Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ کلینیک های درمانی این روزها پذیرای مراجعانی هستند که بیماری هایشان یک کمی با بیماری های معمولی فرق دارند؛ بیماری های ناشناخته با اسم هایی بامزه مثل سندرم پای بیقرار مردی که هیچ وقت نمی خوابد، دختری که اگر نخندد می میرد، پسر بچه ای که به جای غذا خاک می خورد، زنی که نمی تواند هیچ چیز را فراموش کند و .... اینها همه اسم بیماری های عجیب و غریبی هستند که وقتی ماجراهایشان را توی اینترنت می خوانیم اول بخند می زنیم و بعد هم دلمان را خوش می کنیم به آمار خیلی پایین مبتلایان به این بیماری ها در دنیا و بعدتر هم کلا ماجرا را فراموش می کنیم. اما این روزها نام بیماری های یک کمی عجیب و غریب که آمارشان از دایره بیماری های شناخته شده بیرون است وارد زندگی مردم شده است. بیماری هایی که نه به اندازه هیچ وقت نخوابیدن و خاک خوردن به جای غذا عجیب و غریبند و نه به اندازه واریس و زخم معده شناخته شده و آشنا. نکته جالب هم اینجاست که تازگی ها مردم این بیماری ها را به رسمیت شناخته اند و برای درمانشان می روند به کلینیک های تخصصی که کارشان رفع و رجوع بیماری های مبهم قدیمی است که سال ها کسی بهشان محل نمی داده. کلینیک هایی مثل «کلینیک تخصصی پا» که برای نشستن پای درد و دل مراجعان و البته پزشک هایش به آنجا رفته ایم. کلینیکی که آمار بالاترین مراجعانش مربوط به کسانی است که از پاهایشان شکایت نامفهومی دارند؛ مبتلایان به سندرم پای بیقرار. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام تا ساعت هشت و نیم شب همه وقت ها پر است. باورمان نمی شود که این همه آدم با پای بیقرار این دور و برها باشند. اما وقتی با مراجعان حرف می زنیم و بعدتر از آن وقتی می نشینیم پای حرف های دکتر، تازه متوجه می شویم نصف کسانی که از آرتروز و دیسک کمر و انواع و اقسام کمردردها رنج می برند، در اصل گرفتار سندرم پای بیقرارند و تعداد زیادیشان هم البته اینجا هستند. البته به جز مشکلات پا توی این کلینیک مشکلات دیگری هم حل و فصل می شود که نقطه مشترک همه آنها اعصاب و استخوان و عضله است. تخصصی بودن اینجور کلینیک ها هم برای این است که روش درمانی شان جراحی و دارودرمانی نیست و از درمان های باکلاس و مد روزی مثل ورزش درمانی و طب سوزنی و ماساژدرمانی و اینها برای سالم شدن بیمارانشان استفاده می کنند. بیمارانی که باز هم برخلاف تصورمان بیشترشان جوان هستند و از سال های خیلی دور به بیماری های به ظاهر بی آزاری مثل پای بیقرار و شصت پای کج و قوز کردن و انحراف ستون فقرات دچار شده اند. 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ بیماری هزار چهره رسم این است که وقتی مفاصلت درد می کنند همه بگویند بی برو برگرد آرتروز داری، وقتی کمردرد کلافه ات می کند همه برایت نسخه دیسک کمر بپیچند و به سمت ام . آر. آی و نهایتا جراحی دیسک کمر راهنمایی ات کنند. اینطوری است که اکثر بیمارهای این کلینیک هم کمابیش این راه های اشتباهی را رفته اند و حالا تازه رسیده اند به اینجا که در اصل اول راه درمانشان است. محمد 27 ساله است و شش ماه پیش بعد از کلی دکتر و دوا آمده اینجا. اینطور که خودش می گوید تا پای عمل جراحی هم پیش رفته اما شانس آورده و زیر تیغ نرفته. «من از 10 سالگی به این بیماری مبتلا شدم. تا 20 سالگی که اصلا فکر نمی کردم این یک مریضی باشد. فقط فکر می کردم به خاطر راه رفتن زیاد همیشه پاهایم درد می کند اما بعد از 20 سالگی پیش دکترهای زیادی رفتم. در نهایت هم از کمرم عکس گرفتم و چندتا دکتر هم گفتند دیسک خفیف کمر دارم اما خودم باورم نمی شد در این سن و سال کم و با اینکه هیچ وقت کار سنگین نکرده ام، دیسک کمر گرفته باشم. به خاطر همین بیشتر پرس و جو کردم و آمدم اینجا و تازه فهمیدم سندرم پای بیقرار دارم.» محمد به روش جالبی توانسته بیماری اش را بشناسد. روشی که در عصر ارتباطات و دنیای دیجیتال اصلا هم عجیب نیست. «یک روز تصمیم گرفتم مشکلم را توی یکی از این فروم های اینترنتی بنویسم. به فاصله یکی دو روز بعد یک عالمه اطلاعات جدید گرفتم که خیلی برایم جالب بود. جالب تر از همه هم اینکه فهمیدم تعداد زیادی از آدم های دور و برم همین مشکل را دارند. یعنی همیشه توی پاهایشان احساس ناراحتی می کنند. ناراحتی که آرامش آدم را کلا به هم می زند.» برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام البته اینطور که محمد می گوید آن اطلاعات نتوانسته کاملا با بیماری که دارد آشنایش کند. به خاطر همین پرس و جو کرده و این کلینیک را پیدا کرده. «اولین باری که با دکتر صحبت می کردم، مثل همه وقت هایی که می رفتم پیش دکترهای دیگر، نمی دانستم باید چه چیزی بگویم. به خاطر همین فقط گفتم پاهایم اذیتم می کنند.» در نهایت و بعد از چندتا سوال و جواب و البته بدون هیچ آزمایش و عکسی دکتر به محمد گفته که سندرم پای بیقرار دارد و تمام. «خب اول برایم زیاد باورکردنی نبد. فکر می کردم از این بیماری های من درآوردی است و مشکل بزرگ من نمی تواند مربوط به بیماری با این اسم فانتزی باشد اما بعدتر که دکتر بقیه علائم را گفت فهمیدم دقیقا بیماری من همین است.» ماجرای بقیه علائم هم این است که این سندرم یک جورهایی هزار چهره است. یعنی مثل گوش درد نیست که برای همه مردم یک جور علامت بدهد و آلارمش ثابت باشد. به خاطر همین هم مبتلایان هر کدام از یک چیزی شکایت می کنند. شکایت هایی که از گز گز کردن پاها و مور مور شدن انگشت ها شروع می شود و به راه رفتن توی خواب و بیقراری و عدم تمرکز هم ختم می شود. دیگه سوار تاکسی می شم نسیم 23 ساله و یکی دیگر از بیماران است. الان دو سال است که به خاطر همین سندرم فسقلی تحت درمان است و اینطور که خودش می گوید 90 درصد مشکلش حل شده. وقتی با نسیم درباره بیماری اش حرف می زنیم تازه متوجه می شویم که آزار این سندرم در حد گز گز کردن و اینها نیست و واقعا از آن بیماری هایی است که می تواند زندگی آدم را مختل کند و برود پی کارش. «من تا 15-14 سالگی هیچ مشکلی نداشتم اما بعد از آن دیگر شب ها نمی توانستم بخوابم. پاهایم همیشه ضعف داشت و گاهی تا صبح چند دقیقه هم نمی خوابیدم.» به جز زمان خواب، نسیم توی بیداری هایش هم با این درگیر بوده و درگیری زمان بیداریش خیلی هم جدی تر از زمان خواب بوده. «این اواخر دیگر نمی توانستم زندگی کنم. اصلا فکر کنم به جای پای بیقرار باید اسم این مریضی را می گذاشتند مغز بیقرار. من حتی نمی توانستم سوار تاکسی شوم. به محضی که سوار می شدم، دو دقیقه بعد پیاده می شدم و راه می رفتم. به خاطر همین سعی می کردم همیشه سوار اتوبوس بشوم. چون توی اتوبوس می توانستم راه بروم و پاهایم را بکوبم به زمین.» اینطور که نسیم می گوید، توی آن روزها هیچ دردی را هم احساس نمی کرده. یعنی ماجرای مریضی فقط درد پاها نیست و دقیقا اینطوری است که پاها نمی توانند یک جا بند شوند و اگر صاحب پا بخواهد بنشیند یا درس بخواند، پاها با او هماهنگ نمی شوند که نمی شوند. «بزرگترین مشکلم هم درس خواندن و البته جلسه امتحان بود. وقتی می خواستم درس بخوانم، مدام پاهایم را تکان می دادم که کمی خوب شوند اما بعد از چند دقیقه باز برمی گشتند به حالت اول. راه های دیگری را هم پیدا می کردم که به صورت مقطعی جواب می دادند اما این بیماری آنقدر باهوش است که خیلی زود می فهمد داری بهش کلک می زنی و دیگر با راه های قبلی آرام نمی شود.» بالاخره نسیم هم وقتی بیماری اش به اوج خودش رسیده و حتی نمی توانسته برای امتحان دادن یک ساعت روی صندلی بنشیند و تمرکز کند، تصمیم گرفته برود پیش یک دکتر و مشکل پاهایش را معالجه کند. «من هم مثل همه اصلا فکر نمی کردم این مریضی باشد. دلم نمی خواست بی خود دنبال مریضی بگردم اما یک وقتی مشکلم آنقدر بزرگ شد که دیگر باور کردم این حتما باید یک مریضی باشد که این همه من را آزار می دهد.» حالا بعد از دو سال نسیم تقریبا خوب شده و اینطور که خودش می گوید 90 درصد مشکلاتش حل شده. «مشکل من آنقدر بزرگ بود که طب فیزیکی، به تنهایی نمی توانست آن را حل کند. به خاطر همین از یک سال پیش در کنار طب فیزیکی، دارو درمانی هم می کنم و حالا کلی خوب شده ام. خوب شدن هم یعنی اینکه شب ها می خوابم و بدون ترس از بیقراری پاها سوار تاکسی می شوم.» ما کوهنورد شدیم محمدرضا و پسر 10 ساله اش هم از بیماران کلینیک هستند. داستان محمدرضا خیلی جالب است. داستان آدمی که 40 سال با بیماری اش زندگی کرده و هرگز به فکر درمانش نبوده. دلیلش هم مثل دلیل بقیه بیمارها این بوده که اصلا فکر نمی کرده پای بیقرار اعصاب خردکن یکجور مریضی باشد اما بعد از اینکه پسرش 10 ساله شده و البته به همین بیماری مبتلا شده، محمدرضا تازه متوجه شده که پای یک بیماری، آن هم از نوع ارثی در میان است. «من از بچگی این مشکل را داشتم. هیچ وقت هم پیش دکتر نرفتم. شاید به خاطر اینکه مشکلم فقط موقع خواب پیش می آمد و تا صبح چند بار بیدار می شدم. اینطوری بود که شب ها مدام داروی گیاهی می خوردم و فکر می کردم به خاطر اعصاب خراب نمی توانم بخوابم اما وقتی دیدم پسرم موقع تلویزیون دیدن و درس خواندن مدام پایش را تکان می دهد و شب ها هم خوب نمی خوابد، فهمیدم من یک بیماری دارم که احتمالا به صورت ارثی هم به پسرم منتقلش کرده ام.» به هر حال مبتلا شدن پسر به این بیماری باعث شده پدر هم بعد از 30 سال حرص خوردن از دست پاهای بیقرار به فکر درمان بیفتد. نکته جالب ماجرا هم این بوده که بیماری محمدرضا و پسرش از نوع خفیف این سندرم است و پدر و پسر هم برای درمانشان فقط نسخه ورزش کردن گرفته اند. «اوایل برایمان ورزش درمانی و ماساژ تجوز شد. خیلی هم خوب بود و بیقراری پاهایمان را کم کرده بود. بعد از چند ماه هم تصمیم گرفتیم خودمان ورزش حرفه ای کنیم. اینطوری شد که حالا من و پسرم تبدیل به دوتا کوهنورد حرفه ای شده ایم. چون ورزش حرفه ای و البته منظم از آن چیزهایی است که خیلی زود روی این بیماری تاثیر می گذارد. ما هم احتمالا تا آخر عمرمان به خاطر این بیماری هم که شده کوهنورد می مانیم.» 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده