رفتن به مطلب

کافه معمارا


* v e n o o s * مهمان

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 998
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 2 هفته بعد...

رنج یا موهبت

 

 

آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید

تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟

آهنگر سر به زیر اورد و گفت:

وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.

همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذا

لینک به دیدگاه

درویش تهی دست

 

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .

کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟

درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
هم کریم .

آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟

درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .

ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست

لینک به دیدگاه

داستان نقاشی پول کمال الملک داخل بشقاب:

 

کمال الملک نقاش چیره دست

ایرانی (دوران قاجار) برای آشنایی با شیوه ها

و سبکهای نقاشان فرنگی

به اروپا سفر کرد

زمانی که در پاریس بود

فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن

شکمش هم پولی نداشت

یک روز وارد رستورانی شد و سفارش غذا داد

در آنجا رسم بود که افراد متشخص پس از صرف غذا پول

غذا را روی میز میگذاشتند و میرفتند،

معمولا هم مبلغی بیشتر، چرا که

این مبلغ اضافی بعنوان انعام به گارسون میرسید

اما کمال الملک پولی در بساط نداشت

بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده کرد

از داخل خورجینی که وسایل نقاشی اش در آن بود

مدادی برداشت و پس از تمیز کردن کف بشقاب

عکس یک اسکناس را روی آن

کشید

بشقاب را روی میز گذاشت

و از رستوران بیرون آمد

گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را

بردارد

ولی متوجه شد که پولی در کار

نیست و تنها یک نقاشی ست

بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه او را گرفت

و شروع به داد و فریاد کرد

صاحب رستوران جلو آمد و جریان

را پرسید

گارسون بشقاب را به او نشان داد

و گفت این مرد یک دزد و شیادست

بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده

صاحب رستوران که مردی هنر شناس بود

دست در جیب برد و مبلغی پول به کمال الملک داد

بعد به گارسون گفت رهایش کن

برود این بشقاب خیلی بیشتر از

یک پرس غذا ارزش دارد

امروز این بشقاب در موزه ی لوور پاریس بعنوان بخشی از تاریخ هنری این شهر نگهداری میشود......

لینک به دیدگاه

عتیقه فروش

 

ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ .

ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ .

ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ.

ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟

ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟

ﮔﻔﺖ : ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ .

ﺭﻋﯿﺖ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ .

ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ .

ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻣﻦ با این كاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، عتیقه است.

 

ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻘﻨد...

لینک به دیدگاه

عروسک

 

دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟

مهمان با مهربانی جواب داد:بله.

دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن

دربین اونا

یک عروسک باربی هم بود.

مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟

... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.

اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید

دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم

نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.

مهمان با کنجکاوی

پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!

دخترک جواب داد:

آخه اگه منم دوستش نداشته

باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،

اونوقت دلش میشکنه ...

لینک به دیدگاه

به به آتی جان

استفاده کردیم از مطالب زیبات

سپاس فراوان مهندس.

-----

:ws3:اینجا خاک نداره برعکس همه تالارا...

دمت گرم آتی نمیزاری اینجا خاک بخوره:hapydancsmil:

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

اینقدر دلم برای این کافه تنگ شده که نگین....

دلم یه دورهمی میخواد با دوستای که روزگاری نه چندان دور اینجا دور هم جمع میشدیم...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

در این نیمه های شب از در کافه رد میشدم که حوس کردم برم تو اندکی بنشینم به تماشای سیاهی شب...

که دیدم بجز خودم شیخ انجمن نیز بیدار است آخه مگه شما کار بار نداری این موقعه شب؟؟؟ یاشیخ؟:ws3:

لینک به دیدگاه
در این نیمه های شب از در کافه رد میشدم که حوس کردم برم تو اندکی بنشینم به تماشای سیاهی شب...

که دیدم بجز خودم شیخ انجمن نیز بیدار است آخه مگه شما کار بار نداری این موقعه شب؟؟؟ یاشیخ؟:ws3:

 

 

سلام...

 

 

دوتا فالوده بستنی لطفا:w02:

لینک به دیدگاه
سلام...

 

 

دوتا فالوده بستنی لطفا:w02:

 

فالوده بستنی میمونه تو گلوتون خدایی نکرده خفه میشید:w02:

چایی تونو بخورید خدارو شکر کنید به خاطر این نعمت:w02:

لینک به دیدگاه
فالوده بستنی میمونه تو گلوتون خدایی نکرده خفه میشید:w02:

چایی تونو بخورید خدارو شکر کنید به خاطر این نعمت:w02:

 

 

اینجا کافس یا قهوه خونه؟:ws3:

 

 

خب همون چاییو بیارین:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...