رفتن به مطلب

«هرجا سخن از اعتماد است»، من هرهر می خندم!!


ارسال های توصیه شده

هیچ انتظاری از کسی ندارم!

و این نشان دهنده ی قدرت من نیست!

مسـأله خســــــــتگی از اعتمادهای شکســـته است!!

 

در کاشان شتر قربانی می­کنند، در چند محله. در هرکدام هم یکی بانی می­شود که این کار از اجدادش به او ارث رسیده است. دست گردان شتری می­خرد، چند ماهی به او نواله می­دهد تا گوشتی بشود، بعد که خوب با او اخت شد آذینش می­کند با گل و گیاه، آینه­ ای هم می­گذارد روی پیشانیش. چشم­هایش را هم سرمه می­کشد و با نقاره و طبل دورش می­گرداند و از هر سر خانه نیازی می گیرد تا روز عید که همه می­آیند به میدان محله و نحرش می­کنند و گوشتش را تکه­ تکه می­برند. موقع نحر تا صدایش را نشنوند طبل می­کوبند. مواظب هم هستند تا کسی از محلات رقیب شتر را کاردی نکند. بانی فقط می­تواند افسار شتر را به دست بگیرد، چون آشناست وگرنه نمی­شود، شتر تنها حیوانی است که از جلو می­تواند لگد بزند. وقتی قصاب می­آید تا کارد تیزش را زیر گلوی شتر فرو کند، شتر به بانی نگاه می­کند و گریه می­کند، با آن دو چشم سرمه کشیده و آن آینه­ ی میان پیشانی نگاه می­کند و گریه می­کند. اول دو دستش خم می­شود و بعد پاهایش با دو چشم باز و اشک بسته رو به بانی. سرش و گردنش را می­گذارد روی حوضچه­ ی خون خودش و نگاه می­کند با دو چشم سرمه کشیده.

 

****بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود

ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم

و حقیقتها را زیر پا له کردیم

و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم****

  • Like 15
لینک به دیدگاه

فک کنم منظور استارتر همون قسمتی که قرمز کردن باشه یعنی:

بانی فقط می­تواند افسار شتر را به دست بگیرد، چون آشناست وگرنه نمی­شود،

نهاد یا موسسه ای میتونه افسار مردم رو بگیره و خونشون رو بمکه که نامش آشنا باشه،مثل بانک ملی نه بر فرض مثال صندوق قرض الحسنه کنار خونه ی ما:w58:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

منظور, این بوده

همیشه از کسی که بهش بیشترین اعتماد رو داری بدترین ضربه رو میخوری!

من برام این اتفاق افتاده, به یکی که خیلی اعتماد داشتم..., سرم رو کلاه گذاشت.:hanghead::sigh:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
:sigh:

 

منم نفهمیدم اما تیتر تاپیک خیلی جذاب بود.

 

منم سر بریدن شتر رو دیدم و همینطور اشکش رو .....

الان منظور شما رو نفهمیدم فقط!

 

متن برداشت آزاد بود ! با عنوانی تقریبا مرتبط با موضوع!حقیقت آن چیزی است که از متن درک کردید

  • Like 2
لینک به دیدگاه
استاد این آه :sigh:رو که گذاشتم یعنی درک کردم!:icon_gol:

 

من اینجا استادی نمیبینم ! (گرچه تمام دوستان اساتید من هستند) اگه منظورتون من بودم که من کوچیک شما دوست عزیز هم هستم:icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

این حکایت ، بسیار برای من آشناست ، اما با یک تفاوت، در داستان من شتر دوباره زنده می شود و باز هم به بانی اعتماد می کند .:icon_pf (34):

  • Like 4
لینک به دیدگاه
این حکایت ، بسیار برای من آشناست ، اما با یک تفاوت، در داستان من شتر دوباره زنده می شود و باز هم به بانی اعتماد می کند .:icon_pf (34):

 

آخخخخخ. حکایت شما خیلی غم انگیز تر شد. :icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...