YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 18 مهر، 2011 جان را مپرس با غم هجران چه میکند با تیغ تیز پیکر عریان چه میکند مستانة غمت مِی جنت نمیخورد سرگشتة تو با سر و سامان چه میکند بودیم خاک و با نگهت کیمیا شدیم بنگر به ذره، مهر درخشان چه میکند از ابر لطف توست که سرسبز ماندهایم در این کویر تَفزده، باران چه میکند ما را که دید بر سر کویش به خنده گفت بیمار ره نبرده به درمان چه میکند ای صد بهار از تو شکوفا بیا بیا باد خزان ببین به گلستان چه میکند پرسیدهای که دوست ز دشمن چه میکشد هیچ آگهی فراق تو با جان چه میکند ای منتظر بیا و نظر کن که داغ هجر با لالههای سوخته دامان چه میکند در حسرت تو دربدری شد نصیب خضر ورنه به سیر کوه و بیابان چه میکند دست نیاز بهسوی تو دارد وگرنه نوح با زورق شکسته به طوفان چه میکند 1
hilda 13376 ارسال شده در 18 مهر، 2011 سلام الان که اسمت و میارم امیدوارم صدام مثل پژواک به خودم بر نگرده من جواب میخام السلام علیک یا ابا صالح المهدی ...! 3
ruya 499 مالک ارسال شده در 14 آبان، 2011 چقدر منتظرم من، خدا کند تو بيايي نشسته پشت درم من، خدا کند تو بيايي از آن درخت شکسته، از آن پرنده خسته هنوز خسته ترم من، خدا کند تو بيايي هميشه در سفري تو، بهار و برگ و بري تو درخت بي ثمرم من، خدا کند تو بيايي غريب مانده ام اينجا، غريب مثل پرستو شکسته بال و پر من، خدا کند تو بيايي شب است و ماه، تويي تو؛ نشان راه تويي تو ببين که در بدرم من، خدا کند تو بيايي 3
ruya 499 مالک ارسال شده در 14 آبان، 2011 دلتنگم! دلتنگ روزی که خم شوم روی خستگی دستهایت. و ذوب شود لبهایم ، وقتی که می بوسم، دستی را که نوازش خدا، هر قنوتش را بارانی میکند. چشم های من تاب نگاه بر قامت خورشیدی ات را ندارد. تو نگاهم کن! نگاهم کن تا صبور چشم های منتظر پروانه ها شوم. نگاهم کن تا... 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 18 آبان، 2011 مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا گاهی غبار جاده لیلا کنی مرا کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست قطره شدم که راهی دریا کنی مرا پیش طبیب آمده ام درد می کشم شاید قرار نیست مداوا کن یمرا من آمدم که این گره ها وا شودهمین اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا حالا که فکر آخرتم را نمی کنم حق می دهم که بنده دنیا کنی مرا من سالهاست که میوه خوبی نداده ام وقتش نیامده شکوفا کنی مرا؟ من گم شدم تو آیینه ای گم نمیشوی وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا این بار با نگاه کریمانه ات مرا ببین شاید غلام خانه زهرا کنی مرا! 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 18 آبان، 2011 گلوی غزل به باغبان تو بگو حاصلت خزان گردیــد امیــر قافله را غصه میهمــان گردیــد بسـوخت شـعلـه انـدوه شوق سبــزم را نمک مپاش به زخمی که آنچنان گردید فرات بسته ای و سخت تشنه لـب ماندم و مشک تشنگی ام بود و امتحان گردید من از سلاله عشقم ، تو از تبــار امیــد چرا به کشتن ما دشنه ها عیان گردیـد به اربعیــن شـرر افکن اقاقــی هــــا تمام نوحه ما شرح خیـزران گــردیـد به جمع زخم پرستان سرخ کعبه عشق گلوی شعر و غـزل قصه زمـان گردیـد *شعر از حبیب ا ... امامی* 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 18 آبان، 2011 تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقیست روی لحظه هایم جای پای تو. اگر مؤمن،اگر کافر،به دنبال تو میگردم چرا دست از سر من برنمیدارد هوای تو؟! صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود پر از داغ شقایق هاست،آوازم برای تو. تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم کدامین جاده امشب میگذارد سر به پای تو؟ نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم مگر آن سو تر است از این تمدن روستای تو؟ 3
taha894 445 ارسال شده در 17 بهمن، 2011 اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي اي آنکه در حجابت درياي نور داري من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟ برعکس چشمهايم چشمي صبور داري از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟ در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟ 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 24 بهمن، 2011 کم کم دلم از این و از آن سیر میشود با چشم مهربان تو تسخیر میشود این خوابها که همسفر هر شب من است یک روز مو به مو همه تعبیر میشود فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 24 بهمن، 2011 چه میشد اندكی در آمدن تعجیل میكردی هوای مهربانی را شبی تعدیل میكردى و آن شب چون نسیم صبحگاهی بر سر راهت بهار خندههایت را نثار ایل میكردى اگر میآمدی با آن بیان روشن چشمت برایم عاشقی را بیگمان تحلیل میكردى به پاس اشكمان یا دستكم دلگرمی باران از این چشمان خیس منتظر تجلیل میكردى خدا رحمت كند این آرزوها را، نمیمردند اگر تو اندكی در آمدن تعجیل میكردی 1
peyman sadeghian 30244 ارسال شده در 25 بهمن، 2011 به نام خدا آقاجان سلام از احوال ما نپرس که خود با خبری چه بر سر عشق وعاشقی آمده است دیگر پروانه گرد شمع نمی چرخد !دیروز احساس را تشییع کردند وچقدر با شکوه !! همه زیرتابوت احساس را گرفته بودندوبرایش گریه میکردند این روزها بسیارن مسیحا نفسهایی که بر سلیب میشوند وحلاج هایی که بر دار ........ آقاجان! بیا تا منکرانت را شرمسار کنی همه میگن که تو نیستی اما من تور احساس میکنم... چه کنم شرمسارم که بگویم دوست دارم دررکاب شما باشم حداقل میتوان آرزو کنم از دشمنانتان نباشم اگر در صف یاران تان نیستم بازم جمعه شدونیامدی!! تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه دوستدار شما 2
ارسال های توصیه شده