رفتن به مطلب

هرگز قضاوت نكنيد !


ارسال های توصیه شده

مرد جواني به نزد (( ذوالنون مصري)) آمد و شروع كرد به بدگويي از صوفيان . ذوالنون انگشتري

را از انگشتش بيرون اورد و به مرد داد و گفت : (( اين انگشتر را به بازار دست فروشان ببر و

ببين قيمت ان چقدر است ؟ ))

مرد انگشتر را به بازار دستفروشان برد ولي هيچ كس حاضر نشد بيشتر از يك سكه نقره براي ان

بپردازد . مرد دوباره نزد ذوالنون آمد و جريان را براي او تعريف كرد .

ذوالنون در جواب به مرد گفت : (( حالا انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و ببين آنجا قيمت

ان چقدر است .))

در بازار جواهر فروشان انگشتر را به قيمت هزار سكه طلا مي خريدند .

مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قيمت پيشنهادي بازار جواهرفروشان مطلع ساخت .

پس ذوالنون به او گفت : (( دانش و اطلاعات تو از صوفيان به اندازه اطلاعات فروشندگان بازار

دست فروشان از اين انگشتر جواهر است . )) قدر زر زرگر شناسد ; قدر گوهر , گوهري !

برگرفته از كتاب اين نيز بگذرد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...