رفتن به مطلب

چاشتم واژگانم است !


ارسال های توصیه شده

وقتی که کم می نویسم حالت تهوع میگرد مرا از خودم

سخت است قلمت را باردار کنی برای برگه

آخر مرا چه حاجت به نوشتن وقتی خود ِ خویشم هزار دیوان ِ نانوشته است

آتشم در نیستان خویش

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 91
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 1 ماه بعد...

[h=5]بی منتهاست خلوت آدمی ، از ابتدایش که وارد میشوی خبر نداری که ابتدا میشود خود ِ خود ِ قامت انتها از خلوتی دیگر ، این دو سویه بازار می شود همین زندگی ، می شود همین تنهایی

 

هائد[/h]

  • Like 5
لینک به دیدگاه

آری اندکی مانده نامه ی فراغت از تحصیل ما هم بخورد و بقولی برود پی کارش(!)

گرچه دور بود کروکی هایی که میگویم از محدوده ی جغرافیای دانش گاهک ما

اما امروز که خیابان انقلاب را می رفتم بالا ، کتابفروشی ها ، کافه فرانسه ، سینما ها ، زیرپله ها ، ساندویچی ها ، پارک دانشجو همه و همه برق میزدند ، انقدر که نوستالژی داشتند

مینالیدیم در گذشته ی خویش ، اری می رسد که میکوبیم بر پشت دست ، در حسرتیم از همین گذشته ، برای بازگشتش برای دلخوشی ها و سختی هایش

بقولی اگر حتی بستی پنج سالگیت را با مواد افزودنی تا سی سالگیت نگه دارند ، این لیس کجا و آن لیس کجا

تقدیم به همه ی دلشده ها

 

هائد

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 2 هفته بعد...
  • 2 هفته بعد...

آنقدر پیچ به پیچم که نشد سِر ، کارم

خنده ام چون گره لیف به دور دارم

بغض هر روز من این است خلایق دانید؟

جز متکای پر از نم نشود کس یارم

 

 

هائد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...

این هفته به همراه شریکم برای بستن قراردادی حول ساخت تندیس و مجسمه های شهری وارد منطقه ی دو می شویم ، کف قرار 50 ملیون تومان و سقف قرار داد 200 ملیون تومان است

می نویسم اینجا تا فراموش نکنم روزهایی را که از هیچ از صفر و از ابطال شروع کردم ، بخاطر همان روز ها خوب چیز های زندگیم را به خاک ها سپردم

و امروز آن چیز که در فکرم نبود دارم و از آنچیز که در فکرم با آرمان ِ او میزیستم هیچ اثری دیگر ندارم

فقیر ِفقیر

گرچه امروزها روزنه ی امیدی به من لبخند میزند

آری

  • Like 5
لینک به دیدگاه

امروز سفارش هفت کار ویژه برای زیباسازی فضای شهری تهران بزرگ را گرفتم ، خوسحالم

قرار است برنامه ی کاریمان را این هفته اجرایی کنیم

شکر

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

به بهانه ی افتادن محرم به سراشیبی پایان

 

 

خداروشکر این تکیه ها هم کم کم جمع می شوند

دوستان مذهبی بنده شما تا کنون به این فکر کردید لفظ نکیه یعنی چه؟

تکیه اصطلاحی بود که به بنایی میدادند این بنا به کاخ تکیه داده شده و در اون عزاداری میکنند و این هم در زمان صفویان باب شد ( حال کاخ ، صفویه و . . . را خود دریابید)

فی الحال ، کم کم ماه اذیت کردن مردم و بیماران به سراشیبی خود افتاد و حسین نسخه اش پیچیده شد تا سال بعد

روضه خان های عزیزی که برای گریاندن مردم هر دری و وری را به حلقوم ملت میریزند و به بدترین شکل حسین بن علی را شرح میدهید ، بدانند این مردم ِ گوساله پرست حتی اگر تو هم نباشی نمیروند چهار صفحه کتاب بخوانند ، باز میگردد دنبال انسانی که به انها دم بدهد و دو ساعت بد پ ی ی ی س ، بادشان را بخواباند

هنرمند و ورزشکاری که با دیگ و دیگچه ی نظری و با طبل و علم تصویرت را میگیری و مثلا گویی اتفاقی هست و میخواهی دل مردم عامه را هم ببری ، خودت هستی!

تمام شد صداهای نابهنجاری که صبح و شب بر گوش مردم بود ، مسلمان ، پیامبرت به گونه ای به علی (پدر همین حسین را می گویم) سفارش همسایه را کرده بود که او گمان می کرد همسایه از همسایه ارث میبرد

مصیبت نامه ی ما گرسنگی فقراست و پر بودن یخچال مومنین ! انبان انبان نذری از هزاران راه ، پیرمرد های نارنجی پوش خم شده برای تمیز کردن شهر ِ توی مسلمان ، درد و داغ یک بیماری عصبی از صدای بلندگویت و اری بقول دیالوگ بیضایی در روز واقعه که میگفت حسین: ما این را نمیخواستیم

آری حماقت تو ادامه دار است ، سال بعد میبینم که زیر بیرق ظلمی و خفت نان و هنوز حسین حسین میکنی و حسین از این دوگانگی دست به محاسن می کشد و میگوید: یا للعجب

 

هائد

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

دیوانه اش هستم:

 

لحظه ديدار نزديك است

باز من ديوانه ام، مستم

باز مي لرزد، دلم، دستم

باز گويي در جهان ديگري هستم

 

هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !

هاي ! نپريشي صفاي زلفکم را، دست!

و آبرويم را نريزي، دل !

ای نخورده مست !

لحظه ديدار نزديك است .

 

مهدی اخوان ثالث

 

 

همین

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

من شهروند غمستانم ، صاحَبِ ملت ِ غمم

کیشمان غمینه

معبدمان غمکده

عیدمان غمروز

حالمان مغموم

رخمان غمرنگ

یلدایمان هم غمدَوانه

 

 

هائد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من شهروند غمستانم ، صاحَبِ ملت ِ غمم

کیشمان غمینه

معبدمان غمکده

عیدمان غمروز

حالمان مغموم

رخمان غمرنگ

یلدایمان هم غمدَوانه

 

 

هائد

  • Like 4
لینک به دیدگاه

گاه تنهایی آدمی آنقدر وسیع است که نیاز به معرفت تنهایی نیست ؛ بی حوصله اگر ایام را بگذرانی ، هرچند اگر تا مغزِ استخوان در گیر ِ گیرها باشی خودش می شود نمکی به روی زخمت - دردت بی ضماد میماند زندگیت جهاد می شود و کابوست دویی شدن ها

میفهمی چه میگویم همدرد؟!

فهم وقتی من سائلش باشم می شود عین حماقت

و حماقت وقتی در برابر استدلال عقل قرار بگیرد می شود نبرد نابرابری من با من

می شود" آشِ همه جاتی(!) " که آشپزش یک دل ِ پُر است

بگذار بگذرم همدرد

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ننه جون

این همه ما آدم داریم

همگیمون دنبال کاریم

یا وقت بی حوصلگی

همه گی دنبال یاریم

از چیه که تنها میشیم بی کس میشیم بی یار میشیم

هی میشینیم و پا میشیم

ننه جون ، این همه هق هق پس چیه

بسته به تقدیر کیه؟

تقدیر چیه ، قسمت چیه مهمون ناخونده چیه

کی میگه هی تو دله آدمو باس خالی کنید

واسه غمای آدما ماله و ماس مالی کنید

من دلم گریه میخواد شادی میخواد

واسه ندیدن غما

یه دل ِ تو خالی میخواد

تو میگی دردت چیه

نونت کمه؟ آبت کمه؟ دردت چیه؟

من میگم غصم زیاده ننه جون

آدم بدای قصه هات زیادی زیادن ننه جون

.

.

.

.

 

قسمتی از یک قطعه (ننه جون) از مجموعه ترانه های " ساده خوان"

حامد سرلکی - هائد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من خودم تا خودم یک وجب غم

شهر ِ من شهر ِ آوار و ماتم

کی شود سایه ات از سرم کم؟

ای تو زیبای معشوق ِ سکه

 

می رسد آسمان بر زمینم

از شَرِِ زندگی در کمینم

کی شود ماتمت را ببینم

ای میان دلت سنگ،تکه

 

قسمتی از قطعه ای

حامد سرلکی - هائد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...