ruya 499 ارسال شده در 26 تیر، 2010 کاش که همسایه ما می شدی مایه اسايش ما می شدی هر که به دیدار تو نائل شود یکشبه حلال مسائل شود... خواهد آمد اي دل ديوانه ام او كه نامش بالبانم آشناست من گل نرگس برايش چيده ام خواهد آمد باورم كن باوفاست 11
ruya 499 مالک ارسال شده در 26 تیر، 2010 بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند.... هیچ یوسفی یوسف زهرا نمیشود. 7
ruya 499 مالک ارسال شده در 26 تیر، 2010 شاید آن روز که سهراب نوشت : ( تا شقایق هست زندگی باید کرد ) خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید این طور نوشت : هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس تا نیاید مهدی زندگی دشوار است ! 8
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 تیر، 2010 دمي كه بي تـو بــرآيد، خـدا كنـد كه نيـايد الا كه هستي مائي، خدا كنـد كـه بيـايي شـب فراق تو جـانا، خـدا كنـد بـه سـرآيد سـرآيـد و تـو بـرآيي، خــدا كنـد كــه بيايي 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 تیر، 2010 برای آمدنت انتظار کافی نیست دعا و اشک دل بیقرار کافی نیست خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی دعای این همه شب زنده دار کافی نیست 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 تیر، 2010 در آتش رهایم، خدا شاهد است! به غم مبتلایم، خدا شاهد است! شب است و دل و بیکسی وایِ من! به درد آشنایم، خدا شاهد است! دگر صبر و تابی، دگر طاقتی نمانده برایم، خدا شاهد است! دلم میگدازد در آتش، دریغ! به غم همنوایم، خدا شاهد است! شکسته است آیینه های مرا غم دیر پایم، خدا شاهد است! رسیده است تا نا کجا، نا کجا طنین صدایم، خدا شاهد است! بگو جان ما را زغم چاره چیست؟ اسیر بلایم، خدا شاهد است! به شعر غریبم به شبهای غم ترا میسرایم، خدا شاهد است! 4
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 تیر، 2010 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام بــهــار بی گل نرگس شبیه پاییز است و بـی تــو کلِ زمانهایمان غم انگیز است بیــا کـه مـنجمدانه قیام ممکن نیست بــیــا کـه سهم زمین از بهار ناچیز است بــه ذوالفـقــاز قسم تارومار شد خوبی بــه ذوالـفقاز قسم چنگهایشان تیز است شـتـاب کـن و تـــبــر را بــگیـر ابراهیم که کعبههای جنون گِردمان بت آویز است دوای بی کسیام واضح است، اما این دوای ســرزده در انــتــظــار تـجـویز است برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 تیر، 2010 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ای نگاهت دوای هـــــر دردی آرزو می كنم كه بـــــــرگردی كاش من باخبر شـــوم روزی لحظه ای بر دلم گــــذر كردی زنده ام من به عشق دیدارت بسته جانم به روی زیبــــایت منتـــــظر مانده چشم گریانم پس كجایی؟ دلم به قربــانت مثل مهتاب و آسمان هستی آفتابی ، تو مهربـــان هستی با تو معنای عشق كامل شد یار و مولای عاشقان هستی جمعه ها دل كه بیقرارت شد تا سحر چشم انتـــظارت شد اشكها ریختم شبـــــــانگاهان چون امیدم به نوبــــهارت شد ای كه بر درد و غم دوا هستی نور عشقی و با وفـــا هستی بی تو طاقت ندارد این دل بیا صبر تا كی كنم؟ كجا هستی؟ اللهم عجل لولیک الفرج 5
ruya 499 مالک ارسال شده در 2 مرداد، 2010 در د دل با مهدي خوش آن روزي صدايت را شنيدن **** خوش آن ساعت به ديدارت رسيدن همه شام و سحرگاه در کمينم ***** که پيغام تو را از يار وينم تو اي يوسف زهرا بهترينم ********کجايي تا کي اندر پرده بينم ؟ نبيني اندر اين صبح و سحر گاه ****سرود غيب دارند همه سر ها ؟ همه گو يند گه مهدي جمعه آ يد *** شمارم جمعه ها را تا سر آ يد قسم بر اشگ چشم روز شماران ** گويم آه و گويم درد يتيمان که اي در دانه ي زهراي اطهر ***** که اي رمز بقاي هر معطر همه مشگ و عبير بوي تو دارند**** همه را ه و رحيل سوي تو دارند 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 4 مرداد، 2010 جان عالم بر لب امد ای خدا مهدی نیامد چشم دنیا پر ز خون شد ای خدا مهدی نیامد هر چه گفتم یابن طاها یابن یاسین یابن احمد العجل یابن علی المرتضی مهدی نیامد هر چه گفتم یا مقیس الشیعه نشنیدم جوابی هر چه گفتم یا معز الاولیا مهدی نیامد 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 4 مرداد، 2010 آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشمهایت این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد آقا بیا تا این شکسته کشتی ما آرام راه ساحل دریا بگیرد اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد آقا خلاصه یک نفر باید بیاید تا انتقام دست زهرا را بگیرد 2
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 4 مرداد، 2010 بارون که سجده ميکنه به خاک پاک قدمت کبوتر خسته دل پر ميکشه به احترام حرمت روح پريشون شده ام به ارتفاع انتظار قد ميکشه منتظر اومدن قشنگ يار جمعه ميشه آرزوی اومدنت وجودوم رو پر ميکنه دلم ميگه اگه بياد حمد خدا سجودم رو پر ميکنه اگه بياد نثار قد و قامتش دسته گل اقاقيا اگه بياد بهار ميشه زمستونم قد ميکشن آلاله ها اگه بياد دوره انتظار ما تموم ميشه قصه هرچی زورگو و نامرد ناتموم ميشه آقا بيا امروز و فردا کردنم خيلی شده به روح پاک مادرت نبودنت بغضی شده 2
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 4 مرداد، 2010 دل به سوداى تو بستيم خدا مى داند وز مه و مهر گسستيم خدا مى داند ستم عشق تو هر چند كشيديم به جان ز آرزويت ننشستيم خدا مى داند با غم عشق تو عهدى كه ببستيم نخست بر همانيم كه بستيم خدا مى داند خاستيم از سر شادى و غم هر دو جهان با غمت خوش بنشستيم خدا مى داند به اميدى كه گشايد ز وصال تو درى در دل بر همه بستيم خدا مى داند ديده پر خون و دل آتشكده و جان بر كف روز و شب جز تو نجستيم خدا مى داند دوش با شمس خيال تو به دلجويى گفت آرزومند تو هستيم خدا مى داند... 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 4 مرداد، 2010 گفتم شبي به مهدي بردي دلم ز دستم من منتظر به راهت شب تا سحر نشستم گفتا چه كار بهتر از انتظار جانان من راه وصل خود را بر روي تو نبستم گفتم ببخش جرمم اي رحمت الهي شرمنده تو بودم شرمنده تو هستم گفتا هزار نوبت از جر م تو گذشتم پرونده تو ديدم چشمان خود ببستم
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 4 مرداد، 2010 خدا كند كه رضايم فقط رضاي تو باشد هواي نفس نباشد همه هواي تو باشد خداكند كه گزارت فِتد به منظر چشمم كه سجده گاه نمازم به جاي پاي تو باشد خدا كند كه اماما دلم براي تو باشد كسي دراو ننشيند هميشه جاي تو باشد خداكند كه نفروشم دِگر به غير تو جان را كه جان و هر چه كه دارم همه فداي تو باشد منم مريض و توهستي طبيب درد درونم عنايتي كه شفايم فقط شفاي تو باشد فداي خاك ره تو وجود عالم و آدم وجود عالم امكان به اِتكاي تو باشد خدا كند كه بدانم نشانه اي زمكانت كه درب جنتِ رضوان دَر سراي تو باشد خدا كند كه شوم من فداي راه و فنايت با سعادت آن جان كه او فناي تو باشد گذشت عمر و نديدم زمان و وقت ظهورت دعا نما كه ظهور تو با دعاي تو باشد خدا كند كه ولاي تو دردلم بنشيند كه بندگي و عبادت فقط ولاي تو باشد ندارد غصه اي انوار به روزگار اماما اگر كه درهمه ي عمر فقط گداي تو باشد 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 8 مرداد، 2010 مولای سبز پوش ای اعتبار عشق شاعر تر از بهار ، ای تک سوار عشق در اشکریز باغ ، وقتی که گل شکست وقتی که آفتاب در من به شب نشست نام عزیز تو فریاد باغ بود یاد تو در کوسف ، تنها چراغ بود شب بی دریغ بود ، من تلخ و نا امید تو می رسیدی و خورشید می رسید وقتی پرنده ها دلتنگ می شدند ، دلتنگ می شدی وقتی شکوفه ها بی رنگ می شدند ، بی رنگ می شدی وقتی که عاشقی از عشق می سرود ، لبخند می شدی وقتی ترانه ای از کوچه می گذشت ، خرسند می شدی اعجاز تو به من جانی دوباره داد مولای سبز پوش یادت به خیر باد من مثل یک درخت ، تنها و سوگوار در فصل برف و یخ ، مایوس از بهار تو آمدی و باز ، پیدا شد آفتاب شولای برفی ام ، شد قطره قطره آب ای قصه گوی عشق ای یار ، ای عزیز ای آبروی عشق اعجاز تو به من نامی دوباره داد مولای سبز پوش ، یادت به خیر باد مولای عاطفه هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام جز با تو این چنین با قلب خویش هم ، صادق نبوده ام من مثل یک درخت گل پوش می شوم در بطن هر بهار تا یک درخت سبز از تو به یادگار باشد در این دیار مولای سبز پوش ، یادت به خیر باد 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 29 مرداد، 2010 در کدامين شب کوفه باز خواهي گشت؟ در کدامين اوج در کدامين عروج چشم به راه آمدنت، در پس تمامي دريچه هاي زمين ايستاده ام چقدر دلم تنگ شده است! و چشم هايم چه بزرگ شده اند! و نطفه يک سؤال که در سرم بارور مي شود! پس تو کي مي آيي؟ تو اي وسعت بيداري اي همه دريايي، که دلم لبريز از عطش هاي بياباني است. 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 29 مرداد، 2010 گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین باز هم مشتاق روی دلکش جانا نه ام از در میخانه ات ای شاهد خوبان مران با همه عصیان همان دردی کش میخانه ام پرده بردار از رخ زیبا که مشتاق تو ام آن رخ زیبا ندیده ،واله ودیوانه ام پادشاه جودی و ما بنده در گاه تو منتظر بر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام در میان بحر هجران غوطه ور گشتم ولی باز هم در جستجوی گوهر دردانه ام همچون من هرگز نباشد بر درت پیمان شکن لیک با الطاف غیر از تو، شها! بیگانه ام چون که لطف توست تنها ضامن رسوایی ام ور نه آن گردم که افشان در دل ویرانه ام انتظارت بیش از حد شد ،تحمل تا به کی؟ آفتا با! بهر دیدار رخت پروانه ام واله و«شیدا » ومستم لیک ،محتاج توام یک نظر بر من نما، ای عارف فرزانه ام! 1
mohsen-gh 405 ارسال شده در 29 مرداد، 2010 چشم در راهیم اما قاصدی در راه نیست جمعه هم آمد ولی آن جمعه دلخواه نیست ما کجا و نورباران شب دریا کجا! قطره در خواب و خیالِ جذر و مد ماه نیست ما کجا و بارگاه حضرت خوبان کجا! هر گدایی، لایق هم صحبتی با شاه نیست عشق، اینجا بین آدم ها غریب افتاده است پایمردی کن برادر! یوسفی در چاه نیست بارمان را آب برد و تازه فهمیدیم که در بساط خالی ما، آه حتی آه نیست ریشه در خاکیم و دم از آسمان ها می زنیم بت پرستانیم و مثل ما کسی گمراه نیست تک سوار قصه ها، یک روز می آید ولی جز خدا از پشت پرده، هیچ کس آگاه نیست 2
ارسال های توصیه شده