royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۸۹ عجب اخمي نمودي تو بر اين ما فقط وسعم رسد بر دانه خرما ! بيا سختم نگير ناني بزن آب بخور با من بگو رحمت به سويا !! اگر با تو خورم من دانه خرما وگر قوتی خورم از نان و سویا آخه دوست دارم من،بچه پررو بیا اینک بشو تو خواهر ما 5 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۸۹ اگر با تو خورم من دانه خرماوگر قوتی خورم از نان و سویا آخه دوست دارم من،بچه پررو بیا اینک بشو تو خواهر ما شدم خواهر به تو محرم ترينم كنون گيسو برافشان مه جبينم گذارم تا كه من چشمي چرانم به سوي آن تن ِ خوش خواهرينم ! :2rqfst4: 4 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۸۹ سلام و صد درود بر دوست خوبم بیا پیشم ببینم من شعر سرودم! سرودم من بسی اشعار زیبا ولی سبکش ندام، دلفریبا! از آنروزی که رفتم من از اینجا وقایع رخ بداد شیرین و گویا از این رخدادها شعری سرودم کنم تقدیم آنرا با وجودم ------------------------------------- > بساط بزم و شادی قلیون و قند و چایی محفل گرم دوستان قصه و شعر و داستان :connie_24: ایلیا یهو دی جی شد سروش اومد قرری شد مرجان شیطون بلا یکه بموند اون بالا دلش یهو هوس کرد هوای عشق به سر کرد :dancegirl2: آرمین اومد به پیشش دستشو گرفت با دستکش (برای رعایت شئون اسلامی ) از عشق و از وفا گفت از دل بی ریا گفت مرجان دوباره لج کرد با عشق اون جدل کرد آرمین بنده خدا خسته بشد از جفا از اون طرف یه مرد بود (امیر) راهی ِ راهی دور بود در پی می و معشوق آواره بود، خانه دوش خمار و مست و حیران یکهو اومد به میدان از روح میگفتو بهشت یکتای هستی سرشت زبانی آتشین داشت دلش قراری نداشت قدری تاملی کرد به دور و بر نظر کرد چشمش به مرجان افتاد به روی خندان افتاد مرجان گارد گرفته قلبهای دل گرفته از دست اون عاصین از عشق اون شاکین قدری لطافت میخوان نرمش و سازش میخوان امیر یهو غضب کرد زبان تند و در کرد تشر زدش به سختی جارو و چوب ِ دستی مرجان براش عادی بود تو کار ِ استادی بود :persiana__hat: براش تفاوت نداشت امیر و آرمین نداشت :girl_yes2: کمونش آماده بود تیرش به زهر، لوده بود برای فتح اون جنگ شکار شیر و پلنگ برای جنگ حریف با دست ِ نرم و لطیف تیری نشونه گرفت یه جور بهونه گرفت امیر تعجبی کرد چطور یهو غلاف کرد! برای اون جواب داشت ز حال اون خبر داشت با جود و با بزرگی برای حفظ دوستی بجای حرف و سخن شکلک گذاشت با لبخند مرجان قصۀ ما در ته ِ این ماجرا شادی بکرد و در شد قصۀ ما به سر شد. 8 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۸۹ دلم امشب هوای مهر کرده تو گویی داد با ما قهر کرده تو گفتی شعری و یادش نمودم عجب بازی که با ما دهر کرده 5 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۸۹ هوای چهره ام امشب خراب است که گه بارانی و گه غرق اب است چرا باید دمی بی تاب باشم گهی در حیرت و گه خواب باشم خداوندا جفاها را به پایان ده سر سبز و دل سرخی به مرجان ده 3 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۸۹ دلم امشب هوای مهر کردهتو گویی داد با ما قهر کرده تو گفتی شعری و یادش نمودم عجب بازی که با ما دهر کرده همین امروز با مهر ذکر امیر بود که این دلداده ات در تب و تاب بود برایم از خاطراتی دور میگفت غرض با شعرهای گردآفرین بود 4 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۸۹ در این ولوله شعر بازار من آمده ام به این تالار خود را هرچه کردم من وادار که گویم شعرهایی نان و آبدار جز این شعر من نیافتم هیچ انگار همینم که گفتم هست بسیار 9 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۸۹ در این ولوله شعر بازارمن آمده ام به این تالار خود را هرچه کردم من وادار که گویم شعرهایی نان و آبدار جز این شعر من نیافتم هیچ انگار همینم که گفتم هست بسیار صفا آورده ای ادمین شهرساز سرودی چند بیتی بابِ آواز من اینک میکنم شعر تو را حفظ تا ببخشی مرا امتیاز از پسِ امتیاز 6 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۸۹ در این ولوله شعر بازارمن آمده ام به این تالار خود را هرچه کردم من وادار که گویم شعرهایی نان و آبدار جز این شعر من نیافتم هیچ انگار همینم که گفتم هست بسیار محمد خوش سرودی شعری زیبا مرا امید به تو باشد همانا شوی روزی تو یک شاعر ِ آگاه که باشد در جبینت این طلعت ماه 7 لینک به دیدگاه
Occ.Health 1065 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۸۹ الا ای ادمین خوب و دانا تو را این چه شعر گفتن است یارا بدین سبک و سیاق شعر گفتن خلوت نشین کردی پیر ما را پ. ن: خلوت نشین = قاصدک 4 لینک به دیدگاه
royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ همین امروز با مهر ذکر امیر بودکه این دلداده ات در تب و تاب بود برایم از خاطراتی دور میگفت غرض با شعرهای گردآفرین بود اگر گرد آفرین شعری سروده وگر از نزد تو خطی ربوده ببخشایش تو ای پیر توانا که تنها قصد او توهین نبوده 4 لینک به دیدگاه
royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ در این ولوله شعر بازارمن آمده ام به این تالار خود را هرچه کردم من وادار که گویم شعرهایی نان و آبدار جز این شعر من نیافتم هیچ انگار همینم که گفتم هست بسیار سلام ای ادمین خوب و توانا چرا دیر آمدی تو پیش ماها اگرچه من مثل بقیه نیستم بیام چاخان کنم که هستی دانا:banel_smiley_52: بیا تنها نشین (ننشین)دپرس نشو تو خودم هستم همیشه آشکارا 4 لینک به دیدگاه
royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ شدم خواهر به تو محرم ترينم كنون گيسو برافشان مه جبينم گذارم تا كه من چشمي چرانم به سوي آن تن ِ خوش خواهرينم ! :2rqfst4: الا ای قاصدک خونت بریزم:167: برو خواهر نمیخوام من، عزیزم:w00: اگر اینجا بمانی زنده نیستی نمیشم خواهرت مگه مریضم:icon_pf (34): 5 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ الا ای قاصدک خونت بریزم:167:برو خواهر نمیخوام من، عزیزم:w00: اگر اینجا بمانی زنده نیستی نمیشم خواهرت مگه مریضم:icon_pf (34): مكن تلخي دگر جانم فدايت ستان خواهر خروش را زان صدايت ! به نرمي بوسه اي بر من بنوشان سپس گو بر خدا من را هدايت ! 3 لینک به دیدگاه
royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ مكن تلخي دگر جانم فدايت ستان خواهر خروش را زان صدايت ! به نرمي بوسه اي بر من بنوشان سپس گو بر خدا من را هدايت ! همی خواهم ز تو تنها نمانی بیایی لحظه ای پیشم بمانی زنم بوسه به لبهای قشنگت که تو زیباترین کودکانی 6 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ همی خواهم ز تو تنها نمانیبیایی لحظه ای پیشم بمانی زنم بوسه به لبهای قشنگت که تو زیباترین کودکانی زدي يارا به تيري قلب من را گرفتي چنگ ِ خود شير ِ كمن را ز شهدت كام من پيمانه ها شد همي چون شبنمي كان ياسمن را :dancegirl2: ( لطفا كلمات سراسر در معناي عرفاني خود ترجمه گردند ! ) 8 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ اگر گرد آفرین شعری سرودهوگر از نزد تو خطی ربوده ببخشایش تو ای پیر توانا که تنها قصد او توهین نبوده مرا با گردآفرین ای جان چه باشد؟ کزین دوران زمان بگذشته باشد در آن روزها که رفت، با من نبودن برادر با رفیقان شعر می سرودن 7 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ الا رویان تو که از آریایی غریبی لیک گویی آشنایی مرا با دیدنت مسرور کردی تو گویی خواهر دیرین مایی *به یاد گردآفرین 8 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۸۹ مرا با گردآفرین ای جان چه باشد؟کزین دوران زمان بگذشته باشد در آن روزها که رفت، با من نبودن برادر با رفیقان شعر می سرودن نشان از بی نشان داری فرهناز خدا را شکر از این جلوه ی ناز اگر آن مهربان رو نی نماید تو سرفصلی دگر را کردی آغاز *بی نشان و مهربان = دوست خوب و همیشگی من مهرداد 5 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۸۹ نشان از بی نشان داری فرهنازخدا را شکر از این جلوه ی ناز اگر آن مهربان رو نی نماید تو سرفصلی دگر را کردی آغاز *بی نشان و مهربان = دوست خوب و همیشگی من مهرداد زاغ ها می نالند آدمی در فکر است حاصل این همه آواز که می خواند او چیست جز شومی ایام پسین؟ نیست اندیشه بر هیچ کسی که چرا در گذر و طول زمان جامه ی زاغ همیشه مشکی است؟ و عزای چه کسی را دارد؟ چیست بن مایه ی این ناله و داد؟ غم مگر تا به کجا یا ز کجا ها دارد؟ از چه رو او به هر آن سو که رود می نالد یا چرا از رخ او غم به جهان می بارد؟ هیچ اندیشه نکردیم که شاید او هم حال ما بیند و گریان به پریشانی ما است آدمی بیند و ایام که چون می گذرد توشه ای بر چو ندارد به هدر می گذرد فکر فردا نکند , چاره نیاندیشد هیچ کار خیری نکند , بهره دنیایش هیچ عمر باطل گذرد می رسد از راه خزان گرد پیری به رخ و روی نشیند پس از ان آه و افسوس شود ورد زبان من و تو که چرا چون نشد و چون شد و این شد احوال؟ زاغ گویند که چند ده دهه عمرش باشد ناظر نسل من و تو و پسین ها باشد همه احوال ببنید که چه سان می گذرد بر دلش زین همه خسران غم افزون باشد که چرا من نشدم آدم و آدم چون من تا نمایان بکنم معنی آدم بودن 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده