S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۲ 1ـ معناي لغوي قانون در خصوص اصل واژه « قانون » اتفاق نظر وجود ندارد . [1] در اين مورد 3 نظريه وجود دارد : 1. گروهي آن را عربي الاصل ندانسته و از واژه هاي دخيل در عربي مي دانند كه از واژه لاتين kanon ـ يعني خط كش ـ مأخوذ است . [2] دليل اين گروه ، تشابه آوايي بين لفظ « قانون » و «kanon » و نزديك بودن معناي اين دو و احتمال معرب شدن اين كلمه در اثر تعامل فرهنگي اسلام و غرب استناد كرده اند . 2. گروه دوم نيز در غير عربي بودن و معرب بودن اين واژه ترديد ندارد لكن آن را مأخوذ از زبان رمي ، فارسي ، سرياني يا عبري دانسته اند . [3] 3. سومين گروه اعتقاد دارد كه « قانون » لفظاً و اصلا ًعربي بوده و اصل آن «قن» است . طبق عقيده اين گروه ، قانون به لحاظ شكلي بر وزن «فاعول» است ، كه بر كمال و بذل و جهد دلالت دارد . وجود تشابه بين لفظ « قانون » و « kanon » يا « canon » دليل بر غير عربي بودن آن نيست و تغيير حذف « كاف » به « قاف » چندان موجه نيست . چه حرف « ك » مثل حرف « ژ » يا « گ » فارسي نبوده كه نياز به تعريب داشته باشد . نظريه اين گروه به صواب نزديك تر است . زيرا هم دلايلش متقن است و هم با نظر برخي از بزرگان عمل فقه اللغه از جمله ابن منصور موهوب بن احمد جواليقي در كتاب المعرب سازگاري دارد. قانون در زبان عربي در زبان عربي « قانون » به معناي « مقياس كل شيء » يعني مقياس هر چيز است . [4] قانون در نظر فلسفه اسلامي فلاسفه اسلامي آن را قاعده اي كه حسب نظامي ثابت ، جاري و مستقر است دانسته اند و در اين معنا قانون بر نظم شيوه ثابتي اطلاق مي گردد كه در تمام حالات به يك گونه باشد . قانون در زبان فارسي در حقيقت تعريف ادباي فارسي از اين واژه هم رديف با تعاريف لغويان عرب است و از جمله گفته شد « اصل و مقياس چيزي » يا « رسم و قاعده ، روش آئين » [5] « اصل و رسم و شكل و قاعده و طريقه و ترتيب و نظم و دستور و منوال و طرز و كانون روش ، آئين و آداب و شريعت » . [6] 2ـ معناي اصطلاحي قانون در علوم اجتماعي به ويژه در علم حقوق ، قانون داراي دو معنا بشرح زير است : الف ) معناي موسّع ب ) معناي مضيّق الف ) معناي موسّع مجموعه قواعد رفتاري كه نحوه رفتار افراد و مناسبات ميان آنها در جامعه مشخص مي سازد كه اين معنا به لحاظ عام بودنش با معناي لغوي قانون مشابهت دارد . در اين معنا قانون، فارغ از مقام تصويب كننده اش مورد نظر است و آنچه در آن اهميت دارد ، توجهش به رفتار افراد و نتيجه اي است كه در تنظيم امور اجتماعي دارد و هر گاه لفظ قانون بصورت اطلاق بكار رود مراد از آن ، همين معناست . ب ) معناي مضيّق مجموعه قواعد رفتاري كه مربوط به امري خاص و مشخص است ، آنگونه كه گفته مي شود :« قانون مدني » ، يا « قانون مجازات مرتكبين اختلاس و ارتشاء » . در اين معنا قانون ساخته و پرداخته مجامع قانونگذاري و به تعبيري « وضعي » است . خواه اين مجامع در حدّ مجالس مقننه باشند خواه در حدّ شوراهاي واضع آئين نامه يا دستعور العملها . شايد فارغ از اختلاف بيان هاي علماي حقوق بتوان قانون را در معنا چنين تعريف كرد : [7] « قانون وضعي ، قاعده اي است مكتوب كه توسط مقام صاحب صلاحيت براي تنظيم رفتار مردم در اجتماع تنظيم شده و نقض آن ، مستوجب اعمال ضمانتهاي اجرايي توسط دولت است » . قانونگذار معناي لغوي قانونگذار : آن كه قانون وضع كند ، مقنن [8] ، واژه هاي « مشرع ، شارع ، مشترع و عضو في هيئته التشريعيه معادل هاي اين واژه در زبان عربي است » [9] اصطلاح حقوقي قانونگذار در اصطلاح حقوقي قانونگذار عبارت است از : « مقامي كه به مناسبت قدرت مخصوصي كه دارد قانون وضع مي كند و آن را كم و بيش به معرض اجرا مي گذارد و از قدرت مزبور ضمانت اجرايي قانون را فراهم مي سازد. « مقنن » هم در همين معنا استعمال مي شود » [10] پي نوشت : [1] - در خصوص اين آراء در زبان عربي رجوع كنيد به : بكري ، عبد الباقي ص 36 - 34 [2] - فلسفه قانونگذاري در اسلام صفحه 14-12 [3] - ر.ك.تاج العروس و فرهنگ فارسي ج 4 و برهان قاطع ج 3 و بستاني محيط المحيط ذيل كلمه قانون [4] - فيروز آبادي ، قاموس المحيط ، ابن منظور لسان العرب ذيل « قانون » [5] - فرهنگ معين ، ج 2 ، ذيل « قانون » [6] - فرهنگي نفيسي ، ج 4 ، ذيل « قانون » [7] - كاتوزيان ، ناصر ، مقدمه عمومي علم حقوق صفحه 215 به بعد گرجي ، ابوالقاسم ، مقالات حقوقي ج 2 ، صفحه 273 به بعد [8] - لغت نامه دهخدا و فرهنگ معين [9] - الكرمي ، حسن سعيد ، المغني الاكر و البعلبكي ، منير ، المورد [10] - ترمينولوژي حقوق ش 4154 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده