رفتن به مطلب

بي قراري


*mishi*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

من به تو نگاه میکردم

و تو به ساعت…

تو قرار داشتی و من بی قراری…

  • Like 6
ارسال شده در

خوش به حال خدا

که

لحظه به لحظه با توست

و من همیشه

درباره ی تو با او حرف میزنم

  • Like 4
ارسال شده در

آهای ایـــوب کجایــــی ؟!

تا برایــت از صبر بگـویم !

  • Like 3
ارسال شده در

دیگر به همه چیز شک کرده ام

می گویند : آب نطلبیده ، مـراد است .

هر چه بالا پایین می کنم ، نمی فهمم

این چشمانم پس کی مراد میگیرند ؟!

  • Like 3
ارسال شده در

رفته اند

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نیستند…

دلم ، صبر و قرارم ، دستانت ، نگاهت ، هوش از سرم

بیاورشان…

  • Like 4
ارسال شده در

درد بزرگیه

برای کسی که متوجه نبودنت نیست

پرپر بشی . . .

ولی وقتی بعد از یک روز در به دری و دلواپسی

بهش میگی نگرانت بودم دلم هزار راه رفت

تموم چیزی که میشنوی

یک “مرسی” خشک و خالیه…..!

  • Like 2
ارسال شده در

رفتــه ای

و مــن هــر روز،

بــه مــوریــانــه هــایــی فکــر مــی کنــم

کــه آهستــه و آرام

گــوشه هــای خیــال ام را مــی جــونــد!

تــا بــی “خیــال” نشــده ام،

بــرگــرد . . .

.

  • Like 3
ارسال شده در

من صبورم اما .

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

میترسم

  • Like 3
ارسال شده در

در جمـع من و ایـن بغـض بیـقرار ..

جـای تـو خـالی …!

  • Like 4
ارسال شده در

هـــــــر نفـــس ،

 

درد اســـت که میکشـــم !!!

 

ای کــاش یا بـــــــــــودی ،

 

یـــــا اصـــلا نبودی !!!

 

ایـــــن که هســـتی

 

و کنــــارم نیســــتی ...

 

دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد . . . .

 

  • Like 2
ارسال شده در

دلم را تهدید کرده ام

که اگر

یکبار دیگر

بهانه ات را بگیرد

 

میدهم دوباره

 

بسوزانیش...

  • Like 4
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

 

تنهایی تلفنی‌ست که زنگ می‌زند مُدام

 

صدای غریبه‌ای‌ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من

 

یک‌شنبه‌ی سوت‌وکوری‌ست که آسمانِ ابری‌اش ذرّه‌ای آفتاب ندارد

 

حرف‌های بی‌ربطی‌ست که سر می‌بَرَد حوصله‌ام را

 

 

 

تنهایی زل‌زدن از پشتِ شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد

 

فکرکردن به خیابانی‌ست که آدم‌هایش قدم‌زدن را دوست می‌دارند

 

آدم‌هایی که به خانه می‌روند و روی تخت می‌خوابند و چشم‌های‌شان را می‌بندند امّا خواب نمی‌‌بینند

 

آدم‌هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌آورند و نیمه‌شب از خانه بیرون می‌زنند

 

 

 

تنهایی دل‌سپردن به کسی‌ست که دوستت نمی‌دارد

 

کسی که برای تو گُل نمی‌خَرَد هیچ‌وقت

 

کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌های اتاقت می‌بینی هر روز

 

 

 

تنهایی اضافه‌بودن‌ است در خانه‌ای که تلفن هیچ‌وقت با تو کار ندارد

 

خانه‌ای که تو را نمی‌شناسد انگار

 

خانه‌ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است

 

 

 

تنهایی خاطره‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز

 

خاطره‌ای که هجوم می‌آوَرَد وقتی چشم‌ها را می‌بندی

 

 

 

تنهایی عقربه‌های ساعتی‌ست‌ که تکان نخورده‌اند وقتی چشم باز می‌کنی

 

تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی

 

 

 

وقتی تو رفته‌ای از این خانه

 

وقتی تلفن زنگ می‌زند امّا غریبه‌ای سراغِ دیگری را می‌گیرد

 

وقتی در این شیشه‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب

 

 

 

 

دریتا کُمو

 

ترجمه‌ی محسن آزرم

  • Like 7
ارسال شده در

معجزه‌ها با باد رفته‌اند

و چشمانی که چشم مرا گرفت

همیشه در حاشیه‌ی آینه جا ماند

و پشت پنجره چقدر نیامد

آن‌که قرار بود …

  • Like 4
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

یراهه هم برای خودش راهیست

وقتی من را به تو برساند

و حوصله چه زود بی طاقت می شود

در ادامه ی راهی که به تو ختم نمی شود

  • Like 5
ارسال شده در

شمعدانی ها را آب داده ام

بافه ی گیس هایم را شکافته ام

در ایوان ایستاده ام

تو قرار است بیایی

  • Like 5
ارسال شده در

جیره ی سیگارم را بدهید!

و تنهایم بگذارید با پیاده روی عصر گاهی

 

در من

 

تیمارستانی

 

قصد شورش دارد

 

 

علی اسدالهی

  • Like 4
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

وقتی تو نیستی …

شادی کلام نامفهومی ست !

و دوستت می‌دارم رازی‌ ست

که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند

  • Like 6
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

قرارم تو بودی که در نبودت بی قرارم...

 

منت بزار بر لحظه هام..قرارم شو تا پیشوند نبودت محو بشه و باز خلاصه شی در فعلِ بود..:icon_redface:

  • Like 4
ارسال شده در

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن

که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم

ببار امشب!

من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.

ببار امشب

که تنها آرزوی پاک این دفتر

گل سرخی شود روزی!

  • Like 3
ارسال شده در

نه‌تنها که چشم

 

بلکه دست از همه ‌چیز شسته‌ام

 

سهراب!

 

ولی نمی‌دانم

 

چرا نمی‌توانم جور دیگری ببینم!

 

نسترن وثوقی

  • Like 4
×
×
  • اضافه کردن...