rezvan keshvary 11 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۵ سلاماینجا کسی آزمون اسکیس در پیش رو داره؟:icon_pf (72): 1 لینک به دیدگاه
مرضیه33 128 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۵ امروز ۲۹ اردیبهشت روز موزه بود و همه موزه های کشور رایگان بودن کیا از این فرصت استفاده کردن؟ 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۵ رنج یا موهبت آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ آهنگر سر به زیر اورد و گفت: وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم. همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذا 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۵ درویش تهی دست درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۵ داستان نقاشی پول کمال الملک داخل بشقاب: کمال الملک نقاش چیره دست ایرانی (دوران قاجار) برای آشنایی با شیوه ها و سبکهای نقاشان فرنگی به اروپا سفر کرد زمانی که در پاریس بود فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت یک روز وارد رستورانی شد و سفارش غذا داد در آنجا رسم بود که افراد متشخص پس از صرف غذا پول غذا را روی میز میگذاشتند و میرفتند، معمولا هم مبلغی بیشتر، چرا که این مبلغ اضافی بعنوان انعام به گارسون میرسید اما کمال الملک پولی در بساط نداشت بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده کرد از داخل خورجینی که وسایل نقاشی اش در آن بود مدادی برداشت و پس از تمیز کردن کف بشقاب عکس یک اسکناس را روی آن کشید بشقاب را روی میز گذاشت و از رستوران بیرون آمد گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را بردارد ولی متوجه شد که پولی در کار نیست و تنها یک نقاشی ست بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه او را گرفت و شروع به داد و فریاد کرد صاحب رستوران جلو آمد و جریان را پرسید گارسون بشقاب را به او نشان داد و گفت این مرد یک دزد و شیادست بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده صاحب رستوران که مردی هنر شناس بود دست در جیب برد و مبلغی پول به کمال الملک داد بعد به گارسون گفت رهایش کن برود این بشقاب خیلی بیشتر از یک پرس غذا ارزش دارد امروز این بشقاب در موزه ی لوور پاریس بعنوان بخشی از تاریخ هنری این شهر نگهداری میشود...... 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۵ عتیقه فروش ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ . ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ . ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ. ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟ ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟ ﮔﻔﺖ : ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ . ﺭﻋﯿﺖ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ . ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ . ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻣﻦ با این كاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، عتیقه است. ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻘﻨد... 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۵ عروسک دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟ مهمان با مهربانی جواب داد:بله. دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن دربین اونا یک عروسک باربی هم بود. مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟ ... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی. اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم. مهمان با کنجکاوی پرسید:این که زیاد خوشگل نیست! دخترک جواب داد: آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ، اونوقت دلش میشکنه ... 2 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۵ سلام لطفا در این تاپیک شرکت کنید متشکرم. به نظرتون کدام بخش کشاورزی؟ 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۵ به به آتی جان استفاده کردیم از مطالب زیبات سپاس فراوان مهندس. ----- اینجا خاک نداره برعکس همه تالارا... دمت گرم آتی نمیزاری اینجا خاک بخوره:hapydancsmil: 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۵ اره این بادیگاردا هستند مثل اوناند ادم زهر ترک میشه اوهو اوهو چه خاکی گرفته اینجا ناصر یواشکی راه بورو خاک بلند نشه 3 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۵ اینقدر دلم برای این کافه تنگ شده که نگین.... دلم یه دورهمی میخواد با دوستای که روزگاری نه چندان دور اینجا دور هم جمع میشدیم... 4 لینک به دیدگاه
fatima babazadeh 30 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۵ ایده طرح اولیه خیلی توپ وخاص برای کتاب خونه میخوام کسی هست کمکم کنه :sigh: 3 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۵ در این نیمه های شب از در کافه رد میشدم که حوس کردم برم تو اندکی بنشینم به تماشای سیاهی شب... که دیدم بجز خودم شیخ انجمن نیز بیدار است آخه مگه شما کار بار نداری این موقعه شب؟؟؟ یاشیخ؟ 5 لینک به دیدگاه
MOJTABA 77 8304 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۵ در این نیمه های شب از در کافه رد میشدم که حوس کردم برم تو اندکی بنشینم به تماشای سیاهی شب...که دیدم بجز خودم شیخ انجمن نیز بیدار است آخه مگه شما کار بار نداری این موقعه شب؟؟؟ یاشیخ؟ سلام... دوتا فالوده بستنی لطفا 5 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۵ سلام... دوتا فالوده بستنی لطفا فالوده بستنی میمونه تو گلوتون خدایی نکرده خفه میشید چایی تونو بخورید خدارو شکر کنید به خاطر این نعمت 5 لینک به دیدگاه
MOJTABA 77 8304 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۵ فالوده بستنی میمونه تو گلوتون خدایی نکرده خفه میشیدچایی تونو بخورید خدارو شکر کنید به خاطر این نعمت اینجا کافس یا قهوه خونه؟ خب همون چاییو بیارین:icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۵ اینجا کافس یا قهوه خونه؟ خب همون چاییو بیارین:icon_pf (34): ها؟ چایی اونجا رومیزه چندتا چایی بریزید به مام بدید 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده