آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ چقدر خوشحال بود شیطان!!!... گمان میکرد فریب داده است مرا!... نمیدانست تو پرسیده بودی... مرا بیشتر دوست داری... یا ماندن در بهشت را؟!!!! [FLASH=width=200 heigh=1] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ وقتــــــــی خـــــــداحافظـــــی میـــــــکنم چه انرژی عظــــــــــــیمی میخواهد...کنتـــــــــرل اولین قطره اشــــــکبرای نچــــــــــکـــیـدن!!! 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ خــــــدابا...تو دنــــــیایه ما آدمــــــــها یه حســـــــی هست...! به نــــام "کـــم آوردن"تو ک خـــداییـ و نمیـــــــــتونی تجـــربه اش کنی!!!خوشبحـــــــــــالت!!! 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ آدمـای دلتــــــــــنگ وقتی خیلی بهشون خوش میگذره و میخندند یهو سرشونو برمیگردونند اونوری یکم ثابت میشن یواش یواش چشاشــــــون پر از اشـــــــک میشه 3 لینک به دیدگاه
دختر اسمان 167 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۱ جهان از تو پر میشود وقتی چشمانت را میگشایی دنیای من لبریز عشق میشود وقتی تو اینجایی دلم سرزمین خوب توست قدم بردار 5 لینک به دیدگاه
دختر اسمان 167 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۱ بـــی تـو چــه حـــواس پــرت شـــده ام کـــسی اسمــم را میــپرســد نام تــورا میـــگویم . . 4 لینک به دیدگاه
دختر اسمان 167 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۱ درمن بیــــداری و هــر شــب فـــریاد عشـــق تو شـــعر میشـــود 4 لینک به دیدگاه
دختر اسمان 167 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۱ قلــبم چه کــوک استــــ همـــیشه بر ساعت عاشقی با طپشهای قــلبـــــ ِ تو مـــیزان و جور ستــــ . . . 4 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۱ من مانده ام و شعر سرودن بی تو از خواب غزل پلک گشودن بی تو 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ برای خریدن عشق هر کسی هر چه داشت داد دیوانه هیچ نداشت و گریست گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است و قیمت اشک عشق 1 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم" برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی. برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی. برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی. برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی. 1 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ [FLASH=width=200 heigh=1] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH]دیشب خسته تر از هر روز بودم… کاش میشد گوشه ای می نوشتم “خدایا خیلی خسته ام” ، فردا صبح بیدارم نکن !!! 2 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ فیلم مسخره ای ست به نام "زندگی" با بازیگری به نام "من" از کارگردان خوبی مثل "خدا" واقعا بعید بود.....!!! 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ چه زیباست بخاطر تو زیستن … و برای تو ماندن… به پای تو بودن… و به عشق تو سوختن ! و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن … ! ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست … ! بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست … ! چه زیباست بخاطر تو زیستن … ثانیه ها را با تو نفس کشیدن … زندگی را برای تو خواستن … ! چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن … ! بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی… ! چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت … ! برای با تو بودن و با تو ماندن … برای با هم یکی شدن … ! کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی ! ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست …!!!! و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد … 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ از من نپرس چقدر دوستت دارم اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست. به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم!!! مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد؟ مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟ بگو معنی تمرین چیست ؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟ بریدن از خودم را ؟ مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ... از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم؟ همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد!!! تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند. نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ به گمانم امروز از آن روزهاست که می گفتم روزهای خالی از آن همه تمنا و شور ، روزهای در گذر دریای دلم امروز بس آرام و کم حرف است ، دلش می خواهد هیچ نامی را به خاطر نیاورد حتی نام تو را باکی نیست ، من در بی نامیت غرقم بگذار خودم باشم بی شک دوباره طوفانی تر صدایت خواهم زد 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ گفتمش آغاز درد عشق چيست؟ گفت آغازش سراسر بندگيست! گفتمش پايان آن را هم بگو، گفت: پايانش همه شرمندگيست! گفتمش درماندردم را بگو, گفت: درماني ندارد، بي دواست! گفتمش يک اندکي تسکين آن, گفت: تسکينش همه سوز و فناست!!! 2 لینک به دیدگاه
دختر اسمان 167 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۱ بازدلم بهانه ات را گرفته است و دیوانه وار وجودم را زیر و رو می کند تا شاید تو را بیابد چند وقتی است که گم شده ای در لابلای تار و پور وجودم اصلاً خودم شده ای،دلم،روحم،قلبم،چشمم،دست م... خودِ خودِ من شده ای با این حال از من دوری دورتر از ستاره ای که تو آن شب آشنایی برای طلوع عشقمان نشانه کردی چه دست نیافتنی شده ای چه دور شده ای از من،چه دور مانده ام من از تو و چه مشتاقم برای بودن با تو چه فاصله ای است بین چشمان من و تو وچه سرد است دستانم بی حضور گرمای دستانت .......... 1 لینک به دیدگاه
دختر اسمان 167 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۱ اومدم بگم دلتنگم ........ بگم بازم هواي رفتن کردي و آسمون رو بغض گرفت بگم که کوله بارت رو که بستي تا بري آسمون بازم بغض کرد اما اونو نشکست چون موندنت رو باور داشت چون نمي خواست مثل من رفتنت رو باور کنه 1 لینک به دیدگاه
دختر اسمان 167 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۱ من که جام هستی ام از اشک لبریز است می پرسم: در پناه باده باید رنج دوران را ز خاطر برد؟ با فریب شعر باید زندگی را رنگ دیگر زد؟ در نوای ساز باید ناله های روح را گم کرد؟ ناله ی من می ترود از در و دیوار آسمان اما سراپاگوش و خاموش است. همزبانی نیست تا گویم به زاری ای دریغ دیگرم مستی نمی بخشد شراب جام من خالی شدست از شعر ناب ساز من فریادهای بی جواب لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده