رفتن به مطلب

واقعیتی از جنس یک رویا


reza.eng

ارسال های توصیه شده

توی این دنیا یک دنیای پنهونی داری و یک خدای که حسش میکنی مهربونیاش وناراحتی هاش باخدات ساده حرف میزنی نه دعایی عربی میخونی نه واسطه ای داری خودت هستی و خودش.باهاش از روزی که گذشت حرف میزنی از بغصی که شب اومد سراغت میگی واسه خدا مینویسی حتی توی نمازت بهش لبخند میزنی یک دفتر داری که خودت وخدا خبر داری از نوشته هاش وقتی بارون می باره میری زیر بارون وانجاست که بغضت میترکه و اشکت با قطر های بارون محو میشه تو وخدا و باران این میشه دنیایی ساده و یک رنگ بی بهانه و بی آلایش ساده واسه آدما دعا میکنی و از بدی هاشون از دنیا متنفر میشی و مخوای از خدا دور نباشی یک روزی با کسی آشنا میشی و هم صحبت میشی از حرف زدن باهاش لذت میبری با این که تا حالا ندیدیش ولی یک شیرینی خاص داره که زمان از یادت میره انگار قابل درک هست باورش میکنی با اینکه نمیبنی میفهمیش و حرفاش واست صداقت پیدا میکنه و به داشتن همچین دوستی افتخار میکنه با اینکه همیشگی و موقع خاصی نداره اما هر موقع بشه از بودنش خوشحال میشی با حرفاش گاه شب و به صبح میرسونی اما خستگی و احساس نمیکنی سعی میکنی تا دفه بعدی که تقدیر با هم روبه روت کرد از صحبت کردن بهاش لذت ببری چون باورش میکنی که صداقت آینه داره و حداقل مثل بقیه نیست بهش اعتماد میکنی اما نمیدونی آینده چی میشه....

 

یک خبر بهت میرسه که سفری برات پیش میاد دلت هوای اونجا را میکنه تا روز موعود به خواست اون طلبیده میشی اما نمیدونی چی قراره بهت بدن توی راه فقط به اونجا فکر میکنی و ازش بخاطر طلبیدنش تشکر میکنی و شکر خدا سحتی سفر و میگذرونی ومیرسه پیش کسی که غریب هست اما خیلی خاطر خواه داره اینجا همه غریب اند اما به واسطه باهاش اومدن.میری زیارتش و بهاش ساده حرف میزنی و اشک شوق تو چشمات جمع میشه که یک دفه به یاد کسی می افتی که اصلا ندیدیش وبی اختیار وجودت حس میکنه حضورشو.بی اینکه بدونی چرابه نیابت ازش نماز میخونی با خودت میگی میگذره میره شاید اونجا بوده اینطوری شده واسه خودت هزار جور توجیح میکنی.شب میاد و تو درخواب فرو میری وقتی فردا بیدار میشی یک جور حس میکنی انگار ا این طپش قلبت با دیروز فرق کرده انگار این حس قبلا بوده تو خبر نداشتی مثل یک آتشفشان که قبلش چیزی نیود و یک دفعه شروع به فعالیت میکنه بازم با خودت میگی میگذره درست میشه میری بیرون تو جمع دوستانت هستی و میخندی اما هنوز حس صبح داری انگار نمیخواد از یادت بری.باز میری حرم و وقتی نماز میخوای بخونی به نیابت از بقیه واسش دوباره بی اختیار میخونیوهمش به این فکر میکنی که این دیگه چه حس عجیب و غریبی هست.میگی برگردم درست میشه موقع خداحافظی انگار یک صدای صدات میزنه.میری و توراه به فردا فکر میکنی از اونجا که دور میشی اما این حس هنوز بهات هست و قلبت مثل قبل دیگه نمیزنه.همش یک اسم تو ذهنت میاد بی آنکهفکرشو هم بکنی. وقتی میرسی میگی این خستگی راه از یادم میبره بازاین روز مرگی این حس ازم میگیره اما فردا میبینی همونجور هست و قلبت دوباره داره بیشتر از قبل جون گرفته.خودنو به کاری مشغول میکنی اما فایده نداره انگار هروز بیشتر میشه.به خدا میگی اگه از روی تنهایی و هوس یا هرچیز دیگه هست ازم بگیرش التماس میکنی میگی طاغت شکسته شدن این قلب وشکستن ندارم اما بازم میمونه گریه میکنی که چرا این حس عجیب و غریب هست وقتی که ندیدم وقتی که صداشو هم نشنیده ام چرا اینطوری میشه این حس باهت هست نه عادت میکنی بهش نه هوسی هست میگی خدایا نذار با این حس بشکنم.یک روزی ازش یک پیام میبینی توی اوج دل تنگیت ویک دفعه بی اختیار بدنت یک احاس سبکی میکنه اما بازم به هر نحوی شده چیزی نمیگی. هروز که میگذره این حس قوی تر میشه و تو احساس بهتری میکنی اما کتمانش میکنی این حس ونگه میداری و هزارتا اگه وشاید واسه خودت میگی اما انگار که هیچ اثری نداره روزها و هفته ها میگذرند و توپنهان میکنی ولی هر لحظه اش واست شیرین تر از قبل میشه با اینکه می ترسی اما همون حس غریب واست خواستنی تر میشه هروز بهش اضافه میشه میدونی شده بود مثل یک نهال که هروز بزرگتر میشد و زیبایشو بیشتر نشونت میداد و تو از ترس اینکه طوفان نیاد نابودش کنه از ترس اینکه دنیا با تبرش بیاد قطعش کنه نگاهتو ازش میدزدی اما بازم میخوایی نگاهش کنی..

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...