ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهائيست ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا دروغ اين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال من همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها گره افتاد در كارم به خودكرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم 1
sa-ed 85 مالک ارسال شده در 16 شهریور، 2013 همون قدر که ستاره هست اگه ماه بود بازم اين اسمون بي تو سياه بود 1
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 به روي زندگي دو خط زرد مي كشم و چشم عاشق تو را كه گريه كرد مي كشم تو رفتي و بدون تو كسي نگفت با خودش كه من بدون چشم تو چقدر درد مي كشم 1
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام از هم گريختيم و آن نازنين پياله دلخواه را، دريغ بر خاك ريختيم! جان من و تو تشنه پيوند مهر بود، دردا كه جان تشنه خود را گداختيم! بس دردناك بود جدائي ميان ما، از هم جدا شديم و بدين درد ساختيم ديدار ما كه آن همه شوق و اميد داشت، اينك نگاه كن كه سراسر ملال گشت، و آن عشق نازنين كه ميان من و تو بود، دردا كه چون جواني ما پايمال گشت! با آن همه نياز كه من داشتم به تو، پرهيز عاشقانه من ناگريز بود. من بارها به سوي تو آمدم، ولي هر بار دير بود! اينك من و توايم دو تنهاي بي نصيب، هر يك جدا گرفته ره سرنوشت خويش. سرگشته در كشاكش طوفان روزگار، گم كرده همچو آدم و حوا بهشت خويش! 1
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 وای وای باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست اسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ. می پرد ،نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشی هاست خواب را دریابم که در ان دولت خاموشی هاست من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاهایم می بینم و ندایی که به من می گوید گرچه شب تاریک است، می قوی دار ، سحر نزدیک است . 1
sa-ed 85 مالک ارسال شده در 16 شهریور، 2013 زندگي سخت نيست ما سختش ميكنيم عشق قشنگ نيست ما قشنگش ميكنيم دل ما تنگ نيست ما تنگش ميكنيم دل هيچكس سنگ نيست ما سنگش ميكنيم... 1
sa-ed 85 مالک ارسال شده در 16 شهریور، 2013 دیر باریدی باران... دیر... من مدتهاست در حجم "نبودن کسی " خشکیده ام. 1
sa-ed 85 مالک ارسال شده در 16 شهریور، 2013 شازده کوچولو می گفت : گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود اما ماندنی بود .... این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود..... 1
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 آن عشق كه ديده گريه آموخت ازو دل در غم او نشست و جان سوخت ازو امروز نگاه كن كه جان و دل من جز يادي و حسرتي چه اندوخت ازو
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 بسترم صدف خالي يك تنهايي است. و تو چون مرواريد گردن آويز كسان دگري...
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 دختري خوابيده در مهتاب، چون گل نيلوفري بر آب. خواب مي بيند. خواب مي بيند كه بيمارست دلدارش. وين سيه رويا،شكيب از چشم بيمارش باز مي چيند. مي نشيند خسته دل در دامن مهتاب: چون شكسته بادبان زورقي بر آب. مي كند انديشه با خود: از چه رو كوشيدم به آزارش؟ وزپشيماني،سرشكي گرم مي درخشد در نگاه چشم بيدارش. روز ديگر، باز چون دلداده مي ماند به راه او، روي مي تابد ز ديدارش، مي گريزد از نگاه او. باز مي كوشد به آزارش...
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اي كدامين شب! يك نفس بگشاي جنگل انبوه مژگان سياهت را! تا بلغزد بر بلور بركه چشم كبود تو پيكر مهتابگون دختري،كز دور با نگاه خويش مي جويد بوسه شيرين روزي آفتابي را از نوازش هاي گرم دستهاي من. دختري نيلوفرين،شبرنگ،مهتابي مي تپد بي تاب در خواب هوسناك اميد خويش. پاي تا سر يك هوس: آغوش. و تنش لغزان و خواهشبار، مي جويد چون مه پيچيان به روي دره هاي خواب آلود سپيده دم، بسترم را. تا بلغزد از طلب سرشار همچو موج بوسه مهتاب روي گندمزار. تا بنوشد در نوازش هاي گرم دستهاي من شبنم يك عشق وحشي را. اي كدامين شب! يك نفس بگشاي مژگان سياهت را!
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 لبخند ها هرگز ملاک شاد بودن نیست هر تیشه ای بر دوش از فرهاد بودن نیست هر جا که باشی منطق آیینه ها این است در چشم بودن معنی در یاد بودن نیست ای در قفس افتاده ، افسوس چه را داری؟ بیرون از اینجا درد ما آزاد بودن نیست از عشق دیگر هر چه می گویند افسون است آوارگی جز طالع بر باد بودن نیست هر کس نداند لطفعلی خان خوب می داند در جنگ پیروزی به پر تعداد بودن نیست ای سرنوشت شوم ، جام شوکرانت کو ؟ این خانه دیگر در خور آباد بودن نیست
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 بی مفدمه بگویم دلم برات تنگ شدهذهنمان این روزها فاطله پرنگ شدهمدت زمانیست که از هم بی خبریم! ای دادشاید برسد که قبلهامان از سنگ شدهاحساس پاکمان روبه فراموشی می رود چه زودیاد وجود من چرا بی تو شباهنگ شدهقدر لحظه با هم بودن را ندانستمدر خاطرم چه بد خاطره کمرنگ شدهکاش لحظه ای درنگ می کردی و نمی رفتیتا نبض من با نگاهت هماهنگ شده
ghazal. 66 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 دیریست مرا یارای سخن گفتن نیست یارای به راه پر مغیلان رفتن نیستیاران مرا از جدایی مترسانید که من خوددانم قانون رفاقت جز عهد گسستن نیستمرا هراسی از راز دل گفتن نباشدپل امیدی به پیمان یار بستن نیستای عاشق زار تا زمان مگذشته کاری کنکه در پیری دگر ترا توان جستن نیستباز آی به دیار صابر پرده از راز خویش بردارکه دیگر ترا طاقت این راز نهفتن نیستعلی قهرمانی
ghazal. 66 ارسال شده در 17 شهریور، 2013 بلورین است چشمان مردی که تو را گم کرده از زمستان می آید نمی داند شادی پرواز پرستوها در آسمان بهار از چیست!
ghazal. 66 ارسال شده در 17 شهریور، 2013 تمام این مسافرخانه از عطر دستهای تو پر خواهد شد ... دهان اگر باز کند این چمدان
ghazal. 66 ارسال شده در 17 شهریور، 2013 باد که می زند می پذیرم، بادبادک ها به هیچ پیامبری، ایمان نیاوردند تنها ما بودیم که قرقره می کردیم نخ هایی که از آسمان دورمان پیچیدند باد که می زند باور می کنم، سیب از هیچ اعتقادی آویزان نبود ... تنها حوا بود که می دانست جاذبه سرگرمی ِ افتادنی هاست!
ارسال های توصیه شده