رفتن به مطلب

نیکی فیروزکوهی


ارسال های توصیه شده

انّا لله و انّا اليه ....

 

به زبانم نميآيد

 

من مرگ را ديده ام

 

مرگِ آفتاب

 

مرگِ پنجرههاي رو به باغ

 

مرگِ شرجيِ سرزمينهاي شمال

 

مرگِ دوست ... دوستي ... رفاقت

 

مرگِ يک مرد کنارِ صداقت

 

مرگِ دعا

 

مرگِ دستهايِ رو به خدا

 

مرگِ کودکانِ شجاع

 

مرگِ نفس

 

مرگِ غم انگيزِ زنداني در قفس

 

مرگِ يک شب بي عشق ... بي هوس

 

مرگِ آواز

 

مرگِ يک زن پر از نياز ... پر از نيا ا ا ا ا ز

 

من مرگِ قلم در دستهايِ خودم

 

مرگِ واژه در شعرهاي خودم

 

من عکس مرگ را به جاي تصوير لبخند ديده ام

 

به زبانم نميآيد

 

به زبانم چيزي جز صبر نميآيد

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 57
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

مرد باشي

 

تنها باشي

 

دلتنگ باشي

 

آواره ي کوچه و خيابان باشي

 

وقتي به اولين زني که شبيهِ اوست ميرسي

 

نزديک ميشوي

 

سيگارت را روشن ميکني

 

بعد پشت دستت را خو و و و و و ب داغ ميکني

 

دا ا ا ا ا ا غ

 

....

 

اين داستان هيچ دنبالهاي ندارد

لینک به دیدگاه

خيال کنيم همه گفتنيها را گفته ايم

 

ديدنيها را ديده ايم

 

راهها را رفته ايم

 

خيال کنيم رسيده ايم

 

خيال کنيم همه را دوست داشته ايم

 

همگان ما را دوست داشته اند

 

عشق ورزيده ايم

 

بوسيده ايم

 

بوييده ايم

 

لمس کرده ايم

 

خيال کنيم شب داشته ايم

 

روز داشته ايم

 

خيال کنيم کنار دريا غروب داشته ايم

 

خيال کنيم روزگار خوشي داشته ايم

 

خيال کنيم اين خواب ، خوابِ ما

 

اين رويا ، روياي ماست

 

خيال کنيم حالا که ميرويم

 

بدهکار هيچ قلبي

 

هيچ دستِ گرمي

 

خيال کنيم بدهکار هيچ آرزويي نيستيم

لینک به دیدگاه

يک روزِ آفتابي را انتخاب کن

 

خودت را سريع به خانه برسان

 

راحت ترين مبلِ خانه را انتخاب کن

 

پرده ها را کنار بکش ( اتاق نبايد تاريک باشد)

 

در زيباترين فنجاني که داري قهوه بريز

 

و در آرامش کامل

 

در روزِ روشن

 

بدور از استرس هاي خارج از خانه

 

تمام عکس هايش را پاره کن

 

تمام خاطراتش را يکي يکي دور بريز ( نيازي به مرورِ دوباره هم نيست)

 

تمامِ کلمات راست و دروغش را از ذهنت پاک کن ( در هر صورت فرقي نميکند)

 

بعد با شکوهِ تمام چروکِ لباست را مرتب کن

 

مثلِ آدمي که هيچ وقت عاشق نبوده

 

مثلِ آدمي که هميشه تنها بوده

 

از خانه بزن بيرون

 

بگذار زندگي يک نفسِ راحت بکشد

لینک به دیدگاه

تمامِ فکر هايم را کرده ام

 

بهترين راه همين است که يک شب زلزله اي بيايد

 

قاره ي من را به قاره ي تو نزديک کند

 

همان شب من تنها جاده ي مانده تا رسيدن را بدوم

 

و بدوم

 

... و بدوم

 

صبح تو را کنارِ خانه جنگلي کوچکي ببينم

 

که بي قرارِ آمدنِ من ايستاده اي

 

با سرِ انگشتان مردانه ات موهايِ سياهم را پشتِ گوشم بزني

 

و با مهرباني بپرسي

 

صبحانه نانِ محلي مي خوري با پنير و گردوي تازه؟؟

لینک به دیدگاه

هفته هاي خالي از لحظه هاي تو

 

روز هايِ باراني که جاي هيچکس خالي نيست جز خودت

 

غروب هايي که بي جهت دلم مي گيرد

 

حرف هايي که هرگز به هم نگفته ايم

 

شعر هايي ، پر از واژه هاي غمگين

 

نگاه هايِ غريبه، نگاه هايي که ديگر مال من نيست

 

تنهايي

 

بي آغوشي

 

اميد هاي واهي

 

شب هاي طولاني

 

تمام اينها به من ميگويد که تو چيزي جز يک خواب نبودي

 

يک رويا

 

يک آرزو

 

يک خيالِ خوب که هنوز گرمم مي کند

 

يک صدايِ آشنا که با عشق صدايم ميزند

 

خوابِ من پر از مهرباني است

 

پر از نوازش

 

پر از حرف هاي خوب

 

ديوانه نيستم

 

دوستت دارم

 

باورم کن

 

زيباست ، لحظه هاي خوشِ دوست داشتن کسي که حتي نيست

لینک به دیدگاه

به خيابان برو

 

دستِ يکي از اين آدمهاي سياه و سفيد را بگير

 

و ميهمانش کن به يک تانگو ي خياباني

 

گورِ پدرِ عشقهاي باکره

 

گورِ پدرِ روزهاي رنگي

 

گورِ پدرِ انتظار

 

گورِ پدرِ تنهايي

 

صداقت تا چه حد ؟؟

لینک به دیدگاه

برایت خواهم نوشت

 

از ابهام لحظه ها

 

از تردید

 

از حجم مرگ آور نبودنت

 

از کسانی‌ که ردّ می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

 

... شاعرانی که از تو می‌نویسند و شعرشان را با نام خودشان چاپ میکنند

 

روزنامه‌ها که عکست را درشت می‌‌اندازند ، بی‌ من در کنارت

 

برایت خواهم نوشت

 

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

 

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد ،یک شب مهتاب

 

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

 

برایت خواهم نوشت

 

حتی تو هم برای من نبودی

 

حتی تو هم برای من نبودی

لینک به دیدگاه

روزگار سگی‌

 

روز‌های تلخ

 

روز‌های سرد

 

روز‌های زرد

 

روز‌های بی‌ آفتاب

 

روز‌های " مرگ ما به خانه ات برو ننه سرما "

 

روز‌های جدایی

 

بی‌ قراری

 

انتظار

 

روزهای " حتی اگر شده دیر هم بیا"

 

روز‌های غم

 

روز‌های گریه

 

گریه نه ... هق‌هق

 

روز‌های قبولِ اینکه " تو هم باید بشکنی دل "

 

روز‌های افسردگی

 

شب که می‌شه پر از دلمردگی

 

روز‌های دکتر و شفا خانه

 

روز های" بی‌ تو این خانه بی‌ خانه"

 

روز‌های غربت

 

روز‌های خواب

 

روز‌های کابوس‌های تار

 

روز‌هایی‌ که میگی‌ " همه برید گم شید ... بهار تو هم نیا"

 

روزگار سگی‌

 

که زنجیر پاره کرده و میگه

 

من سگم .. یا تو سگی‌ ؟؟

لینک به دیدگاه

می دانم

 

تو

 

خسته ای

 

می دانم

 

یک شهر

 

... با خانه هایش

 

با آدم هایش

 

با درخت هایش

 

با آسمانش

 

حتی با آفتابش خسته است

 

باید گهوارهها را از کودکانِ این شهر پس بگیریم

 

ببخشیم به آدم بزرگ ها

 

ها ا ا ا ا ی آدمهای خسته

 

تابتان میدهم

 

تاب

 

تاب

 

تاب

 

برایتان یک خواب آرام آرزو میکنم

 

بخوابید

 

بخوابید

 

آرام

 

آرام

 

برایتان یک شبِ بی دغدغه آرزو میکنم

 

از آن شبهایی که خیلی سال پیش ها

 

در آغوش مادرانتان داشته اید

 

از آن شبهای که صبحش با بوی نانِ سنگک بیدار میشدید

 

ها ا ا ا ا ا ی آغوشهای خسته

 

برایتان همین یک شب را فراموشی آرزو میکنم

 

یادِ من تو را فراموش

 

یادِ همه ما تو را فراموش

 

من امشب

 

تمام دستهایِ خسته ی این شهر را نوازش میکنم

 

ناز

 

ناز

 

ناز

ها ا ا ا ا ا ا ی چشمهای خسته

 

من امشب به جایِ شما زار میزنم

 

زار

 

زار

 

زار

 

بخوابید

 

بخوابید

 

لای

 

لای

 

لای

لینک به دیدگاه

آدمهایی که ما را ترک میکنند سه دسته اند

 

یک گروه آنهایی که بر میگردند گرچه نه آنها دیگر همان آدمهای سابق هستند و نه ما

 

گروه دوم کسانی هستند که هرگز بر نمیگردند چه آنهایی که نمیخواهند ، چه آنهایی که نمیتوانند

 

گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند ، نتوانند برگردند.

 

خطر ناکترین گروه سومیها هستند . چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند ، که ما تا مدتها در کما میمانیم و خیلی دیر میفهمیم که برای چه آدمهای بی ارزشی اشک ریختیم ، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم ، و تا مرز نابودی ، زندگی را فدا کردیم ... خیلی دیر میفهمم ... خیلی دیر ... ولی یک روز میفهمم ...

 

چیزی که هرگز نمیفهمیم این است که اصلا چه چیز این آدمها را آنقدر دوست داشتیم؟؟؟؟

( روزی که آدمهای بزرگتری ، با ارزشهای والاتری وارد زندگی ما شدند ، آن روز قدرِ خودمان را بیشتر میدانیم )

لینک به دیدگاه

خسته ام

 

از خودم خسته ام

 

از شما

 

روزهای بی حوصلگی

 

شبهای کشدارِ تنهایی

 

از این شعرهای تکراری

 

عشق ها

 

عاشقانه ها

 

حتی شکستهای تکراری

 

از این حضورهای مترسک وارِ پر از تردید

 

از امتدادِ مستمر چهار فصلی که از کفِّ ما میروند

 

بدون هیچ چ چ چ تغییر ... بدون هیچ تغییر

 

خالی شده ام

 

خالی میروم

 

هیچ فکری در سرم نمیماند ... نمیآید که بماند

 

همین روز هاست که کاغذِ سفیدی به اشتراک بگذارم

 

فقط با یک امضا

 

یا چه میدانم

 

یک شکلک

 

یکی از این قلب هایی که همه برایِ هم میفرستند

 

یا دستی که باید تکان بخورد ولی نمیخورد

 

همین روز هاست که خودم را یک جایی گم کنم

 

نه ... اینبار پشتِ دود سیگار نیست

 

یا میانِ انبوه واژه های بی سرانجام

 

یا در سوگِ نیمه رفاقتهای گاه و بیگاهی

 

این بار

 

در کوچه پس کوچههایِ کودکیِ کسی

 

که زود بزرگ شد

 

نیمه برهنه

 

عصیانی

 

شورشی

 

و با دلی پر بزرگ شد

 

کسی که این روزها ... عجیب خسته است

لینک به دیدگاه

حرمت نگه میدارم

 

اگر نه باید تو را

 

عاشقانههای تو را

 

خاطرات تو را

 

میبستم به بد و بیراه

 

... بایداصالت تو را

 

می بستم به نانجیبترین حرفهایِ رایجِ کوچه و خیابان

 

فحشِ آدم و عالم را میکشیدم به عشقِ بی صاحبت

 

روزهای بی پدر مادرِ تنهایی

 

شبهای لا مروت بی خوابی

 

غروبهای نحسی که صدای اذان بلند میشود

 

صدای نفرینهای مادرم بلند میشود

 

سایه ی نبودنت قد میکشد

 

و من تلخ ترین بغض دنیا را تا ته حیاط میکشم

 

تا آبرویت را پیش هر کسی نریزم

 

 

خدا ا ا ا ا ا ا یِ من !!!!

 

با این همه بدی

 

چقدر هنوز دوستش دارم

لینک به دیدگاه

به گمانِ من شازده کوچولو یک جمعه به زمین آمده بود

 

شازده کوچولو : دنبال آدمها کجا بگردم ؟؟

 

روباه : تو تخت خوابشون ، کنج غم هاشون

 

شازده کوچولو : هنوز سرگردون ریشه هاشون هستند

 

... روباه : هستند ... جمعه ها بیشتر

 

شازده کوچولو : آدمها همدیگر را دارند

 

روباه : در حقیقت آدمها هیچ کس را ندارند ، این را آدم روزهای جمعه از جاهای خالی آنهایی که باید باشند و نیستند ، میفهمد

 

شازده کوچولو : دلم غروب آفتاب میخواهد

 

روباه : کاش روز دیگری آمده بودی ، غروبهای جمعه آدمها را می کشد، چه رسد به تو که از یک سیاره ی دیگری آمده ای

 

شازده کوچولو : ا و و و و و ه پس برای تو هر روز جمعه است . تو چرا تنهایی روباه

 

روباه : من زیرکم ، تنها که باشی ، ترک هم نمیشوی

 

حالا هم تا دلت نگرفته فرار کن به شنبه , یا برگرد به پنج شنبه

 

به گمانم به خاطر جمعه ها است که ما هیچ شازده کوچولو یی در بین خودمان نداریم

لینک به دیدگاه

خودم به خودم زنگ می زنم

پر از حرفهایی هستم که نگفته میفهمم

 

پر از حرفهایی که حتی یک کلمهاش را ... خودم هم نمیفهمم

 

بگو دیوانه است

 

بگو پریشان

 

بگو افسرده

 

بگو بی کار

 

خودخور

 

هر چه ... اصلا روانی

 

بگو تنها کسی که این روز ها برایِ خودش وقت دارد

 

کسی که صادقانه حتی خودش را هم نمیفهمد

 

( هر جا دیدی کسی با خودش حرف میزند ، دستش را بگیر، ببر به خانهاش ... شاید گم شده باشد)

لینک به دیدگاه

گامِ اول را تو بردار

 

به روزگاری که "سلام" و "خداحافظ" فرقی با هم ندارند

 

نه ماندنِ کسی حادثهٔ است

 

نه رفتنِ کسی فاجعه

 

نزدیک تر بیا

 

دوست ندارم از این فاصله ، از "فاصله ها" صحبتی کنم

لینک به دیدگاه

این روزها گویا خسته ای

 

موهای سیاهت را کوتاه کرده ای

 

نمی خندی

 

شعر نمیگویی

 

مرا به نام نمیخوانی

 

بهانه میگیری

 

آغوشم را نمیخواهی

 

صدایت میزنم

 

جز سکوت

 

کلامی برایم نداری

 

با این حال هنوز بانوی منی

 

بانوی من

 

که موهای سیاهش را کوتاه کرده

 

نمیخندد

 

شعر نمیگوید

 

بهانه میگیرد

 

سکوت کرده

 

مرا

 

و نامم را

 

و آغوشم را

 

نمی خواهد

 

بانوی من

 

که این روزها فقط کمی خسته است

 

( تقدیم به تمام مردانِ دنیا ، که بانوی خستهشان را هنوز دوست دارند)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...