سامیار220 10919 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۴ :banel_smiley_4::banel_smiley_4: مشتری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تواسمونه خب دم در وایسا یه دونه ازین لباس پشمالوا بپوش جذب مشتری کن دیگه! همه رو من باید بت بگم؟!! 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۴ خب دم در وایسا یه دونه ازین لباس پشمالوا بپوش جذب مشتری کن دیگه! همه رو من باید بت بگم؟!! الله اکبر آقا منم وقت ندارم الان یکیو کتک دارم کتک میزنم ایشالا از فردا:icon_razz: 1 لینک به دیدگاه
سامیار220 10919 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۴ الله اکبر آقا منم وقت ندارم الان یکیو کتک دارم کتک میزنمایشالا از فردا:icon_razz: ول کن اون بدبختُ بیا بچسب به کارت از قدیمم گفتن کار امروز به فردا مگذار! سام یادته اونروز.... یادته خراب کاری کرده بودی... یادته چقدر خندیدیم و وسط مثلا دعوا الکیمون... 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۴ ول کن اون بدبختُبیا بچسب به کارت از قدیمم گفتن کار امروز به فردا مگذار! اون بدبخت نیست امرو زبون دراز شده باید کتک بخوره نچ فردا از صبح میام 8 صبح 1 لینک به دیدگاه
سامیار220 10919 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۴ اون بدبخت نیست امرو زبون دراز شده باید کتک بخوره نچ فردا از صبح میام 8 صبح حالا بخاطر ما کوتاه بیا اومدی دم درو جارو کن ولی آب پاشی نکنی، آب کمه! 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۴ حالا بخاطر ما کوتاه بیااومدی دم درو جارو کن ولی آب پاشی نکنی، آب کمه! زبونشو بریدم مگه قهوه خونس آب و جارو کنم؟؟؟؟؟؟ من گارسونم جاروکش نیستم که 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ به به میبینم اینجا گردخاکه. شده قهوه خانه قنبر:ws28: 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ معرفی میکنم... این جانب تمنا گارسون کافه معماران 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت:... چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست. 3 لینک به دیدگاه
سامیار220 10919 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ معرفی میکنم...این جانب تمنا گارسون کافه معماران برو ببین مشتریا چی میخوان؟ سفارششونو زودتر آماده کن 1 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ با یکی از دوستانم وارد قهوهخانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم...بسمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند... و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا... سفارششان را حساب کردند، و دوتا قهوهشان را برداشتند و رفتند...از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوههای مبادا چی بود؟دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو میفهمی...آدمهای دیگری وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند...سفارش بعدی هفتتا قهوه بود از طرف سه تا وکیل... سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا... همانطور که به ماجرای قهوههای مبادا فکر میکردم و از هوای آفتابی و منظرهی زیبای میدان روبروی کافه لذت میبردم،مردی با لباسهای مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت... با مهربانی از قهوهچی پرسید: قهوهی مبادا دارید؟خیلی ساده ست! مردم به جای کسانی که نمیتوانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا میخرند...سنت قهوهی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کمکم به همهجای جهان سرایت کرد...بعضی جاها هست که شما نه تنها میتوانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید،بلکه میتوانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید.. 2 لینک به دیدگاه
سامیار220 10919 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت:... چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست. 2 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ برو ببین مشتریا چی میخوان؟ سفارششونو زودتر آماده کن من یه سالاد کرگدن آیا شما میل دارید؟ 2 لینک به دیدگاه
سامیار220 10919 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ من یه سالاد کرگدن آیا شما میل دارید؟ کرگدنا دارن منقرض میشن اونوقت تو سالاد کرگدن میخوای؟!! پاشو برو بیرون.. اصلا اینجا تعطیله! 2 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ کرگدنا دارن منقرض میشن اونوقت تو سالاد کرگدن میخوای؟!!پاشو برو بیرون.. اصلا اینجا تعطیله! من الان نقش راویم براتون شبا داستان تعریف میکنم دلتون میاد من برم آیا برم آیا نرم؟ 3 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ یا رو لکنت زبون داشته به اورژانس زنگ میزنه که بیان جنازه همسایه شون که مرده رو ببرن! میگه : اااالو اااوورژانس ،این ههههمسایمووون ممممرده! یک آمبولانس میفرررررستین؟!... یارو اورژانسیه میگه : آدرستون کجاست؟! طرف تا میاد آدرس رو بگه زبونش بند میاد میگه: ظظظظظ!!!! طرف میگه : منظورتون ظفره ؟ طرف میگه : نننننننـــنه! اورژانسیه فکر می کنه رفته سرکار می برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و گوشی رو قطع میکنه! یه هفته بعد همین اتفاق دوباره میفته بازم طرف میگه : آدرستون کجاست؟ باز زبون بنده خدا بند میاد میگه : ظظظظ!!!! یارو میگه ظفر؟ میگه: ننننه! دوباره مامور اورژانس فکر می کنه رفته سرکار گوشی رو قطع میکنه! یک ماه میگذره،دوباره طرف زنگ می زنه میگه : اااااووووورژانس، این ههمسایمون مممرده محلللمون بوی گند گررررررفته یک آمبولانس ببفرستیییین! طرف میگه : آدرستون؟! باز زبون یارو بند میاد میگه : ظظظظ!!! اورژانسیه میگه : آقا منظورت ظفره؟! طرف میگه :آآآآررررره آآآآشغااااال؛ آآآآررره ککککثافت کشووووندم آورددددمش ظفرببیییا بببرشش!!!! 1 لینک به دیدگاه
سامیار220 10919 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ من الان نقش راویم براتون شبا داستان تعریف میکنم دلتون میاد من برم آیا برم آیا نرم؟ در صورت صلاحدید بله ! 2 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ يارو ميره سمعک بخره فروشنده ميگه: همه جورشو داريم از هزار تومني تا يک ميليون تومني. طرف ميپرسه: هزارتومني اش چطوري کارمي کنه؟ فروشنده ميگه: اين اصلا کار نميکنه فقط مردم با ديدنش بلندتر حرف میزنند. 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ اینجا کافه س یا رستووووووووووووران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لطفا با حیوانات ترسناک وارد نشوید."گارسون از گربه میترسد"نخند لطفا. سکوتم رعایت کنید جناااااااااااااااب مدیر بلند نخند لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده