنتسوایگ-شواناو۲۲ (در ۳ جلد) در سال هاى ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۴ نام برد، كه از لحاظ دقت در برگردان بى مانند است. روزنتسوایگ نیز مانند هامر همه اشعار دیوان را ترجمه كرده، با اشعارى كه در آن زمان هنوز به غلط در میان اشعار دیوان مى آورده اند، كه مجموعاً بالغ بر ۵۷۳ غزل مى شده. ترجمه روزنتسوایگ كه امروزه فقط در دو كتابخانه دانشگاه هایدلبرگ و كتابخانه ملى برلین در دسترس مى باشد، تنها به دلیل همین كمیاب بودن از چنان شهرتى برخوردار نیست كه ترجمه هامر داراست، ضمن آنكه فاقد اهمیت تاریخى اثر هامر است كه نخستین ترجمه بزرگ حافظ در اروپاست، و علاوه بر آن الهام بخش دیوان شاعر بزرگ آن دوران گوته بوده است. ولى ترجمه روزنتسوایگ نیز همچون ترجمه هامر فاقد ظرایف هنرى متن اصلى است. در این دوره كه توجه بیشترى به دقت در برگرداندن متن اصلى مبذول مى شود رفته رفته به ترجمه منثور اشعار حافظ نیز تمایل نشان داده مى شود. از آن جمله است ترجمه لئو لسچینسكى كه ۶۰ غزل حافظ را در نثرى شاعرانه ارائه مى كند.۲۳ و همزمان با آن باید از ترجمه گئورگ یاكوب نام برد، كه ترجمه منظوم است و از دقت كم نظیرى برخوردار است.۲۴ در دوره جدیدتر كارهاى تازه اى ارائه شده، بیشتر از جانب شرق شناسان، كه اغلب تنها چند شعر از حافظ ترجمه كرده اند، و در آنها بیشتر به محتوا توجه شده تا به صورت و فرم، مانند شدر،۲۵ ریتر۲۶ و رومر۲۷. در این میان ترجمه كایل در مجموعه اى به نام «منتخب اشعار دیوان حافظ، ترجمه با مقدمه و تفسیر»۲۸ از لحاظ كمى و كیفى درخور توجه بیشترى است، كه با وجود توجه بیشتر به جنبه هاى صورى اشعار در برگرداندن محتوا نیز توفیق شایانى داشته است. در این دوره اخیر به خصوص ترجمه هاى یوهان كریستوف بورگل درخور بیشترین توجه است. او كه ابتدا غزل هایى را به صورت منثور ارائه كرده بود،۲۹ بعد به تدریج اشعارى را در قالب غزل ترجمه كرد كه رفته رفته به تعداد آنها افزود. او كه چند دفتر و مقاله درباره حافظ و سبك و شیوه شاعرى او منتشر كرده، منتخبى نیز از ترجمه هایى كه به زبان آلمانى از غزلیات حافظ شده به نام «حافظ. منتخب غزل هاى دیوان»۳۰ منتشر كرده است، كه در آن علاوه بر ترجمه هاى خود ترجمه هایى هم از دیگران آورده؛ بیش از همه روكرت و روزنتسوایگ. در پایان لازم مى دانم از دو ترجمه منثور یاد كنم: نخست ترجمه منثور سیروس آتاباى. او كه تعدادى غزل هاى حافظ را به طور نامنظم و اغلب ناقص و ناتمام همراه با اشعارى از مولوى و خیام ترجمه و منتشر كرده،۳۱ دقتى را كه از ترجمه منثور انتظار مى رود در كار خود نشان نمى دهد، برعكس گاه به برگردانى از بیت یا مصراعى توفیق مى یابد كه از نظر كیفیت ادبى و زبان تغزلى شگفت انگیز است. ترجمه آتاباى را باید به عنوان شعر منثور به شمار آورد. برعكس ترجمه یادشده ترجمه كامل دیوان توسط یوآخیم وُل لبن۳۲ كه به سال ۲۰۰۴ منتشر شده ترجمه دقیق همه اشعار دیوان را دربرمى گیرد. این ترجمه كه در آن از هرگونه ریزه كارى صورى و هنرى صرف نظر شده، به خصوص از لحاظ رعایت امانت قابل توجه است كه براى كارهاى پژوهشى و استفاده محققان آلمانى بسیار مغتنم است. • جاى پاى حافظ در شعر آلمانى پس از ترجمه دیوان حافظ به آلمانى توسط هامر پورگشتال كه گوته شاعر بزرگ آلمان را چنانكه خود گفته به «سبقت گرفتن از این شاعر شورانگیز» واداشت، كار این سبقت و مسابقه بالا گرفت، كه هنوز هم تا حدودى ادامه دارد. اگر هم نتوان گفت كه همه این شاعران همچون آن شاعر بزرگ توانایى چنین كارى را در خود مى دیدند، دست كم باید گفت كه در تقلید از «شاعر شورانگیز» به آن بزرگترین مرد ادب آن خطه تأسى كردند. در این میان مى توان براى اوگوست فن پلاتن جایگاه خاصى قائل شد. در سه نمونه زیر با انواع گوناگونى از این تقلید و اقتباس آشنا مى شویم. در دو نمونه نخست، شماره یك: شعر گوته «شوق خجسته»، و شماره دو: شعر پلاتن «غزل» مضمون و موضوع شمع و پروانه را كه یكى از محبوب ترین مضامین حافظ است در شعر این دو شاعر آلمانى مى بینیم. گوته كه وزن و قالب غربى شعر خود را حفظ كرده، موضوع را هرچند به سبك غربى و با پیوستگى و گسترش غربى خود پرداخته، ارتباط آن را با شعر حافظ و به طور كلى شعر فارسى حفظ كرده است. برعكس پلاتن موضوع را رنگ وبوى بسیار غربى داده، درحالى كه از نظر صورت و قالب و حتى طرز پیشبرد كلام و پرداخت موضوع به حافظ نزدیك تر مانده است. شعر پلاتن بیشتر غنایى و تغزلى، لیریك، است درحالى كه در شعر گوته عناصر دراماتیك، (آموزنده و تمثیلى) و اپیك، (روایى) بیشتر به چشم مى خورد. در شماره سه، شعر «امید وصل» گوته همچنان به شیوه خود كه از عناصر اپیك و دراماتیك و لیریك هرسه سود مى گیرد مضمون آفرینش را كه آن هم از مضامین محبوب حافظ است و در غزل هایى همچون «دوش دیدم كه ملائك...» با آن روبه رو مى شویم، با گسترشى كاملاً غربى ارائه مى كند. شوق خجسته به كس مگویید مگر به خاصان كزان بخندند عوام نادان آن زنده اى را خواهم ستودن كز شعله شمع گردد خروشان ••• در هواى شام جانبخش یاران كو ترا آفرید وز تو آمد پدید مژده آرد نسیم از سراهاى دور سوز آرام شمع داده جان را نوید تاب ماندن در آن كنج تاریك و تنگ آن سیه خانه دیگر نیارى دمى شوق رفتن به جانت آتشى افكند مى كنى تن زخاك دل به دریا زنى خانه امن تن تنگت آید كنون چشم سر راه دورش نبیند دگر روشنى دیده كو دل به عشقش سپرد جان چه باشد به چشمش كو زیاران شنیده خبر ••• نبینى به هستى ات این راز چون بود لحظه مرگ و آغاز میهمان تنى ناشده هست ناشنیده خبر زآتش عشق راز پرواز غزل این رنگ ها كه بر پر پروانه است وز جنبش هواى بهارانه است میرنده در نسیم سحرگاهان چون مویه هاى این دل دیوانه است گلدسته هاى بافته از ابیات گلدانه هاى سوز نهانخانه است دامن كشان طبع سبك بالم اشك روان ز چشمه جانانه است نازك حباب بر سر امواج است آه نشسته بر لب پیمانه است ماندن كجاست بهره كشت من رفتن نوشته بر سر هر دانه است عمر ترانه ام به لب ساقى چون زخمه اى به ساغر مستانه است امید وصل۳۳ آیا شود ستاره جانان بار دگر شویم هماغوش، درد فراق و ظلمت جانكاه، پارینه ها كنیم فراموش؟ ••• آرى تویى كه بسته به جانت شور دل و نشاط روانم چون یاد آرم آن گذشته و آن رنج زاكنون بلرزم و سخن نتوانم عالم چو جان به روز نخستین در دست جاودان خدا داشت، مى داد حق به كار جهان نظم آدم به خاك عالم مى كاشت؛ ••• فرمان طنین فكند در افلاك «باش!» از نهاد گیتى برخاشت، خلقت چه پرتوان و برومند گام عظیم بودن آراست. ••• بنمود مهر چهره و بگریخت پرشرم تیرگى به نهان شد؛ از هم شتافتند عناصر آشفته چشم و جان جهان شد. ••• رفتند هركدام به سویى، هریك به راه خویش شتابان، هریك به كنج دور مكانى بى شوق آشنایى یاران. ••• عالم خموش و ساكت و تنها، اینك خداى عالم تنها! پس آفرید رنگ فلق را نقش آفرین بودن فردا. ••• در روشناى تیره ازو زاد افسون رنگ هاى سحرگاه اینك هواى گرم گرایش، كاید هرآن كه رفته به ناخواه. ••• با شوق پرشراره دیدار جویند یار رفته و یابند، واندر نگاه گرمى دیرین بگسستگان بهم بشتابند. ••• آمیختنش خوانیم یا كه درآویختن؟ چون باهمند و مانند، چون و چرا چیست؟ چون ما جهان خویش بسازیم حاجت دگر به كار خدا نیست. ••• پرواز سرخ بال سپیده پیوست با تو دست و دهانم، شب با هزار مُهر خدایى پیوند جان نهاده به جانم. ••• ما عاشقان به شادى و اندوه سرمشق عاشقان جهانیم، فرمان «باش» هم نگشاید پیوندمان كه بسته به جانیم. پى نوشت ها: ۱-Orientalisme ۲-Scholastik ۱۲۸۰-1193))۳-Albertus Magnus ۴-Decamerone ۱۳۷۹-1313))۵-Giovanni Boccaccio ۱۶۷۱-1599))۶-Adam Olearius ۱۶۵۶)) ۷-Persianischer Rosenthal. Hamburg ۱۶۹۶))۸-Baumgarten, Hamburg ۹-William Jones, Poeseos Asiaticae Commentariorum libri ***. Hrsg. v. Johann Gottfried Eichhorn. Leipzig ۱۷۷۷)) ۱۰-K.F.AGraf Rewiczky ۱۱-Johann Friedel ۱۸۰۳-1744))۱۲-Johann Gottfried Herder ۱۳-Tag- und Jahreshefte 1815, zit. Nach: Johann Wolfgang Goethe, West-ostlicher Divan. Hrsg. v. Michael Knaupp, Stuttgart 1999, S.553-54 ۱۴ -Cotta ۱۵-Johann Wolfgang Goethe, West-ostlicher Divan. Hrsg. v. Michael Knaup. Stuttgart 1999, S.65-564 Friedrich Ruckert, ostliche Rosen. Leipzig 1822 ۱۶- ۱۷-Ghaselen des Hafis. Hrsg. v. H. Kreyenborg, Munchen ۱۹۲۲)) ۱۸-Veit, Friedrich: Graf Platens Nachbildungen aus dem Diwan des Hafis und ihr persisches Original. ۱۹-August Graf von Platen, Ghaselen. In: A. G. v. P., Gesammelte Werke in 5Banden. Stuttgart und Tubingen, Bd. II, S.335-334 ۲۰-Liederbl|tenudes Hafis.ubertragen von Georg Friedrich Daumer, Hamburg ۱۸۴۶ ۲۱-Der Diwan des Schems-eddin Muhammed Hafis aus Schiraz. Im Auszug |bersetzt von G. H. F. Nesselmann. Berlin1865 ۲۲-Der Diwan des groen lyrischen Dichters Hafis, im persischen Originals herausgegeben, ins Deutsche ubertragen und mit Anmerkungen versehen von Vincenz Ritter v. Rosenschweig-Schwannau Bd. ۱-3,Wien1858-64 ۲۳-Hafis. Von der Liebe und von des Weines Gottestrunkenheit. Aus persischen Handschriften ubertragen Georg Leon Leszczynsky. Munchen 1923 ۲۴-Unio Mystica, Sehnsucht und Erfullung. Hafisische Lieder in Nachbildungen von Georg Jacob. Hannover 1922 ۲۵-Hans Heinrich Schaeder ۲۶-H.Ritter ۲۷-H.R.Roemer ۲۸-Hafis, Gedichte aus dem Diwan. Eingleitet, ubertragen und kommentiert von R. D. Keil. Dusseldorf und Kln ۱۹۷۵ ۲۹-Johann Christoph Burgel, zwlf Ghaselen ubertragen und interpretiert. In: J. C. B., Drei Studien. Goethe und . Hafis. Bern u. Frankfurt a. M.1975 ۳۰-Hafis. Gedichte aus dem Diwan. Ausgewlt und herausgegeben von J. C. Burgel. Stuttggart 1972 ۳۱-Hafis, Rumi, Omar Chajjam. Die schnsten Gedichte aus dem klassischen Persien, ubertragen von Cyrus Atabay, Munchen.1998 ۳۲-Ghaselen des Hafis. Neu in deutsche Prosa ubersetzt mit Einleitung und Lesehilfen von Joachim Wohlleben, Wurzburg 2004 ۳۳-Wiederfinden منبع
  6. کهربا

    رودکی و حافظ در منابع غرب

    رودکی ، شاعر، خواننده و موسیقی دان تاجیک ، پایه گذار شعرکلاسسیک فارسی در بیش از هزار سال پیش است. ازحدود صدهزارشعراو،حدود 1000شعر بجامانده که در ژانرهای گوناگون سروده شده اند. زبان فارسی نو بعدها شامل زبان دری،زبان فارسی ، و زبان پارسی شد . اونه تنها شاعری متفکر بلکه استادی درشعر اروتیک استتیک است . وی غیرازانتقاد از بی عدالتی و زورگویی ،دارای جهانبینی پانته ایستی (طبیعت خدایی ) نیز بود . رودکی ، شاعر، خواننده و موسیقی دان تاجیک ، پایه گذار شعرکلاسسیک فارسی در بیشاز هزار سال پیش است. ازحدود صدهزارشعراو،حدود 1000شعر بجامانده که در ژانرهایگوناگون سروده شده اند. زبان فارسی نو بعدها شامل زبان دری،زبان فارسی ، و زبانپارسی شد . اونه تنها شاعری متفکر بلکهاستادی درشعر اروتیک استتیک است . وی غیرازانتقاد از بی عدالتی و زورگویی ،دارایجهانبینی پانته ایستی (طبیعت خدایی ) نیز بود . ابوعبدالله جعفربن رودکی درسال 859 میلادی در رودک سمرقند بدنیا آمد ودرسال941 درآنجا درگذشت . به روایت تاریخ ،اودر8سالگی حافظ قرآن بود و شعرمیسرود. وی درموسیقی ، شاگرد بختیار، استاد فلوت آن دیار بود ، جکومت سامانیان در قرن 9 و 10برای شکوفایی فرهنگی جامعه حود کوشید تا ادبیات اسلامی را باادبیات پیش از اسلامآشتی دهد. دردربار نصر دوم، ابول فضل بلعمی وزیر مشوق ادبیات و افرادی چون رودکیبود. بامرگ بلعمی حضوراودر دربار پایان یافت و در سال 937 رانده شد و به روستایمحل تولدش بازگشت ودرفقر درگذشت . ازرودکی غیراز غزل وجملات قصار،اشعاری درباره عشق و شراب و اشعاری مدحی بجامانده . غیر ازکتاب عشقی سندبادنامه ، رودکی افسانه های2000ساله کتاب کلیله و دمنهرا که اززبان سانسکریت ترجمه شده بودند ، به شعردرآورد. کتاب کلیله و دمنه افسانههایی بودند اززبان یا پیرامون حیوانات و جانوران . شعراومیان لذت جویی طبیعی وبیان بدبینی و یاس نوسان دارد. ازجمله دیگر موضوعات اشعارش ، جستجوی سعادت ، اهمیتعشق ، دانش ، تجربه ، هنر،مرگ اجتناب ناپذیر، بی وفایی روزگار و سایر موضوعاتمرکزی زندگی انسان هستند.ساده گی غزلهای رودکی بعدها مورد تقلید شاعران جوان آینده قرار گرفت .ازآنزمانزبانی که الفبای آن عربی و فارسی بود و قوانین جدید هنرشعرسرایی را تعریف نمود ،شعرفارسی را تحت تاثیر خود و اشعار رودکی قرار داد. چنانچه کوری و نابیناییمادرزاد رودکی صحت داشته باشد ، اورا مهمترین شاعر نابینای ادبیات جهان درکنارهومر،شاعریونانی ، میدانند. دولت حاکم آنزمان برای تبلیغات سیاسی خود به مداحیشاعرانی چون رودکی نیز نیاز داشت . ----------------------------------- شمس الدین محمد حافظ ، مهمترین شاعرفارسی زبان واستادغزل است . اونه تنها زیبایی های زندگی ازجمله عشق و شراب را به آواز درآورد بلکهبه انتقاد از ریای دینی و اسلام نمایی فریب آمیز پرداخت. باوجود لباس عرفانیاشعارش ، او آزاداندیشی و انتقاد اجتماعی را تبلیغ میکند . غزلهای او اوج ادبیاتفارسی و شعرکلاسیک فارسی را نشان میدهند. غیراز عشق و شراب ،دوستی و زیبایی طبیعت،او به موضوعات دین ،ادبیات ،و حاکمان نیز میپردازد. سمبل ها و استعاره هایگوناگون دراشعارش موجب شدند که ازشعراوتفسیرهای گوناگون بشود. آثار او بدون شک ،بخشی از ادبیات جهانی هستند . خواجه و حافظ دو لقب احترام آمیز هستند که او مفتخربه آنان شد. اوبا کمک زبان عالم غیب خود، عشق و شراب را درکامل ترین فرم درادبیاتفارسی مطرح نمود. دیوان حافظ همچون کتاب قرآن ، مهمترین کتاب کتابخانه های خصوصیگردید. بعدازمرگ حافظ ،اشعارش که شامل 600-500 غالبا غزل هستند ، درسال 1390 میلادیدر دیوانی گرد آوری شدند.موضوع غالب اشعار طبیعت گرایانه عرفانی او عشق و شرابهستند. عرفان اسلامی اشعارش نشانه توانایی اودربازی با زبان فارسی و عربی است.شیراز محل زندگی حافظ ، آنزمان محل روشنفکری و فرهنگی مهمی بود . اودر شعرش تجربههای انسانی را نیز بصورت شعرمطرح می نماید. حافظ زبان فارسی را به نقطه عالیخودرساند چون شعرش دارای دوصفت اعتبارجهانی و زیبایی ابدی است . مانیفست اخلاقیحافظ و انتقادش از روحانیون مسلمان نما و دربار،موجب خشم قدرتمندان گردید. امروزهاشعارحافظ غیر از ایران ، درافغانستان ،پاکستان ، هند ، ترکیه ، وکشورهای آسیایمرکزی خوانندگانی دارند. موضوع متضاداشعار حافظ شامل – احساس و عقل ، این جهانی و آن جهانی ، لذتیوآموزشی ، و رنجی و سعادتی ، هستند . اوخالق اشعاری اروتیک ،عشقی و لذت جویانهنیزاست .حوضه اشعار اواز شوق ذوب باخدا ، تا لذت جویی درزندگی ،وسعت دارد. محتوایقوی ، طنززبانی ، نقل قولهایی بازی گرانه ازشعرسنتی ایرانی ،باعث بی نظیری شعراوشده اند. منقدین مدعی هستند که بدون شناخت عرفان اسلامی و صوفی گری،شعرحافظ قابلفهم نیست ، چون او احتمالا خود عضو یک محفل صوفی بوده است. ازاینکه خدا و معشوقهرا با یک ضمیرمطرح میکند ، نشان ازبه اوج رساندن عشق انسانی واحترام به معشوقه رانشان میدهد. چون زبان فارسی فقط یک ضمیرسوم شخص مفرد یعنی "او" دارد ،مترجمین غربی مدعی هستند که عشق او گاهی هم جنس گرایانه نیز میتواند استنباط گردد.حافظ میان عشق به خدا و عشق به انسان فرقی نمی گذاشت . درنظراو که لقب زبان عالمغیب گرفت ، همه چیز روی به وحدت دارد ،ازجمله – نزدیکی مرگ ،لذت زندگی ، مستی ووحی ، رستاخیز، هنر، زندگی و غیره . اوتاثیرعمیقی روی ادبیات وشاعران غرب از جمله گوته و دیوان شرق و غرب اشگذاشت. گوته میگفت که شعر حافظ ساختاری دیالکتیکی و محتوایی انتقادی شکاکانه دارد.مترجمین مشهوری مانند ریکرت نخستین باراشعارحافظ رادراروپا به زبان آلمانی ترجمه وموجب معروفیت وی شدند. اودر بعضی ازاشعارش غیرازبیان شوروشوق و بی خیالی ، بهتحسین بعضی ازحاکمان زمان خود نیز میپردازد. بخشی ازاشعاراو مداحی هستند ، چونادیبان آنزمان ازنظرمادی یاوابسته به مدارس آموزشی درس قرآن و اسلام بودند ، و یادر دربار حاکمان درجلسات فرهنگی شرکت میکردند. حافظ میان سالهای 1390-1325 میلادیدرشیراز درشرایط فقرزندگی نمود. چون او پدرش رادر کودکی ازدست داد ،مادرش اورابرایآموزش علوم اسلامی به مدرسه فرستاد. بعدها گویا او در مکاتب اسلامی ، قرآن درسمیداد . او گاهی روابط حسنه ای بادربار حاکمان داشت و گاهی به سبب توطئه روحانیوندولتی ، بدلیل آزاداندیشی و یا به اتهام بی ایمانی ، اورا طرد نمودند ، گرچه حافظهمیشه علاقمند بود که عضو محفل فرهنگی دربارباشد. سرانجام اودرسال 1369 میلادی دردربار حاکمی بنام مظفرالدین ،قربانی سیاسی شد و با کمک نظامیان و روحانیوندربار،وادار به گوشه گیری گردید . نصرت شاد باشگاه نویسندگان آزاد
  7. کهربا

    حافظ و جهاني‌سازي فرهنگ‌ها

    جهاني‌سازي فرهنگ‌ها اگر براساس تعليمات معنوي انبياء الهي و در راستاي يك اخلاق الهي و انساني برتر صورت گيرد و به دور از مطامع قدرتها و نفع‌طلبي‌ها و سلطه‌جويي‌هاي ملل راقيه باشد، البته نه تنها مذموم نيست كه محمود است، زيرا هدف اوليه اديان بزرگ الهي و پيامبران به ويژه حضرت رسول اكرم صلي‌الله عليه و آْله و سلم و مكتب اسلام زندگي در سايه عدالت و صلح و همزيستي انسانها در جوار يكديگر بدون تعرض به حقوق حقه و همراه با اكرام و احترام نوع بشر است. با اين ديدگاه چهره‌هايي كه در طول تاريخ و نيز دوران معاصر براي نزديكي روحي و معنوي و اخلاقي انسانها به يكديگر، عليرغم ايده‌ها و اعتقادات و سلائق گوناگوني كه دارند، تلاش نموده‌اند، از جايگاه ويژه‌اي برخوردارند، قدرشان را بايد شناخت و بر آوازه‌شان افزود. حافظ در ميان اين چهره‌ها از جايگاه شامخي برخوردار است. مي‌دانيم كه عارفان بي‌بديل و دانشمندان بي‌نظير ديگري نيز بوده و هستند كه بايد آنها را بهتر شناخت و شناساند. برخي نيز به شناخت نياز ندارند، چرا كه بيش از حد تصور بلند آوازه‌اند، نظير، مولانا جلال‌الدين ، سعدي، محي‌الدين ابن‌عربي، سيدجمال الدين اسدآبادي، اقبال لاهوري، مادام ترزا، گاندي و چهره هاي ادبي، هنري و علمي ديگر از شرق و غرب بزرگاني چون گوته، ولتر مادوسو، منتسكيو، شكسپير و تولستوي اما به نظر من تنها چهره و شخصيت جهاني و جهاني ساز، اين افراد نيست كه مهم است، مهم نوع نگرش و ايده‌اي است كه اين افراد با تكيه بر آنها بر جهاني‌سازي فرهنگها تاكيد مي‌ورزند. هر چند جهاني‌سازي در دوران معاصر راهكارها و رهيافتهاي خاص خود را دارد و نمي‌توان با شيوه‌هاي سنتي به تبليغ ايده‌هاي جهاني‌سازي در عصر حاضر پرداخت، اما مباني و اصولي كلي وجود دارد كه چهره‌ها و اشخاص بزرگ همواره به مدد آنها فروعات را استخراج مي‌كنند. صرف نظر از انبياء الهي اگر بخواهيم چهره‌هايي را از دل تاريخ به عنوان نمونه و پيشروان اين راه نام ببريم، يكي از پيشقراولان و سردمداران جهاني سازي فرهنگها، از كشور ما خواجه حافظ شيرازي خواهد بود كه با اين بيت زيبا به پيشباز موضوع مورد بحث ما رفته است: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند جهاني‌سازي تنها با اتكا به پيشرفتهاي بزرگ تكنولوژيك قرن بيستم ميسر نمي‌شود، هرچند كه بدون آنها نيز غيرممكن خواهد بود. مسائل بزرگ ديگري وجود دارد كه نخست بايد آنها را حل نمود. يكي از اين ملاكها آن است كه ندين گورديمر (نويسنده و برنده نوبل ادبي آفريقاي جنوبي 1991) بدان اشاره نموده است: «تاييد ضرورت واقعي جهاني‌سازي – كه براي تحقق آن تلاش مي‌كنيد- در گروه تامل در اين پرسش است كه آيا شكاف ميان كشورهاي فقير و غني به وسيله آن كمتر مي‌شود و اينكه جهاني‌سازي چه نقشي در ريشه‌كني فقر در جهان دارد. چرا كه فقر نقابي غيرانساني و منفور بر چهره 3 ميليارد انسان نهاده است.» رفع جهل و ناداني از جهان، امكان پيشرفت ماندگار براي همگان، ترجمه گنجينه بزرگ و سخاوتمندانه ادبيات روشنگر و ... از ديگر اصولي است كه به نظر اين نويسنده مي‌تواند، فرايند جهاني سازي را تسريع نمايد، اما همه اينها وقتي تحقق خواهد يافت كه بر جهان «چهره انساني» عينيت يابد. حافظ بسياري از اين مفاهيم و ارزشها را در اشعار خود ذكر نموده است. ممكن است گفته شود، قبل از حافظ نيز در قالب روايات ديني و اشعار شاعران بزرگ ديگر نيز اين ارزشها و اخلاقيات ذكر شده، مثلاً خواجه نصيرالدين طوسي در اوصاف الاشراف و اخلاق ناصري و نظام الملك در سياست‌نامه و چهره‌هاي بزرگ ديگري در كتابهاي خود به آنها اشاره نموده‌اند، پس چرا خواجه حافظ را چهره جهاني بدانيم، شايد پاسخ اين باشد كه حافظ در سحر كلام و اشعار ناب و هنر و اعجاز بيان لطيف و موسيقايي و اديبانه چنان آوازه و شهرتي يافت كه قند پارسي او تا سرتاسر جهان صادر گشته و اين ويژگي زيباي شناسانه اشعارش، و محتواي سترگ پيامش را در همه اعصار به گوش جهانيان مي‌رساند و پديده جهاني سازي فرهنگها را ممكن و محقق مي‌سازد. چنانكه خود اين واقعيت را پيش بيني نموده است: شكرشكن شوند همه طوطيان هند زين قند پارسي كه به بنگاله مي‌رود زبان كلك تو حافظ چه شكر آن گويد كه تحفه سخنش مي‌برند دست به دست چون صبا گفته حافظ بشنيد از بلبل عنبرافشان به تماشاي رياحين آمد يكي از محققين ايراني ويژگيهاي شعري شكسپير را با حافظ مقايسه كرده و حتي ادعا كرده است كه غزليات حافظ در مضاميني چون عشق، معشوق و زيبايي هيچ كاستي نسبت به سانتهاي (sonnets) شكسپير ندارد و فقط در سبك و نحوه برخورد با موضوع (راهبر سانت شرح و تصريح و راهبرد غزل تلخيص و تلويح است) تفاوت دارند. در حاليكه به نظرما اين ويژگي در جهاني سازي فرهنگها ( اگر بتوان گفت شكسپير اصولاً چنين آمالي داشته) اصلاً قابل مقايسه نيست و حافظ از اين منظر بسيار پيش روتر است. اكنون برخي مضامين متعالي را كه در زبان شعر حافظ مصداق بارزي بر تعلق وي بر جهان نگري و جهاني سازي است اشاره مي‌كنيم: 1- دادگستري: به قدر و چهره هر آنكس كه شاه خوبان است جهان بگيرد اگر دادگستري داند 2- عشق به عنوان مقدمه دوستي ديگران: عاشق شو ارنه روزي كار جهان سرآيد ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستي تا مرا عشق تو تعيلم سخن گفتن كرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است 3- اعتراض به سلطه‌گري قدرتها: ترا آن به كه روي خود ز مشتاقان بپوشاني كه شادي جهانگيري، غم لشكر نمي‌ارزد 4- دفاع از ستمديدگان و مظلومان: مباش در پي آزار و هرچه خواهي كن كه در شريعت ما غير از اين گناهي نيست در اين رابطه استاد مطهري چنين مي‌نويسد: «آن ديگري معتقد است كه ارزش حافظ در همين عصيان حافظ است. در همين است كه اصلاً پايبند اصول و مقررات زمان خودش نبوده، تمام ارزش حافظ در همين پشت پا زدنش به اين اصول بوده، خود اين آزادگي و عصيان در مقابل سنن عصر خود و سنت شكني حافظ دليل بر كمال اوست.» 5- در رد خودكامي و خودخواهي همه كارم زخودكامي به بدنامي كشيد آخر نهان كي ماند آن رازي كزو سازند محفلها 6- دعوت مروت و مدارا به عنوان رمز آسايش و امنيت جهاني (گفتگو به جاي خشونت‌ورزي): آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا 7- نوجوئي و تحول‌جويي: بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم 8- گفتگو و مفاهمه: حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او ور به حق گفت، جدل با سخن حق نكنيم 9- تسامح و تساهل اجتماعي: من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش كه گناه دگري بر تو نخواهند نوشت اينك همت از فردي مي‌خواهيم كه هنوز كه هنوز است شعر و كلام و مرام و پيامش در جهان به ويژه در نزد آنان كه به گوش جان نيوشاي سخن حق‌اند، مشتاقان بيدل دارد و آنچنانكه خواجه خود پيش بيني كرده، مزارش همواره زيارتگه صاحبدلان جهان بوده و خواهد بود: بر سر تربت ما چون گذري همت خواه كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود 1- مقاله گورديمر نادين، چهره انساني جهاني سازي، ترجمه بجانيان ووا ، منصوري، برگ فرهنگ، فصلنامه فرهنگي دانشجويي دانشگاه تهران، سال چهارمحال و بختياري، شماره چهاردهم و پانزدهم، 1381 2- حافظ در اين شعر اشاره به جاوداني بودن و ماندگاري اشعار خود نموده است: شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود 3- ر.ك : مقاله «حافظ و شكسپير: از شرق تا غرب» جك اسكارلموسكي، ترجمه سعيد سعيدپور، كتاب ماه: ادبيات و فلسفه ش 65 و 66 اسفند و فرودين 81 و 82 4- مطهري، مرتضي: تماشاگه راز، صدرا، ص83
×
×
  • اضافه کردن...